تدبر در سیره امام جواد علیه السلام
تدبر در سیره امام جواد علیه السلام
0 Vote
89 View
محقق:سیده خدیجه هاشمی عطار چکیده تدبر در سیرۀ اهل بیت علیهم السلام موجب افزایش ایمان می شود و با الگوگیری از رفتار آنان می توان همسو با آنان در مسائل اجتماعی موضع گیری نماییم. امام جواد علیه السلام در زمان حضورشان در راستای تحقق بخشیدن به تمدن توحیدی و اجرایی کردن معارف دینی پرداختند. ایشان با برگزاری مناظرات مختلف به اثبات امامت و پاسخگویی به سوالات مردم پرداختند. علاوه بر این با فرستادن نمایندگان مختلف به مناطق گوناگون به گسترش معارف دینی پرداختند به طوری که اگر کسی به طور مستقیم به امام دسترسی نداشت بتواند سوال خود را از نمایندگان امام در آن مناطق بپرسد و پاسخ امام را دریافت نماید. کلید واژه : تدبر، سیره، امام جواد علیه السلام ، مناظرات، وکلا، فرقه های ضاله، شیعه ۱- نگاهی تحلیلی به زندگانی اهل بیت علیهم السلام زندگی ائمه اطهار علیهم السلام را می توان « در مجموع یک حرکت مستمر وطولانی دانست که از سال دهم، یازدهم هجرت شروع می شود و دویست و پنجاه سال ادامه پیدا می کند و به سال دویست و شصت که سال شروع غیبت صغری است در زندگی ائمه خاتمه پیدا می کند. این بزرگواران یک واحدند، یک شخصیتند. شک نمی شود کرد که هدف و جهت آنها یکی است. پس ما به جای این که بیاییم زندگی امام حسن مجتبی علیه السلام را جدا و زندگی امام حسین علیه السلام را جدا و زندگی امام سجاد علیه السلام را جدا تحلیل کنیم- تا احیانا در دام اشتباه خطرناک بیفتیم که سیره این سه امام، به خاطر اختلاف ظاهری با هم متعارض و متخالفند- باید یک انسانی را فرض کنیم که دویست و پنجاه سال عمر کرده و در سال یازدهم هجرت قدم در یک راهی گذاشته و تا دویست و شصت هجری، این راه را طی کرده است. تمام حرکات این انسان بزرگ و معصوم، با این دید قابل فهم و توجیه است..».( شخصیت و سیره معصومین در نگاه رهبرمعظم انقلاب اسلامی،صص۱۱و۱۲) زندگی ائمه اطهار علیهم السلام را می توان در مجموع یک حرکت مستمر وطولانی دانست که از سال یازدهم هجرت شروع می شود و دویست و پنجاه سال ادامه پیدا می کند. در جامعه ای که هرگونه مظاهر تمدن الهی و انسانی از بین رفته بود و از اصول منطقی و عقلی خالی بود؛ تمدن توحیدی پیامبر صلی الله علیه و آله هر گونه مظاهر شرک را زدود و همگان را به توحید فرا خواند. دعوت پیامبر اکرم ص به طور قطع با جاهلیت، اشرافیت و قوم گرایی نظام جاهلی در تضادی روشن بود، ولیکن پیامبر صلی الله علیه و آله چنان مدبرانه برنامه های بنیادی و اصلاحی خویش را تنظیم و اجرا کردند که از این سنگلاخ، بستری حاصلخیز برای شکوفا شدن بذر تمدن توحیدی فراهم شد. دعوت از مکه آغاز شد.