سيماي پيامبران در كتب مقدس
سيماي پيامبران در كتب مقدس
0 Vote
17 View
بي احترامي و هتك حرمت به پيامبران الهي تنها جنبه بازي هاي سياسي ندارد و متاسفانه از نظر ((معرفتي و عقيدتي)) نيز در كتب منحرف شده به اصطلاح مقدس نسبت به مقام شامخ و والای انبیا بسیار بی حرمتی شده است.به طوری که منابع دینی یهودیان و مسیحیان در کنار سلطه جویی استکبار غرب وصهیونیزم جهانی دست به دست همدیگر داده است تا هتک حرمت به انبیا حربه دست دژخيمان جهاني شود. پاكسازي متون ديني از تحريفات رسالت نخبگان و علماي دين بوده است كه همچنان اين وظيفه انجام نشده است و توده ديندار گاه سرگردان و گاه بازيچه غرض ورزان بوده اند! كتاب مقدس متشكل از عهد قديم و جديد است. عهد قديم (عتيق) شامل تورات و صحف انبياء است. عهد جديد شامل: چهار انجيل متي، مرقس، يوحنا و لوقا و 21 رساله كه منصوب به پولس و ديگران است و اعمال رسولان و مكاشفه يوحنا كه مجموعاً 27 قسمت مي شودعهد قديم و جديد روي هم كتاب مقدس مسيحيان مي باشد. ما تصميم داريم در اين مقاله هر چند اندك به سيمايي كه از پيامبران و مردان الهي در اين كتاب ترسيم شده است بپردازيم لكن از تمامي خوانندگان عذر مي خواهيم و از نگاشتن اين مطالب از مقام عصمت و حريم پاك انبياء پوزش خواسته و به بارگاه مقدس پروردگار پناه مي بريم. در تورات- كه كتاب مقدس يهوديان است- بيش از 20 مورد درباره ي تكذيب، استهزاء، و اهانت بني اسرائيل به انبياء سخن گفته شده است. در كتاب عاموس نبي باب 2 ش 13 آمده است: ((اي بني اسرائيل شما تديره ها را شداب نوشيديد و انبياء را گفتيد نبوت نكنيد.)) حتي بني اسرائيل تا آنجا پيش مي رود كه تصميم به كشتن پيامبران مي گيرد. در سفر اعداد باب 14 ش 2 مي خوانيم: ((... و جميع بني اسرائيل بر موسي و هارون همهمه كردند... گفتند كه بايد ايشان (موسي و هارون) را سنگسار كنند...))هر گاه پيامبري به نزد بني اسرائيل مي آمد و آنها ناچاراً بت پرستي را كنار مي گذاشتند زماني كه اين فشار از دوش آغنها برداشته مي شد باز به بت پرستي بر مي گشتند و عجيب آنكه در تارخ هايي كه يهود بعداً نوشته و به تورات افزوده است خود اين پيامبران را نيز متهم به بت پرستي كرده است. در مورد حضرت آدم و حوا مي گويند: (( عده اي از شياطين از فرزندان آدم هستند آدم زني داشت به نام ليليث كه مدت 130 سال همسر آدم بود و شياطين از نسل او متولد شده اند و حوا هم در اين مدت 130 سال جزء شيطان فرزندي نزائيد. زيرا او همسر يكي از شياطين شده بود.)) در سفر پيدايش باب 9 ش 21 آمده است: ((... و نوح به فلاحت (كشاورزي) زمين شروع كرد و تاكستاني غرس نمود و شراب نوشيد، مست شد و در خيمه خود عريان گرديد و حام پدر كنعان- يكي از پسران نوح- برهنگي خود را ديد و دو برادر خود را بيرون خبر داد...)) نسبت هاي زشت و ناروا، تهمت و توهين، نسبت دروغ، مكر و فريب، جنايت، بت درست كردن، شراب نوشيدن، زنا كردن، زنازاده بودن از جمله حرف هاي ننگين و شرم آور ديگري است كه در كتب مقدس آمده است. در سفر پيدايش باب 20 ش 11 مي خوانيم: (( و لوط از صوغر بر آمد و با دو دختر خود در كوه ساكن شد... و دختر بزرگ به كوچك گفت: پدر ما پير شده و مردي بر روي زمين نيست كه بر حسب عادت كل جهان به ما درآيد، بيا تا پدر خود را شراب بنوشانيم و با او همبستر شويم تا نسلي از