جلوه هایى ازشخصیت امام هادی علیه السلام

نویسنده: باقر شریف قرشى
ویژگى هاى امام هادى همانند صفات پدران و اجداد گرامى خویش بود و صفات والایى ، آنان را از همگان متمایز مى ساخت . حضرت تمامى عناصر شرف و کرامت را در خود جمع داشت و از همان خاندانى به شمار مى رفت که خدایشان را از هر گونه رجس و پلیدى پاک و منزّه ساخته بود لیکن ما در این بخش به پاره اى از صفات آن حضرت اشاره اى مى کنیم :

امامت آن حضرت

امامت لطفى است از جانب خداوند که تنها شامل کسانى مى گردد که از آزمایش هاى الهى سرافراز بیرون آمده باشند و ضمیرشان با ایمان به خدا و توحید باریتعالى عجین باشد و گرد ظلم ، بطلان و دیگر معایب و نواقص ، بر دامان پاک آنها ننشیند. ما قبلا در تمامى نوشته هاى مربوط به زندگى ائمه اطهار چه به تفصیل و چه مجملا به مباحث امامت پرداخته ایم لذا در این کتاب تنها به نکات خاصى از مساءله مهم امامت مى پردازیم :

نیاز به امامت

امامت از بنیادهاى اساسى دین اسلام است که بدون آن امامت و کمال این دیانت محقق نمى شود و هرگز از آن بى نیاز نخواهد شد. احتیاج به امامت تنها براى اداره امور دینى نیست بلکه امامت در تمامى بخش هاى اجتماعى ، اقتصادى و سیاسى اسلام نقش تعیین کننده اى دارد و استقلال ، سیادت ، امنیت ، آزادى و آرامش امت مسلمان را تضمین مى کند. شاید اساسى ترین علت نیاز به امامت ، مساءله انسان سازى باشد. امام و امامت است که فضیلت و نیکى را در جامعه گسترش مى دهد و روح هایى به استوارى کوه مى پروراند، امامت است که خودمحورى ، غرور، طمع ، حسد و دیگر انحرافات را از ریشه مى خشکاند و با تمامى کجروى ها نبرد مى کند. سرمنشاء تمامى نیکى ها و عامل دوام جوامع انسانى و امّ الفضائل ، ایمان به خداوند است که امام تجسم حقیقى این اعتقاد و مبلّغ آن در تمام حرکات و سکنات خود است . ایمان به خداست که عالم را از مصائب جنگ ، نابودى و دیگر تنش هاى ناخواسته حفظ مى کند و این ائمه بوده اند که تلاش عمده شان مصروف تعمیق آن در میان مردم بوده است ، امامان بودند که پرچم ایمان را در بلنداى آسمان به اهتزاز درآوردند و براى اعلاى کلمه توحید تن به دشوارى هاى جنگ ، زندان ، خانه نشینى و... دادند و آثار درخشانى در این زمینه از خود به یادگار گذاشتند. این (( نهج البلاغه )) است که عمیق ترین مفاهیم اعتقادى را براى ما شرح مى دهد و ما را دعوت مى کند تا در آفریده هاى خداوندى اندیشمندانه بنگریم و زیبایى هاى فضائل را چنان به رخ ما مى کشد که شیفته اخلاق اولیاء اللّه مى شویم و آرزو مى کنیم که خود، در این سلک درآییم و حقیقت گرایش هاى حیوانى را چنان دقیق به تصویر مى کشد که ما را از مفاسد و رذائل اخلاقى متنفر مى سازد. صحیفه سجادیه یا انجیل آل محمّد (( - صلوات اللّه علیهم - )) نیز نقش مهمى در لطیف کردن روح ها دارد و مرغزار سرسبز ایمان است و سرچشمه زلال تشنگان معارف و اخلاق ، تمامى ادعیه ماءثوره از ائمه در این نکته مشترک بوده و تزکیه نفس و پالایش روان را مد نظر قرار مى دهند و در صدد نجات آدمیان از وادى جهل و غرور مى باشند. در کتب احتجاجى و کلامى دلایل استوارى از ائمه در دفع شبهات معاندین حق و منکرین خدا روایت شده است . امام هادى در زیارت خود موسوم به ((جامعه )) به بخش هایى از کوشش و تلاش اجداد خود براى تحکیم ایمان اشاره مى کند در اینجا به فرازهایى از این زیارتنامه اشاره مى کنیم : (( السلام على الدعاه الى اللّه ، الادلاء على مرضاه اللّه ، و المستقرّین فى امر اللّه ، و التامین فى محبّه اللّه ، و المخلصین فى توحید اللّه ، و المظهرین لا مر اللّه .... )) ((سلام بر دعوت کنندگان به سوى حق و راهنمایان به خشنودى خداوند، درود بر استواران در اجراى امر الهى و مستغرقان در محبت الهى ، سلام بر موحدان مخلص و آشکار کنندگان امر خدایى ...)). امام سپس خطاب به اجداد خویش مى گوید: ((شما شاءن ، جلال و مجد خداوندى را بزرگ داشتید و نام او را برقرار نمودید و میثاق او را استوار کردید و پیمان اطاعت او را محکم نمودید. براى خدا در نهان و آشکار به نصیحت پرداختید و با حکمت و پند نیکو به راه خدا دعوت کردید و جانهایتان را در راه خشنودى حضرت باریتعالى فدا نموده و دشوارى هاى ناشى از دعوت به سوى خدا را تحمل کردید و صبر نمودید. نماز را بپاى داشتید، زکات دادید و امر به معروف و نهى از منکر نمودید و در راه حق به بهترین وجه به جهاد برخاستید تا آنکه دعوت حق را آشکار کرده واجباتش را بیان نمودید و حدود الهى را برپا کردید. شرایع و احکامش را گستردید و سنت هاى خداى را تعیین کردید و خشنودى حق را به دست آوردید تسلیم قضاى حق بودید و رسولان پیشین را تصدیق کردید...)). در فرازهاى بالا نقش پیکارگرانه ائمه را براى به اهتزاز درآوردن پرچم توحید و دفاع از ارزش هاى دینى و اسلامى به خوبى مشاهده مى کنیم . آنان مخلصانه جان و مال خود را فداى حق و راه حق کردند و در این راه چشمداشتى جز از ذات مقدس خداوندى نداشتند.

عصمت امامان (علیهم السلام )

عصمت ائمه - علیهم السلام - از عناصر مهم اندیشه شیعى بشمار مى رود گروهى به گمان محال بودن عصمت ، آن را منکر شده اند! لیکن ما در مباحث مربوط به ائمه آن را اثبات کرده و نادرستى دلایل مخالفین را نشان داده ایم و نه تنها امکان بلکه وقوع آن را نیز ثابت نموده ایم . اگر کسى سرگذشت ائمه را بخواند کمترین شکى نسبت به عصمت آنان برایش باقى نخواهد ماند و یقین خواهد کرد که آنان نه عمدا و نه سهوا مرتکب هیچ صغیره اى هم نشده اند. زندگى امامان ، ثبات قدم ، وحدت قول و عمل و بر صراط مستقیم بودن آنها را به خوبى نشان مى دهد تمام ائمه با شدت و برندگى کامل وظیفه دفاع از معتقدات دینى را به عهده گرفته و کمترین انحرافى از خود نشان ندادند. طاغوت زمان ، متوکل عباسى با تمام وسایل ممکنه در صدد برآمد تا امام هادى - علیه السلام - را بفریبد و او را از راه راست منحرف کند و به محافل لهو و لعب و فسق و فجور بکشاند لیکن امام با تمام وجود امتناع کرده مقاومت ورزید و با مواضع خود دلیلى روشن بر عصمت خود و اجداد بزرگوار خویش ارائه کرد و حقانیت شیعه را درباره عصمت ایشان به وضوح بیان نمود.

علم امامان (علیهم السلام )