پیامبر صلی الله علیه و آله برای قوام بخشیدن به تمدن نوپای خویش به طور سری، افراد مستعد را دعوت و تمدن انقلابی خود را به آنان معرفی کردند. پس از افزایش تعداد یاران و حساس شدن مشرکان، زمان علنی کردن دعوت فرا رسید. دعوت علنی پیامبر صلی الله علیه و آله با موضعگیری شدید مشرکان روبرو شد. بنابراین، ایشان به امید یافتن پایگاهی محکم برای دعوتشان، به طائف سفر کردند. این سفر، نتیجه زیادی در بر نداشت. از این رو، پیامبر صلی الله علیه و آله به پایگاه دیگری برای تمدن خود اندیشیدند. با آمدن اهل یثرب و انعقاد پیمان عقبه۱و۲، آن پایگاه ایجاد شد. پس از هجرت به مدینه و شکل گیری جامعه اسلامی، پیامبر صلی الله علیه و آله رهبری سیاسی را عهده دار شدند و زمان آن فرارسیده بود که جهانیان را از تاریکی گمراهی به تمدن توحیدی فرا بخوانند. رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله در شرایطی که هنوز برنامه های آن بزرگوار محقق نشده بود اتفاق افتاد لذا ائمه را بر آن داشت تا بکوشند ارکان تمدن اسلامی را از گزند حوادث مصون بدارند. پس از پیامبر صلی الله علیه و آله امت اسلام از مسیر اصلی خویش منحرف شد چنانکه فرصت طلبان سعی داشتند ولایت را از صحنه اجتماع منزوی کنند. حضرت زهرا سلام الله علیها و حضرت علی علیه السلام با درایت تمام، از ولایت و حقانیت آن دفاع و در آن شرایط پر تشویش، با تاکید بر سنت، از پراکندگی امت و جدایی کتاب خدا و سنت جلوگیری کردند. بدین ترتیب، کودتای سیاسی و فرهنگی پس از پیامبر صلی الله علیه و آله خنثی شد. در حرکت این دو بزرگوار، امام حسن و امام حسین علیهما السلام کوشیدند نظام ولایی را در اجتماع، زنده و پویا نگه دارند و اصل اسلام را از هرگونه انحراف محافظت کنند. این دو امام در مقابل تلاش امویان برای حذف ولایت و سپس براندازی تمدن توحیدی، آنچنان حکیمانه عمل کردند که ساحت ولایت و قرآن از هر خدشه ای در امان ماند. در این فرصت طولانی، از امام علی علیه السلام تا امام حسین علیه السلام مردم خط ولایت را بازشناختند و دریافتند که ولایت همان آرمان رسالت را در سر دارد و جاهلیت اموی به بیراهه می رود. پس از قیام عاشورا، امت متوجه شد که در یک بی ارادگی برنامه ریزی شده گرفتار شده است و دیگر وقت سست آمدن و سکوت نیست. در چنین فضا و آمادگی بوجود آمده، زمان آن رسیده بود که مکتب تشیع و چارچوب آن به عنوان یگانه مکتب توحیدی تشخص یابد و رهبران آن در قلۀ مرجعیت علمی و فقهی قرار گیرند. با درک چنین نیازی، امام سجاد علیه السلام حرکت تکاملی این دوره را با بیان اصول اساسی تمدن اسلامی در قالب دعا آغاز کردند و با تاسیس دانشگاه صادقین علیهم السلام این روند سرعت گرفت. پس از دوره تبیین علمی و فرهنگی تمدن اسلامی، امام کاظم علیه السلام تا امام هادی علیه السلام به مردمی و اجرایی کردن معارف دینی پرداختند. در این دوره، با فرصت فراهم شده در پرتو فعالیت امامان گذشته، امام رضا علیه السلام منصب الهی امامت و اتصال معارف آن به منبع تشریع یعنی وحی و نبوت را مطرح و به طور گسترده تبلیغ فرمودند. پس از این دوره و تثبیت امامت، مهمترین تلاش امام حسن عسکری علیه السلام آماده کردن مردم برای غیبت و پذیرش امامت حضرت مهدی عج الله تعالی فرجه بود؛ زیرا حاکمان وقت، وجود حضرت مهدی عج الله تعالیت عالی فرجه را برای قدرت خویش خطرناک می دانستند، بنابراین سختگیری بر امام حسن عسکری علیه السلام را شدت بخشیدند. از سوی