پدر خود نگه داريم پس در همان شب پدر خود را شراب نوشانيدند و دختر بزرگ آمده و با پدر خويش همخواب شد و اواز خوابيدن و برخاستن وي آگاه نشد. واقع شد كه روز ديگر (خواهر) بزرگ به كوچك گفت اينك دوش(شب گذشته) با پدرم هم خواب شدم امشب نيز او را شراب بنوشانيم و تو بيا و با وي هم خواب شو تا نسلي از پدر خود نگه داريم آن شب نيز پدر خود را شراب نوشانيدند و دختر كوچك هم خواب وي شد و او از خوابيدن و برخاستن وي آگاه نشد پس هر دو دختر لوط از پدر خود حامله شدند...)) در تاريخ نام دو نسلي كه از اين دو دختر بوجود آمده اند نيز ذكر شده است. در كتاب اشعياء نبي باب43 ش 15 حضرت يعقوب را لعنت شده ي خدا مي داند: ((من خداوند قدوس شما هستم... بنا براين سروران قدس را بي احترام خواهم ساخت و يعقوب را به لعنت و اسرائيل را به دشنام تسليم خواهم نمود.)) در تورات نقل شده است كه حضرت موسي(ع) عده اي از بني اسرائيل را به جنگ مدنانيان مي فرستد آنها تمام مردان مديان را كشتند و تمام اموال را غارت كردند و شهر را به آتش كشيدند و زنان و كودكان را به اسيري آوردند وقتي حضرت موسي به استقبال اين جنگ جويان مي آيد و مي بيند كه آنها زنان و بچه ها را به اسيري آورده اند خشمگين مي شود و مي گويد: ((... آيا همه زنان را زنده نگه داشتيد ... پس الان هر ذكوري از اطفال را بكشيد و هر زني كه مرد را شناخته و با او همبستر شده است بكشيد... سفر اعداد باب 31)) در كتاب دوم سموئيل باب 11: ((... داوود عصر آن روز از بسترش برخاسته بر پشت بام پادشاه گزارش كرد و از پشت بام زني را ديد كه خويشتن را شستشو مي كند و آن زن بسيار نيكو منظر بود پس داوود با وي همبستر شد و او از نجاست خود طاهر شده و به خانه ي خود برگشت و آن زن حامله شد و فرستاد داوود را با خبر ساخت و گفت كه من حامله هستم...)) در تورات چنين آمده است: ((كه داوود پيامبر طي حادثه باعث مرگ شوهر آن زن شد و چون ايام ماتم آن شوهر گذشت زن وي را به همسري گرفت.)) در كتاب اول پادشاهان باب 1 آمده است: ((و داوود پادشاه پير و سالخورده شد. هر چند با لباس او را مي پوشانيدند گرم نمي شد و خادمانش وي را گفتند به جهت آقاي ما پادشاه، دختر باكره ي جوان بطلبند تا به حضور پادشاه بايستد و او را پرستاري نمايد و در آغوش او بخوابد تا آقاي ما پادشاه گرم شود پس در تمامي حدود اسرائيل دختري نيكو منظر طلبيدند... و او را نزد داوود پادشاه آوردند...)) در مورد حضرت سليمان آمده است كه او هزار زن داشت. زنان او وي را به بت پرستي وادار كردند. سليمان و پدرش داوود را افرادي فاقد ايمان كامل و افرادي شرور معرفي مي نمايد: ((سليمان پادشاه سواي دختر فرعون، زنان غريب بسياري از (موآبيان) و ... دوست مي داشت و ... زنانش دل او را برگردانيدند و در وقت پيري سليمان واقع شد كه زنانش او را به پيروي از خدايان غريب(بت) مايل ساختند و دل او(سليمان) مثل دل پدرش داوود با يهوه خدايش كامل نبود... و سليمان در نظر خداوند شرارت ورزيد و مثل پدر خود داوود خداوند را پيروي كامل ننمود. كتاب اول پادشاهان باب 11 ش 5)) ((.. آيا سليمان پادشاه در همين امر گناه نورزيد... زنان بيگانه او را نيز مرتكب گناه ساختند. كتاب نحميا نبي باب 13 ش 26)) حضرت يونس از اين كه خداوند به مردم بلا نازل نكرد و خشمگين مي شود. در كتاب يونس نبي باب 4 ش 1 