علم ائمه همانند علم پیامبران و مرسلین ، علمى است الهامى و خداداد و فرقى با هم ندارد. خداوند به پیامبران و ائمه ، علمى لدنّى عطا فرمود تا حجّت را بر مردم تمام کنند. امام صادق - علیه السلام - از کیفیت علم ائمه و دامنه حیرت انگیز آن - که وصف ناپذیر است - چنین یاد مى کند: ((علم ما عبارت است از: (( غابر، مزبور، نکت فى القلوب )) (الهامات قلبى )، (( نقر فى الاسماع )) (به گوش خوردن صدا) (( جفر احمر، جفر ابیض )) و همچنین مصحف فاطمه - علیهاالسلام - و ((جامعه )) که تمامى مایحتاج مردم در آن است نزد ماست )). و چون از حضرت معانى این تعابیر را پرسیدند ایشان فرمود: (((( غابر؛ )) دانش آینده است )) و (((( مزبور؛ )) دانش گذشته مى باشد)) و (((( نکت فى القلوب ؛ )) الهام است )) و (((( نقر فى الاسماع ؛ )) سخنان ملائکه است زیرا ما گفتار آنان را مى شنویم لیکن خود آنها را نمى بینیم )) و (((( جفر احمر؛ )) ظرفى است که سلاح پیامبر اکرم در آن قرار دارد و از آن خارج نمى شود تا آنکه قائم آل محمّد قیام نماید. امّا (((( جفر ابیض ؛ )) ظرفى است که در آن تورات موسى ، انجیل عیسى ، زبور داوود و کتب آسمانى پیشین قرار دارد)) و ((مصحف فاطمه - علیهاالسلام - کتابى است که در آن تمام حوادث و نام هاى کسانى که تا روز قیامت به حکومت مى رسند منظور است )). و امّا ((جامعه ؛ کتابى است داراى هفتاد ذراع طول که حضرت رسول اکرم (( - صلى اللّه علیه و آله و سلم - )) با دهان مبارکشان آن را املا مى فرمودند و حضرت على - علیه السلام - با دست خویش ‍ مى نگاشتند. به خدا قسم هر چه مردم تا روز قیامت بدان نیاز پیدا کنند در این کتاب آمده است حتّى دیه یک خراش و یک تازیانه یا نصف تازیانه ...)).(۱) ابوالعلاء معرى در شعر خود به همین جفرى که نزد اهل بیت موجود است اشاره مى کند و مى گوید: ((همگان از دیدن جفر و جام جهان نماى کوچکى که همه آبادى ها و ویرانى ها را نشان مى داد و نزد ائمه موجود بود شگفت زده شدند)).(۲) دلیل روشن این مدعا روایات و پیشگوئى هاى متعددى است که از ائمه در زمینه هاى گوناگون علوم نقل شده است . امام على مولاى متقیان و باب شهر علم پیامبر پایه حدود سى و دو علم را - به قول عقّاد - بنیان نهاد و از پیشرفت هاى تکنولوژیک و تحولات علمى که در عرصه گیتى به ظهور مى رسد خبر داد. حضرت در یکى از مغیبات خود چنین مى فرماید: (( ((یاتى زمان على الناس یرى من فى المشرق من فى المغرب ، و من فى المغرب یرى من فى المشرق )). )) ((زمانى خواهد آمد که ساکنین مشرق ، افراد مستقرّ در مغرب را خواهند دید و ساکنان مغرب مشرقیان را)). و باز فرمود: (( ((یاتى زمان على الناس یسمع من فى المشرق من فى المغرب و من فى المغرب یسمع من فى المشرق )). )) ((زمانى فرا خواهد رسید که : آنکه در مغرب است آواى مشرقیان را خواهد شنید و بر عکس )). و هر دوى این پیشگویى با اختراع تلویزیون و رادیو تحقق یافت . همچنین حضرت سجاد - علیه السلام - فرمود: (( ((یاتى زمان على الناس یسیر فیه الحدید؛ )) زمانى خواهد آمد که در آن ، آهن به حرکت در خواهد آمد)). که با اختراع انواع ماشین ها و قطارها محقق شد. البته حضرت موارد متعددى را پیش بینى کرده اند که تماما صادق بوده است . (۳) خود حضرت با صراحت تمام موقعیت علمى خویش را چنین بیان مى کند: ((معانى کتاب خدا را از من بپرسید به خدا قسم آیه اى نازل نشده است جز آنکه مى دانم در شب بوده یا روز، در کوه بوده یا دشت )).(۴) امام صادق نیز یکى از همین پیشوایان حق و حقیقت است که از زلال علم و دانش آنها بشریت همچنان سیراب مى شود ایشان در گفته هایشان از آلودگى دریا و فضا و زیان هاى ناشى از آن براى انسان پرده برداشته است و در کتاب موسوم به ((توحید مفضل )) قواعد تشریح و عجایب مربوط به اعضاى انسان را بیان نموده است . همچنانکه بنیانگذار علوم فیزیک و شیمى بشمار مى رود و اصول این دو دانش را توسط شاگرد برجسته و ممتاز خود پیشاهنگ تحولات علمى جابر بن حیان چهره افتخارانگیز شرق وضع کرده است . امام هادى نیز پس از وفات پدر و هنگام تصدى مقام امامت بیش از هفت سال نداشت ، لیکن به وسیله علماى بزرگ زمان مورد پرسش قرار گرفت و دشوارترین مسایل فقهى ، فلسفى و کلامى را آنچنان دقیق و روشن پاسخ گفت که پرسندگان را متحیّر ساخت و در نتیجه آنان به امامت حضرت اعتراف کردند. در این نمونه و نمونه هاى دیگر دلیل آشکارى است بر علم خدادادى آنان و اینکه خداوند فضل و دانشى به آنان عطا فرموده است که به هیچ کس دیگر چنین عنایتى نکرده است .

نصّ بر امامت حضرت

بزرگان و معتمدین شیعه براى امامت اهمیت خاصى قائل بودند و آن را اصلى از اصول اسلام مى دانستند لذا همواره از امام زمان خود درباره امام بعدى پرسش مى کردند تا به او مراجعه نمایند و در چنبره طاعت او درآیند. در مورد امام هادى نیز این دقت نظر به عمل آمد و برخى از بزرگان شیعه روایات متعددى از امام جواد - علیه السلام - مبنى بر امامت على هادى نقل کرده اند و ما در اینجا به پاره اى از آنها اشاره مى کنیم :

۱ - ((اسماعیل بن مهران )):

هنگامى که امام جواد - علیه السلام - عازم سفر بغداد شد اسماعیل بن مهران خود را به سرعت نزد امام رسانده عرض کرد: قربانت گردم از این سفر بر شما بیمناکم پس از شما منصب امامت به چه کسى خواهد رسید؟ امام با لبخندى شیرین پاسخ داد: ((امسال اتفاقى براى من نخواهد افتاد...)). و بدینسان هراس وى از قدرت عباسیان و شهادت خود را بر طرف ساخت . چندى بعد که معتصم عباسى امام را به سامرّا فرا خواند دوباره اسماعیل شتابان نزد حضرت آمد تا امام بعدى را بشناسد و در سلک موالیان وى درآید. پس گفت : ((یابن رسول اللّه ! شما در حال رفتن هستید پس از شما امر امامت به عهده کیست ؟)). امام گریست و از سفر خود احساس خطر کرده با علم به اینکه دیگر بازگشتى نخواهد بود، فرزند خود امام على هادى را به عنوان امام بعدى چنین معرفى نمود: ((این سفرى است که از آن بر من باید بیمناک بود امام پس از من فرزندم على خواهد بود...))(۵) . پیش بینى امام تحقق یافت و ایشان در اوج شکوفایى زندگى و بالندگى به وسیله معتصم عباسى به شهادت رسید.

۲ - ((الخیرانى )):

یکى دیگر از راویان امامت على هادى ((خیرانى )) است که حدیث را از پدرش نقل کرده است و ما در بحث هاى آینده متن حدیث را نقل خواهیم کرد.

۳ - ((الصغر بن ابى دلف )):

صغر بن ابى دلف نص بر امامت امام هادى را از پدر حضرت امام جواد چنین نقل مى کند: ((امام پس از من فرزندم على است . فرمانش فرمان من است و سخن او سخن من . اطاعت از او اطاعت از من بشمار مى رود و پس از او امامت از آن فرزندش حسن خواهد بود...)).(۶)

۴ - ((بعضى از شیعیان )):

امام جواد هنگام عزیمت به بغداد با تصریح به امامت فرزندش امام هادى - علیه السلام - به بعضى از شیعیان چنین گفت : ((من در حال رفتنم و امر امامت به عهده فرزندم ((على )) است و پس از من بر شما همان حقى را خواهد داشت که من پس از پدرم بر شما داشتم ...)).(۷) امام جواد در سخنان خود بر لزوم اطاعت از فرزندش تاءکید کرد و فرمود امام همان موقعیتى را در میان شیعیان خواهد یافت که خود امام جواد پس از وفات پدرشان داشتند.

۵ - ((احمد بن ابى خالد)):

احمد بن ابى خالد نصّ صریحى را از امام جواد - علیه السلام - بر امامت فرزندش على هادى با این سرآغاز نقل مى کند: ((ابوجعفر به فرزندش هادى - علیه السلام - وصیت کرد...)) که ما بندهاى این وصیت را در بحث هاى آینده بیان خواهیم کرد.(۸) قابل ذکر است که شیعیان معتقدند تعیین امام متاءثر از عواطف و هواهاى نفسانى نیست بلکه به دست خداوند متعال است . اوست که امام را معین مى کند و پیامبر اکرم انتصاب الهى را به سمع همگان مى رساند و آنچه را بدو دستور داده شده ابلاغ مى کند. پیامبر گرامى به صراحت ، جانشینان خود را دوازده تن اعلام کرده است و روایات این باب به حد تواتر رسیده است (۹) که امام هادى - علیه السلام - یکى از همین جانشینان مى باشد.

