نویسنده : احمد مبلغی ،
تاریخ سنت، گواهی زنده بر تلاش هایی است که به منظور از بین بردن یا کاستن از نقش سنت شکل گرفته است . با این همه، فرایند تاثیرگذاری سنت در جامعه همیشه فعال مانده، و تا ژرفنای لایه های احساسات اجتماعی رسوخ کرده است
کوشش این نوشتار، بازگفتن و بررسی اجمالی عناصر مؤثر در ماندگاری سنت نبوی است .
بی گمان فایده بررسی هایی از این دست، نقب زدن به کاستی های رفتار اجتماعی پیرامون سنت، شناخت هر چه بیشتر قابلیت های فرومانده و نشکفته آن و پیدایش نگاه دغدغه انگیز به عوامل و مزایایی است که در طول تاریخ، بسط اندیشه های سنت را در خود داشتند ولی بارور نشدند .
در یک نگاه تحلیلی، عناصر مؤثر در بقای سنت را به مجموعه هایی چند می توان تقسیم کرد که این نوشتار به مهم ترین آن ها اشاره دارد .
مجموعه نخست:
عناصری که در پرتو قرآن سامان یافته است .
مقومات اصلی شکل گیری و ماندگاری سنت را باید در آیات قرآن سراغ گرفت; هویت و اعتبار سنت در جایگاه منبع دوم تشریع، ناشی از قرآن است . سنت در پرتو هویت برگرفته از قرآن توانست در متن اندیشه اسلام کارکردی اساسی و بی نظیر از خود بروز دهد و حوزه اندیشه و فرهنگ را در جامعه اسلامی معنا و حیات بخشد .
آیات ناظر به سنت را می توان به سه دسته تقسیم کرد:
۱) آیاتی که مسلمانان را ملزم به اطاعت از سنت می کند:
مانند دو آیه زیر:
«و ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا ...» (۱)
«اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم فان تنازعتم فی شی ء فردوه الی الله و الرسول ...» (۲)
امام علی علیه السلام در تفسیر این آیه می گوید:
رده الی الرسول ان ناخذ بسنته; (۳)
منظور از برگشت دادن موارد نزاع به پیامبراکرم صلی الله علیه وآله وسلم این است که به سنت او تمسک بجوییم .
۲) آیاتی که سنت را شارح و مبین قرآن معرفی می کند:
مانند دو آیه زیر:
«و انزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما نزل الیهم » (۴)
«و ما انزلنا علیک الکتاب الا لتبین لهم الذی اختلفوا فیه » (۵)
۳) آنچه که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم را اسوه معرفی می کند:
مانند این آیه:
«لقد کان لکم فی رسول الله اسوه حسنه » (۶)
می توان از قید «حسنه » در آیه استفاده کرد که اسوه بودن پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم اسوه ای تام و تمام و بی نیاز کننده است; به همین جهت امام علی علیه السلام می فرماید:
و لقد کان فی رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم کاف لک فی الاسوه (۷)
در تحلیل کلی می توان گفت: سه عنصر اساسی را قرآن در ارتباط با سنت گوشزد می کند:
الف . نباید با حاکم ساختن رای، سنت را مرجعی تشریفاتی قرار داد! این نکته از دسته اول; (آیاتی که مردم را به اطاعت بی قید و شرط از پیامبر فرا می خوانند) استفاده می شود .
ب . سنت، رابطه ای پیوسته و وابسته به قرآن دارد . این نکته را می توان از دسته دوم ; (آیاتی که بر شارحیت سنت برای کتاب تاکید می ورزند) استفاده می شود .
ج . سنت، حوزه های مختلف را پوشش می دهد و به خاطر برخورداری از قابلیت ها و ظرفیت های لازم پاسخگو است . این نکته را می توان از دسته سوم (کافی بودن سنت در تامین نیاز به اسوه) به دست آورد .
بنیان بقای سنت بر گستره عناصر سه گانه مذکور نهاده شده است که همگی از قرآن برون تراویده اند . همه عوامل دیگری را که در تحلیل شکل گیری و ماندگاری سنت بعدا اضافه خواهیم کرد به این سه عنصر بازگشت دارد .
