جایگاه زن در اندیشه معصومین(ع)
جایگاه زن در اندیشه معصومین(ع)
0 Vote
55 View
احمد راهدار
از اعصار باستان تا «رنسانس و مدرنیته و پست مدرنیته»، در سراسر این تاریخ در هیچ عصرى زن موفق به کسب مقام شایسته خود نشد. «اسلام» اگر چه در عصرى ظهور کرد که مردمانش در «حضیض انحطاط و جاهلیت» به سر مىبردند و سالها پس از ظهور اسلام و ایمان آوردن بسیارى از مردمان عصر جاهلیت، هنوز هم ته مانده و رسوبات عقاید خرافى در سینه هاشان باقى ماند. اما به هر حال، در اصلاح نگاه زن و مقام وى و ارتقاء بخشیدن به آن بسى موفق بوده است.
دخترانى که تا دیروز مایه ننگ و ذلت خانواده بودند۱ و زنده به گور مىشدند۲، و در مقابل، به کثرت قبرهاى مردان فخر مىفروختند.۳ و مباهات مىورزیدند، در سایه اسلام نه تنها مایه ذلت نبودند، بلکه مایه عزت و فخر خانواده شدند. در فضاى اسلام، بانویى آن قدر مقام و رتبه پیدا کرد که عصاره و چکیده عالم تکوین و خلقت و هستى، در مقابلش قیام مىکند و در برابرش خم مىشود و بر دست و سینهاش بوسه مىزند.۴ این بانو، لیاقت آن یافته است که به او الهام شود و صحیفهاش «مخزن اسرار تاریخ» گردد.۵ و دخترى دیگر، قهرمان کانون حماسههاى تاریخ و مبلّغ رساى «پیامهاى سرخ عاشورایى» مىشود که ساحتش، ساحت تاریخ را فرا گرفته است.
زیبا اینکه، معلم این اسوههاى عالمین کسى جز على بن ابىطالب علیهالسلام نیست؛ شوهر زهراى مرضیه علیهاالسلام و پدر زینب کبرى علیهاالسلام . اندیشههاى انسان ساز على علیهالسلام در مجموعه نفیس «نهج البلاغه» براى ره پویان طریق معرفت و سالکان مسلک حقیقت باقى مانده است. اماچگونه ممکن است که بر على علیهالسلام بشورند ولى بر اندیشه على علیهالسلام نشورند؟ على علیهالسلام را خانه نشین کنند اما نهجالبلاغه على علیهالسلام را به تاراج نبرند؟!
جایگاه زن در نهج البلاغه
برخى از فرازهاى نهج البلاغه در مورد زن و ارزش وى به گونهاى است که برخى گمان کردهاند که حرمت و شأن زن در اسلام رعایت نشده است. از این رو به ذکر برخى عبارات که بیشتر در معرض شبهه قرار گرفته مىپردازیم و تا حد امکان جواب مىدهیم:
روایت اوّل
«معاشر الناس، ان النساء، نواقص الایمان، نواقص الحظوظ، نواقص العقول، فامّا نقصان ایمانهنّ فقعودهنّ عن الصلوه و الصیام فى ایام حیضهنّ و اما نقصان عقولهنّ فشهاده امرأتین کشهاده الرجل الواحد و اما نقصان حظوظهنّ فمواریثهنّ على الانصاف من مواریث الرجال، فاتقوا شرار النساء و کونوا من خیارهنّ على حذر و لا تطیعوهنّ فى المعروف حتى لا یطمعن فىالمنکر.»۶
الف) تحلیلى از روایت
۱٫ روایت مذکور به عنوان یک «قضیه حقیقیه» نیست تا نکوهش مستفاد از آن، حمل بر گوهر و ذات زن شود، بلکه تقریباً نظیر «قضیه شخصیه» یا «قضیه خارجیه» است و ظاهراً این عبارت و سایر عبارات مشابه در «خصوص اهل بصره و کوفه»، به جریان «جنگ جمل» مربوط است. قضایاى تاریخى در یک مقطع حساس زمینه ستایش یا نکوهش را فراهم مىکند و سپس با گذشت آن مقطع، زمینه مدح و ذم نیز منتفى مىشود. به علت کوتاهى مردم بصره و کوفه و «خیانت عایشه» در جنگ جمل، حضرت على علیهالسلام این جملات را ناظر به همین اشخاص خاص و مقصر فرموده نه ناظر به تمام زنان.۷