دیگر، مردم به حضور امام در جامعه خو گرفته بودند و درک وجود امامی غایب برای آنان مشکل به نظر می رسید و چه بسا ایمان آنان متزلزل می شد. در چنین شرایطی، امام حسن عسکری علیه السلام سیاستی را دنبال کردند تا حکومت از ولادت حضرت مهدی عج الله تعالی فرجه باخبر نشود و درعین حال نزدیکان و خواص از وجود مبارک ایشان آگاه باشند. با نزدیک شدن غیبت، امام حسن عسکری علیه السلام با ایجاد ارتباط با مردم تلاش نمودند آنان از طریق وکلا به ایشان دسترسی داشته باشند و کم کم برای دوران غیبت آماده شوند. امام عسکری علیه السلام می کوشیدند در کنار این تلاشها و در امتداد جنبش علمی دیگر امامان، برای حفظ فضای فرهنگی جامعه با برگزاری مناظره ها ، این تهاجمها را خنثی کنند. پس از دوره امام حسن عسکری علیه السلام امام مهدی عج الله تعالی فرجه در دوران غیبت صغری با کمک نواب اربعه، مردم را برای غیبت کبری خویش آماده کردند. چه بسا اگر این غیبت بدون زمینه و به یکباره صورت می گرفت، مردم وجود ایشان را منکر می شدند. (تدبری در سیرۀ تاریخی اهل بیت ع، محمد حسین الهی زاده، صص۲۹-۳۱) پس از دوره تبیین علمی و فرهنگی تمدن اسلامی، امام کاظم علیه السلام تا امام هادی علیه السلام به مردمی و اجرایی کردن معارف دینی پرداختند. ۲- مشخصات فردی امام جواد علیه السلام امام نهم که نامش «محمد» و کنیه اش «ابوجعفر» و لقب او «تقی» و «جواد» است، در ماه رمضان سال ۱۹۵ ه.ق در شهر «مدینه» دیده به جهان گشود.(الاصول من الکافی، کلینی، ج۱، ص۴۹۲)م. مشهورترین لقب آن حضرت «جواد» است.(اعجوبه اهل بیت، سید ابوالفضل طباطبایی اشکذری، ص۲۵). پدر او امام «هشتم» و مادرش «سبیکه» است که از خاندان «ماریۀ قبطیه» همسر پیامبر اسلام به شمار می رود.(الاصول من الکافی، کلینی، ص۳۱۵-۴۹۲). عمر مبارک ایشان بیست و پنج سال است(اصول کافی، کلینی، ج۱، ص۴۹۲)و پس از حضرت زهرا سلام الله علیها کسی در میان اهل بیت دیده نمی شود که عمری چنین کوتاه داشته باشد. ۳- خلفای معاصر آن حضرت پیشوای نهم در مجموع دوران امامت خود با دو خلیفۀ عباسی یعنی «مامون» (۱۹۳-۲۱۸) و «معتصم» (۲۱۸-۲۲۷ هجری) معاصر بوده است و هر دو نفر او را به اجبار از مدینه به بغداد احضار کردند و طبق شیوۀ سیاسی ای که مامون در مورد امام رضا علیه السلام به کار برده بود، او را در پایتخت زیر نظر قرار دادند.(سیمای پیشوایان، مهدی پیشوایی، ص۱۴۸) ۴- اثبات امامت پس از شهادت امام رضا علیه السلام و به امامت رسیدن امام جواد علیه السلام در خردسالی، برخی در حقانیت شیعه و امامت امام جواد دچار شک و تردید شدند؛ اما بتدریج همگان به بر حق بودن ایشان ایمان آوردند و دانستند که امامت امری الهی است. به عبارت دیگر در دوره امام رضا علیه السلام باور به اینکه امام جواد علیه السلام از طرف خداوند منصوب و توسط امام قبل خود معرفی شده است به خوبی در اذهان مردم جای گرفته بود. در دورۀ امام جواد علیه السلام مردم عملا به این باور عقلی رسیدند که امامت، مقامی الهی است و امامت امام جواد علیه السلام مصداق کامل ضرورت نص است. عملکرد امام علیه السلام در این امر بی تاثیر نبود. ایشان با معجزه های متعدد، پاسخ به سوالهای شیعیان و شرکت در مناظره ها، امامت خویش و حقانیت خود را ثابت کردند.