بخشش و کرم حضرت

یکى دیگر از خصوصیات بارز حضرت ، بخشش و عطاى ایشان است که همانند اجداد خود در این میدان گوى سبقت را از همگان ربوده است . حضرت مثل پدران خود تنها براى جلب رضاى پروردگار مسکین ، یتیم و اسیر را بر خانواده خود مقدم داشته و اطعام آنان را در درجه اول اهمیت قرار مى دادند تا جایى که غذایى براى خانواده شان باقى نمى ماند و در مورد لباس نیز بدین گونه عمل مى کردند. امام صادق - علیه السلام - نیز آنقدر به مستحقّین انفاق مى کرد و لباس مى داد که دیگر براى افراد خانواده اش چیزى یافت نمى شد.(۱۰) مورخان موارد بى شمارى از بخشش هاى کلان حضرت امام هادى - علیه السلام - نسبت به فقرا و درماندگان را نقل کرده اند که ما به نمونه هاى زیر اکتفا مى کنیم : ۱ - هیاءتى از شیعیان بلند پایه مرکّب از ابوعمرو عثمان بن سعید، احمد بن اسحاق اشعرى و على بن جعفر حمدانى به دیدار امام هادى - علیه السلام - رفتند، احمد بن اسحاق از وامى که در گردن داشت به حضرت شکایت برد ایشان به وکیل خود عمرو رو کرده فرمودند: به احمد سى هزار دینار و به على بن جعفر نیز همان مقدار بپرداز. سپس حضرت به خود عمرو - وکیل حضرت - نیز سى هزار دینار بخشیدند. ابن شهر آشوب پس از نقل این عطا و بزرگمنشى علوى مى گوید: ((این عمل معجز گونه است و جز پادشاهان را نرسد که چنین بخشش کنند و ما هرگز این گونه عطایى نشنیده ایم )).(۱۱) حضرت براى این بزرگان زندگانى مرفهى فراهم آورده بود و غبار فقر را از خانه شان رفته بود. و طبیعى است که بهترین بخشش ، آن است که اثرى نیکو و ماندگار از خود بجا گذارد. ۲ - یک نمونه دیگر از کرم حضرت را اسحاق جلاّب چنین نقل مى کند: ((در (( یوم الترویه )) (هشتم ذى الحجّه ) براى ابوالحسن هادى - علیه السلام - تعداد زیادى گوسفند خریدم و ایشان تمام گوسفندان را در میان خویشان خود تقسیم کردند)).(۱۲) ۳ - مورد دیگر که اعجاب مورّخان را برانگیخته است چنین مى باشد که : ((حضرت به قصد روستایى متعلّق به خودشان از سامرّا خارج شدند چندى بعد یکى از بادیه نشینان به در خانه حضرت آمد خانواده حضرت به آن مرد گفتند که ایشان به زمینى خارج از شهر رفته اند و آن مرد هم متوجه محل حضرت شده و پس از دیدن ایشان با صدایى ضعیف گفت : یابن رسول اللّه من مردى از اعراب کوفه و از موالیان و محبّان جدّت على بن ابى طالب هستم ، سنگینى قرض مرا از پا درآورده است و جز تو گره گشایى نمى شناسم ... حضرت متاءثر شدند و دیدند وى متمسّک به ولایت على - علیه السلام - است لیکن خود حضرت در آن هنگام در تنگنا بودند و کمکى از دستش ساخته نبود لذا به دست خودشان ورقه اى نوشتند مبنى بر آنکه : اعرابى از حضرت مبلغ معینى طلبکار است ، سپس کاغذ را به او داده گفتند: این کاغذ را نزد خودت داشته باش و به سامرّا برو، هر وقت دیدى عده اى نزد من جمع شده اند برخیز و طلبى را که در این کاغذ است از من بخواه و بر من سخت بگیر که چرا بدهى ام را نپرداخته ام و تمامى دستورات مرا انجام بده . اعرابى ورقه را گرفت و هنگامى که حصرت به سامرّا بازگشت عده اى به دیدن او آمدند که در میان آنان جاسوسان و ماءموران حکومت عباسى هم حضور داشتند، چندى نگذشت که اعرابى از راه رسید و کاغذ را نشان داده خواستار پرداخت مبلغ مذکور در آن شد، امام - علیه السلام - به عذرخواهى پرداخت لیکن اعرابى با اصرار خواستار پول خود بود و همچنان تاءکید مى کرد. حاضرین در مجلس متفرق شدند و جاسوسان متوکل شتابان ماجرا را به گوش خلیفه رساندند او نیز دستور داد تا سى هزار درهم نزد حضرت ببرند، وقتى که اعرابى آمد حضرت پول ها را به او داده فرمودند: ((این پول ها را بگیر و بدهى خود را بپرداز و باقى مانده را خرج خانواده ات کن ...)). اعرابى مبلغ را بسیار دیده گفت : یابن رسول اللّه بدهى من کمتر از یک سوم این مبلغ است ... لیکن خداوند بهتر مى داند که رسالت خود را میان چه کسانى قرار دهد. (۱۳) و پول ها را برداشته با خشنودى تمام و با خیال راحت به سوى خانواده اش رفت و همچنان براى ناجى خود امام هادى که او را از فقر و سختى نجات داده بود دعا مى کرد)). ۴ - راویان ذکر کرده اند که ابوهاشم جعفرى دچار سختى معیشت شده بود لذا به زیارت امام شتافت ، هنگامى که حضرت موقعیت دشوار وى را دریافت براى تسکین و سبک کردن رنج هایش چنین فرمود: ((اى ابوهاشم ! اداى شکر کدامیک از نعمت هاى الهى را مى خواهى بجا آورى ؟ خداوند به تو نعمت ایمان را عطا فرموده و بدینسان بدنت را بر آتش جهنم حرام ساخته است و تنى سالم به تو داده است تا بتوانى به طاعات الهى بپردازى و با دادن صفت قناعت تو را از ذلت سؤ ال و مرحمت خواهى نجات داده است ...)). نعمت هایى را که امام بر مى شمارد از مهمترین عطایاى الهى براى کسى که از آنها استفاده کند بشمار مى رود. سپس ‍ حضرت دستور دادند تا به ابوهاشم یکصد دینار بپردازند.(۱۴)

پارسایى و زهد امام (علیه السلام )

حضرت از تمام لذات زودگذر و مادى این جهان روى گردانده و به ضروریات آن اکتفا کرده بود، کمترین توجهى به جلوه هاى فریبنده نشان نمى داد و زندگى خود را وقف عبادت خداى متعال کرده بود، کار را در زهد و ورع تا بدانجا رسانده بود که خانه مسکونى حضرت در سامرّا و مدینه از اثاثیه معمولى نیز خالى بود و هنگامى که ماءموران متوکل شبانگاه به منزل ایشان هجوم آوردند و به بازرسى آن مشغول شدند چیزى قابل توجه در آن نیافتند. بار دیگر که به خانه حضرت در سامرّا هجوم آوردند ایشان را در اتاقى در بسته مشاهده کردند در حالى که با لباسى پشمین بدون هیچ فرشى بر شن و سنگریزه نشسته بود. سبط بن جوزى درباره زهد امام مى گوید: ((امام على هادى کمترین میل و گرایشى به دنیا نداشت و همیشه ملازم مسجد بود، هنگامى که خانه اش را بازرسى کردند، جز قرآن ، کتب دعا و چند کتاب علمى در آن چیزى نیافتند. حضرت مانند اجداد طاهرین خود زندگى بى آلایشى را پیش گرفته بود و اهمیتى به مسائل مادى نمى داد بلکه وجهه نظرش اتصال دائمى به حق تعالى بود. جدش مولاى متقیان و امیرمؤ منان نیز از پارساترین مردم بود و در ایام خلافت خویش هیچ اندوخته مادى براى خود فراهم نکرد و کفش و کمربندش از لیف خرما بود و کفشش را خود تعمیر مى کرد بر شکم خود سنگى مى بست تا فشار گرسنگى را کاهش دهد و همسرش دخت گرامى پیامبر زهرا - علیهاالسلام - نیز مانند پدر و شوهر والامقامش زندگى زاهدانه اى را دنبال مى کرد و در خانه اش از اثاث البیت خبرى نبود و دستانش از آسیا کردن گندم تاول زده بود. ائمه این چنین زیستند و نعم مادى را کنار گذاشته کریمانه از مظاهر فریبنده حیات گذشتند و تنها به کارى پرداختند که آنان را به خداوند نزدیک کند)). امام (علیه السلام )در مزرعه خود کار مى کند امام عظیم الشاءن به دور از گرایش هاى مادى و هواهاى نفسانى و خود بزرگ بیتى براى معیشت خود و خانواده اش بر زمین متعلق به خودشان کار مى کرد. على بن حمزه مى گوید: ابوالحسن ثالث را دیدم که بر زمینى کار مى کرد و قدم هایش از عرق خیس شده بود. گفتم : ((قربانت گردم کارگران کجا هستند؟...)) حضرت فرمود: ((اى على ! بهتر از من و پدرم کسانى بودند که با بیل در زمین خود کار مى کردند...)). - ((آنها چه کسانى بودند؟...)) - ((رسول اللّه (( - صلى اللّه علیه و آله -، )) امیرالمؤ منین و تمامى پدرانم با دست خود کار مى کردند و این کار پیامبران ، رسولان و اوصیاى صالح بوده است ...))(۱۵) . همیشه ((کار)) شعار انبیا بوده است و خداوند پیامبرى را مبعوث نساخت مگر اینکه ((کارگر)) بود و ما در کتاب خود ((کار و حقوق کارگر در اسلام )) (۱۶) بر اهمیت کار و ارزش معنوى آن به این حدیث شریف استناد جسته ایم و نشان داده ایم که کار کردن از سیره انبیاى صالح بوده است .

راهنمایى گمراهان

امام هادى اهمیت زیادى به هدایت گمراهان و منحرفان از راه حق مى داد و در این راه کوشش خستگى ناپذیرى را آغاز کرده بود، از جمله کسانى که به وسیله حضرت به حقیقت دست یافت و هدایت شد ((ابوالحسن بصرى )) معروف به ((ملاّح )) را مى توان نام برد. وى ((واقفى )) بود و پس از امام موسى کاظم امامت هیچ یک از فرزندان حضرت را نپذیرفته بود. روزى حضرت هادى بصرى را دیده به او گفت : ((این خواب غفلت تا کى ؟ آیا وقت آن نرسیده است که به خود آیى ...)) نفس قدسى حضرت آنچنان گرم و مؤ ثر بود که همین دو جمله او را دگرگون ساخته به راه صلاح باز آورد و به امامت حضرت معترف گشت .(۱۷)