این گونه سخنان امام که مربوط به شرایط و اوضاع ویژهاى بوده و هدف از آنها روشن ساختن علل و عوامل برخورد بین دو نوع اندیشه متضاد است، فقط مربوط به زنان نبوده بلکه حضرت در پارهاى اوقات در باره برخى از مردان، سخنان تندتر و سختترى را بیان داشته است و بىشک مراد امام علیهالسلام از این بیان ویژه در باره گروهى از مردان، آن نبوده که همه مردان را در همه شرایط و کیفیات یکسان بدانند و درباره همگان یک نوع قضاوت بنماید، چنان که مقصود امام علیهالسلام هنگامى که سخنانى در باره زنانى خاص فرموده است، آن نبوده که عموم زنان را به طور کلى و در همه شرایط و اوضاع به شکل خاصّى معرفى نماید.۸
۲٫ زن در بُعد جسمى و روحى در آفرینش از همان گوهرى آفریده شده که مرد آفریده شده است و بىشک زنان نیز از نظر امام على علیهالسلام در همان سطح انسانى مردان قرار دارند.۹ حتى یک آیه در قرآن وجود ندارد که در دو موضوع «عقل و ایمان» مردان را بر زنان و یا بالعکس زنان را بر مردان ترجیح دهد. «آیات قرآنى» هردو صنف را در اوصاف عالى انسانى مشترک مىداند.۱۰
ادّعاى بد رفتارى امام على علیهالسلام نسبت به زنان کاملاً بىاساس است، حتى یک جمله از حضرت در نکوهش زنان ـ به طور مطلق ـ نقل نشده است. آرى امام على علیهالسلام زن را هنگامى که «عامل فساد و تباهى و آشوب و اغتشاش» باشد، مورد تقبیح و سرزنش قرار داده است، چنان که بر مرد نیز به همین علت به شدت حمله نموده است. بنابراین، در این موارد، در حقیقت حضرت فتنه و آشوب و فساد و تباهى را مورد حمله و تقبیح قرار داده است نه زن یا مرد را.۱۱
۳٫ در روایت مذکور، «کلمه نقص» به کار رفته است. هیچ جاى تردید نیست که مقصود از نقص، کاهش ارزش انسانى نیست، بلکه «بیان حدّ زن در برابر حدّ مرد» است که نمایش «نقص کمّى» دارند نه «نقص کیفى» که ملاک ارزشهاست.۱۲
از طرفى، چون از نظر علل و «عوامل بیرونى» مثل «نژاد، قومیت، زمان، زبان» و... بین زن و مرد تفاوتى نیست۱۳ و راهى هم براى حکم به تفاوت در «علل درونى» وجود ندارد و یا لااقل حکم به تفاوت مشکل است؛ زیرا کشف رابطه بین همه فضایل نفسانى و ذرات ماده و کشف این که براى رسیدن به هر فضیلت خاص چه قسمتى از «بخشهاى مغزى» لازم است، ممکن نیست، پس نمىتوان گفت: مرد بر زن فضیلتى دارد.۱۴
ب) نقص ایمان
۱٫ در خصوص نقص ایمان زن، حضرت دلیل مىآورند که زن در «دوران قاعدگى»، نماز و روزه را ترک مىکند. البته این نه بدین معنى است که زن در «دوران قاعدگى» فاسق است و عادل نیست و نه بدین معنى که «شخصیت اعتقادى» او مختل شده است، بلکه به جهت «وضع روانى خاصّى» که پیدا مىکند، تکلیف نماز و روزه از او برداشته شده است ولى در عین حال، رابطه زن با خدا به وسیله «ذکر» در نمازگاهش بدون احساس فشار از تکلیف معین، محفوظ و دائمى است. پس مقصود از نقص ایمان زن، نقص رابطه زن با خدا نیست.۱۵
۲٫ آمادگى هرکس براى طى «سبیل اللّه» نزدیکتر، زودتر و بیشتر باشد، برنامههاى دینى هم براى او مناسبتر و بیشتر خواهد بود. «مؤیّد» این کلام، سلسله تکالیفى است که براى برخى «انبیاء علیهمالسلام » وجود دارد در حالى که دیگران از آن تکالیف محرومند، مثل وجوب نماز شب براى «پیغمبر خاتم صلىاللهعلیهوآلهوسلم » که این تکلیف بدین علت است که حضرت، لیاقت بیشترى براى کسب فضیلت و ارتباط با خدا دارد. در فرهنگ اسلام، زن در «تشرّف به تکلیف» بر مرد تقدم دارد. «بلوغ، مشرّف شدن است نه مکلّف شدن».