آمده است: ((آنگاه خدا از بلائيكه گفته بود به ايشان برساند، پشيمان گرديد و آن را به عمل نياورد، اما اين امر يونس را به غايت ناپسند آمد و غيظش افروخته شد...)) و شگفتا كه در جايي ديگر خداوند پيامبرش را به خوردن نجاست انسان دستور مي دهد- البته در جايي ديگر خداوند پيامبرش را به خوردن نجاست انسان دستور مي دهد- البته د ر جاهاي ديگر هم سخنان ناروا و نحيف نسبت به خدا آمده است كه چون محل بحث ما نبوده است ذكر نكرده ايم. در كتاب خرقيال نبي باب4 مي خوانيم: ((خداوند به خرقيال نبي امر كرده و مي گويد: و قرص هاي نان جو كه مي خوري آنها را بر سرگين انسان در نظر (جلوي ديدگان) ايشان خواهي پخت و خداوند فرموده به همين منوال بني اسراييل نان نجس در ميان امت هايي كه من ايشان را به ميان آنها پراكنده مي سازم خواهند خورد، پس گفتم آه اي خداوند يهوه اينك جان من نجس نشده و از طفوليت خود تا به حال، ميته يا دريده شده را نخورده ام و خوراك نجس بدهانم نرفته است...)) در تلمود كه آن نيز در نزد يهود بسيار مقدس و محترم است و آن را تفسير عهد عتيق مي دانند در مورد زنا آمده است: تلمود ص115 ((شخص زناكار، كافر و خدانشناس بالفعل است... اگر علامت بكارت آن دختر پيدا نشود آنگاه دختر را نزد در خانه پدر بيرون آوردند و اهل شهرش او را با سنگ سنگسار نمايند تا بميرد.)) و طلاق دادن زن زناكار از واجبات دين يهود است. (تاريخ ويل دورانت ج4 ص 461) حال در مورد حضرت مريم كه طبق فرمايش قرآن- كه در تطبيق با كتب مقدس، نوراينت و حقيقت آن تلولويي ديگر دارد بر تمام زنان عالم برتري دارد (آل عمران، آيه42). در نزد يهود اينگونه آمده است: ((يسوع ناصري كه ادعاي پيامبري كرد و نصاري گولش را خوردند با مادرش مريم كه او را از مردي به نام ((باندار)) به زنا آورده بود در آتش جهنم مي شزند.)) از ديگر مشكلات كتب مقدس ((تناقض گويي)) آنهاست كه گاه با تفسير به راي ها و تحريف هاي پدران روحاني هم آميخته گرديده است و چنان وضع فهم و تبيين كتب مقدس را آشفته ساخته است كه جاي هر تاويلي و توجيهي باز است و تعليمات ضد عقلاني، ضد انساني و غير الهي آن هر منصف خردورزي را به شدت مضطرب و مي آزارد.در انجيل مي خوانيم كه در شكم مريم، روح القدس دميده شد در حالي كه مريم باكره بود و حال آن كه پدران روحاني دو نسب نامه براي مسيح نوشته اند. اگر مسيح پدر نداشت چه نيازي به نسب نامه است و چرا او را به يوسف نجار نسبت مي دهند؟ شايد پدران روحاني مي خواسته اند او را به داوود و سليمان و يعقوب مربوط سازند ولي اگر عيسي از نسل آنان باشد چنان كه گفته شد (كتاب2 سموئيل، باب 11 بند 31-3 داوود زناكار است و به حكم تورات زناكار ملعون است! (شاول) گفت: ((خداوندا تو كيستي؟ خداوند گفت من آن عيسي هستم...)) اعمال رسولان باب9 بند5 عيسي پسر خدا است كه زاييده شد! ((ليكن چون زمان به كمال رسيد خدا پسر خود را فرستاد كه از زن زاييده شد...)) (غلاطيان باب ع بند4) سرانجام اين عيسي كيست؟ خداست؟ پسر خداست؟ شبان است يا بره ي خداست؟ در باب اول بند29 انجيل يوحنا عيسي را بره ي خدا مي نامد.))