با صوفیان مجالست مکنید

امام هادى - علیه السلام - اصحاب خود و دیگر مسلمانان را از معاشرت و همنشینى با صوفیان بر حذر داشته بود زیرا آنان سرچشمه گمراهى و ضلالت هستند و با اظهار پارسایى و تقدس مآبى به فریب و گمراهى ساده لوحان بر مى خیزند. امام بر دورى و جدایى از صوفیان بشدت تاءکید داشت . حسین بن ابى الخطاب نقل مى کند: نزد امام هادى در مسجد النبى بودم که گروهى از اصحاب حضرت از جمله ابوهاشم جعفرى که مردى سخندان و مورد احترام امام بود وارد شدند و در همان هنگام عده اى از صوفیان وارد مسجد شده گوشه اى نشستند و به گفتن اوراد خود و تکبیر و تهلیل پرداختند، حضرت رو به اصحاب کرده فرمودند: ((به این فریبکاران و هم پیمانان شیطان و ویرانگران بنیادهاى اسلام توجه نکنید آنان براى آسایش جسم ، پارسایى مى کنند و شب زنده دارى آنان براى به دست آوردن طعام هاى چرب و شیرین است ، عمرى را به سختى مى گذرانند تا آنکه فرصتى یافته به گناهکارى بپردازند، گرسنگى مى کشند تا آنکه به خوان هاى رنگین دست یابند، ذکر آنان فقط براى فریب مردم است و جلب قلوب احمقان ، سادگان را شیفته خود ساخته بار خود را بر دوش آنان مى نهند و آنان را در چاه هاى گمراهى مى اندازند، اوراد آن ، رقص و کف زدن است و ذکرشان نغمه و آوازه خوانى ، جز بى خردان و افراد گول خورده کسى از آنان پیروى نمى کند و متاع آنان جز در بازار احمقان فروشى ندارد، هر کسى به دیدار و زیارت زنده یا مرده آنان برود مانند آن است که به زیارت شیطان و بت پرستان رفته باشد و هر که به آنان یارى رساند در حقیقت به ابوسفیان ، معاویه و یزید یارى کرده است ...)). یکى از حاضران پرسید: ((اگر چه به امامت شما معتقد و معترف باشد؟)) امام او را از ادامه این گونه توهّمات بر حذر داشته با بیانى قاطع فرمود: ((این تصوّرات را از خود دور کن ، هر کس به امامت و حق ما معترف باشد بر خلاف رضاى ما گام بر مى دارد، آیا نمى دانى آنان پست ترین طایفه صوفیه هستند و همه فرق صوفیه مخالف ما مى باشند و طریقت آنان با ما مغایر است ، آنان نصارى یا مجوس این امت هستند و همیشه در تلاشند تا چراغ برافروخته خدایى را با دهان خود خاموش کنید هر چند خداوند پرتو افشانى چراغ توحید را على رغم خواست کافران ، تضمین کرده است ...)).(۱۸) امام در سخنان خود بر بطلان روش صوفیان و بى دینى آنان با توجه به صفات و رفتارشان چند نکته را بیان مى فرماید: ۱ - آنان در فریفتن و گمراه کردن مردم هم پیمان شیطان هستند. ۲ - با بدعت هاى خود و آوردن شیوه هایى مغایر روح اسلام و شریعت درصدد ویرانگرى پایه هاى این دین مبین برآمدند. ۳ - زهد آنان ریایى است و براى راحت طلبى و جلب منافع مادى مى باشد. ۴ - شب زنده دارى و اظهار تقدّس آنان براى رضاى خدا و انجام عبودیت حضرتش نیست بلکه دام نیرنگى است براى صید مردم و به دست آوردن اموال آنان . ۵ - اوراد آنان ، اوراد عبادى نیست بلکه رقص و پایکوبى است زیرا از قلبى که معتقد به خداست برنخاسته است و دعاهاى آنان ترانه و آواز است زیرا از روح اخلاص و طاعت خداوند خالى است و کالبدى است بى جان . ۶ - آنکه مهار خرد و اختیار خود را در دست دارد به دنبال این دغلان نمى رود، لیکن ساده لوحان ، افراد نادان و بى خردان که قدرت تشخیص ندارند در زمره پیروان آنها قرار مى گیرند.

امام و احترام به علما

امام هادى - علیه السلام - در بزرگداشت دانشمندان و اندیشمندان مى کوشید و به آنها توجهى خاص داشت و آنان را بر دیگر مردم برتر مى شمرد زیرا آنان سرچشمه نور و آگاهى در زمین هستند. از کسانى که مورد تجلیل امام قرار گرفت فقیهى بود که با یکى از نواصب و مبغضین اهل بیت به مناظره پرداخته و او را مغلوب ساخته بود، آن فقیه پس از چندى به زیارت امام آمد حضرت که از مناظره او با ناصبى خبردار بود از دیدن وى شادمان شده او را در صدر مجلس ‍ نشاند و به گرمى با وى به گفتگو پرداخت . مجلس مملو از علویان و عباسیان بود. بنى هاشم حاضر در آنجا از این توجه خاص امام رنجیده شدند و امام را مخاطب ساخته گفتند: ((چگونه او را بر سادات و بزرگان بنى هاشم مقدم مى دارى ؟...)) حضرت در پاسخ فرمود: از کسانى نباشید که خداوند متعال درباره شان فرمود: (( ((الم تر الى الذین اءوتوا نصیبا من الکتاب یدعون الى کتاب اللّه لیحکم بینهم ثم یتولى فریق منهم و هم معرضون )). )) (۱۹) ((آیا ندیدى کسانى را که بهره اى از کتاب آسمانى به آنها داده شده بود، فرا خوانده شدند تا کتاب خدا داور آنان باشد لیکن گروهى اعراض کرده روى گرداندند)). آیا کتاب خداوند متعال را به عنوان داور و حکم قبول دارید؟... همگى گفتند: ((آرى ، یابن رسول اللّه )). و امام روش ‍ خود را - به استناد آیات قرآن - چنین مدلّل ساخت : آیا خداوند نمى گوید: (( ((یا اءیها الذین آمنوا اذا قیل لکم تفسحوا فى المجالس فافسحوا یفسح اللّه لکم - الى قوله - و الذین اوتوا العلم درجات )). )) (۲۰) ((اى کسانى که ایمان آورده اید هنگامى که در مجالسى به شما گفته مى شود جاى باز کنید شما نیز جاى باز کنید تا خداوند براى شما گشایش دهد... تا آنجا که مى گوید: و دانشمندان را درجاتى بالاتر مى دهد)). خداوند متعال همانطور که مؤ من را بر غیر مؤ من مقدم مى دارد، مؤ من عالم را بر مؤ من غیر عالم برترى داده است . و باز خداوند است که مى فرماید: ((خداوند مؤ منان اهل علم را درجاتى ، برترى مى دهد)) آیا خداوند گفته است : خداوند نجیب زادگان و شریفان نسب دار را رفعت مى دهد! لیکن حضرت باریتعالى با تاءکید مى گوید: (( ((هل یستوى الذین یعلمون و الذین لا یعلمون ؛ )) (۲۱) آیا آنان که مى دانند و آنان که نمى دانند با هم برابرند؟)). پس چرا از احترام و تجلیل من نسبت به این عالم که مورد بزرگداشت خدا نیز هست رنجیده شده اید، شکستى که این مرد به آن ناصبى با دلایل و براهین خدا آموخته داد از هر شرافت مبنى بر نسب و تبار، بالاتر و برتر است . دلایل و حجت هاى امام ، حاضرین را خاموش کرد لیکن یکى از بنى عباس حاضر در جلسه همچنان بر موضع نادرست خویش پافشارى کرد و گفت : ((یابن رسول اللّه ! شما این مرد را بر ما مقدم داشتى و ما را پایین تر از او به حساب آوردى در صورتى که او مانند ما نسبى چنین روشن و درخشان ندارد و از صدر اسلام تاکنون آن را که نسبى شریف تر داشته باشد بر دیگران مقدم مى دارند...)) منطق این عباسى ، منطقى است سست و بى بنیاد که اسلام بدان کمترین بهایى نمى دهد، اسلام متوجه ارزش هاى والایى است که هرگز چنین افرادى تصور آن را هم ندارند و به گوششان نخورده است . لذا حضرت طبق اصل قرآنى : (( ((وجادلهم بالتى هم احسن )) )) (۲۲) و دستور: (( ((کلموا الناس على قدر عقولهم )) )) براى قانع کردن وى راه دیگرى در پیش گرفت و گفت : (( ((سبحان اللّه ! )) آیا عباس که از بنى هاشم بود با ابوبکر تیمى بیعت نکرد؟ آیا عبداللّه بن عباس پدر خلفاى عباسى و از خاندان بنى هاشم ، کارگزار عمر بن خطاب از بنى عدى نبود؟ پس چرا عمر افراد خارج از خاندان قریش را وارد شوراى شش نفره کرد ولى عباس را که هاشمى و قرشى بود وارد شورا ننمود؟! پس اگر برتر شمردن غیر هاشمى بر هاشمیان نادرست است باید بیعت کردن عباس با ابوبکر و کارگزارى عبداللّه بن عباس براى عمر را محکوم کنى و اگر آن کار اشکالى نداشت این مورد هم مانند آن روا خواهد بود...)). معترض ، تاب این استدلالات را نیاورد خاموش گشت و دیگر دم نزد.(۲۳) حضرت که دیده بود دلایل قرآنى او را قانع نکرد از بیعت جدش عباس با ابوبکر و کارگزارى عبداللّه بن عباس براى عمر در حالى که این دو خلیفه از نظر نسب به پاى عباس و فرزندش نمى رسیدند استفاده کرد و این نمونه کامل (( ((الزموهم بما التزموا به )) )) است .

عبادت حضرت

هنگام مطالعه سیره ائمه طاهرین و پیشوایان خاندان عصمت و طهارت یک مطلب به وضوح قابل مشاهده است و آنهم توجه شدید ایشان به عبادت ، شب زنده دارى ، تلاوت قرآن و مناجات با پروردگار است . ابوفراس حمدانى به مقایسه میان ائمه و بنى عباس دست زده چنین مى گوید: (( تمسى التلاوه فى ابیاتهم سحرا و فى بیوتکم الا وتار و النغم )) ((آواى تلاوت قرآن تا سحر از خانه هاى ائمه به گوش مى رسد. و در خانه هاى شما - بنى عباس - این ترانه ها و صداى چنگ و رباب است که تا بامداد گوش ها را مى خراشد)). امام هادى - علیه السلام - بیش از همه معاصران خود به عبادت و تهجّد مى پرداخت و تقوا و پایبندى وى به اصول دیانت زبانزد خاص و عام بود. ایشان تمام نوافل را بجا مى آورد و در رکعت سوم نافله مغرب سوره حمد و اول سوره حدید تا (( ((انه علیم بذات الصدور)) )) و در رکعت چهارم پس از سوره حمد، آخر سوره حجرات را تلاوت مى کرد.(۲۴) نافله اى را نیز به این صورت به حضرت نسبت داده اند که : ایشان در رکعت اول ، سوره حمد و یس و در رکعت دوم ، سوره حمد و الرحمن را تلاوت مى کردند.(۲۵)