در دعاى جوشن مىخوانیم: «یا من ذکره شرف للذاکرین؛ اى کسى که ذکر تو شرف ذاکران است.» پس ذکر خدا که در سایه بلوغ، تحقق عینى و وجوبى به خود مىگیرد، شرافت است و زن در تحصیل این شرافت به مدت شش سال بر مرد تقدم دارد. و این نشانه آن است که زن براى دریافت فضایل شایستهتر از مرد است. و اگر این منطق درست تبیین و اجرا گردد نتیجتاً معلوم خواهد شد که زن بالاتر از مرد و لا اقل همتاى مرد است. زن اگرچه ممکن است در طى دوران عادت از برخى از عبادات محروم باشد، اما تمامى آنها جبرانپذیر است. زیرا قضاى روزهها را بعداً به جا مىآورد و براى نماز هم وقت نماز اگر وضو بگیرد و در مصلاّى خود رو به قبله بنشیند و به مقدار نماز ذکر بگوید، ثواب نماز را مىبرد همان گونه که اگر مسافرى پس از خواندن دو رکعت واجب ۳۰ یا ۴۰ بار تسبیحات اربعه را تکرار کند، جبران آن دو رکعتِ ساقط شده خواهد شد. لذا این گونه فضایل جبرانپذیر است. پس خانمها اوّلاً: در طول عمرشان در ایام حمل و در پایان عمرشان ـ پس از اتمام دوران قاعدگى (۵۰ یا ۶۰ سالگى»، عادت ماهانه ندارند و توفیق خواندن نماز و گرفتن روزه از آنها سلب نمىشود. ثانیاً: چون شش سال زودتر از مردان به بلوغ مىرسند، این شش سال عبادت، جبران روزهاى قاعدگى عمر را مىکند.۱۶
۳٫ زنان به علت داشتن احساسات و عواطف شدیدترى نسبت به مردان از شفقت، مهربانى، رقت قلب و عطوفت بیشترى برخوردار هستند و همین خصائص باعث مىشود که مضامین مجرد و ناب عرفان و اخلاق و دین را که نسبت زیادى با عاطفه انسانى دارند، بهتر، زودتر و حتى عمیقتر از مردان درک کنند.
ج) سهم ارث
۱٫ داشتن مال، کمال نیست. پس نداشتن آن هم نقص معنوى نیست. حضرت على علیهالسلام نمىخواهد بفرماید که چون سهم ارث زن کم است، او کم ارزش است؛ بلکه مىفرماید: همان مال را دین به زن مىدهد اما با سرپرستى مرد و به عنوان مهریه و نفقه. دین حقّ زن را مستقیماً به خودش نمىدهد تا عهدهدار دخل و خرج و زحمت تولید باشد.۱۷
۲٫ نقصان ارث زن نسبت به مرد کلیت ندارد بلکه در مواردى زن برابر مرد، و در مواردى بیش از مرد ارث مىبرد. به عنوان مثال:
در صورتى که وارث میت، فرزند و پدر و مادر او باشند، والدین میت به طور مساوى هر کدام۶۱ ترکه را ارث مىبرند.
اگر میت چند برادر و خواهر مادرى داشته باشد، مال به طور مساوى بین آنها تقسیم مىشود.
فرزندان برادر و خواهر مادرى به طور مساوى ارث مىبرند.
اگر وارث میت هم دایى و هم خاله باشند و همه آنها «پدرى و مادرى» یا «پدرى» یا «مادرى» باشند، مال بین آنها به طور مساوى تقسیم مىشود.
اگر وارث میّت تنها «جدّ و جدّه مادرى» وى باشند، مال میان آن دو به طور مساوى تقسیم مىشود.۱۸
۳٫ این اختلاف در تسهیم و تخصیص هرگز «جنبه ارزشى» ندارد و دو برابر بودن سهم الارث مردان به معنى دو برابر بودن ارزش معنوى آنها نیست؛ چرا که مبناى این تقسیم، لزوم رعایت تناسب و تعادل حقوق هرکس با وظایف اوست. و بر این اساس نه تنها در این تسهیم به زن ظلم نشده بلکه عملاً او بهره بیشترى از مرد مىبرد؛ چرا که:
مرد ملزم به پرداخت مهریه، نفقه و سایر مخارج زندگى است.
در صورت درخواست زن، مرد ملزم به پرداخت اجرت شیردهى، حضانت، انجام کارهاى خانه و... است.
در برخى موارد پرداخت دیه مقتول منحصراً بر گردن مرد قرار مىگیرد.
مرد اگر چه در «مرحله تملّک» دو برابر بیش از زن مالک مىشود ولى در مرحله مصرف و اختصاص تقریباً زن بیش از مرد بهره مىبرد. زیرا سهم و دارایى خود را براى خود نگه مىدارد و هیچ الزامى براى خرج کردن آن ندارد ولى سهم مرد باید در موارد فوق الذکر خرج شود.
و از طرف دیگر شاید یکى از حکمتهاى این نحوه تخصیص و تسهیم این باشد که غالباً و نوعاً مرد بیش از زن مىتواند از سرمایه خویش در گردش اقتصادى جامعه، استفاده کند و به این وسیله (اختصاص سهم بیشتر به مرد) از رکود اقتصادى جامعه پیشگیرى مىشود.۱۹
۴٫ اگر پدرى از دنیا برود و یک پسر و یک دختر داشته باشد، پسر، دو برابر دختر ارث مىبرد. حال، همین خواهر و برادر اگر وارث برادر «مادرى» خود شوند (یعنى برادر مادرى آنها از دنیا برود و تنها همین خواهر و برادر وارث وى باشند) در این صورت، این خواهر و برادر به طور مساوى ارث مىبرند. پس اگر نقص ارث زن به معنى نقص معنوى وى باشد یا به معنى دو برابر بودن مقام معنوى مرد نسبت به زن باشد، لازمهاش این است که دخترى که دیروز به هنگام مرگ پدرش ارزش معنوىاش نصف ارزش معنوى برادرش بوده است، امروز به علت یک امر غیر اختیارى ـ مرگ برادر مادرى ـ ارزشش دو برابر شده است و از حیث معنوى، ارزشش برابر ارزش برادر شده است.