مجموعه دوم:
عناصری که در پرتو توجه و برنامه ریزی آگاهانه پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم سامان یافته است .
پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم به عنوان آخرین پیامبر، در قبال آیندگان رسالتی بزرگ بر دوش داشت . او برای بنیان گذاری سنت خود دو نقش را می بایست ایفا کند; از یک طرف سنت خویش را به گونه ای غنی و پرظرفیت ارایه دهد که بتواند پاسخگوی دو سطح متفاوت تاریخ و زمان پیدایش اسلام باشد و از طرف دیگر، عوامل پیش زمینه ها و قابلیت های لازم برای ماندگاری و بالندگی سنت را در تاریخ تامین و تضمین نماید . آنچه در پی می آید بخشی از این عوامل و پیش زمینه ها و قابلیت ها است:
۱ - بهره گیری از واژه های جامع
در شرایطی که مردم با آموزه های سنت چندان آشنا نبودند پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم در ارایه سنت از جملاتی عمدتا کوتاه و سمبلیک بهره جست ; جملاتی که در عین کوتاه بودن، حجم فشرده ای از مفاهیم را با خود همراه داشتند و به رغم پرباربودن، شتابان راه به حافظه می بردند و به خاطر سپرده می شدند .
پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم خود در سخنی که امامیه و اهل سنت از وی روایت کرده اند، به این موضوع اشاره کرده و فرموده است:
«اوتیت جوامع الکلم » .
قرار گرفتن سنت در قالب جوامع الکلم، به مسلمانان امکان می داد تا با سرعت بیشتر وظیفه دریافت سنت را به انجام رسانند و با سهولت بیشتر مسئولیت بسیار مهم پاسداری و ماندگارسازی آن را عملی سازند . بویژه آن که فرصتی را که پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم برای ارایه تمام اجزای دین همچون اخلاق، فقه، معارف و ... در اختیار داشت، زیاد نبود و این به نوبه خود سبب می شد تا شیوه ای بهتر را برای بهره گیری از فرصت ها جهت ارایه سنت در پیش گیرد .
۲ - ایجاد توجه به سنت در مردم
پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم علاوه بر ارایه قرآن وظیفه سنگین تاسیس و ایجاد سنت را نیز بر دوش داشت; سنتی که قرار بود چند گام عقب تر از قرآن، همیشه در اندیشه اسلامی باقی بماند . در شرایط صدر اسلام برای پاگیری و تاسیس این نهاد فکری، ارایه بخش هایی که در لایه های ظاهر و روئین قرآن مشاهده نمی شدند ولی نقشی فقهی داشتند، از اهمیت برخوردار بود . پیامبر با ارایه این بخش ها - که مسلمانان به شدت به آن نیازمند بودند - سنت را به عنوان یک منبع تشریع در میان تازه مسلمانان جای انداخت و به نهادینه کردن آن کمک کرد . این مطلب را هنگامی می توان بهتر درک کرد که با گذر از نگرش های امروزی نگاهی نیز به شرایط صدر اسلام بیاندازیم، توصیف هایی که از پیامبر در دوران شکل گیری اسلام به جای مانده است، نوعی آمیختگی و این همانی را میان اهمیت شخصیت فقهی و آموزگار پیامبر با اهمیت قرآن نشان می دهد . در واقع اعراب تازه با اسلام خو گرفته تحت تاثیر جلوه های ربانی و اعجازآمیز قرآن اولین مزیتی که از پیامبر به یاد می آوردند قرآن بود . این اگر چه نشانگر توان و نیروی بالای کتاب خداوند در جذب کفار به سمت اسلام می باشد ولی به خودی خود و در دراز مدت نمی توانست دیگر نقش پر اهمیت پیامبر را که آن نیز بعد از قرآن دارای اهمیتی فوق العاده است، بر مردم نمایان سازد . این نقش همان