دعاهاى حضرت در قنوت نمازشان

از امام هادى - علیه السلام - دعاهایى روایت شده که ایشان در قنوت نمازشان مى خواندند. نگاهى به این دعاها، اوج انقطاع ایشان را از تعلقّات مادى و شدت اتصالشان را به مبداء هستى بخش به خوبى نشان مى دهد. در اینجا ما پاره اى از این سخنشان فروتر از قرآن و فراتر از سخنان بشر را نقل مى کنیم : الف - (( ((اللهم ان مناهل کراماتک بجزیل عطیاتک مترعه ، و اءبواب مناجاتک لمن اءملک مشرعه ، و عطوف لحظاتک لمن ضرع الیک غیر متقطعه ، و قد الجم الحذار، و اشتدّ الاضطرار، و عجز عن الاصطبار اءهل الانتظار، و انت اللهم بالمرصد من المکان ، اللهم و غیر مهمل مع الامهال ، و اللائذ بک آمن ، و الراهب الیک غانم القصد، اللهم لبابک سالم . اللهم فعاجل من قد استن فى طغیانه ، و استمرّ على جهالته لعقباه فى کفرانه ، و اطعمه حلمک عنه فى نیل ارادته ، فهو یتسرع الى اءولیائک بمکارهه ، و یواصلهم بقبایح مراصده ، و یقصدهم فى مظانهم باءذیته ، اللهم اکشف العذاب عن المؤ منین و ابعثه جهره على الظالمین ، اللهم اکفف العذاب عن المستجیرین ، و اصببه على المغترین ، اللهم بادر عصبه الحق بالعون ، و بادر اعوان الظلم بالقصم ، اللهم اسعدنا بالشکر، و امنحنا النصر، واعذنا من سوء البداء و العاقبه و الحظر...)) )) (۲۶) الف - ((پروردگارا! آبشخور بخششت دریایى است مملو از هدایاى بزرگ و درگاه مناجاتت براى آنکه سعادت پیدا کند والا و ارزشمند است . و نگاه مهربانت همواره به سوى کسى است که به درگاهت دست نیاز دراز کند. پروردگارا! هراس بر دل ها سایه افکن شد و درماندگى به اوج رسید و منتظران را دیگر توان صبر نمانده است و تو در کمینگاه ، ناظر همگانى . پروردگارا! مهلت دادن تو فراموش کردن نیست و پناهنده به تو در امان است و هر که به تو رو آورد و مقیم آستانت گردد سلامتى و سعادت را در کنار خود خواهد داشت . پروردگارا! آن را که در طغیان خود غوطه ور است و همچنان بر مرکب جهالت سوار و به سمت کفرانت مى تازد فرو کوب ، حلم تو دشمنان ما را به طمع واداشته است و آنان مى پندارند که به آرزوهاى پلید خویش خواهند رسید لذا در راه اولیایت دام مى نهند و به آنان آسیب مى رسانند و اندیشه هاى شومى را در خیال فاسد خود مى پرورانند. پروردگارا! عذاب آتش را از مؤ منان دور کرده و در خرمن هستى ظالمان بزن . پروردگارا! پناهندگانت را از عذاب دور کن و آنان را که بردبارى تو فریبشان داده است معذب فرما. پروردگارا! حق جویان را یارى ده و یاوران ستم را نابود فرما. پروردگارا! توفیق شکرگزارى به ما عطا کن . ما را پیروزى ده و از سوء عاقبت و حوادث غیر قابل پیش بینى و بداء ناخوشایند حفظ کن ...)).(۲۷) دعاهاى ائمه اهل بیت - علیهم السلام - فقط به جنبه هاى روحى و معنوى نمى پرداخت بلکه شامل تمامى جلوه هاى زندگى مى گشت . در این دعا زندگى سیاسى ، مصائب و مشکلات مردم در زمان خلفاى خودکامه عباسى و زورگویى هاى آنان به خوبى مورد توجه قرار گرفته است . احتمال قوى مى رود که حضرت در این دعا متوکل عباسى ، طاغوت زمان را که در ستم به علویان بیش از دیگر خلفاى عباسى اهتمام داشت مطمح نظر قرار داده باشد. ب - دعاى زیر نیز از جمله دعاهاى حضرت است که در قنوت خوانده مى شد: (( ((یا من تفرد بالربوبیه ، و توحد بالوحدانیه ، یا من اضاء باسمه النهار، و اءشرقت به الا نوار، و اظلم باءمره حندس ‍ اللیل و هطل بغیثه وابل السیل ، یا من دعاء المضطرون فاءجابهم ، و لجاء الیه الخائفون فآمنهم ، و عبده الطائعون فشکرهم ، و حمده الشاکرون فاءثابهم ، ما اجل شاءنک ، و على سلطانک ، و انفذ احکامک ، انت الخالق بغیر تکلف ، و القاضى بغیر تحیف ، حجتک البالغه ، و کلمت الدامغه ، بک اعتصمت و تعوذت من نفثات العقده ، و رصدات الملحده ، الذین الحدوا فى اسمائک ، و ارصدوا بالمکاره لا ولیائک ، و اعانوا على قتل انبیائک و اصفیائک ، و قصدوا لاطفاء نورک باذاعه سرک ، و کذبوا رسلک ، و صدوا عن آیاتک و اتخذوا من دونک و دون اولیائک ولیجه و رغبه عنک ، و عبدوا طواغیتهم بدلا منک ، فمننت على اولیائک بعظیم نعمائک ، وجدت علیهم بکریم آلائک ، و اتممت لهم ما اولیتهم بحسن جزائک حفظا لهم من معانده الرسل ، و ضلال السبل ، و صدقت لهم بالعهود السنه الاجابه ، و خشعت لک بالعقود قلوب الانابه فاءساءلک اللهم باسمک الذى خشعت له السماوات و الارض و احییت به اموات الاشیاء، و امت به جمیع الاحیاء، و جمعت به کل متفرق ، و فرقت به کل مجتمع ، و اتممت به الکلمات ، واریت به کبرى الا یات ، و ثبت به على التوابین ، و اخرت به عمل المفسدین فجعلت عملهم هباءا منثورا تبرتهم تبتیرا... ان تصلى على محمّد و آل محمّد، و ان تجعل شیعتى من الذین حملوا فصدقوا، و استنطقوا فنطقوا آمنین ماءمونین . اللهم انى اءساءلک لهم توفیق اهل الهدى ، و اعمال اهل الیقین ، و مناصحه اهل التوبه ، و عزم اهل البصر، و تقیه اهل الورع ، و کتمان الصدیقین حتّى یخافونک ، اللهم مخافه تحجزهم عن معاصیک حتّى یعملوا بطاعتک لینالوا کرامتک ، و حتّى یناصحوا لک وفیک خوفا منک ، و حتّى یخلصوا لک النصیحه فى التوبه حبا لهم فتوجب لهم محبتک التى اوجبتها للتوابین ، و حتّى یتوکلوا علیک فى امورهم کلها حسن ظن بک ، و حتّى یفوضوا الیک امورهم ثقه بک . اللهم لا تنال طاعتک الا بتوفیقک ، و لا تنال درجه من درجات الخیر الا بک ، اللهم یا مالک یوم الدین العالم بخفایا صدور العالمین طهر الا رض من نجس اهل الشرک ، و اخزس الخراصین عن تقولهم على رسولک الافک . اللهم اقصم الجبارین و ابر المفترین ، و ابد الا فاکین الذین اذا تتلى علیهم آیات الرحمن قالوا: اءساطیر الا ولین و انجز لى وعدک انک لا تخلف المیعاد، و عجل فرج کل طالب مرتاد انک لبالمرصاد، و اعوذ بک من کل لبس ملبوس ، و من کل قلب من معرفتک محبوس ، و من نفس تکفر اذا اصابها بؤ س ، و من واصف عدل عمله عن العدل معکوس ، و من طالب للحق و هو عن صفات حق منکوس ، و من مکتسب اسم باسمه مرکوس ، و من وجه عند تتابع النعم علیه عبوس ، اعوذ بک من ذلک کله و من نظیره و اشکاله و امثاله انک علیم حکیم ...)). )) ((اى کسى که در پروردگارى ، یکتاست و وحدت حقیقتى را به خود اختصاص داده است . اى آنکه به نامش روز پرتوافشانى مى کند و فروغ مى درخشد و به دستورش تیرگى ، شب را مى پوشاند و از ابر رحمتش ‍ سیل به وجود مى آید. اى کسى که درماندگان او را خواستند و پاسخ شنیدند و ترسندگان بدو پناه آوردند و لذت ایمنى را چشیدند و عابدان و شاکران نتیجه عبادت و شکر خود را دریافتند، چه پر شکوه و والا مقام هستى ! و چقدر سلطنت و شکوهت فراگیر است و دستورات و اوامرت روا و نافذ، تویى آفریننده بدون دشوارى و تویى داورى منصف . حجت تو رسا و سخنت ستم کوب است ، از افسونگران بدکار به تو پناه مى آورم ، و از ملحدان و تحریف کنندگان نامهایت که در کمین دوستان و پرستندگانت هستند و دامهایشان ، به تو اعتصام مى جویم . پروردگارا! ملحدان به کشتى پیامبران و برگزیدگانت کمک کردند و در تلاش بودند تا نور توحیدت را با کتمان حقیقت نبوت خاموش کنند و رسولانت را تکذیب کردند و مانع آیاتت گشتند و غیر از تو و یارانت ، کسانى دیگر را به دوستى و سرپرستى خویش انتخاب کردند و طاغوت ها را بجاى تو پرستیدند (خداوندا کید آنان را به خودشان برگردان ). پروردگارا! با نعمت هایت منّتى بزرگ بر دوستانت گذاشتى و بر آنان بخشش هاى کریمانه اى کردى و با حفظ آنان از دشمنان پیامبران و راه هاى گمراهى ، بهترین پاداش را به آنان عطا فرمودى و زبان هاى اجابت پذیر آنان را گویا کردى ، و دل هاى توبه کار، پیوندى استوار با تو یافت . پروردگارا! تو را سوگند مى دهم به اسمى که آسمان ها و زمین برایش خاشع گشتند و به وسیله آن ، مردگان را زنده کردى و زندگان را میراندى و پراکنده ها را گرد آوردى و گرد آمده ها را پراکندى و به وسیله آن معجزات و آیات بزرگ را نشان دادى که توّابین دلشان ایمن گشت و پایان کار مفسدان را تباه کردى و آنان را نابود ساختى ... تا بر محمّد و آل محمّد درود بفرستى و شیعیانم را از کسانى قرار دهى که امانت ولایت را پذیرفتند و با صداقت پاسدار این ودیعه الهى بودند و زبانشان جز به حق گویا نگشت و آنان را ایمنى جاودانه بخشیدى . پروردگارا! من براى شیعیانم از تو توفیق اهل هدایت ، اعمال اهل یقین خلوص اهل توبه ، عزم اهل صبر، تقیّه اهل ورع و کتمان صدّیقین را مى خواهم . پروردگارا! در دل شیعیانم بیمى انداز که آنان را از معصیت کارى باز دارد و به طاعت تو مشغول کند تا آنکه به کرامت تو دست یابند و در جهت رضاى تو پند گویند و خالصانه توبه کنند و آنان را محبوب تو قرار دهد همانطور که توّابین مورد محبت تو هستند و تا آنکه با حسن ظن در تمام امور بر تو توکّل کنند و با اعتماد کارهایشان را به تو بسپارند. پروردگارا! طاعت تو در گرو توفیق است و به هیچ یک از مراتب نیکى نتوان رسید جز به وسیله تو. پروردگارا! اى مالک روز جزا و اى آگاه به نهانى هاى سینه هاى عالمیان ، زمین را از پلیدى مشرکان پاک بفرما و دهان یاوه گویان و تهمت زنندگان به پیامبرت را ببند. پروردگارا! جباران و تهمت زنندگان را در هم شکن و نابود کن ، و آن تکذیب کنندگان حق را که آیات الهى را داستان ها و افسانه هاى پیشینیان مى دانستند از صفحه روزگار محو کن ، وعده ات را تحقق بخش که تو هرگز خلف وعده نمى کنى . و هر حق جوى را گشایش ده که تو در کمینگاهى . پروردگارا! به تو پناه مى آورم از هر پوشش و زنگار حق و هر دلى که از معرفت و شناخت تو دور است و هر انسانى که به هنگام رنج و معصیت کفر ورزد و هر توصیف کننده عدالت که عمل او بر خلاف آن باشد و هر جوینده حق که رفتارش ‍ و صفاتش به خلاف حق باشد، از این موارد و مانند آن به تو پناه مى آورم و براستى که تو دانا و فرزانه هستى ...)).(۲۸) امّا در آغاز این دعاى شریف به توحید خدا پرداخته و پس از تمجید او از خداوند پناه و عصمت مى جوید و در هر سختى و رنجى حق را پناهگاه خود مى داند زیرا جز خدا کسى گره گشا نیست و کسى جز او حوادث ناگوار را از امام دفع نمى کند. همچنین حضرت از هر جبار سرکشى که پایبند هیچ عهد و سوگندى نیست و براى خدا، وقار و ارزشى قائل نمى باشد به خداوند پناه مى برد. امّا در این دعا براى شیعیان توفیق و استوارى و دورى از شرّ و غرور را مى خواهد تا آنان اسوه هاى خوبى باشند براى سایر مسلمانان در سلوک راه حق . در پایان حضرت اهل شرک و نفاق را که از آیات الهى روى گردان شده اند آنها را به مسخره مى گیرد و نفرین مى کند.