۵٫ اختلاف حقوق، به هیچ وجه ارزشى نیست لذا موجب تقسیم انسانها به درجه یک و درجه دو نمىگردد. بیشتر این اختلافات مولود عناوین فقهى و حقوقى خاصّى است که هریک از زن و مرد در خانواده پیدا مىکند؛ مثل زن و شوهر، مادر و پدر، خواهر و برادر و... نه مولود زن یا مرد بودن انسان. زیرا بیشتر اختلاف حقوقى زن و مرد به نظام حقوقى زن در مجموعه نظام حقوق خانواده مرتبط است.۲۰ اگر در مجموعه مکتب و نظام حقوق اسلام، و در کنار سایر نظامات اجتماعى، سیاسى، اخلاقى و فرهنگى آن مطالعه شود، بسیارى از سؤالات پاسخ خود را به روشنى پیدا مىکند و یا اساساً موضوع خود را از دست مىدهد.۲۱
د) نقص عقل
۱٫ تعلیل حضرت در مورد نقصان عقل زن ،مستند به آیه ۱۴۲ سوره بقره است که مىفرماید: «شهادت دو زن، در حکم شهادت یک مرد است.» و علت این امر نه این است که زن، عقل و درکى ناقص دارد و در تشخیص اشتباه مىکند، بلکه به این علت است که آیه اشاره کرده است: «ان تضل احداهما فتذکر احداهما الاخرى»۲۲ از آنجایى که زن مشغول به امور جزیى، متشتت و پراکنده منزل است مثل کارهاى خانه، تربیت بچه و... ممکن است صحنهاى را که دیده فراموش کند.۲۳
۲٫ عدم تساوى شهادت مرد و زن که امام علیهالسلام بیان فرمودهاند با نظر به «محدودیت طبیعى ارتباطات» زن با حوادث و رویدادهاى بسیار گوناگون است که مرد در آنها غوطه ور است و توانایى دقت و بررسى عوامل و مختصات و نتایج آنها را بیش از زن داراست. کنجکاوى مرد و نفوذ فکرى او در ریشههاى حوادث، یک امر طبیعى است که در نتیجه قرارگرفتن مرد در امواج گوناگون و تلاطمهاى متنوع زندگى به وجود مىآید. لذا اگر مردى را فرض کنیم که از قرار گرفتن در امواج خطوط پرپیچ و خم حوادث زندگى بر کنار بوده باشد و ابن بر کنار بودن، ارتباطات عادى وى را با جهان عینى و زندگى محدود کند، بدون تردید شهادت او هم در باره امورى که معمولاً از آنها بر کنار است، دچار اشکال مىشود و به همین جهت است که شهادت زنها در موارد زیادى حتى بدون تعدد، مساوى شهادت مردهاست. آن موارد عبارت است از موضوعاتى که «لایعلم الاّ من قبلها».۲۴
۳٫ در آیین اسلام، شهادت زن مثل شهادت مرد به عنوان یک اصل پذیرفته شده است. هرچند که در برخى موارد قدرت اثبات شهادت مرد و زن متفاوت است. گاه فقط شهادت زنان و گاه فقط شهادت مردان و گاه شهادت هردو پذیرفته مىشود. مهم این است که اسلام در زمانى که اصولاً براى زن هیچ ارزشى قایل نبودهاند، شأن انسانى براى زن قایل شده و گواهى زن عادل را پذیرفته است.
۴٫ اصولاً شهادت، حق نیست تا در آنجایى که به طور استثنایى شهادت زن پذیرفته نیست، او را محروم از حق تلقى کنیم. بلکه شهادت، تکلیف است. لذا در مواردى که شهادت زن مسموع نیست، او معاف از تکلیف است و وظیفهاش از مرد سبکتر است.۲۵ زیرا؛ اولاً: شهادت کذب، از گناهان کبیره است و علاوه بر مسئولیت مدنى، مسئولیت کیفرى نیز دارد که در مواردى به محکومیت «قصاص نفس» هم منجر مىشود و در تمام مصادیق شهادت کذب، دو مجازات قطعى است یکى اینکه شاهد، تعزیر مىشود و دیگر این که در محدوده محلّ سکونت وى، موضوع شهادت کذب او به اطلاع عموم مىرسد تا در دعاوى بعدى از پذیرش شهادتش پرهیز شود. و در حقوق کشورهاى غربى، شهادت کذب از جمله جرایم جنایى محسوب مىشود و جریمه زندانى یا نقدى دارد.
ثانیاً: رجوع از شهادت در صورتى که ناشى از اشتباه شهود باشد، اگرچه غالباً در فقه یا حقوق موضوعه داراى مسئولیت کیفرى نیست ولى مسئولیت مدنى آن قطعاً باقى است.