سنت ساز بودن و منشا نت بودن پیامبر می باشد . سنت در عین حال که در نهایت ارایه تفسیرهایی از قرآن است ولی میراث سنت بر جای مانده نشان می دهد که این نهاد فکری، اسلامی همچون یک مترجم ساده عمل نمی کند و به صورت مستقل و بدون قرار گرفتن در حاشیه قرآن به ارائه اندیشه هایی دست می زند که گاه راه یابی به ارتباط آن ها با قرآن به این سادگی ها میسر نمی شود . بنابراین پیامبر نیاز داشت تا نقش سنت ساز و سنت گزار خود را نیز در میان اعراب تازه مسلمان گشته باز گوید; برای راه یابی به این هدف مهم آنچه اهمیت داشت گسستن رشته های این ذهنیت پیله وار از دور شخصیت پیامبر بود که وی را در چارچوبی وابسته و غیر مستقل از قرآن می دید . پیامبر برای شکل دادن به شرایطی که پذیرای نقش سنت ساز او باشد باید می کوشید تا در مردم احساس نیاز به خود و سخنانش ایجاد کند و از این رهگذر هویتی را به نام سنت پدید آورد این می توانست به مردم آن دوران توجه دهد که علاوه بر «قرآن » میراث دیگری نیز به نام «سنت » از پیامبر بر جای خواهد ماند . اگر امروزه با میراثی استوار و غیر قابل تردید به نام سنت روبه رو هستیم نمی توانیم به لحاظ استواری فعلی آن شرایط شکل گیری اش را نادیده بگیریم استواری سنت به جای مانده در دست های ما، محصول تلاشی است که پیامبر به این منظور سامان داد . قرآن نیز در توضیحی آشکار به سنت و نقش پر اهمیت آن اشاره می کند و با قرار دادن اطاعت از رسول در کنار و همدوش با اطاعت از خداوند، نقش غیر قابل انکار سنت را به مسلمانان یادآور می گردد .
۳ - ابتکار عمل بخشیدن به سنت
اگر انفعال، دامنگیر یک حرکت اجتماعی شود سرنوشتی بهتر از انزوا یا «تغییر هویت » نخواهد یافت و نیز اگر یک حرکت فکری برای خود وظیفه ای بزرگ را با مختصاتی اجتماعی و سیاسی تعریف کرده باشد حتما فرا روی خود حرکت های باز دارنده و ستیزه جوی فراوانی خواهد داشت . پیامبر با درکی کامل از ماهیت اندیشه سنت و تلاش های ستیزه جویانه ای که در انتظار خود داشت، سنت را از مؤلفه های انفعالی به شدت پیراست . باید دانست که همیشه رفتار پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم در چارچوب های زمانی تفسیر کامل خود را نمی یابد; بسیاری از موضع گیری های نبوی نقشی پیش گیرانه و تلاشی به منظور علاج واقع قبل از وقوع بوده است . بنابر این بخشی از تلاش های پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم با این هدف انجام می گرفته که زمام ابتکار عمل هیچگاه از دستان سنت جدا نگردد .
پیامبر برای تحقق این هدف و بخشیدن ابتکار عمل به سنت، کوششی چند جانبه را پی ریخت .
کوشش های اساسی پیامبر در محورهای زیر جای می گیرد:
الف . ایجاد تقابل میان سنت و بدعت
پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم در دفاع پیشگیرانه خود از سنت و با توجه به چالش ها و خطرات فراروی مکتب، کوشید تا شعور سنت شناسی را در اندیشه، و احساس سنت خواهی را در دل نوظهور مسلمانان بدمد و از این رهگذر ضریب مصونیت سنت را قبل از رویارویی با حرکت غول آسای بدعت گذاران، بالا ببرد . موضع گیری ها و تلاش های پیامبر در ایجاد این تقابل، پیوندی ناگسستنی میان سنت جویی و اندیشه مسلمانان برقرار کرد که به انگیزش و پیدایش حساسیت اجتماعی در مقابل بدعت گذاری ها در گذر زمان منتهی شد .