در انجيل برنابا باب 222 آمده است: ((اينان كه به شما بشارت مي دهند كه يسوع (عيسي) پسر خداست، فريب خورده اند و پولس نيز در شمار آنانست.)) جالب آنجا است كه تنها انجيل معلوم و مغتني كه به وسيله ي يكي از شاگردان خود حضرت عيسي نوشته شد. انجيل برنابا است برنابا كسي است كه در تمام مدت سه سالي كه حضرت عيسي تبليغ مي كرد بيشترين اوقات خود را به همكاري با او مي گذرانيد و بنابراين برخلاف همه مولفان انجيل رسمي، تجارب و معلومات مستقيمي از تعليمات وي دارا بود. انجيل برنابا تا سال 325 ميلادي در كليساهاي اسكندريه به عنوان انجيل اصلي مورد قبول بود. اما متاسفانه مسيحيان در اين دوران به دستور پاپ4 و كشيش ها از خواندن انجيل برنابا محروم هستند و اكثريت آنها از وجود انجيل برنابا بي اطلاع اند. در كتاب اشعياء نبي باب 5 ش11 آمده است : ((واي بر آنان كه صبح زود بر مي خيزند تا در پي مسكرات بوند و شب دير مي نشينند تا شراب، ايشان را گرم نمايد... واي بر آنان كه براي نوشيدن شراب زور آورند.)) در ديگر جاهاي كتاب مقدس نيز در مذمت اهل شراب و حرمت نوشيدن آن مطالبي آمده است و حال در انجيل يوحنا باب 2 بند1-11 داستان شگفتي را مي خوانيم(( و در روز سوم در قاناي جليل عروسي بود و مادر عيسي بدو گفت شراب ندارند عيسي به وي گفت: اي زن مرا با تو چكار است. ساعت من هنوز نرسيده است، مادرش به نوكران گفت، هر چه را به شما گويد بكنيد و در آنجا شش قدح سنگي بر حب تطهير يهوه نهاده بودند كه هر يك گنجايش دو يا سه كيل داشت، عيسي بديشان گفت قدح ها را از آب پر كنيد و آنها لبريز كردند پس بديشان گفت: الان برداريد و به نزد رييس مجلس ببريد پس بردند و چون رييس مجلس آن را كه شراب گرديده بود بچشيد ندانست كه از كجا است. ليكن نوكراني كه آب را اول كشيده بودند مي دانستند. رئيس مجلس را مادر خطاب ساخته بدو گفت: هر كسي شراب خوب را اول مي آورد و چون مست شدند، بدتر از آن، ليكن تو شراب خوب را تا حال نگاه داشتي! و اين ابتداي معجزاتيست كه از عيسي در قانال جليل صادر گشت و جلال خود را ظاهر كرد و شاگردانش به او ايمان آوردند.)) و در نهايت بشارت از نور حض و حقيقت تام و انسان كامل كه در كتب مقدس آمده است لكن با ان.اع دسيسه ها و توطئه ها اين بشارت ها حذف و يا تحريف و تعويض شده اند و يا تاويل و تطبيقي به مصداقي ديگر كه واقع و حقيقي نبوده است! به عنوان مثال انجيل برنابا كه در آن به آمدن پيامبر اسلام بشارت مي دهد و تفاووت هاي اساسي با انجيل اربعه دارد توسط جريان كليسا مطرود و ممنوع شد. ما در اينجا به دو نمونه اشاره مي كنيم در مورد پيامبر عظمي الشان اسلام كه يكي بشارت آمدن ايشان است و ديگري تحريفي است كه صورت گرفته است. در تورات در سفر تثنيه باب 33 فرازهاي1 و 2 آمده است: (( اين است بركتي كه موسي مرد خدا قبل از وفاتش به بني اسرائيل بركت داد. گفت يهود از سينا آمد و از سعير بر ايشان طلوع نمود و از جبل فاران درخشان گرديد! طبق سند و دليل كوه سعير در سرزمين يهوديه است كه عيسي(ع) در آنجا مبعوث شد و كوه فاران همان كوه ((حرا)) است كه پيامبر در آن مكان به رسالت مبعوث شد. در ترجمه فارسي انجيل يوحنا باب 14 بند 16 مي نويسد: ((و من از پدر سوال مي كنم و تسلي دهند ديگر به شما عطا خواهد كرد تا هميشه با شما بماند.)) و در باب 15 بند 26: ((ليكن چون تسلي دهنده كه او را از جانب پدر نزد شما مي فرستم، آيد يعني روح راستي كه از پدر صادر مي گردد، او بر من شهادت خواهد داد.)) و در باب 16 بند17: (( و من به شما راست مي گويم كه رفتن من براي شما مفيد تست. زيرا