ثالثاً: در صورتى که شهادت، صحیح و درست اداشود باز هم شاهد با خطرات عدیدهاى از نظر امنیتى و روانى خصوصاً برانگیختن حس «انتقام جویى» محکوم علیه، مواجه خواهد شد. این خطر اگر چه براى مردان هم وجود دارد، لذا در فقه اسلام وجوب شهادت مقید به «عدم خوف ضرر» شده است، اما از آنجا که خوف و ضرر در زنان به مراتب شدیدتر است ،به جهت این ضرر نوعى، زنان از تکلیف اداى شهادت در بعضى از دعاوى کیفرى معاف گردیدهاند.
نتیجتاً شهادت اگر به صورت کذب اقامه شود، مسئولیت شرعى، کیفرى و مدنى دارد. و اگر به نحو «اشتباه» اقامه گردد، مسئولیت مدنى و بعضاً کیفرى دارد و اگر صحیح و درست ادا شود، براى زنان نوعاً خطر آفرین است. حال کسانى که مىگویند شهادت، «حق» است. این چه حقّى است که به خاطر آن دادگاه مىتواند او را احضار و جلب کند. و بعد از آن، مسئولیتهاى مختلف کیفرى و مدنى و خطر امینتى متوجه اوست و در مقابل هیچ گونه نفعى عایدش نشده است؟!۲۶
۵٫ عدم استماع شهادت زن در مواردى خاص، مختص به زن نیست بلکه در مواردى هم متقابلاً شهادت مرد مسموع نیست. مثلاً:
ـ در مورد اثبات زنده متولد شدن طفل، شهادت مرد چیزى از ارث را براى طفل ثابت نمىکند ولى با شهادت هر زن ۴۱ از ارث براى طفل ثابت مىشود.
ـ شهادت به بکارت و یا عیوب جنسى آنان نیز از مواردى است که تنها شهادت زن در آن مسموع است.
۶٫ از آنجایى که زن تحت تأثیر فشار عاطفه و احساس شدیدترى نسبت به مرد قرار دارد، چون شهادت، ابزارى است براى اثبات یک واقعه یا ادّعا، لازم مىآید که از جهت احتیاط در حفظ حقوق مردم، شهادت دو زن مساوى شهادت یک مرد باشد.۲۷
۷٫ مسأله فراموشى «حافظه زنان» در هنگام اداء شهادت، از نظر «روانشناسان» قابل توجیه است. زیرا از دیدگاه روانشناسى، فراموشى حافظه با میزان احساسات و هیجانات فرد رابطه مستقیم دارد. هرچه شخص بیشتر تحت تأثیر احساسات و هیجانات روحى واقع گردد، به همان نسبت حوادث و وقایعى را که به خاطر سپرده، زودتر فراموش مىکند و دقت کمترى در نقل آن دارد. از سویى، به اعتقاد برخى از روان شناسان یکى دیگر از علل فراموشى حافظه اشخاص، شرم و حیا و عفت است که در زنان بیش از مردان است.۲۸
۸٫ عدهاى مىگویند: عقل در اسلام، معیار کمال انسانى است. یعنى هرکس که عاقلتر است، به کمال انسانى نزدیکتر است و مقربتر. حال چون عقل در مرد بیش از زنان است، پس مردها بیش از زنها به خدا نزدیکترند!
جواب این شبهه، این است که: در اینجا «مغالطهاى» رخ داده است؛ چرا که در این «قیاس»، «حدّ وسط» تکرار نشده است. اگرچه به ظاهر لفظ عقل در حدّ وسط تکرار مىشود. اما معنى آن در دو مقدمه متفاوت است. یعنى اگرچه گفته مىشود: زن و مرد در عقل تفاوت دارند و عقل معیار قرب الهى است (صغرى)، و هرکس عقلش بیشتر است به خدا نزدیکتر است (کبرى)، پس مرد به خدا نزدیکتر است. (نتیجه)؛ لیکن عقلى که در آن زن و مرد اختلاف دارند غیر از عقلى است است که مایه قرب الهى است. عقلى که در زن و مرد متفاوت است، عقل اجتماعى است. یعنى در نحوه مدیریت، مسایل سیاسى، اقتصادى، علمى، تجربى و ریاضى تفاوت دارند نه عقلى که مایه تقرب الهى است، یعنى عقلى که «عُبِد به الرحمن و اکتسب به الجنان»۲۹؛ عقلى که مایه تقرب الهى است عقلى است که به فرموده پیغمبر اکرم