بررسی این واقعیت را با مطالعه پاره ای از روایات نبوی پی می گیریم:
«اذا رایتم اهل الریب و البدع من بعدی فاظهروا البراءه منهم; (۸) آنگاه که بعد از من اهل ریب و بدعت را دیدید از آن ها برائت جویید .»
«کل بدعه ضلاله; (۹)
هر بدعت، گمراهی است .»
«من تبسم فی وجه المبتدع فقد اعان علی هدم دینه; (۱۰) هر کس در صورت بدعت گذار تبسم کند، به نابودشدن دین خود کمک کرده است .»
«... فاما الی سنه و اما الی بدعه; (۱۱) . . . یا به سوی سنت یا به سوی بدعت!»
«ابی الله لصاحب البدعه بالتوبه; (۱۲)
خداوند از قبول توبه بدعت گذار ابا دارد .»
ب . هشدار نسبت به دروغ بستن بر پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم:
رواج دروغ پردازی در نسبت دادن حدیث به پیامبر، خطری اساسی در جامعه برای «سنت نبوی » محسوب می شد و پیامبر از نقش مخرب این دروغ پردازی بر پیکره سنت کاملا آگاه بود . تلاش برای آگاه نمودن جامعه از این خطر، یکی از شگردهای پیامبر برای حفظ و ماندگار سازی سنت بود .
در روایتی - که هر دو گروه امامیه و اهل سنت از پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم نقل کرده اند آمده است:
«من کذب علی متعم دا فلیتبوا مقعده من النار (۱۳) .»
۴ - تکرار یک مضمون در سنت
در بسیاری از فرازهای سنت به روایاتی بر می خوریم که حاوی مضمونی مشترک هستند; در این مرحله ساده ترین روش این است که تعدد این روایات را ناشی از نقل های مختلفی که چند راوی از یک سخن پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم داشته اند، ارزیابی نماییم . ولی باید دانست که همه موارد تعدد روایت را نمی توان از این سنخ به شمار آورد; گاه پیامبر یک سخن را در چند جا به دلیل اهمیت آن ارایه و تکرار کرده است ; فلسفه این تکرار، ماندگار سازی سنت و مورد تغافل و نسیان قرار نگرفتن آن در مسیر پر پیچ و خمی فراروی بوده است
برای توضیح این اصل، ابتدا باید از دو نکته اساسی غافل نماند:
الف) گاه مضمونی که تکرار می شده، خود متضمن ترغیب به حفظ سنت بوده است که در این صورت، هم مضمون حدیث و هم تکرار آن، هدف واحدی را پی می گرفته اند و آن ماندگار سازی است . مانند حدیث:
«من حفظ علی امتی اربعین حدیثا من السنه کنت له شافعا - او شفیعا - یوم القیامه .» (۱۴)
در پاره ای از روایات نتیجه حفظ کردن حدیث را شفاعت در روز قیامت . (۱۵) و در پاره ای دیگر، عالم یا فقیه محشور شدن (۱۶) و در روایت دیگر، رفتن به بهشت (۱۷) و ... معرفی شده است . که این خود می تواند نشانه ای بر عنایت پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم به تکرار حدیث به شمار آید .
ب) تکرار مضامین سنت گاهی از حیطه «بیان و گفتار نبوی » فراتر می رفت و به تکرار «فعل یا رفتار نبوی » می انجامید . در واقع پیامبر در موارد زیادی با تاکید عملی بر یک فعل «به تکرار یک مضمون در سنت » می پرداخت . مانند آن که پیامبر، شش یا نه ماه بر در خانه علی علیه السلام می آمد و همراه با سلام کردن به اهل خانه، آیه تطهیر را تلاوت می نمود .