(تدبری در سیرۀ تاریخی اهل بیت، الهی زاده، ص ۱۲۰) در دورۀ امام جواد علیه السلام مردم عملا به این باور عقلی رسیدند که امامت، مقامی الهی است و امامت امام جواد علیه السلام مصداق کامل ضرورت نص است. از بررسی تاریخ زندگانی امامان استفاده می شود که مسئله تبعیت از امام خردسال در زمان خود آنان مخصوصا عصر امام جواد علیه السلام نیز مطرح بوده است.به عنوان نمونه به دو روایت در این زمینه اشاره می کنیم: · یکی از یاران امام رضا علیه السلام می گوید: در خراسان در محضر امام رضا علیه السلام بودیم. یکی از حاضران به امام عرض کرد: سرور من، اگر (خدای نخواسته) پیش آمدی رخ دهد، به چه کسی مراجعه کنیم؟ امام فرمود: به فرزندم ابوجعفر. در این هنگام آن شخص سن حضرت جواد علیه السلام را کم شمرد، امام رضا علیه السلام فرمود: خداوند عیسی بن مریم را در سنی کمتر از سن ابوجعفر، رسول و پیامبر و صاحب شریعت تازه قرار داد. (الاصول من الکافی، کلینی، ج۱، ص۳۲۲و ۳۸۴) · امام رضا علیه السلام به یکی از یاران خود به نام «معمر بن خلاد» فرمود: «من ابوجعفر را در جای خود نشاندم و جانشین خود قرار دادم، ما خاندانی هستمی که کوچکتران ما (معارف الهی را) موبمو از بزرگانمان ارث می برند» (الاصول من الکافی، کلینی، ص۳۲۰)(سیمای پیشوایان، مهدی پیشوایی، ص ۱۵۲) ۵- سیاست مأمون در برخورد با امام جواد علیه السلام سیاست مامون (هفتمین خلیفه عباسی) نسبت به امام جواد علیه السلام همان ادامه سیاست او با حضرت رضا علیه السلام بود، مامون برای حفظ موجودیت و خلافت خود، در برابر اعتراضات و قیامهای علویان، خود را به امام رضا علیه السلام نزدیک نمود، او را به عنوان ولیعهد خود اعلام کرد، و تحت نظر نگه داشت. سیاست مامون؛ به عبارت بهتر توطئه سیاسی مامون در مورد امام جواد علیه السلام نیز بر همین اساس بود، که با نزدیک شدن به آن حضرت، شیعیان را طرفدار خود کند، او حتی دخترش ام الفضل را همسر امام جواد علیه السلام گردانید، و هدفش از این کار این بود که همۀ علویان وشیعیان را از خود راضی نگهدارد. امام جواد علیه السلام نیز همچون پدرش به خاطر مصالح اسلام، و اضطرار چاره ای جز این ندیدند که در ظاهر با سیاست مامون مخالفت نکند. امام جواد علیه السلام توطئه سیاسی مامون را می دانست، ولی برای حفظ خط فکری و فرهنگ تشیع و حفظ شیعیان، در مجموع چنین مصلحت دانست که در ظاهر در مورد نزدیک شدن مامون، جواب مثبت دهد، گرچه در این راه به شهادت برسد، چرا که گاهی برای حفظ نهضت علم و خط فکری تشیع، باید تا سر حد شهادت، به پیش رفت. امام جواد علیه السلام در کنار همین سیاست، اکثر بهره برداری را در تحکیم و گسترش تشیع، و تقویت فرهنگ شیعی، و تربیت شاگردان و نمایندگان نمود، از این رو گسترش نفوذ تشیع در آن عصر، بسیار چشمگیر شد، و امام جواد علیه السلام در تمام نقاط قلمرو اسلام، نمایندگانی داشت، که آنها در بسیاری از استانها مانند: اهواز، همدان، سیستان، بست، ری، بصره، واسط، بغداد، کوفه، و قم پخش بودند.