صلىاللهعلیهوآلهوسلم به وسیله آن امیال و غرایز کنترل ـ به معنى «تعدیل» نه «تعطیل» ـ مىشود؛ نه عقل ریاضى و... پس اگر کسى در مسایل علمى، سیاسى و اجرایى فکر برترى داشت، این نشانه تقرب الى اللّه نیست بلکه یک فضیلت بیشتر است. یعنى «ذاک علم لا یضرّ من جهله»۳۰، بلکه چه بسا همین هوش سیاسى یا استعداد علمى او را به «جهنم» بکشاند. حال اگر کسى ادعا کند که عقل مرد در جنبه «عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان» قوىتر از زن است. هرگز اثبات آن مقدور نیست؛ چرا که نه تجربه و نه برهان آن را تأیید نمىکند.۳۱
۹٫ عقل انسان، دو جنبه نظرى و علمى۳۲ دارد:
الف) عقل نظرى:
عقل نظرى همان فعالیت استنتاج هدفها یا وصول به آنها یا انتخاب واحدها و قضایا و وسایلى است که مىتوانند رسیدن به هدفها و وسایل را تضمین کنند. مثلاً وقتى مىگوییم «انسان سنگ است» و «هیچ سنگى تناسل نمىکند»، «پس انسان تناسل نمىکند»، از منظر منطقى که ابزار فعالیت عقل نظرى است، درست است ولى مقدمه آن ـ انسان سنگ است ـ خلاف واقع است. عقل نظرى همواره با ابزار منطقى فعالیت مىکند، کارى با واقعیت ندارد، چنان که هیچ کارى با ارزشها ندارد. در حقیقت عقل نظرى مىگوید که این ساختمان چگونه و با چه مقدار آهن و سیمان درست مىشود اما این که این ساختمان جایگاهى براى تعلیم و تربیت خواهد بود یا کشتارگاهى براى انسانها؟ عقل نظرى محض، کارى با این مسایل ندارد. عقل نظرى همواره بر آن چه که از پیش صحیح فرض شده، حکم صادر مىکند و کارى با آن ندارد که صحیح از نظر چه کسى؟ در چه شرایطى و از روى کدامین واقعیت؟ به عبارت دیگر، عقل نظرى «محض» قدرت ورود به «حوزه ارزشها» را ندارد. «عقل نظرى» کارى با واقعیات فى نفسه ندارد.
ب) عقل عملى:
عقل عملى هریک از نیروهاى فعال درون بشرى مانند «عقل نظرى»، «وجدان»، «حدس»، «استشمام واقعیات»، «اراده»، «تجسم»، و «اندیشه» را هماهنگ مىکند و همه آنها را در وصول به واقعیات و بایستگىها و شایستگىها بسیج مىکند. «عقل عملى» قوهاى است که به واسطه آن انسان، امورى را به «وجدان غیر حسى» ادراک مىکند و آنها «ذوات» هستند نه «عوارض». عقل به وسیله این قوّه انسان را بر «عمل نیک» بر مىانگیزد و احکامش «بىواسطه» است نه با «برهان» و «استقراء»... این قوه یعنى «عقل عملى» برتر و شریفتر از «عقل نظرى» است؛ زیرا محور «عقل نظرى»، راجع به ظواهر و عوارض یا مصلحت اندیشى دنیوى است. اما «عقل عملى» متوجه حقایق است و حسّ «نیت و اراده خیر» را به انسان مىدهد و بنیاد عقاید دینى و اخلاقى را استوار مىسازد و منشأ «ایمان» است نه «تشکیک».۳۳
آنچه در مردان بیشتر از زنان است، عقل نظرى است نه عقل عملى. عقل نظرى هم که معیار ارزش نیست. بنابراین آنچه که صنف مرد به او مىبالد و مغرور مىشود، فى نفسه داراى ارزش نیست و اعتبارى بیش از شکل دادن به واحدها و قضایایى که آنها را صحیح تلقى کرده است، ندارد. حال اگر صنف زنان از عوامل تعلیم و تربیت کامل برخوردار شوند، به جهت نقش دانش اساسى در خلقت و چشیدن طعم واقعى حیات و برخوردار بودن از «احساسات عالى» یا «امکان تصعید احساسات خام به احساسات عالى» که در صنف زنان قوىتر است، مىتوان ادعا کرد که زمینه رشد شخصیت انسانى در زنان کمتر از صنف مردان نیست.