دعاى حضرت پس از نماز صبح

امام هادى پس از نماز صبح نمى خوابید و به تعقیبات از جمله خواندن دعاى ذیل مشغول مى شد: (( ((یا کبیر کل کبیر، یا من لا شریک له و لا وزیر، یا خالق الشمس و القمر المنیر، یا عصمه الخائف المستجیر، یا مطلق المکبل الا سیر، یا رازق الطفل الصغیر، یا جابر العظم الکبیر، یا راحم الشیخ الکبیر، یا نور النور، یا مدبر الامور، یا باعث من فى القبور، یا شافى الصدور، یا جاعل الظل و الحرور، یا عالما بذات الصدور، یا منزل الکتاب و النور، و الفرقان العظیم و الزبور، یامن تسبح له الملائکه بالابکار و السحور، یا دائم الشبات ، یا مخرج النبات بالغدو و الا صال ، یا محیى الا موات ، یا منشى ء العظام الدارسات ، یا سامع الصوت ، یا سابق الفوت ، یا کاسى العظام البالیه بعد الموت ، یا من لا یشغله شغل عن شغل ، یا من لا یتغیر من حال الى حال ، یا من لا یحتاج الى تجشم حرکه و لا انتقال ، یا من لا یمنعه شاءن عن شاءن ، یا من یرد بالصدقه و الدعاء عن اعنان السماء ماحتم و اءبرم من سوء القضاء، یا من لا یحیط به موضع و مکان ، یا من یجعل الشفاء فیما یشاء من الا شیاء، یا من یمسک الرمق من المرض العمیق بما قل من الغذاء. یا من یزیل بادنى الدواء ما غلظ من الداء، یا من اذا وعد وفى ، و اذا توعد عفا، یا من یملک حوائج السائلین ، یا من یعلم ما فى ضمیر الصامتین ، یا عظیم الخطر، یا کریم الظفر، یا من له وجه لا یبلى ، یا من له ملک لا یفنى ، یا من له نور لا یطفى ، یا من فوق کل شى ء عرشه ، یا من فى البر و البحر سلطانه ، یا من فى جهنم سخطه ، یا من فى الجنه رحمته ، یا من مواعیده صادقه ، یا من ایادیه فاضله ، یا من رحمته واسعه ، یا غیاث المستغیثین ، یا مجیب دعوه المضطرین ، یا من بالمنظر الا على ، و خلقه بالمنظر الا دنى ، یا رب الا رواح الفانیه ، یا رب الا جساد البالیه ، یا ابصر الناظرین ، یا اسمع السامعین ، یا اءسرع الحاسبین ، یا احکم الحاکمین ، یا ارحم الراحمین ، یا وهاب العطایا، یا مطلق الا سارى ، یا رب العزه ، یا اهل التقوى و اهل المغفره ، یا من لا یدرک اءمده ، یا من لا یحصى عدده ، یا من لا ینقطع مدده ، اشهد و الشهاده لى رفعه و عده ، و هى منى سمع و طاعه ، و بها ارجو النجاه یوم الحسره و الندامه ، انک انت اللّه لا اله الا اءنت وحدک لا شریک لک ، و ان محمّدا عبدک و رسولک صلواتک علیه و آله ، و انه قد بلغ عنک و اءدى ما کان واجبا علیه لک ، و انک تخلق دائما و ترزق ، و تعطى و تمنع ، و ترفع و تضع و تغنى و تفقر و تخذل و تنصر، و تعفو و ترحم ، و تصفح و تتجاوز عما تعلم ، و لا تظلم ، و انک تقبض و تبسط، و تمحو و تثبت ، و تبداء و تعید، و تحیى و تمیت ، و انت حى لا تموت ، فصل على محمّد و آل محمّد، و اهدنى من عندک ، وافض على من فضلک ، و انشر على من رحمتک ، و انزل على من برکاتک ، فطالما عودتنى بالحسن الجمیل ، و اعطیتنى الکثیر الجزیل ، و سترت على القبیح . اللهم فصل على محمّد و آل محمّد و عجل فرجى ، و اقلنى عثرتى ، و ارحم غربتى ، و ارددنى الى افضل عادتک عندى ، و استقبل بى صحه من سقمى ، و سعه من عدتى ، و سلامه شامله فى بدنى ، و بصیره فى دینى ، و اعنى على استغفارک و استقالتک قبل ان یفنى الا جل ، و ینقطع الا مل ، و اعنى على الموت و کربته ، و على القبر و وحشته ، و على المیزان و خفته ، و على الصراط و زلته ، و على یوم القیامه و روعته ، و اساءلک نجاه العمل قبل انقطاع الاجل ، و قوه فى سمعى و بصرى و استعمالا لصالح ما علمتنى و فهمتنى انک انت الرب الجلیل ، و اءنا العبد الذلیل وشتان ما بیننا، یا حنان ، یا منان ، یا ذالجلال و الاکرام ، صل على محمّد و آل محمّد الطیبین الطاهرین ...)). )) (۲۹) ((اى بزرگ هر بزرگ ، اى که او را شریک و وزیرى نیست . اى آفریننده خورشید و ماه پرتوافکن ، اى پناهگاه ترسنده پناه جو. اى رها کننده اسیر دربند، اى روزى ده طفل کوچک ، اى درمانگر استخوان شکسته ، اى مهربان به پیر بزرگ ، اى روشنى روشنى ، اى گرداننده امور، اى برانگیزاننده مردگان ، اى شفا دهنده سینه ها و دل ها. اى آفریننده سایه و روشنایى ، اى آگاه به درون دل ها، اى نازل کننده کتاب و نور و فرقان بزرگ و زبور، اى آنکه ملائکه او را سحرگاهان و بامدادان تسبیح مى کنند، اى همیشه استوار، اى برآورنده گیاهان در چاشتگاه و شامگاه ، اى زنده کننده مردگان ، اى باز آفریننده استخوانهاى پوسیده ، اى شنونده هر بانگ ، اى پیشى گیرنده بر هر فوت شنونده ، اى پوشاننده استخوان هاى فرسوده پس از مرگ ، اى که او را کارى از کارى باز نمى دارد، اى که از حالى به حالى دگرگون نمى شود. اى آنکه نیاز به دشوارى جابجایى ندارد، اى آنکه امرى او را مانع امر دیگرى نمى شود، اى آنکه با صدقه و دعا قضاى حتمى را از اوج آسمان بر مى گرداند، اى آنکه او را مکان و جایى در بر نمى گیرد، اى آنکه درمان را در هر چه بخواهد قرار مى دهد، اى آنکه توشه و توان بیمار سخت کم خوراک را همچنان حفظ مى کند، اى آنکه با اندک دارویى بیمارى ریشه دار را از بین مى برد، اى آنکه اگر وعده داد وفا مى کند و اگر تهدید به عذاب کرد مى بخشد، اى آنکه حوایج پرستندگان و خواستاران را در اختیار دارد. اى پیروز بزرگوار، اى آنکه فنا به ساحتش راه ندارد، اى آنکه مملکتش پایدار است ، اى آنکه پرتو نورش کاستى نپذیرد، اى آنکه عرتش قدرتش فراتر از همه چیز است ، اى آنکه سلطنت و قدرتش دشت و دریا را را در نوردیده است ، اى آنکه خشم و غضب او در جهنم متجلى شده است ، اى آنکه در بهشت رحمت اوست ، اى آنکه وعده هایش راست است ، اى آنکه نعمت هایش والاست ، اى آنکه رحمتش واسعه است ، اى فریادرس درماندگان ، اى پاسخگوى درخواست بیچارگان ، اى آنکه در منظر و نگرش والاست و خلقش در منظر پایین ، اى پروردگار ارواح نیست شونده ، اى پروردگار اجسام پوسیده ، اى بیننده ترین بینایان ، اى شنونده ترین شنوایان ، اى سریع ترین حسابرسان ، اى حکیم ترین حکمروایان ، اى مهربان ترین مهربانان ، اى بخشنده عطایا، اى رهاننده اسیران ، اى پروردگار عزت ، اى اهل تقوا و آموزش . اى آنکه پایانش به دست نیاید، اى آنکه نعمتش به شمار نیاید، اى آنکه یارى اش قطع نشود، شهادت مى دهم در حالى که شهادت برایم رفعت و توشه است و از من نشانه شنوایى و اطاعت است و بدان وسیله روز پشیمانى و حسرت رستگارى جویم . بدرستى تو خدایى یگانه و تو را شریک نیست و هیچ خدایى جز تو نیست ، شهادت مى دهم که محمّد بنده و رسول توست ، صلوات تو بر او باد. گواهى مى دهم که پیامبرت آنچه را که بر او واجب کردى انجام داد و اداى وظیفه نمود و تو پیوسته مى آفرینى و روزى مى دهى و عطا مى کنى و باز مى دارى و بر مى گیرى و فرو مى گذارى و بى نیاز مى گردانى و تهیدست مى کنى و یارى مى دهى و خوار مى گردانى و مى بخشى و مى آمرزى و از آنچه مى دانى در مى گذرى و ستم نمى کنى و قبض و بسط به دست توست و ثبت مى کنى و محو مى گردانى . مى آفرینى و باز مى گردانى و زنده مى کنى و مى میرانى و خود همیشه زنده اى و مرگ را بر تو چیرگى نیست . پس بر محمّد و آل محمّد درود فرست و مرا هدایت کن و فضل و مرحمت خود را بر من فرو ریز و مهربانیت را بر من بگستران و برکات خود را بر من فرود آور که مرا با حسنات نیکویت ماءنوس ساخته اى و مرا با عطایاى گرانقدرت بى نیاز کرده اى و زشتى مرا پنهان نموده اى . پروردگارا! بر محمّد و آل محمّد درود بفرست و فرج و گشایشم را نزدیک گردان ، از لغزشم در گذر، بر غربتم رحمى کن ، و مرا به بهترین عادت هایت نزد من باز گردان ، سلامتى ام را جایگزین بیمارى نما و زندگیم را فراخى ده و صحت کامل بدنى نصیبم کن ، بصیرتى در دینم عطا نما قبل از آنکه اجلم فرا رسد و امیدم قطع گردد به من کمک کن تا از گناهانم استغفار کنم . بر مرگ و سختى آن و وحشت قبر و سبکى میزان و لغزش از صراط و ترس و هراس روز قیامت مرا یارى کن . پروردگارا! قبل از فرا رسیدن اجل از تو عملى نجاتبخش و نیرویى در چشم و گوش خواهانم ، مرا موفق گردان تا از آنچه به من آموخته اى براى مصالح خود استفاده کنم بدرستى تویى پروردگار بزرگ و منم بنده خوار و چه بسیار میان ما فاصله است ، اى مهربان ، اى پر منت ، اى صاحب جلال و کرامت ، بر محمّد و آل اطهارش درود فرست ...)). در دعاهاى امامان شیعه - علیهم السلام - صفحات درخشانى از عرفان و توحید به چشم مى خورد که انسان را به ایمان و حفظ خود از پلیدى و سقوط در گرداب هاى گمراهى فرا مى خواند. این دعا کمال معرفت حضرت هادى نسبت به پروردگار و اخلاص نسبت به او را نشان مى دهد. در این دعا امام آنچنان که شایسته ذات ربوبى است با خداوند نیایش مى کند و او را مى ستاید و تمامى کارها را به او ارجاع مى دهد و اراده او را بالاتر از همه اراده ها مى شناسد و این نهایت یقین و توکّل به خداوند است .

