ابو ایوب انصاری، نخستین میزبان پیامبر (ص)

 

در بین یاران پیامبر بزرگوار اسلام (ص) گروهی اندک، به سبب ویژگیهایشان، بر دیگر یاران آن حضرت برتری داشتند. ایمان قوی، تقوا و بردباری در برابر مشکلات، حضور مستمر در جبهه‏های نبرد، عشق و ارادت کامل به اهل بیت پیامبر (ص) و پیروی از رهبری علی (ع) پس از پیامبر (ص) بخشی از این ویژگیهاست. ابو ایوب انصاری با داشتن این خصلتها در بین یاران پیامبر (ص) از جایگاهی والا برخوردار است. این چهره فداکار و مخلص، که از اولین روزهای ورود پیامبر (ص) به مدینه، خانه و زندگی ساده‏اش را به آن حضرت تقدیم کرد، به شدت مورد احترام و عنایت‏شخص پیامبر (ص)، علی (ع) و اصحاب و تابعین بود; به گونه‏ای که پیامبر برای مادرش دعا کرد و چشمان نابینایش شفا یافت. هنگامی که امیرمومنان (ع) زمام امور مسلمانان را به دست گرفت، عطای او را پنج‏برابر افزایش داد. وقتی ابن عباس تمام دارایی‏اش را، که در منزل داشت، به احترام کاری که ابو ایوب در باره پیامبر (ص) انجام داده بود، به وی واگذار کرد. میزان این انفاق را حدود چهل هزار نگاشته‏اند. نام و نسب نامش خالد بن زید بن کلیب بن ثعلبه بن عبد عوف بن غنم بن مالک بن النجار بود; و ابو ایوب انصاری شهرت داشت و از قبیله خزرج شمرده می‏شد. مادرش هند دختر سعید بن عمرو بن امرؤ القیس بود. 1- نخستین میزبان پیامبر (ص) منابع تاریخی نشان می‏دهد که هنگام ورود پیامبر (ص) به مدینه تمام طوایف و قبایل از آن حضرت خواستند بر آنها وارد شود. اما رسول اکرم (ص) مهار شتر را بر گردنش افکند و فرمود: این شتر خود مامور است و می‏داند مرا کجا پیاده کند. شتر در میان انبوه استقبال‏کنندگان حرکت کرد و در کنار خانه ابو ایوب انصاری، که فقیرترین افراد مدینه بود، نشست. پیامبر (ص) پیاده شد. جمعیت‏بسیار اطراف حضرت را گرفتند. هر کس با اصرار وی را به خانه خود فرا می‏خواند. در این میان، مادر ابو ایوب انصاری وسایل سفر پیامبر (ص) را به خانه‏اش برد. پیامبر (ص)، که همچنان در محاصره جمعیت‏بود، فرمود: وسایل من چه شد؟ عرض کردند: مادر ابو ایوب آن را به خانه‏اش برد. پیامبر (ص) فرمود: المرء مع رحله; انسان همراه وسائل سفرش خواهد بود. به این ترتیب حضرت وارد منزل ابو ایوب شد. و تا زمانی که مسجد و حجره مبارک را نساخته بود، درخانه وی سکونت داشت. خاطراتی از خانه ابو ایوب انصاری خانه ابو ایوب دارای دو طبقه بود. از همان ابتدای ورود پیامبر (ص)، ابو ایوب کراهت داشت که در طبقه بالا زندگی کند. از این‏رو، به پیامبر (ص) عرض کرد: پدر و مادرم فدایت‏باد، طبقه بالا را می پسندی یا زیرین را، چون مایل نیستم بالاتر از شما قرار بگیرم. پیامبر (ص) فرمود: باتوجه به رفت و آمد دیگران، همکف برایم مناسبتر است. ابو ایوب می‏گوید: بدین جهت، من و مادرم در طبقه بالا زندگی کردیم. هرگاه به وسیله دلو و طناب از چاه آب می‏کشیدیم، مراقب بودیم مبادا قطره‏ای ازآن به رسول اکرم پاشیده شود. هنگام بالا رفتن، به گونه‏ای می‏رفتیم که صدای پای ما به گوش او نرسد، هنگام سخن گفتن کاملا آرام سخن می‏گفتیم; وقتی پیامبر (ص) در بستر می‏آرمید، حرکت نمی‏کردیم تا صدای پای ما سبب سلب آسایش آن حضرت نشود. وقتی غذایی می‏پختیم، در اتاق را می‏بستیم تا دود پیامبر را نیازارد. روزی ظرف آبی افتاد و آب آن ریخت. مادرم از جای برخاسته، تنها پارچه موجود در خانه را