پىنوشتها ۱٫ وقتى به یکى از ایشان مژده مىرسید که زنت دختر آورده، از شدت خشم رویش سیاه مىشد و خود را از مردم از خجالت این مژده پنهان مىکرد و فکر مىکرد آیا این ننگ را به خود بخرد و دختر را زنده نگه دارد یا در زیر خاک دفنش کند؟ (نحل / ۵۸ و ۵۹) ۲٫ و روزى که از دختران زنده به گور شده سؤال شود که به کدامین گناه کشته شدند؟ (تکویر / ۸ و ۹) ۳٫ مسابقه و مفاخره در داشتن مال و نفرات بیشتر، شما را از سعادت واقعىتان به خود مشغول کرد تا آنجا که براى شمردن گذشتگان خود به قبرستان رفتید. (تکاثر / آیات ۱ و ۲) ۴٫ فاطمه زهرا بانوى نمونه اسلام، ص ۱۰۷٫ ۵٫ «ما مفتخریم که... صحیفه فاطمیه که کتاب الهام شده از جانب خداوند تعالى به زهراى مرضیه است، از ماست.» (وصیت نامه سیاسى ـ الهى امام خمینى). ۶٫ اى مردم! همانا زنان در مقایسه با مردان در «ایمان و بهره ورى از اموال» و عقل متفاوتند. اما تفاوت ایمان بانوان بر کنار بودنشان از نماز و روزه در «ایام حیض» است و اما تفاوت عقل شان با مردان بدان جهت است که «شهادت دو زن» در برابر «شهادت یک مرد» است. و علت تفاوتشان در بهرهورى از اموال این است که «ارث بانوان» نصف «ارث مردان» است. پس از زنان بد بپرهیزید و مراقب نیکانشان باشید. در خواستههاى نیکو، همواره فرمان بردارشان نباشید تا در انجام منکرات طمع ورزند. (نهج البلاغه، خ ۸۰) ۷٫ آیهاللّه جوادى آملى، زن در آیینه جلال و جمال، ص ۳۶۸ـ۳۷۰٫ ۸٫ امام على صداى عدالت انسانى، ج ۳، ص ۱۹۵٫ ۹٫ مرجان دواتگران، «آفرینش معنویت و عقل»، کتاب نقد، س ۳، ش ۱۲، ص ۳٫ ۱۰٫ علامه محمدتقى جعفرى، زن از دیدگاه امام على(ع)، تلخیص و تنظیم: محمدرضا جوادى، ص ۸۰٫ ۱۱٫ امام على صداى عدالت انسانى، ج ۳، ص ۱۹۶٫ ۱۲٫ زن از دیدگاه امام على (ع)، ص ۸۴٫ ۱۳٫ صاحب الغارات از امیرالمؤمنین، حدیثى درباره «بنى اسحق و بنى اسماعیل» نقل کرده که در آن حضرت به «تساوى علل و عوامل خارجى» اشاره کرده است. (زن در آیینه جلال و جمال، ص ۲۴۸٫) ۱۴٫ زن در آیینه جلال و جمال، ص ۲۴۸ و ۲۴۹٫ ۱۵٫ زن از دیدگاه امام على(ع)، ص ۸۴ـ۸۵٫ ۱۶٫ زن در آیینه جلال و جمال، ص ۳۷۷ـ۳۸۱٫ ۱۷٫ همان، ص ۳۷۲ و ۳۷۳٫ ۱۸٫ وسایل الشیعه، کتاب ارث، ب ۳، از ابواب میراث الاخوه و الاجداد؛ من لایحضره الفقیه، ج ۴، ص ۲۶۲ـ۲۸۰٫ ۱۹٫ فلسفه حقوق، ص ۱۵۵ و ۱۵۶٫ ۲۰٫همان، ص ۱۲۷٫ ۲۱٫ همان، ص ۱۴۷ و ۱۴۸٫ ۲۲٫ اگر یکى از آن دو فراموش کرد، دیگرى او را تذکر دهد. (بقره/ ۲۸۲) ۲۳٫ زن در آیینه جلال و جمال، ص ۳۷۳ و ۳۷۴٫ ۲۴٫ زن از دیدگاه امام على، ص ۸۶ و ۸۷٫ ۲۵٫ فلسفه حقوق، ص ۱۷۱ و ۱۷۲٫ ۲۶٫ سیدحسین هاشمى، «گواهى زنان»، کتاب نقد، س ۳، ش ۱۲، ص ۱۹۳ ـ ۱۹۵٫ ۲۷٫ فلسفه حقوق، ص ۱۷۲٫ ۲۸٫ گواهى زنان، ص ۱۷۹ و ۱۸۰٫ ۲۹٫ اصول کافى، ج ۱، ب ۱، ح ۱۱٫ ۳۰٫ علمى که ندانستن آن زیان نمىرساند. (اصول کافى، ج ۱، ب ۳، ص ۳۲). ۳۱٫ زن در آیینه جلال و جمال، ص ۲۴۹ـ۲۵۲٫ ۳۲٫ بسیارى از علماى بزرگ فعلى این تقسیم و تجزیه عقل را قبول ندارند؛ من جمله: آیهاللّه مصباح یزدى و استاد سیدمهدى میرباقرى ـ از مؤسسین و مدرسین برجسته «فرهنگستان علوم اسلامى».ـ و لذا این جواب تنها بر فرض صحت تقسیم عقل به عقل نظرى و عقلى عملى، قابل قبول مىباشد. ۳۳٫ محمدعلى فروغى، سیرحکمت در اروپا، ج ۲، ص ۳۵۹٫
منبع: ماهنامه کوثر، شماره ۵۳ http://www.shiasearch.com