اگر نروم تسلي دهند نزد شما نخواهد آمد اما اگر بروم او را نزد شما مي فرستم.)) اگر گفته شود منظور از تسلي دهنده روح القدس است بايد گفت مقام يك فرشته از پيامبر بالاتر نيست كه رفتن عيسي از اين جهت مفيد باشد و آمدن روح القدس الزاماً مشروط به رفتن مسيح نيست ولي بررسي ترجمه هاي مختلف اناجيل و رجوع به ترجمه عبري انجيل اين حقيقت را روشن مي سازد كه انجيل فارسي و عربي مطابق با اصل يوناني ترجمه نشده است زيرا نسخه عبري انجيل علزعويو كه از روي نسخه يوناني سال 1624 ترجمه شده است به جاي ((پارقليط)) كه به معناي تسلي دهنده است ((پرقليط)) كه به معناي احمد است ذكر شده است. كشيشان و پدران روحاني!!! در اصل يوناني دست بردند و پاراكليتوس به تسلي دهنده ترجمه كردند و در ترجمه هاي فارسي و عربي هم مطابق پاراكليتوس به تسلي دهنده ترجمه كردند تا مردم نفهمند اين بشارت درباره پيامبر عزيز اسلام است چنانچه در قرآن كريم يادآوري مي كند: ((و اذ قال عيسي بن مريم يا بني اسرائيل اني رسول الله اليكم مصدقاً لما بين يدي من التواراة و مبشراً برسول ياتي من بعدي اسمه احمد...)) (سوره صف آيه6) آنگاه كه عيسي بن مريم با بني اسراييل گفت: ((همانا من فرستاده خدايم به سوي شما درستي تورات را تصديق مي كنم و نيز نويد مي دهم به پيامبري كه پس از من در مي رسد و نام او احمد است.)) - برداشت متاخران حضرت عيسي مسيح (ع) معاصران و حتي متاخران از حضرت عيسي(ع) تا قرن 4 بعد، از كلمه ((فارقليط))، روح القدس مصطلح را نمي فهميدند در قرون اوليه ميلادي، مردم اعتقادات گوناگوني داشتند. ويل دورانت مي نويسد: ((پيروان مسيح در سه قرن اول، جز در مبناي اساسي صد گونه اعتقاد داشتند.)) بعضي ها حضرت عيسي مسيح را انسان و پيامبري همانند انبياي ديگر مي دانستند، بعضي ديگر او را فقط فرشته مي دانستند كه به شكل و هيئت انسان بود، بعضي ديگر مي گفتند: او نه انسان و نه فرشته، او فقط خداست ولي در شكل و هيئت انسان. سرانجام كليسا بر اثر تفوق سازمان خود، بر همه اين جنبش ها چيره گشت و نظريه چهارمي مطرح كرد كه حضرت عيسي مسيح (ع) به نحو تجزيه ناپذيري، هم انسان و هم خداست. اين نظريه در شوراي نيقيه در سال325 ميلادي تثبيت شد و از آن زمان به بعد تثليث به عنوان اعتقاد رسمي كليسا اعلام گرديد. خداي پدر اقنوم اول حضرت عيسي مسيح(ع)، پسر خدا، اقنوم دوم و روح القدس، اقنوم سوم شناخته شد. بنابراين در قرون اوليه ميلادي مردم فارقليط را با روح القدس يكي نمي دانستند. آنها در انتظار فارقليط موعود بودند. بر همين اساس بود كه افراد متعددي آمدند و ادعا كردند فارقليط موعودند. در حدود سال156 ميلادي شخصي به نام مونتانوس در آسياي صغير قيام كرد و خود را ((فارقليط موعود)) دانست. وي دنيا پرستي روزافزون مسيحيان و خودكامگي اسقف ها را در كليسا تقبيح كرد و خواستار بازگشت به ساده زيستي و زهد مسيحيان نخستين و همچنين استقرار مجدد حق غيبگويي و يا گفتار الهام شده براي اعضاي محافل مذهبي شد. وي با حالت خلسه چنان شيوا غيبگويي مي كرد كه شاگردانش به او عنوان ((فارقليط موعود)) حضرت مسيح(ع) درود مي فرستادند. (ويل دورانت، تاريخ تمدن، ج3، ص708) از ديگر افرادي كه ادعا مي كرد ((فارقليط موعود)) عيسي مسيح است، جواني پارسي به نام ماني از اهالي تيسفون است. وي در قرن سوم ميلادي، هنگام