۵ - به ودیعت نهادن بخش های عظیمی از سنت نزد اهل بیت علیهم السلام
آنچه پیامبراکرم صلی الله علیه وآله وسلم به جامعه زمان خود ارایه داد، تمام سنت و سنت تمام عرصه ها نبود . پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم بیش و پیش از هر چیز کوشید تا احکام و مسائل فوری و ضروری جامعه آن روز را ارایه کند و اندیشه نوین اسلامی را جایگزین خصلت های جاهلی نماید خصلت هایی که بعضا جنبه ای اجتماعی و در عین حال جلوه هایی از انحطاط را داشتند . از این رو سنتی را که پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم خود مستقیما به جامعه ارایه نمود، اگر چه حجم گسترده ای را پوشش می داد اما به یقین همه سنت نبوی نبود بلکه حضرت بخش های مهمی از سنت خود را به امام علی علیه السلام سپرد تا وی و فرزندانش در گذر دهه های بعد به تناسب ظرفیت ها و قابلیت ها به جامعه منتقل کنند . روایاتی که در زمینه گشوده شدن ابواب دانش توسط پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم بر امام علی علیه السلام وارد شده اند به این حقیقت اشاره دارند . از آن جمله، این روایت که از امام علی علیه السلام وارد شده است:
«علمنی رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم الف باب من العلم یفتح لی من کل باب الف باب . (۱۸) »
مجموعه سوم:
عناصری که در پرتو توجه و برنامه ریزی اهل بیت علیهم السلام سامان پذیرفت .
غور در تاریخ اندیشه های اهل بیت علیهم السلام بیانگر تلاشی پایدار، مداوم و سرسختانه به منظور حفظ سنت پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم ، تقویت سنت گرایی و تحقق هر چه بیشتر آن در جامعه است . اهل بیت علیهم السلام در شرایط فقدان جسمانی پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم روح سیال اندیشه نبوی را به صورتی مداوم و در برهه های گوناگون به جامعه می دمیدند . روایات و تاریخ بر جای مانده از این دوران، گویای نقش همه جانبه امامان علیهم السلام در قبال سنت است .
گفتنی است: هنگامی که از اهل بیت علیهم السلام و نقش آن ها در احیای سنت سخن به میان می آوریم، دوران فراخی را که از زمان امام علی علیه السلام آغاز و تا نیمه های قرن سوم امتداد می یابد، در نظر داریم . اگر چه در تحلیل نقش اهل بیت علیهم السلام می توان این دوران نسبتا طولانی را به مراحل مختلفی تقسیم کرد و نقش پیش گفته را به اقتضای این تقسیم بندی سامان داد ; ولی با توجه به نقاط مشترک فراوانی که این مراحل زمانی را فراگرفته است، بررسی نقش اهل بیت علیهم السلام را به صورت کلی ارایه می دهیم .
نقش اهل بیت علیهم السلام را درجهت احیای سنت می توان در دو فراز کلی پی گرفت:
الف) تلاش بنیادی به منظور احیای سنت گرایی
اهل بیت علیهم السلام در بخشی از تلاش های خود کوشیدند تا به تحکیم موقعیت خویش به عنوان وارثان و دراختیاردارندگان ناگفته های سنت نبوی دست بزنند . این کوشش از آن نظر اهمیت داشت که ایجاد و تحکیم این جایگاه به آن ها امکان می داد تا به احیای سنت بهتر و مؤثرتر بپردازند و سنت گرایی را در اندیشه رو به رشد مسلمانان نهادینه کنند بویژه آن که بعد از پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم و در زمان اهل بیت علیهم السلام نشر سنت نبوی با چالشهای گوناگونی روبه رو شده بود چالشهایی که از یک مشکل اساسی نشات می گرفت و آن، تعارض بسیاری از اندیشه های سنت با حکومت ها و نظام های سیاسی حاکم بود . قاومت حاکمان وقت با سنت گرایی، تلاش در جهت احیای سنت را در مسیری ناهموار و ناامن قرار داده بود .