(نگاهی بر زندگی امام جواد ع، محمد محمدی اشتهاردی، ص۶۰-۶۱) امام جواد علیه السلام برای حفظ خط فکری و فرهنگ تشیع و حفظ شیعیان، در مجموع چنین مصلحت دانست که در ظاهر در مورد نزدیک شدن مامون، جواب مثبت دهد. ۶- پذیرش دعوت مأمون و عزیمت به بغداد قدرت علمی امام جواد علیه السلام و محبوبیت ایشان در بین مردم، مامون را بر آن داشت تا امام عله السلام را کنترل کند و تحت نظر بگیرد. بنابراین، امام جواد علیه السلام را به بغداد فراخواند و برای شدت بخشیدن به کنترل ایشان، به امام علیه السلام پیشنهاد داد تا با دخترش ام فضل ازدواج کنند. امام علیه السلام برای صیانت خویش از شر مامون و بهبودی اوضاع به نفع خود و مسلمانان، پیشگیری از سرکوبی سران تشیع و یاران برجسته خود، نفوذ در مناصب حکومتی از طریق پیروان و طرفداران برای انجام اقدامات مثبت به نفع شیعیان، پیشنهاد مامون را پذیرفتند.(تاریخ تشیع، سید احمد رضا خضری و دیگران، ج۱، ص۲۸۰-۲۸۲ ؛ تدبری در سیره تاریخی اهل بیت علیهم السلام ، الهی زاده، ص ۱۲۱) ۷- موضع گیری امام جواد علیه السلام در برابر معتصم عباسی دوران امامت امام جواد علیه السلام با دو طاغوت یعنی مامون (هفتمین خلیفه عباسی) و معتصم (هشتمین خلیفه عباسی) برادر مامون مصادف بود، موضعگیری امام جواد علیه السلام در برابر مامون، همچون موضعگیری پدرش امام رضا علیه السلام با او بود، امام جواد علیه السلام در این عصر به طور کامل به توطه های مامون آگاه بود، ولی نرمش ظاهری مامون از یک سو، و آزادی نسبی امام در استفاده از امکانات به نفع خط فکری تشیع، ومحافظت از شیعیان از سوی دیگر، موجب شد که امام جواد علیه السلام به بازسازی و نوسازی فقه و فرهنگ تشیع پرداخت، تا اینکه مامون در سال ۲۱۸ با سپاه خود برای جنگ با رومیان به سرزمین آنها رفت و پس از فتوحات، هنگام بازگشت، در چشمۀ «بدیدون» در سرزمین رقه بیمار شد و از دنیا رفت، و جنازۀ او را به طرطوس برده و در آنجا به خاک سپردند. مامون در ماه رجب سال ۲۱۸ هجری از دنیا رفت، در ماه شعبان همان سال با برادرش معتصم عباسی بیعت شد، و او بر مسند خلافت نشست. شیوۀ معتصم به گونه ای بود که خلافت را از آن عباسیان می دانست، و خط فکری و عملی او براساس افکار عباسیان دنبال می شد. امام جواد علیه السلام در این هنگام در مدینه بودند. معتصم و عباسیان وجود امام جواد علیه السلام را با آن همه شیعیان و رفت و آمد آنها به محضر آن حضرت تحمل می کردند. شیوه موضع گیری امام جواد علیه السلام در برابر معتصم، همانند شیوه اجداد پاکش در برابر طاغوتها بود، نه تنها او را تایید نمی کردند، بلکه در هر فرصتی مخالفت خود را به صورتهای گوناگون با حکومت ننگین معتصم آشکار می ساختند. معتصم در کمین امام جواد علیه السلام بود تا با برنامه ای آن حضرت را از سر راه خود بردارد. نخست تصمیم گرفت تا همچون پدرانش، آن حضرت را در ظاهر محترمانه، از مدینه به بغداد آورد و از نزدیک او را تحت نظر بگیرد. از این رو در سال ۲۲۰ هجری برای عبدالملک زیات (والی