بر آب افکند و آن را جمع کرد تا قطره‏ای از آن، به طبقه پایین نرسد. 2- نقل حدیث از دیگر ویژگیهای این صحابی بزرگ نقل روایت از پیامبر بزرگ اسلام (ص) است. محدثان به روایات ابو ایوب انصاری اهمیت‏بسیار می‏دهند. وی به سبب نزدیک بودنش به رسول الله (ص)، روایات زیادی در زمینه‏های مختلف از آن حضرت در سینه خود جای داده بود. بدین جهت نامش در شمار راویان ثبت گردیده و صحابه و تابعین از او روایت کرده‏اند. ابن عباس، ابن عمر، براء بن عازب، ابو امامه، زید بن خالد جهنی، مقدام بن معدی کرب، انس بن مالک، جابر بن سمره، عبد الله بن یزید خطمی، سعید بن مسیب،عروه، سالم بن عبد الله، عطاء بن یسار، عطاء بن یزید،، افلح، موسی بن طلحه، عبد الله بن حنین، عبد الرحمن بن ابی لیل، ابو عبد الرحمن حبلی، عمر بن ثابت، جبیر بن نفیر، ابو دهم سماعی، ابو سلمه عبد الرحمن، قرشع الضبی، محمد بن کعب و قاسم بن ابو عبد الرحمن از ابو ایوب روایت نقل کرده‏اند. برخی از محققان شمار احادیث ابو ایوب را به صد و پنجاه و پنج‏حدیث دانسته‏اند که هفت مورد آن در صحیح بخاری و صحیح مسلم آمده است. در بسیاری از منابع شیعه از جمله کتابهای خصال و وسائل الشیعه، احادیث ابو ایوب به چشم می‏خورد. ابو ایوب از راویان حدیث غدیر از دیگر ویژگیهای ابو ایوب انصاری این بود که نه تنها حدیث غدیر را منکر نشد و پنهان نکرد، بلکه به موقع از آن ماجرا یاد می‏کرد و بر درستی آن شهادت می‏داد. او در تاریخ اسلام از راویان حدیث غدیر شمرده می‏شود. روزی که جنگ جمل در بصره خاتمه یافت و امیرمومنان همراه امام حسن و امام حسین علیهما السلام و عمار و زید و ابو ایوب انصاری وارد بصره شد، ابو ایوب در جمع سی نفر از بزرگان و شیوخ بصره چنین روایت کرد: به خدا سوگند، شنیدم رسول خدا (ص) فرمود: «انک تقاتل الناکثین و القاسطین و المارقین بعدی مع علی بن ابی طالب‏»; تو پس از من، در کنار علی بن ابی طالب با پیمان شکنان و ستمگران وگمراهان جنگ خواهی کرد. گفتند: آیا خودت این حدیث را از پیامبر (ص) شنیدی؟ پاسخ داد: آری، خودم شنیدم. گفتند: آنچه خودت در باره علی از پیامبر، شنیدی، برای ما نقل کن. ابو ایوب گفت: از پیامبر شنیدم که فرمود: «علی مع الحق و الحق معه و هو الامام و الخلیفة بعدی یقاتل علی التاویل کما قاتلت علی التنزیل...» علی همراه حق است و حق همراه او; او امام و جانشین پس از من است. و بر تاویل قرآن جنگ می‏کند، همان‏گونه که من .ضlیثـv عa ذërـn pf 3- دفاع از حریم ولایت ابو ایوب انصاری یکی از دوازده صحابه‏ای است که به طرفداری از علی بن ابی طالب (ع) سخت موضعگیری کردند. و همراه دوستان خود در مسجد پیامبر (ص) به افشاگری دست‏یازیده، غاصبان خلافت را رسوا کردند. او، پس از عثمان بن حنیف، از جای برخاست و گفت: ای بندگان خدا! در باره حقوق اهل بیت پیامبر، از خدا بترسید و حق را به اهل آن برگردانید; زیرا این حقی است که خدای برایشان قرار داده است. به تحقیق شما شنیده‏اید مثل آنچه برادران ما شنیده‏اند. پیامبر (ص) در موارد متعدد می‏فرمود: اهل بیت من امامان پس از من شمایند; و اشاره به علی می‏کرد و می‏گفت: این امیر نیکوکاران و کشنده کافران است; هر که او را رها کند، خدا رهایش می‏کند; و هرکه یاریش کند، خدای یاری‏اش خواهد کرد. پس به درگاه خدا، از ستمی که در حق او روا داشتید، توبه کنید. بی‏تردید خدا تواب و رحیم است. 4- پاسداری از ارزشها 1- روزی علی (ع) به ابو ایوب فرمود: اخلاقت‏به چه مرحله‏ای رسیده است؟ ابو ایوب چنین پاسخ داد: «لااوذی جارا فمن دونه و لا امنعه معروفا اقدر علیه‏» قرار گذاشته‏ام هرگز همسایه و غیر همسایه را نیازارم و از آنچه که بر آن توانایم محرومش نسازم. 2- روزی پیامبر (ص) ابو ایوب انصاری را دید که غذای ریخته شده بر سفره را می‏خورد. از این کار بسیار خرسند شد و فرمود: «بورک لک و بورک علیک و بورک فیک‏» مبارک باد برای تو و بر تو و در تو. ابو ایوب گفت: ای رسول خدا! این دعا جز من را نیز شامل می‏شود؟ پیامبر فرمود: هرکه چنین کند آنچه برایت گفتم; می‏یابد... هرکه چنین کند، خداوند دیوانگی و جذام و برص و صفرا و کم‏عقلی را از او دور می‏گرداند. 3- امیر مؤمنان می‏فرماید: روزی ابو ایوب انصاری به حضور پیامبر رسیده عرضه داشت: ای پیامبر خدا! اندرز و سفارشی کوتاه بفرمایید شاید به خاطر بسپارم. حضرت فرمود: تو را به پنج چیز سفارش می‏کنم; 1- به قطع امید از آنچه که در دست مردم است، زیرا این عین توانگری است. 2- تا می‏توانی از حرص و طمع دوری بجوی که عین فقر است. 3- نماز را چنان بخوان که گویا آخرین نماز تو است. 4- کاری نکن که ناگزیر به عذرخواهی روی آوری. 5- و آنچه برای خود دوست داری، برای برادرت نیز دوست داشته باش. 5- سرباز فداکار روح تعبد و تسلیم‏پذیری که در ابو ایوب بود وی را بر آن داشت تا همیشه در کنار و همراه پیامبر بزرگوار اسلام در تمام غزوات حضور داشته باشد. او پس از پیامبر (ص) با علی (ع) همراه شد و در جنگهای جمل، و صفین و نهروان شرکت کرد. همراهی با علی در جنگها ابو ایوب انصاری، علاوه بر جنگهای پیامبر (ص)، درجنگهای جمل و صفین و نهروان نیز شرکت کرد. او سبب همراهی با علی (ع) در جنگها را نیز برای مردم تبیین می‏کرد. ابراهیم بن علقمه و اسود می‏گویند: روزی به ابو ایوب انصاری گفتیم: ای ابو ایوب! خداوند به وسیله پیامبر به تو کرامتی عنایت فرموده که به دیگری نداده است. میزبان پیامبر بودی، چرا در جنگها با علی (ع) همراهی کردی و به نبرد با مسلمانان پرداختی؟ ابو ایوب پاسخ داد: به خدا سوگند، روزی در همین خانه‏ای که شما اکنون در آن نشسته‏اید، در محضر پیامبر (ص) بودم و هیچ کس در خانه نبود. علی در طرف راست پیامبر (ص) نشسته بود و من سمت چپ او; انس بن مالک در برابر پیامبر ایستاده بود. ناگاه صدای در شنیده شد. پیامبر (ص) فرمود: ای انس! ببین کوبنده در کیست؟ انس بیرون رفته، عمار بن یاسر را پشت در خانه دید. پیامبر فرمود: در را برای عمار باز کن. عمار بر پیامبر (ص) وارد شد و سلام کرد. پیامبر (ص) پس از خوش‏آمدگویی به او فرمود: ای عمار! پس از من حوادث ناگواری پیش خواهد آمد، به گونه‏ای که بعضی به روی یکدیگر شمشیر کشیده، یکدیگر را خواهند کشت. همچنین گروهی از گروهی دیگر برائت می‏جویند. ای عمار! اگر آن روز را دیدی بر تو باد به پیروی از آن که سمت راستم نشسته است. ای عمار! اگر تمام مردم از راهی بروند، بر تو باد رفتن بدان راهی که علی می‏رود... ای عمار! هیچ گاه علی تو را از راه هدایت‏باز نمی‏گرداند و بر گمراهی راهنمایی‏ات نمی‏کند. ای عمار! پیروی از علی پیروی از من است و پیروی از من پیروی از خدا است. نقش ابو ایوب انصاری در جنگ صفین ابن اعثم کوفی می‏نویسد: ابو ایوب در یکی از روزهای جنگ صفین از صف لشکر امیر مؤمنان (ع) بیرون آمد و در