در این زمینه دو تلاش عمده را می توان در تاریخ اهل بیت علیهم السلام ردیابی کرد:
تلاش نخست: تاکید فراوان بر انتساب خود به پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم
تاریخ از سرمایه گذاری پردامنه ای خبر می دهد که اهل بیت علیهم السلام با هدف برجسته کردن انتساب خود به پیامبر، به انجام رساندند . این تلاش ها بویژه در قرن دوم، شدت و شتاب بیشتری به خود گرفت . محور این تلاش ها افزون بر اثبات جایگاه اهل بیتی به صورت عام، اثبات فرزندی خویش نسبت به پیامبر بود . برای اثبات این فرزندی، گاه به آیات قرآنی نیز تمسک می جستند . (۱۹)
در پی این تلاش ها مردم و بویژه اصحاب اهل بیت - که شمارشان عظیم بود - هر یک از امامان را با عنوان «یابن رسول الله » خطاب می کردند که در بسیاری از گفت و گوهایی که با امامان داشته اند - و در روایات منعکس شده - این حقیقت، انعکاس یافته است .
بلکه بنا به گواهی تاریخ، این انتساب پذیرش عمومی یافت چه آن که بیشتر مسلمانان حتی رؤسای مذاهب از اهل سنت نیز به این انتساب توجه نشان می دادند . یکی از شواهد قابل ذکر در این زمینه را استاد ابوزهره در کتاب خود که -
پیرامون زندگی امام صادق علیه السلام نگاشته - آورده است و می گوید: ابو حنیفه در یک جلسه به امام باقرعلیه السلام گفت: «مکانک کما یحق لک حتی اجلس کما یحق لی ، فان لک حرمه کحرمه جدک صلی الله علیه وآله وسلم فی حیاته علی اصحابه » (۲۰) بنشین در مکانی که سزاوار توست تا من هم در جایی که سزاوارم هست، بنشینم . چه آن که برای تو حرمتی است همانند حرمت جدت رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم در زمان حیات خود میان اصحابش .
شاهد دیگر این که سفیان - یکی از عالمان اهل سنت - از امام صادق علیه السلام می خواهد که برای او خطبه رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم را در مسجد خیف حدیث کند، امام فرمود: «دعنی حتی اذهب فی حاجتی فانی قد رکبت فاذا جئت حدثتک » (۲۱) ; من سوار شده ام، بگذار بروم در پی کارم، هر گاه برگشتم تو را حدیث خواهم گفت .» او گفت: تو را سوگند به قرابتی که با رسول خدا داری که حدیث این خطبه را به من ارایه ده . پس حضرت فرود آمد و به او حدیث خطبه پیامبر را ارایه کرد ... .
همان طور که پیداست شواهدی از این دست، ضمن آن که از اقرار به انتساب به پیامبر حکایت می کند، نشان می دهد که در دید مردم آن دوران ، میان دو مقوله قرابت با رسول خدا و بازگو کردن احادیث پیامبر رابطه برقرار بوده است .
در سوی دیگر این تلاش ها، مقاومت در برابر سلاطین اموی و عباسی و یا دست نشاندگان آن ها بود که می کوشیدند تا انتساب فرزندی اهل بیت به پیامبر را انکار کنند . (۲۲)
تلاش دوم: تاکید بر وارث بودن خود نسبت به علم و سنت نبوی صلی الله علیه وآله وسلم
در این زمینه گاه به سلسله ذهبیه سندی خود که به پیامبر و خدا ختم می شد، تکیه می کردند و به طرح آن می پرداختند .
در حدیثی می خوانیم که امام صادق علیه السلام فرمود:
حدیثی حدیث ابی، و حدیث ابی حدیث جدی و حدیث جدی حدیث الحسین و حدیث الحسین حدیث الحسن وحدیث الحسن حدیث امیرالمؤمنین و حدیث امیر المؤمنین حدیث رسول الله و حدیث رسول الله قول الله عزوجل . (۲۳)
و در حدیث دیگری از امام رضاعلیه السلام می خوانیم:
«ان اهل البیت یتوارث اصاغرنا عن اکابرنا القذه بالقذه » (۲۴)
ب) صیانت از سنت و ارایه و ترویج آن
در صحنه نشر و صیانت از حدیث، رفتار امامان را می توان در چند محور مشاهده کرد:
۱ - صیانت از روح و مضامین سنت
بی هیچ شبهه و تردید، تحریف مضامین سنت و نیز از بین رفتن جهت گیری هایی که سنت برای خود انتخاب کرده است، به مراتب وضعیتی وخیم تر از گم شدن یا از بین رفتن الفاظ و واژه های روایات دارد; چرا که در مورد دوم، این احتمال وجود دارد که مضامین سنت - هرچند جدای از واژگان خود و بیشتر به صورت رفتارها و سیره هایی میان متشرعان - در جامعه به حیات خویش ادامه دهند ولی در حالت اول روایات خود به ابزارهایی بر ضد خویش بدل می شوند و بی آن که زنگ خطری را به صدا درآورند، بنیان های سنت را می خشکانند .
