Drawer trigger

ابوالفضل العباس ؛ پرچمدار بصیرت و ولایت مدارى

حمید  حسین نژاد

شناخت روشن و یقینى از دین، تکلیف، پیشوا، حجت خدا، راه، دوست و دشمن، حق و باطل، «بصیرت» نام دارد که از صفات شایسته و ستوده اى است که یک مسلمان در زندگى فردى و اجتماعى خود باید از آن برخوردار باشد. در مبارزات و فعالیت هاى سیاسى و اجتماعى و موضع گیرى ها، جایگاه بصیرت روشن تر مى شود و بدون آن، حتى مبارزه و جنگ هم کورکورانه و گاهى در مسیر باطل قرار مى گیرد. انتخاب درست نیز بستگى به بینش صحیح و بصیرت انسان دارد. قرآن کریم به این موضوع به عنوان ویژگى یک رهبر و داعى به خیر و هدایت اشاره مى کند، آن جا که مى فرماید: «قل هذه سبیلى ادعوا الى ا... على بصیره انا و من اتبعنى»(یوسف /۱۰۸) بگو این راه من است. من و پیروانم با بصیرت کامل، همه مردم را به سوى خدا دعوت مى کنیم. حضرت على (ع) نیز از رزمندگان راستین با این صفت یاد مى کند که: «حملوا بصائرهم على اسیافهم»، (بحارالانوار، ج ۴۵، ص۸۷) بصیرت هاى خویش را بر شمشیرهایشان سوار کردند. یعنى اگر در میدان نبرد تیغ مى زدند، از روى بصیرت بود. یکى از شخصیت هاى نورانى جهان بشریت که چنین ویژگى ارزشمندى داشت، حضرت عباس بن على(ع) بود. زندگانى حضرت ابوالفضل (ع) دایره المعارفى است که چگونه زیستن و آگاهانه رفتن را به ما مى آموزد و فرصت دستیابى به مقام آدمیت را هموار مى سازد. امام صادق(ع) درباره ایشان مى فرماید: “کان عمنا العباس بن على نافذ البصیره صلب الایمان جاهد مع ابى عبدا... و ابلى بلاء حسنا و...” (اعیان الشیعه، ج ۷، ص۴۳۰) عموى ما عباس بن على (ع) داراى بصیرت دینى و استوارى در باور بود. در راه خداوند در رکاب ابى عبدا... جهاد کرد و نیکو آزمایش داد و به شهادت رسید. در زیارت مخصوص حضرت عباس(ع) هم به همین نکته اشاره مى شود که: اشهد انک مضیت على بصیره من امرک مقتدیا بالصالحین و متبعا للنبیین (مفاتیح الجنان) شهادت مى دهم عمر با برکت خود را در بصیرت گذراندى، به صالحان اقتدا و از جمیع انبیا پیروى کردى. نمونه هایى از بصیرت حضرت عباس(ع) در روزهاى کودکى عباس، پدر گران قدرش چون آیینه معرفت، ایمان، دانایى و کمال در مقابل او قرار داشت و گفتار الهى و رفتار آسمانى اش بر وى اثر مى گذاشت. او از دانش و بینش امام على(ع) بهره مى برد. حضرت درباره تکامل و پویایى فرزندش فرمود: «همانا فرزندم عباس در کودکى علم آموخت و به سان نوزاد کبوتر، که از مادرش آب و غذا مى گیرد، از من معارف را فرا گرفت». نقل شده است در آغازین روزهایى که الفاظ بر زبان وى جارى شد، امام(ع) به فرزندش فرمود: بگو یک. عباس گفت: یک. حضرت ادامه داد: بگو دو. عباس(ع) خوددارى کرد و گفت: شرم مى کنم با زبانى که خدا را به یگانگى خوانده ام، دو بگویم (مستدرک وسائل الشیعه، ج ۳، ص ۸۱۵) اوج بصیرت اباالفضل العباس در حماسه عاشورا بود و باید دانست تمامى حماسه آفرینان عاشورا، بى هدف و کورکورانه به کربلا نیامده بودند. آنان اهل بصیرت بودند، هم نسبت به درستى و حقانیت راه و رهبرشان و هم به این که وظیفه شان جهاد و یارى امام بود. این امر در کلام و شعار و رجز امام و یاران شهیدش مشهود است. حتى آگاهى امام حسین (ع) از فرجام شهادت در این سفر و آگاهانیدن یاران و همراهان نسبت به پایان این قیام، نوعى داشتن بصیرت و دادن بصیرت است، تا انتخاب افراد، آگاهانه باشد. امام خود مى دانست که شهید خواهد شد(ما ارانى الا مقتولا). (موسوعه کلمات الامام الحسین (ع)، ص ۳۹۹) این سرنوشت خونین را به یاران خویش نیز خبر داد تا همراهى شان از روى بصیرت و آگاهى باشد. امام حسین (ع) شب عاشورا درجمع یاران خویش فرمود: «اینان مرا خواهند کشت و همه کسانى را که پیش روى من جهاد مى کنند. پس از غارت، خانواده مرا به اسارت خواهند برد. بیم آن دارم که شما از این ها خبر نداشته باشید، یا بدانید ولى (از رفتن) شرم کنید. نیرنگ نزد ما خاندان حرام