تاجگذاري شاهپور اول، در سال242 ميلادي خود را مسيح(ع) خواند و گفت كه خداي حقيقي، او را براي اصلاح حيات مذهبي و اخلاقي بشر به زمين فرستاده است. (ويل دورانت، تاريخ تمدن، ج3، ص 709) براساس اسناد مكشوفه در سواحل بحرالميت نيز مردم در انتظار پيامبر موعود(آن نبي) بودند و اين غير از ((مسيح موعود)) بود. اين پيامبر موعود را در زبان عبري گبر به معناي ((انسان)) مي خواندند. (A.Poweell Davies The Meniny of the Dead sea Scrolls p.126/g cermes) اگر چه پس از حضرت عيسي مسيح(ع) ((آن نبي)) در ميان مسيحيان با مسيح(ع) يكي دانسته شد، اما يكي دانستن اين دو با پيش فرض كلامي همراه بود، ولي از حيث تاريخي و براساس اسناد و مدارك موجود، اين تطبيق بي مورد است. جالب آن است كه پيامبر اكرم(ص) در نامه هايي كه براي بزرگان و رهبران يهود و نصاري فرستاده اند به اين حقيقت اشاره كرده اند. بنابراين، حقايقي وجود داشته كه اينك بر ما پوشيده مانده است و اگر ذكري از پيامبر اكرم(ص) در كتب عهدين نبود هرگز پيامبر اكرم(ص) آنچنان محكم با اهل كتاب محاجه نمي كرد. در ذيل، به دو نامه از نامه هاي پيامبر اكرم(ص) كه براي سران شهود فرستاده اند، اشاره مي كنيم: 1- كتابه (ص) الي اليهود: ((من محمد رسول الله(ص)، اخي موسي و صاحبه، بعثه الله بما بعثه به اني انشدكم بالله و ما انزل علي موسي و يوم طور سيناء و فلق لكم ابحر و انجاكم و اهلك عدوكم و اطعمكم المن و السلوي و ظلل عليكم الغمام. هل تجدون في كتابكم اني رسول الله(ص) اليكم و الي الناس كافه؟ فان كان ذلك كذلك، فاتقوالله و اسلموا، و ان لم يكن عندكم فلا تباعة عليكم.)) 2- ((بسم الله الرحمن الرحيم من محمد رسول الله، صاحب موسي و اخيه المصدق لما جاء به، الا ان الله قال لكم يا معشر اهل التواراة، و انكم لتجدون ذلك في كتابكم ((محمد رسول الله و الذين معه اشداء علي الكفار رحماء بينهم تراهم ركعاً سجداً يتبغون فضلاً من الله و رضواناً سيماهم في وجوههم من اثر السجود ذلك مثلهم في التوراة و مثلهم في الانجيل كزرع اخرج شطاه فاستغلظ فاستوي علي سوقه يعجب الزراع ليغيظ بهم الكفار وعدالله الذين آمنو و عملوا الصالحات منهم مغفرة و اجراً عظيماً.)) و اني انشدكم بالله و انشدكم بما انزل عليكم و انشدكم بالذي ايبس البحر لآبائكم حتي انجامكم من فرعون و عمله الا اخبر تموني؛ هل تجدون فيما انزل الله عليكم ان تومنوا بمحمد فان كنتم لاتجدون ذلك في كتابكم فلا كره عليكم ((قد تبين الرشد من الغي)) فادعوكم الي الله و نبية.)) در اين نامه ها، رسول اكرم(ص) خود را دوست و برادر حضرت موسي(ع) معرفي نموده اند. اگر چه تمام انبياء(ع) به تعبيري، برادر يكديگر محسوب مي شوند، اما بعيد نيست كه اين مورد خاص اشاره به مورد سفر تثنيه 18:18 باشد. به نظر مي رشد نتايج قضاوت در مورد كتب مقدس و دعوي حق بودن اين اديان و نيز تاثيراتي كه اين دست تحريف ها و جعل حقايق در بين مردم و صاحبان و داعيان دينداري مي گذارد بسيار جاي بررسي، درنگ و تامل دارد كه به دليل اطاله كلام، تعمق و تفكر در اين مسائل را به عهده خواننده فرهيخته مي گذاريم! منابع: 1- سيري در مكتب يهود/ محمد علي حسين زاده/ انتشارات كيهان. 2- پيامبر اكرم(ص) در عهدين/ حسين پورمحمد/ معرفت، ماهنامه ش25. 3- حقيقت مسيحيت/ هيئت تحريريه/ موسسه در راه حق. http://www.rohama.org/