«ان فینا اهل بیت فی کل خلف عدولا ینفون عنه تحریف الغالین و انتحال المبطلین و تاویل الجاهلین » . (۲۵)
۲ - نشر سنت
نشر و طرح ناگفته های احادیث نبوی بخشی از تلاش گسترده امامان بود . در این میان امام صادق علیه السلام فرصتی فراخ تر از سایر امامان یافت . شمار محدثان از آن حضرت به هزاران نفر می رسید . در دوران حضرت، عبارت «قال رسول الله » به عبارتی مانوس و آهنگی آشنا برای شاگردان مدرسه اهل بیت در آمده بود و در هر محفل علمی قال رسول الله را به نقل از امام جعفر صادق علیه السلام بر سر زبان تکرار می کردند . جامعه آن روز با چشمه های جدیدی از احادیث نبوی آشنا می شد و برای اولین بار روایت هایی که از گذر امامان پیشین اهل بیت به امام باقرعلیه السلام و امام صادق علیه السلام رسیده بود، دریافت می کرد . ارایه بخش های ناگفته نبوی - که تا آن روز نزد اهل بیت ذخیره شده بود - تحولی چشمگیر و شیرین بود که بازتاب و شعاع آن، - بنا بر شواهد تاریخی - حتی جامعه اهل سنت را نیز فرا گرفت . اگر تعصب، محدثانی را که در قرن سوم به بعد به جمع و تدوین روایات همت گماشتند، به حال خود می گذاشت این دسته از روایات نبوی در کتاب های اهل سنت نیز انعکاس می یافت .
۳ - ایستادگی در برابر جریان کاستن از سنت
اندیشه فقهی اهل سنت در قرن دوم به دو مکتب حدیث گرای حجاز و مکتب رای گرای عراق تقسیم می شد . بخشی از رای گرایان را ابوحنیفه و پیروان فکری او تشکیل می دادند . آن ها کاربردی گسترده برای قیاس قایل بودند به نحوی که گاه با گردن نهادن بر لوازم این کاربرد گسترده، به نفی احادیث نبوی می پرداختند . اوزاعی یکی از عالمان زیرمجموعه مکتب رای است، وی در نقد ابوحنیفه می گوید: ما بر او خورده نمی گیریم که چرا به رای عمل می کند بلکه بر او خورده می گیریم که چرا به خاطر رای «احادیث » را کنار می گذارد!
اندیشه فقهی اهل سنت در قرن دوم به دو مکتب حدیث گرای حجاز و مکتب رای گرای عراق تقسیم می شد . بخشی از رای گرایان را ابوحنیفه و پیروان فکری او تشکیل می دادند . آن ها کاربردی گسترده برای قیاس قایل بودند به نحوی که گاه با گردن نهادن بر لوازم این کاربرد گسترده، به نفی احادیث نبوی می پرداختند . اوزاعی یکی از عالمان زیرمجموعه مکتب رای است، وی در نقد ابوحنیفه می گوید: ما بر او خورده نمی گیریم که چرا به رای عمل می کند بلکه بر او خورده می گیریم که چرا به خاطر رای «احادیث » را کنار می گذارد!