دعاى حضرت بعد از نماز عصر

امام هادى - علیه السلام - پس از نماز عصر این دعاى شریف را مى خواند: (( ((یا من علا فعظم ، یا من تسلط فتجبر، و تجبر و تسلط، یا من عزّ فاستکبرنى عزّ، یا من مد الظل على خلقته ، یا من منّ المعروف على عباده اءساءلک یا عزیز ذى انتقام ، یا منتقما بعزته من اهل الشرک اءساءلک بحق ولیک على بن ابى طالب ، و اقدمه بین یدى حوائجى ان تصلى على محمّد و آل محمّد، و ان تعیننى به على قضاء حوائجى و نوافلى و فرائضى و بر اخوانى ، و کمال طاعتک یا ارحم الراحمین ...)). )) (۳۰) ((اى آنکه والا گشت و عظیم شد، و اى آنکه چیره گشت و قدرت نمود و قدرت نمود و چیره گشت ، اى آنکه عزت یافت پس در عز خود کبریا ورزید. اى آنکه بر سر خلق سایه گسترد، اى آنکه با نیکى بر بندگانش منت گذاشت ، از تو مى خواهم اى عزیز صاحب انتقام ، اى آنکه با عزت خویش از اهل شرک انتقام مى گیرى از تو مى خواهم به حق ولیّت على بن ابى طالب و او را در پیش ‍ خواسته هایم قرار مى دهم که بر محمّد و آل محمّد درود فرستى و بدان وسیله بر قضاى حاجات خود و انجام نوافل و واجبات و نیکى به برادرانم و بهترین نوع اطاعتت مرا یارى رسانى اى مهربان ترین مهربانان ...)). امام هادى در این دعا از خدا مى خواهد تا بدو کمک کند و او را در برآوردن خواسته هایش ، اداى واجبات الهى ، و نیکى در حق برادران دینى که از بهترین و برترین طاعات و عبادت هاست یارى رساند. در اینجا سخن از ادعیه حضرت را که پس از نماز مى خواندند به پایان مى بریم و دیگر دعاهاى ایشان را هنگام سخن از دانش ها و معارفشان بیان خواهیم کرد.