میدان جنگ هماورد طلبید. هرچند آواز داد، کسی از لشکر معاویه به جنگ او روی نیاورد. ابو ایوب به اسب خود تازیانه زد و بر لشکر شامیان حمله‏ور شد، اما همچنان کسی در مقابلش قرار نگرفت. ناگزیر به سراپرده معاویه روی آورد. وقتی معاویه، ابو ایوب را دید گریخت و از طرف دیگر بیرون رفت. ابو ایوب همچنان ایستاده بود و مبارز می‏طلبید تا اینکه گروهی از شامیان به جنگ وی شتافتند. ابو ایوب بر آنها حمله برد، چند تن را مجروح ساخت و به سلامت‏به صف لشکر علی (ع) پیوست. معاویه با چهره‏ای دگرگون به سراپرده خویش باز گشت و سپاهیان را به شدت نکوهش کرد که سواری از صف لشکر علی (ع) چنین تاخت تا به سرا پرده ما آمد و هیچ یک از شما واکنش نشان نداد. مگر دستهایشان را بسته بودند که هیچ کس را یارای آن نبود. مشتی خاک بردارد و به روی اسب وی بپاشد؟! مردی از شامیان به نام مترفع بن منصورگفت: ای معاویه! نگران مباش، همان گونه که آن سوار حمله کرد و به سراپرده تو آمد، من نیز به سراپرده علی یورش می‏برم. اگر بر او دست‏یابم، زخمی‏اش می‏کنم و شادمانت می‏سازم. آنگاه سوار اسب شد و به سراپرده علی (ع) تاخت. چون ابو ایوب انصاری او را دید، به سویش شتافته، با یکدیگر درگیر شدند. ابو ایوب ضربتی بر دست و گردنش وارد کرد و او را به قتل رسانید. سپاهیان علی (ع) که این شجاعت‏بی‏نظیر را شاهد بودند، بر ابو ایوب آفرین گفتند. در انتظار جنگ با مارقین هستم محمد بن سلیمان می‏گوید: وقتی ابو ایوب انصاری بر ما وارد شد و اطراق کرد، خدمتش رفتیم، قدری علوفه برای اسبش بردیم و گفتیم: ای ابو ایوب! تو با همین شمشیری که همراه داری در رکاب رسول خدا (ص) با کفار جنگیدی; اکنون با مسلمانان می‏جنگی؟! گفت: رسول خدا ما را به جنگ با قاسطین و مارقین و ناکثین فرمان داد. من، طبق دستور او، با دو گره جنگ کردم و در آینده نیز با گروه سوم ... در نهروان خواهم جنگید; ولی نمی‏دانم این در کجاست؟ ابو ایوب در جنگ نهروان وقتی خوارج به بهانه‏های پوچ در محلی به نام «حرورا» توقف کردند، امیرمومنان به میان آنها رفت تا شبهه‏هایشان را پاسخ دهد و آنان را به راه راست فراخواند. آنگاه پرچم امان را به دست ابو ایوب انصاری سپرد تا هرکه می‏خواهد برگردد، خود را به ابو ایوب رساند. ابو ایوب فریاد بر آورد: هرکه به طرف این پرچم بیاید تا از بین این گروه بیرون رود ایمن خواهد بود. هشت هزار نفر از آنها برگشتند. خوارج بر طغیان و سرکشی خود پای فشردند و منطقه را به قصد نهروان ترک گفتند. ابو ایوب در میمنه هنگام تنظیم سپاه برای جنگ با خوارج نهروان، حضرت، ابو ایوب انصاری را که رزمنده‏ای دلیر بود، در جناح میمنه گمارد. علامه مجلسی می‏نویسد: عبد الله کوا، که از جنگ کناره گرفته بود، همراه هزار تن از خوارج به طرف ابو ایوب، که در میمنه سپاه قرار داشت، رفتند. ابو ایوب اولین کسی بود که به جنگ نهروانیان شتافت و زید بن حصین خارجی را به قتل رساند. سخنان پرشور ابو ایوب در جمع سپاهیان وقتی مردم سخنان امیر مؤمنان (ع) را نایده گرفته، از حضور در جنگ و جهاد با دشمنان خود داری ورزیدند، ابو ایوب از جای برخاسته، لب به سخن گشاد و چنین گفت: ای مردم! بدانید امیرمومنان (ع) پیام خود را به کسانی که گوش شنوا و قلب آگاه و بیدار داشتند، رساند. خدای متعال به شما کرامتی ارزانی داشت; اما چنانکه سزاوار بود، نپذیرفتید. به‏درستیی که عموزاده پیامبرتان در بین شما فرود آمده تا از دین آگاهتان سازد و شما را به جهاد با پیمان شکنان فرا خواند. گویا گوش شنوا ندارید و بر دلهاتان مهر زده شده است; مگر خرد از دست داده‏اید؟ مردم! چرا شرم نمی‏کنید؟! آیا همین دیروز نبود که ستم همه جا را فرا گرفته بود. چه بسیار کسانی که از حقشان محروم گشته، سیلی خوردند و گرسنه و سرگردان در بیابانها رها شدند; گرد بادها بر آنها می‏وزید و در برابر گرما و نور آفتاب، جز همان لباسهای کهنه و چادرهای موئینی پوسیده، هیچ پوشش و سرپناهی نداشتند. تا اینکه خدای، امیر مؤمنان (ع) را بدین‏جا آورد. او حقیقت را آشکار ساخته، داد گستراند و به کتاب خدا عمل کرد. مردم! خدای را بر این نعمتی که به شما ارزانی داشته، سپاس گزارید و چون کسانی که گفتند: شنیدیم، اما نشنیدند، نباشید. شمشیرها را تیز کنید و آماده نبرد با دشمنانتان باشید. اگر فراخوانده شدید، اجابت کنید، و اگر فرمانی رسید، بشنوید و پیروی کنید و آنچه او می‏گوید حرف دلتان بدانید تا از راستگویان باشید. سرانجام ابو ایوب در سال پنجاه و یک هجری نزدیک شهر قسطنطنیه که در دست رومیان بود، بیمار شد و از دنیا رفت. یزید، فرزند معاویه و فرمانده سپاه، فرمان داد مسلمانان شبانه وارد خاک دشمن شده پیکر وی را همانجا دفن کنند و آثار قبرش را محو سازند. لابد می‏پرسید; ابو ایوب زیر چتر معاویه و فرزندش یزید چه می‏کرد؟ در پاسخ باید گفت: ابو ایوب لحظه‏ای از علی (ع) جدا نشد. اما برخی حضور وی را، در کنار مسلمانانی که به جنگ با کفار بیرون رفته بودند، برای تقویت لشکر اسلام می‏دانند. فضل بن شاذان معتقد است‏حضور فردی چون ابو ایوب در سپاه معاویه، خطایی آشکار است. شاید ابو ایوب چنان اندیشیده که حضورش سبب تقویت اسلام و سست کردن شرک می‏شود. گروهی، این امر را نوعی خطا در اجتهاد شمرده‏اند که با سلامت پایه‏های اعتقادی‏اش هرگز منافات ندارد. در «معجم رجال الحدیث‏» در پاسخ به این شبهه چنین می‏خوانیم: اعتراض فضل بن شاذان بر ابو ایوب وارد نیست; زیرا جنگ با کفار در سایه حکومت‏خلفای جور، اگر به اذن خاص یا عام امام (ع) باشد اشکالی ندارد. و حتی موجب اجر و ثواب هم می‏شود. زیرا افرادی برتر از ابو ایوب در کنار حکامی پست‏تر از معاویه با کفار جنگیده‏اند. گمان من آن است که چون ابو ایوب در میان یاران پیامبر (ص) و سایر مسلمانان چهره‏ای مبارک شمرده می‏شد، او را به جهت تبرک جستن و برای غلبه بر رومیان همراه خود بردند. بدین جهت، نمی‏توان حضور ابو ایوب را به معنای تصحیح کارهای معاویه و عدول از مواضع قبلی وی دانست. او هرگز روی خوش به معاویه و فرزندش نشان نداد. عمر بن کثیر می‏گوید: روزی ابو ایوب بر معاویه وارد شد، معاویه او را بر تخت فرمانروایی، در کنار خود، جای داد. سپس با وی به گفتگو پرداخت و پرسید: چه کسی صاحب آن اسب بلقا را، که در فلان روز جولان می‏داد، به قتل رسانید. ابو ایوب پاسخ داد: من; این در حالی بود که تو و پدرت بر شتری سرخ سوار بوده، پرچم کفر را همراه داشتید. معاویه از این پاسخ کوبنده سخت‏شرمنده شد، سر به زیر افکند و چیزی نگفت. دوستان معاویه، که از این گفتگو سخت عصبانی بودند، به نشانه طرفداری از معاویه با ابو ایوب تندی کردند. اما معاویه، برای آنکه ماجرا را پایان دهد، به ابو ایوب گفت: دست‏بردار، ما این را که از تو نپرسیدیم. محمد جواد طبسی
http://tarikheslam.com/