نکته این جا است که امام باقرعلیه السلام و امام صادق علیه السلام با آن که در حجاز بودند و قاعدتا قبل از هر چیز باید نقاط تقابل و افتراق مکتب خود را با مکتب حجاز ارایه و برجسته کنند، کوشیدند تا مرزهای تقابل مکتب خود را با رای گرایانی که در عراق فعال بودند پررنگ نمایند با آن که اولا: ابعاد و مراتب شاگردی رای گرایان نزد اهل بیت علیهم السلام بیشتر بود و به این شاگردی نیز اشاره می کردند و ثانیا: آن ها مدعی بودند که مکتب فقهی آنان در نهایت از طریق ابن مسعود به امام علی علیه السلام می رسد . علت آن بود که مکتب رای - بویژه شاخه ابوحنیفه - با تکیه بر رای آشکارا پاره ای از روایات را کنار می نهاد و کاستن از سنت را به صورت نهادینه شده پیش می برد .
۴ - ایستادگی در برابر افزودن بر سنت و بدعت گذاری
روایات زیر شاهدی بر ایستادگی امامان علیهم السلام در برابر بدعت گذاری است:
شخصی از امام علی علیه السلام پیرامون سنت و بدعت سؤال کرد، امام علیه السلام فرمود:
اما السنه فسنه رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم و اما البدعه فما خالفها (۲۶) ; سنت عبارت از سنت رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم می باشد و بدعت عبارت از آنچه که با سنت رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم به مخالفت برخیزد .
و نیز فرمود:
«ما احدثت بدعه الا ترک بها سنه (۲۷) ; بدعتی پدید نیامد مگر آن که توسط آن سنتی ترک شد .»
- امام باقرعلیه السلام فرمود:
«ادنی الشرک ان یبتدع الرجل رایا فیحب علیه و یبغض (۲۸) ; کم ترین درجه شرک این است که شخص رایی را بدعت گذارد .»
پی نوشت ها:
۱) حشر/۷ .
۲) نساء/۵۹ .
۳) نهج البلاغه، خ ۱۲۵ .
۴) نحل/۴۴ .
۵) نحل/۶۴ .
۶) احزاب/۲۱ .
۷) نهج البلاغه، خ ۱۶۰ .
۸) وسائل الشیعه ج ۶، ص ۵۰۸ .
۹) همان، ص ۵۱۱ و صحیح مسلم، کتاب جمعه، ص ۴۳ .
۱۰) سفینه البحار، ج ۱، ص ۶۳ .
۱۱) مسند احمد، ج ۲، ص ۱۵۸ .
۱۲) بحار، ج ۷۲، ص ۲۱۹ .
۱۳) نهج البلاغه خ ۲۱۰; اصول کافی، ص ۶۲۱; صحیح بخاری، ج ۱، ص ۳۸ و مسند احمد، ج ۱، ص ۷۸ - ۱۳۰ .
۱۴) وسائل الشیعه، ج ۲۷، ص ۹۴ و کنز العمال، ج ۱۰، ص ۲۲۴ ح: ۲۹۱۸۴ .
۱۵) وسائل الشیعه، ج ۲۷، ص ۹۴ و کنز العمال، ج ۱۰، ص ۲۲۴ .
۱۶) عوالی اللالی، ج ۱، ص ۹۵ .
۱۷) کنز العمال، ج ۱۰ .
۱۸) بحار الانوار، ج ۴، ص ۱۲۷ - ۲۰۰ .
۱۹) وسائل الشیعه، ج ۲۰، ص ۴۱۶ و بحارالانوار، ج ۱۲، ص ۷۴ .
۲۰) الامام الصادق، ابی زهره، ص ۲۳ .
۲۱) الاصول من الکافی، ج ۱، ص ۴۰۳ .
۲۲) مواقف الشیعه، احمدی میانجی، ص ۱۵۵ .
۲۳) اصول من الکافی، ج ۱ .
۲۴) المصدر، ص ۳۲۰ .
۲۵) رساله الوشنوی فی حدیث ثقلین التی اصدرتها دارالتقریب بین المذاهب بمصر .
۲۶) تحف العقول، ص ۲۱۱ .
۲۷) نهج البلاغه، خ ۱۴۵ .
۲۸) ثواب الاعمال و عقابها، ج ۳، ص ۵۸۷ .
منبع : پایگاه حوزه