است. هرکس دوست ندارد با ما باشد، بازگردد...” (همان) در شب عاشورا حضرت عباس(ع) در خدمت اباعبدا... (ع) نشسته بود. در همان وقت یکى از سران دشمن مى آید و فریاد مى زند: عباس بن على و برادرانش را بگویید، بیایند. عباس مى شنود؛ ولى اعتنا نمى کند، مثل این که ابدا نشنیده است. آن چنان در حضورامام حسین علیه السلام مودب بود که آقا به او فرمود: جوابش را بده، هرچند فاسق است! اباالفضل العباس مى آید، مى بیند شمر بن ذى الجوشن است، روى یک رابطه خویشاوندى دور که از طرف مادر با عباس دارد و هر دو از یک قبیله اند، خواست به خیال خود، خدمتى کرده باشد؛ تا حرف خودش را گفت، عباس پرخاش مردانه اى به او کرد و فرمود: «خدا تو را و آن کسى که این نامه را به دست تو داده است، لعنت کند. تو مرا چه شناخته اى و درباره من چه فکر کرده اى؟ تو خیال کرده اى من آدمى هستم که براى حفظ جان خودم، امامم، برادرم حسین بن على علیه السلام را این جا بگذارم و بیایم دنبال تو؟ آن دامنى که ما، در آن تربیت شده ایم و آن سینه اى که از آن شیر خورده ایم، این طور ما را تربیت نکرده است»(موسوعه کلمات الحسین (ع) ص۲۹۸) و در روز عاشورا وقتى به سوى دشمن هجوم مى برد، رجز مى خواند: «من از مرگ، آن هنگام که بانگ برمى آورد بیمى ندارم، تا این که پیکرم در میان دلیرمردان به خاک افتد. جانم فداى جان پاک پیامبر(ص) باد! منم عباس که کارم آب آورى است و از دشمنان در روز رویارویى نمى هراسم» (ینابیع الموده، ج۲، ص۳۴۱) از آن جایى که حضرت عباس(ع) سمت علم دارى لشکر امام حسین (ع) را بر عهده داشت، تا آخرین لحظه در کنار امام (ع) بود و تا آخرین لحظه عمرش با تمام توان از او دفاع کرد. در این باره مى نویسند: وقتى علمى را که اباالفضل (ع) در کربلا در دست داشت، به دربار یزید آوردند، یزید دید آن پرچم جاى سالمى ندارد، پرسید: چه کسى آن را حمل مى کرده است؟ جواب دادند: عباس فرزند على(ع). یزید گفت: «هکذا یکون وفاء الاخ لاخیه؛ باید وفاى برادر به برادر این گونه باشد»(سوگ نامه آل محمد، ص ۳۰۱) اما اوج تجلى بصیرت و ایثار و فداکارى او زمانى ظاهر مى شود، که آب آورى تشنه، با لب هاى خشکیده از سه روز بى آبى، در امواج آب قرار گیرد و در نهایت تشنگى، به یاد تشنگى برادر و مولایش، آب نمى آشامد و مى گوید: «اى نفس پس از حسین (ع) خوار باشى و پس از او هرگز زنده نمانى!این حسین (ع) است که دل از زندگانى شسته است اما تو آب سرد وگوارا مى نوشى؟ به خدا قسم که این شیوه دین من نیست» (ینابیع الموده ج ۲، ص۳۴۱) و همین بصیرت بود که وى را شیفته خداوند و مطیع ذات حق کرده بود و به همین دلیل یکى از بهترین القابى که امام صادق (ع) به او داد، «عبدصالح» است که هم مقام بندگى و عبودیت را مى رساند و هم او را در ردیف صالحان قرار مى دهد. (السلام علیک ایها العبد الصالح المطیع لله) (مفاتیح الجنان) قرآن کریم هم چنین شخصیتى را در خط صراط مستقیم و صراط کسانى که مورد انعام الهى هستند و در آیه اى دیگر آنان را در ردیف انبیا معرفى مى فرماید: «من یطع ا... و الرسول فاولئک مع الذین انعم ا... علیهم من النبیین و الصدیقین و الشهداء و الصالحین و حسن اولئک رفیقا»(نساء/۶۹) و نکته پایانى این که حضرت اباالفضل العباس(ع) شاگرد ۴ امام است: پدرش، على(ع)، برادرانش امام حسن و امام حسین (ع) و برادر زاده اش حضرت سجاد(ع). چگونه مى توان شاگرد چهار امام (ع) بود و از تاثیر طهارت محیط در پرورش خود بهره اى نبرد و داراى بصیرت نافذ و بینش عمیق در دین نشد. آرى او صاحب بصیرت و دایره المعارف بصیرت و بینا زیستن بود، بصیرتى که بر محور ولایت مى چرخید و ولایت مدارى را در رفتار و گفتار او متجلى مى کرد. آن جا که در روز عاشورا در حمایت از ولایت جان خود را تقدیم کرد و وفادارى خود را در اشعار حماسى و رجزخوانى هایش بازگفت چنان که فرمود: وا... ان قطعتمو ایمینى انى احامى ابدا عن دینى و عن امام...
منبع: روزنامه خراسان