مدینه) نامه نوشت که حضرت جواد علیه السلام و ام الفضل را روانۀ بغداد کن. عبدالملک زیات وسائل حرکت امام جواد علیه السلام را به سوی بغداد فراهم کرد، و آن حضرت را (با اینکه هرگز حاضر نبود از کنار حرم رسول خدا صلی الله علیه و آله دور گردد، به اجبار) روانۀ بغداد نمود، وقتی که آن حضرت وارد بغداد شد، معتصم در ظاهر به استقبال او رفت و از ورود آن حضرت، تجلیل و احترام نمود. در این مدتی که امام جواد علیه السلام در بغداد بود، حوادث نشان می داد که معتصم در فکر حیله و طرح نقشه ای است تا آن حضرت را به قتل برساند.(نگاهی به زندگی امام جواد ع، محمد محمدی اشتهاردی، ص۹۷-۱۰۰) ۸- آگاهی امام جواد علیه السلام از توطئه معتصم، و معرفی جانشین خود عالم و محدث بزرگ کلینی از اسماعیل بن مهران روایت کرده، گفت: هنگامی که امام جواد علیه السلام بار اول (در عصر مامون) از مدینه به بغداد آمد، به آن حضرت عرض کردم: «فدایت گردم، من در مورد تو در این سفر ترس دارم (که تو را بکشند)، بعد از تو چه کسی عهده دار امامت می شود؟» آن حضرت، لبخندی زد و به من توجه نمود و فرمود: «آنچه را گمان می کنی در این سال، رخ نمی دهد.» هنگامی که معتصمم (در سال ۲۲۰ ه.ق) آن حضرت را از مدینه به بغداد طلبید، به محضرش رفتم و عرض کردم: « فدایت گردم شما از مدینه می روید، امام بعد از شما کیست؟»، آن حضرت گریست به طوری که محاسنش خیس شد، سپس به من متوجه شد و فرمود: « در این سال بر من نگران باش، امامت بعد از من از آن پسرم علی (امام هادی علیه السلام) است.(اصول کافی، کلینی، ج۱، ص۳۲۳؛ نگاهی به زندگی امام جواد علیه السلام، محمدی اشتهاردی، ص۱۰۲) ۹- مناظرات امام جواد علیه السلام امام جواد علیه السلام نخستین امامی بود که در خردسالی به منصب امامت رسید، حضرت مناظرات و بحث و گفتگوهایی داشته است که برخی از آنها بسیار پرسرو صدا و هیجان انگیز وجالب بوده است.علت اصلی پیدایش این مناظرات این بود که از یک طرف، امامت او به خاطر کمی سن برای بسیاری از شیعیان کاملا ثابت نشده بود از اینرو برای اطمینان خاطر و به عنوان آزمایش، سوالات فراوانی از آن حضرت می کردند. از طرف دیگر، در آن مقطع زمانی، قدرت «معتزله» افزایش یافته بود و مکتب اعتزال به مرحلۀ رواج و رونق گام نهاده بود و حکومت وقت در آن زمان از آنان حمایت و پشتیبانی می کرد و از سلطه و نفوذ خود و دیگر امکانات مادی و معنوی حکومتی، برای استواری و تثبیت خط فکری آنان و ضربه زدن به گروههای دیگر و تضعیف موقعیت و نفوذ آنان به هر شکلی بهره برداری می کرد. معتزلیان دستورها و مطالب دینی را به عقل خود عرضه می کردند و آنچه را که عقلشان صریحا تایید می کرد می پذیرفتند و بقیه را انکار می کردند و چون نیل به مقام امامت امت در سنین خردسالی با عقل ظاهر بین آنان قابل توجیه نبود، سوالات دشوار و پیچیده ای را مطرح می کردند تا به پندار خود، آن حضرت را در میدان رقابت علمی شکست بدهند!. ولی در همۀ این بحثها و مناظرات علمی، حضرت جواد علیه السلام (در پرتو علم امامت) با پاسخهای قاطع و روشنگر، هر گونه شک وتردید را در مورد پیشوایی خود از بین می بردند و امامت خود و نیز اصل امامت را تثبیت می کردند.