پىنوشتها ۱٫ وقتى به یکى از ایشان مژده مىرسید که زنت دختر آورده، از شدت خشم رویش سیاه مىشد و خود را از مردم از خجالت این مژده پنهان مىکرد و فکر مىکرد آیا این ننگ را به خود بخرد و دختر را زنده نگه دارد یا در زیر خاک دفنش کند؟ (نحل / ۵۸ و ۵۹) ۲٫ و روزى که از دختران زنده به گور شده سؤال شود که به کدامین گناه کشته شدند؟ (تکویر / ۸ و ۹) ۳٫ مسابقه و مفاخره در داشتن مال و نفرات بیشتر، شما را از سعادت واقعىتان به خود مشغول کرد تا آنجا که براى شمردن گذشتگان خود به قبرستان رفتید. (تکاثر / آیات ۱ و ۲) ۴٫ فاطمه زهرا بانوى نمونه اسلام، ص ۱۰۷٫ ۵٫ «ما مفتخریم که... صحیفه فاطمیه که کتاب الهام شده از جانب خداوند تعالى به زهراى مرضیه است، از ماست.» (وصیت نامه سیاسى ـ الهى امام خمینى). ۶٫ اى مردم! همانا زنان در مقایسه با مردان در «ایمان و بهره ورى از اموال» و عقل متفاوتند. اما تفاوت ایمان بانوان بر کنار بودنشان از نماز و روزه در «ایام حیض» است و اما تفاوت عقل شان با مردان بدان جهت است که «شهادت دو زن» در برابر «شهادت یک مرد» است. و علت تفاوتشان در بهرهورى از اموال این است که «ارث بانوان» نصف «ارث مردان» است. پس از زنان بد بپرهیزید و مراقب نیکانشان باشید. در خواستههاى نیکو، همواره فرمان بردارشان نباشید تا در انجام منکرات طمع ورزند. (نهج البلاغه، خ ۸۰) ۷٫ آیهاللّه جوادى آملى، زن در آیینه جلال و جمال، ص ۳۶۸ـ۳۷۰٫ ۸٫ امام على صداى عدالت انسانى، ج ۳، ص ۱۹۵٫ ۹٫ مرجان دواتگران، «آفرینش معنویت و عقل»، کتاب نقد، س ۳، ش ۱۲، ص ۳٫ ۱۰٫ علامه محمدتقى جعفرى، زن از دیدگاه امام على(ع)، تلخیص و تنظیم: محمدرضا جوادى، ص ۸۰٫ ۱۱٫ امام على صداى عدالت انسانى، ج ۳، ص ۱۹۶٫ ۱۲٫ زن از دیدگاه امام على (ع)، ص ۸۴٫ ۱۳٫ صاحب الغارات از امیرالمؤمنین، حدیثى درباره «بنى اسحق و بنى اسماعیل» نقل کرده که در آن حضرت به «تساوى علل و عوامل خارجى» اشاره کرده است. (زن در آیینه جلال و جمال، ص ۲۴۸٫) ۱۴٫ زن در آیینه جلال و جمال، ص ۲۴۸ و ۲۴۹٫ ۱۵٫ زن از دیدگاه امام على(ع)، ص ۸۴ـ۸۵٫ ۱۶٫ زن در آیینه جلال و جمال، ص ۳۷۷ـ۳۸۱٫ ۱۷٫ همان، ص ۳۷۲ و ۳۷۳٫ ۱۸٫ وسایل الشیعه، کتاب ارث، ب ۳، از ابواب میراث الاخوه و الاجداد؛ من لایحضره الفقیه، ج ۴، ص ۲۶۲ـ۲۸۰٫ ۱۹٫ فلسفه حقوق، ص ۱۵۵ و ۱۵۶٫ ۲۰٫همان، ص ۱۲۷٫ ۲۱٫ همان، ص ۱۴۷ و ۱۴۸٫ ۲۲٫ اگر یکى از آن دو فراموش کرد، دیگرى او را تذکر دهد. (بقره/ ۲۸۲) ۲۳٫ زن در آیینه جلال و جمال، ص ۳۷۳ و ۳۷۴٫ ۲۴٫ زن از دیدگاه امام على، ص ۸۶ و ۸۷٫ ۲۵٫ فلسفه حقوق، ص ۱۷۱ و ۱۷۲٫ ۲۶٫ سیدحسین هاشمى، «گواهى زنان»، کتاب نقد، س ۳، ش ۱۲، ص ۱۹۳ ـ ۱۹۵٫ ۲۷٫ فلسفه حقوق، ص ۱۷۲٫ ۲۸٫ گواهى زنان، ص ۱۷۹ و ۱۸۰٫ ۲۹٫ اصول کافى، ج ۱، ب ۱، ح ۱۱٫ ۳۰٫ علمى که ندانستن آن زیان نمىرساند. (اصول کافى، ج ۱، ب ۳، ص ۳۲). ۳۱٫ زن در آیینه جلال و جمال، ص ۲۴۹ـ۲۵۲٫ ۳۲٫ بسیارى از علماى بزرگ فعلى این تقسیم و تجزیه عقل را قبول ندارند؛ من جمله: آیهاللّه مصباح یزدى و استاد سیدمهدى میرباقرى ـ از مؤسسین و مدرسین برجسته «فرهنگستان علوم اسلامى».ـ و لذا این جواب تنها بر فرض صحت تقسیم عقل به عقل نظرى و عقلى عملى، قابل قبول مىباشد. ۳۳٫ محمدعلى فروغى، سیرحکمت در اروپا، ج ۲، ص ۳۵۹٫
منبع: ماهنامه کوثر، شماره ۵۳ http://www.shiasearch.com