اتصال به حق و استجابت دعا

یکى دیگر از خصوصیات حضرت امام هادى - علیه السلام - استجابت سریع دعاى ایشان بود زیرا خود و پدرانش از منزلت و مکانت والایى نزد خداوند برخوردار بودند؛ مورخان نقل کرده اند که حضرت امام صادق از خداوند درخواستى نمى کرد مگر آنکه بسرعت به اجابت مى رسید. (۳۱) درباره حضرت هادى نیز مورخان نمونه هاى بى شمارى ذکر کرده اند که ما در اینجا به چند مورد اشاره مى کنیم : ۱ - منصور از عموى پدرش چنین نقل مى کند: ((نزد امام على هادى رفتم و گفتم : آقاى من متوکل مرا به خاک سیاه نشانده و حقوق مرا از بیت المال قطع کرده است ، اتهام من اینست که از ملازمان و یاران شما هستم و متوکل این مطلب را مى داند. سپس از امام درخواست کرد نزد متوکل واسطه شود و حقوق قطع شده اش را برقرار سازد. حضرت به او گفت : (( ان شاء اللّه )) بى نیاز خواهى شد. همان شب فرستادگان متوکل در خانه اش را کوفتند و از او خواستند نزد متوکل بیاید، او نیز شتابان به در قصر خلیفه رفت و پرده دار متوکل ((فتح )) را دید که بر در ایستاده است . فتح به استقبال او آمد و نسبت به تاءخیرش او را سرزنش کرد و او را بر متوکل وارد ساخت . خلیفه با چهره اى گشاده و خنده اى بر لب گفت : ((اى ابوموسى ! سراغ ما نمى آئى و ما را فراموش کرده اى ، چکارى از دستم برایت ساخته است ؟...)). آن مرد، مشکلات مالى و حقوق و عطایاى قطع شده خود را بیان کرد و متوکل فرمان داد دو برابر حقوق و مزایاى قبلى به او پرداختند او با خوشحالى قصر را ترک کرده در حال خروج فتح را دید و بسرعت نزد او رفته گفت : - آیا على بن محمّد به اینجا آمده است ؟ - نه . - آیا نامه اى نگاشته است ؟ - نه . آن مرد فتح را ترک کرد و به راه افتاد لیکن فتح خود را بسرعت رساند و گفت : ((شک ندارم که تو از امام هادى خواسته اى برایت دعا کند پس از او بخواه براى من نیز دعا کند...)). آن مرد راه خانه حضرت را پیش گرفت و پس از شرفیابى مؤ دبانه در برابر امام بر زمین نشست حضرت فرمود: ((اى ابوموسى ! راضى و خشنود به نظر مى آیى ...)). آن مرد با خشوع و فروتنى گفت : ((آرى آقاى من از برکت شما به مقصودم رسیدم لیکن به من گفتند که شما نزد متوکل نرفته اید و از او درخواستى نکرده اید...)). حضرت با لبخند پاسخ داد: ((خداوند متعال مى داند که ما در کارهاى خود جز به حضرتش رجوع نمى کنیم و در سختى جز به او توکّل نداریم لذا تمامى حوائج ما را برآورده مى سازد و مى ترسیم اگر عدول کنیم او نیز متقابلا ما را بخود واگذارد...)). آن مرد متوجه شد که امام برایش دعا کرده است و مقصود وى از راه دعا به دست آمده است و درخواست فتح به یادش آمد پس گفت : ((اى آقاى من فتح از شما التماس دعا دارد برایش دعا کنید)) لیکن حضرت خواسته او را رد کرد و گفت : ((فتح به ظاهر دوستدار ماست لیکن باطنا با ما نیست ، هنگامى برایش دعا خواهم کرد که مخلصانه به طاعت خدا روى آورد و قلبا به رسول اللّه (( - صلى اللّه علیه و آله - )) و حق ما اهل بیت اعتراف کند...)). دعاى ائمه اطهار شامل حال نیکان و مؤ من به خدا و رسول و عارفان به حق اهل بیت مى شد امّا کسانى که از مسیر امامت منحرف بودند و رشته طاعت خدا و رسول را در گردن نداشتند مشمول عنایات امامان نمى شدند. آن مرد از امام خواست دعایى به او بیاموزد تا از آن بهره مند شود. حضرت او را به این دعا راهنمایى کرد: ((اى پشتیبان من و اى پناهگاه و مرجع و مآل من و اى همه توان و هستى من از تو اى (( قل هو اللّه احد، )) پروردگارا تو را به بهترین آفریدگانت سوگند مى دهم که بر آنان درود فرستى ... سپس حاجت خود را ذکر مى کنى ...)).(۳۲) ۲ - در اصفهان شخصى به نام عبدالرحمن مى زیست که به تشیع تن داده و به امامت امام هادى معتقد بود، ماجرا و علت شیعه شدن او را پرسیدند پاسخ داد: ((من مردى فقیر امّا پر جراءت و زباندار بودم همراه گروهى از همشهرى هایم براى دادخواهى به سوى سامرّا حرکت کردیم پس از رسیدن به آن شهر، آهنگ قصر متوکل کردیم و به در قصر رسیده بودیم که از داخل آن دستور احضار على بن محمّد بن الرضا - علیه السلام - صادر شد. درباره این شخص پرسش کردم گفتند: مردى است علوى که رافضى ها (شیعیان ) به امامت او معتقدند و احتمال دارد که متوکل دستور دهد او را بکشند، با خود گفتم : از جاى خود تکان نمى خورم تا او را ببینم ، اندک زمانى نگذشت که امام - علیه السلام - سواره آمد و مردم براى تجلیل و بزرگداشت حضرت بپا خواستند. همینکه او را دیدم محبتش در دلم جاى گرفت و به دعا کردن پرداختم و از خدا خواستم کید متوکل را از او دور کند، حضرت متوجه من شده نزدیک آمد و گفت : ((خداوند دعایت را اجابت ، عمرت را دراز، دارایى و فرزندانت را زیاد کرد)). لرزه بر اندامم افتاد زیرا حضرت ضمیر مرا خوانده و از نیت من خبردار بود. بر متوکل داخل شدیم ، خواسته هاى خود را برآوردم و بعد راهى اصفهان شدم ، از آن پس خداوند گشایشى در زندگیم به وجود آورد و اموالى به من رسید که خواب آن را هم نمى دیدم و الا ن تنها در خانه ام یک میلیون درهم دارم و این غیر از اموالى است که خارج از خانه دارم . صاحب ده فرزند نیز شده ام و سنّم از هفتاد سال گذشته است و تمامى اینها از برکت دعاى امام - علیه السلام - است )).(۳۳) ۳ - یکى دیگر از دعاهاى اجابت شده حضرت بشرح زیر است : ((على بن جعفر از وکیلان امام هادى بود، او نزد متوکل سعایت کردند لذا دستور داد تا او را حبس کنند، على مدت ها در سیاهچال هاى زندان بسر برد و کارد به استخوانش رسید، با یکى از کارگزاران حکومتى صحبت کرد و گفت : اگر بتوانى وسیله آزادى مرا فراهم آورى سه هزار دینار به تو خواهم داد. کارگزار، خود را به عبیداللّه که از مقرّبان متوکل بود رساند و از او خواست درباره على بن جعفر وساطت کند، عبیداللّه پذیرفت و از متوکل درخواست کرد على بن جعفر را آزاد کند، متوکل از این درخواست برآشفت و گفت : ((اگر درباره ات شک داشتم مى گفتم رافضى هستى ، این مرد وکیل ابوالحسن هادى است و من عزم قتل او را دارم ...)). عبیداللّه از پیشنهاد خود پشیمان گشت و به کارگزار ماجرا را گفت ، آن مرد نیز على بن جعفر را از شکست وساطت و تصمیم متوکل بر قتل وى با خبر ساخت . على بن جعفر در نهایت درماندگى نامه اى به امام نوشت و در آن گوشزد کرد که : ((آقاى من خدا را، خدا را به دادم برسید که مى ترسم از حق روى گردان شوم . امام در پاى نامه اش چنین نوشت : حال که مشکلت به این حد رسیده است براى تو دعا خواهم کرد و از خدا خواهم خواست گره کارت باز شود، بلافاصله متوکل دچار تب شدیدى شد و بیمارى او به شکل حادى درآمد و او دستور داد تمام زندانیان بخصوص على بن جعفر را آزاد کنند و به عبیداللّه گفت : چرا نام على را بر من عرضه نکردى ؟ وى پاسخ داد: دیگر هرگز نام او را نخواهم برد، متوکل دستور داد على را آزاد کنند و از او حلالیت طلبید. على نیز راه مکه را پیش گرفت و در آن دیار به دستور امام مقیم گشت )).(۳۴) ۴ - یکى دیگر از دعاهاى اجابت شده حضرت به نقل مورّخین چنین است : احمد بن الخصیب از دشمنان کینه توز امام - علیه السلام - بود و مى خواست به ناحق و با زور منزل حضرت را تصاحب کند، امام از این حرکت ناجوانمردانه به خشم آمد و گفت : ((از خدا مى خواهم تا تو را از صفحه روزگار محو کند...)). اندک زمانى نگذشت که دست انتقام خدایى او را گرفت و هلاک ساخت .(۳۵) اینها نمونه هاى کمى بود از دعاهاى به اجابت رسیده حضرت که به وسیله مورّخین نقل شده است . مطلب مهم آنست که ((دعا)) به دست انسان و کار او نیست بلکه به دست خداست و این خداوند است که دعاى هر که را از بندگان بخواهد مستجاب مى کند شکّى در این نیست که امامان اهل بیت از مقام والایى نزد خداوند برخوردارند زیرا آنان به معنى واقعى کلمه (( مخلصین له الدین )) بوده اند و حقّ پرستش خداوندى را بجا آورده و مفاهیم ((اخلاص ))، ((عبودیت )) و ((ایمان )) را با تمام وجود مجسّم ساخته اند. خداوند نیز پاداش آنان را داده و نه تنها ایشان را مستجاب الدعوه قرار داده است بلکه مشاهد و مراقد آنان را نیز برکت داده که در آن جایگاه ها، دعاها به هدف اجابت اصابت مى کند.

پی نوشتها:

۱-« الارشاد، » ص ۳۰۷ و ۳۰۸٫ و اصول کافى . ۲-« حیاه الحیوان ، » مادّه جفر. ۳-« حیاه الامام محمّد الجواد، » ص ۶۹٫ ۴-« الجامع الاحکام القرآن ، » ج ۱، ص ۳۵٫ ۵-« الارشاد، » ص ۳۶۹٫ اصول کافى ، ج ۱، ص ۳۲۳٫ ۶-« بحارالانوار، ج ۱۳، ص ۱۲۷٫ « و الاکمال » صدوق . ۷-« اعیان الشیعه : » ج ۴، ق ۲ ص ۲۵۶٫ ۸-اصول کافى . ۹-صحیح مسلم ، « کتاب الاماره . » مسند احمد بن حنبل ، ج ۵، ص ۸۹، و صحیح بخارى ، ص ۱۶۴٫ ۱۰-« صفوه الصفوه ، » ج ۲، ص ۹۸٫ ۱۱-« المناقب ، » ابن شهر آشوب ، ج ۴، ص ۴۰۹٫ ۱۲-« بحارالانوار، » ج ۵۰، ص ۱۳۲ - مناقب ، ابن شهر آشوب ، ج ۴، ص ۴۱۱٫ ۱۳-« الاتحاف بحب الاشراف ، » ص ۶۷ - ۶۸٫ شرح شافیه ابى فراس ، ج ۲، ص ۱۶۷، « جوهره الکلام ، » ص ۱۵۱٫ ۱۴-امالى صدوق ص ۴۱۲ و « بحارالانوار » ج ۵۰، ص ۱۲۹٫ ۱۵-« من لا یحضره الفقیه . » ۱۶-« العمل و حقوق العامل فى الاسلام . » ۱۷-« من لا یحضره الفقیه . » ۱۸-« روضات الجنات ، » ج ۳، ص ۱۳۴٫ ۱۹-سوره آل عمران ، آیه ۲۲٫ ۲۰-سوره مجادله ، آیه ۱۰٫ ۲۱-سوره زمر، آیه ۸٫ ۲۲-سوره نحل ، آیه ۱۲۵٫ ۲۳-« الاحتجاج » طبرسى ، ج ۱ و ۲، ص ۴۵۴٫

۲۴-« وسائل الشیعه ، » ج ۴، ص ۷۵۰٫ ۲۵-« وسائل الشیعه ، » ج ۵، ص ۲۹۸٫ ۲۶-« مهج الدعوات و المصباح . » ۲۷-« مهج الدعوات و المصباح . » ۲۸-« مهج الدعوات و مصباح » کفعمى . ۲۹-« المصباح ، البحار. » ۳۰-مصباح کفعمى . ۳۱-« اسعاف الراغبین ، » ص ۲۲۷٫ ۳۲-« بحارالانوار، » ج ۱۳، ص ۱۲۹، و امالى صدوق . ۳۳-« بحارالانوار، » ج ۱۳، ص ۱۳۲٫ ۳۴-« بحارالانوار، » ج ۱۳، ص ۱۴۲٫ ۳۵-« بحارالانوار، ج ۱۳، ص ۱۳۲٫

منبع: 

 http://www.rasekhoon.net/