(سیمای پیشوایان، مهدی پیشوایی، ص۱۵۵) علت اصلی پیدایش مناظرات این بود که امامت امام جواد علیه السلام به خاطر کمی سن کاملا ثابت نشده بود از این رو برای اطمینان خاطر و به عنوان آزمایش، سوالات فراوانی از آن حضرت می کردند. ۱۰- مبارزه با فرقه های ضاله مبارزه با فرقه های ضاله از دیگر فعالیتهای امام جواد علیه السلام بود؛ به عنوان مثال، ایشان اقتدا به اهل حدیث (مجسمه) و واقفیه را در نماز تحریم، و همگان را از پرداخت زکات به اهل حدیث منع می کردند. همچنین زیدیه را همردیف با ناصبی ها معرفی و غلات را ملعون خواندند و حکم قتل برخی از آنها را صادر کردند.(تدبری در سیرۀ تاریخی اهل بیت علیهم السلام، الهی زاده، ص ۱۲۲) ۱۱- وکلای امام جواد علیه السلام از آنجا که مردم برای پرسیدن مسائل دینی و حل بسیاری از مشکلات خود، ناچارند به امام علیه السلام مراجعه نمایند، و مراجعۀ حضوری نیز برای افرادی که در مناطق دور از محل زندگی امام به سر می برند، میسور بود، لازم بود امام علیه السلام نمایندگانی را در بخش های مختلف منصوب کند، تا بتوانند مشکلات و نیازهای مردم را به وی انتقال داده و موجبات گشایش آن را فراهم سازند. و از جهت دیگر نیز حکومت غاصب و نامشروع، محدودیت هایی را برای بسیاری از امامان علیهم السلام فراهم آورده بودند، مردم نمی توانستند به آسانی به محضر امام علیه السلام رفت و آمد کنند، این امر نیز اقتضا می کرد، امام علیه السلام برخی از افراد مورد اطمینان را به صورت مخفیانه وکیل کند، تا ارتباط مردم با امام علیه السلام همیشه برقرار باشد، و حکومت نیز برای آنان مشکلاتی به وجود نیاورد.(اعجوبه اهل البیت، اسماعیلی و طباطبایی اشکذری، ص۲۳۵) امام علیه السلام نمایندگانی را در بخش های مختلف منصوب کرد تا بتوانند مشکلات و نیازهای مردم را به وی انتقال داده و موجبات گشایش آن را فراهم سازند. فهرست منابع : - الاصول من الکافی، کلینی، ج۱، تهران، مکتبه الصدوق، ۱۳۸۱ه.ق - اعجوبه اهل البیت علیهم السلام، اسماعیلی و طباطبایی اشکذری، مهدی و سید ابوالفضل، چاپ اول، قم، موسسه انتشارات ائمه ع، ۱۳۸۲ش - تدبری در سیره تاریخی اهل بیت علیهم السلام، الهی زاده ، محمد حسین، چاپ اول، به نشر، ۱۳۹۰ش - تاریخ تشیع ، خضری ، احمد رضا و دیگران، چاپ دوم، تهران، سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاه ها (سمت)، ۱۳۸۵ش - سیمای پیشوایان، پیشوایی، مهدی، چاپ اول، قم، موسسه انتشارات دارالعلم، ۱۳۷۵ش - شخصیت و سیره معصومین علیهم السلام در نگاه رهبر معظم انقلاب اسلامی، شخصیت و سیره امام سجاد،امام باقر، امام صادق، امام کاظم و امام رضا علیهم السلام ، سید علی خامنه ای - نگاهی به زندگی امام جواد علیه السلام، محمدی اشتهاردی، محمد، چاپ اول، تهران، نشر مطهر، ۱۳۷۴ش منابع برای مطالعه بیشتر - نگاهی به زندگی سیاسی امام جواد علیه السلام، مرتضی العاملی، ترجمه: سید محمد حسینی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، ۱۳۶۵ http://rezvanelm.aqr.ir/