شبهه عدم جسمانی بودن معراج رسول الله
شبهه عدم جسمانی بودن معراج رسول الله
0 Vote
102 View
اصل شبهه: برخی بر اساس مبانی عقلی شبهه ای را در مورد معراج پیامبر اکرم (ص) ذکر نموده اند که: معراج پیامبر اسلام در لیله الاسراء، معراج روحانى بود نه جسمانى، و جسمانى بودن معراج پیامبر اسلام علاوه بر اینکه دلیلى بر آن نداریم، محال عقلى نیز مى باشد. عناصر منطقی شبهه: 1- مسلمانان معتقد به جسمانی بودن معراج پیامبر اسلام هستند. 2- در حالی که دلیلى بر جسمانی بودن معراج وجود ندارد و لذا این موضوع از محالات عقلى به شمار می رود. 3- بنابر این معراج پیامبر تنها روحانی بوده است نه جسمانی پاسخ شبهه: یکی از بحث های بسیار مهم مربوط به پیامبر اکرم (ص) بحث مربوط به معراج ایشان است که در قرآن کریم نیز مطرح شده است. اصل معراجی که به لیله الاسراء معروف است از آیات کریمه و احادیث متواتره ثابت شده است بدین صورت که حق تعالی حضرت رسول اکرم (ص) را در یک شب از مکه معظمه تا مسجدالاقصی و از آنجا به آسمان ها تا سدره المنتهی و عرش اعلاء سیر داد و عجائب خلق سماوات را به آن حضرت نشان داد و رازهای نهانی و معارف نامتناهی به آن حضرت القاء فرمود و آن حضرت در بیت المعمور و تحت عرش به عبادت حق تعالی قیام نمود و با انبیاء ملاقات کرد. معراج در آیات قرآن آیاتی که در قرآن بر معراج پیامبر دلالت دارند، سه دسته اند: دسته اول آیاتی است که دلالت بر بخش اول (سیر زمینی) معراج دارند و دسته دوم آیاتی هستند که دلالت بر بخش دوم معراج (سیر آسمانی) دارند و دسته سوم آیه ای است که دلالت بر ملاقات حضرت رسول اکرم (ص) با سایر انبیاء دارد. اما آیه ای که دلالت بر سیر زمینی معراج یعنی از مکه و مسجدالحرام به مسجد الاقصی و بیت المقدس دارد، آیه اول سوره اسراء است. که به اعتبار همین آیه است که این سوره به نام اسراء نامیده شده است. این آیه چنین بیان میدارد: «سبحان الذى اسراى بعبده لیلا من المسجد الحرام» پاک و منزه است خدایى که بنده اش را در یک شب از مسجد الحرام به مسجد الاقصى که گرداگردش را پربرکت ساختیم برد، تا آیات خود را به او نشان دهیم، او شنوا و بینا است (سوره اسراء، 1). کلمه لیلا مفعول فیه است و بودنش در کلام این معنا را افاده می کند که این سیر همه اش در شب انجام گرفته است هم رفتنش و هم برگشتنش. کلمه "عبد" نشان مى دهد، که این سفر در بیدارى و این سیر، جسمانى بوده است، چون وقتى گفته مى شود فلان شخص را به فلان نقطه بردم یعنى خودش را با همان جسم و روح، نه اینکه در عالم خواب و خیال برده مگر قرینه اى برخلاف باشد، و چنین سیرى، از مسجدالحرام تا بیت المقدس (حدود یکصد فرسخ) در صورتى یک ارزش و معجزه حساب مى شود که با جسم بوده باشد. اما آیاتی که دلالت بر سیر آسمانی معراج دارد آیات 13 تا 18 سوره النجم است که می فرماید: «و بار دیگر او را مشاهده کرد نزد سدره المنتهى که جنه المأوى در آنجا است، در آن هنگام که چیزى، (نور خیره کننده اى) سدره المنتهى را پوشانده بود و چشم او هرگز منحرف نشد و طغیان ننمود، او پاره اى از آیات و نشانه هاى بزرگ پروردگارش را مشاهده کرد» (نجم، 18 – 1). مرحوم علامه درباره آیه فوق بعد از معنا کردن مفردات و برگرداندن ضمائر چنین می فرمایند: مفاد آیه چنین می شود که: رسول خدا (ص) یکبار دیگر نزد سدره المنتهی نازل شد و این وقتی بود که به معراج می رفت، و در آن نزله جبرئیل را مانند نزله اول با قلب خود دیدار کرد. و اما آیه ای که دلالت بر ملاقات حضرت رسول (ص) با سایر انبیاء در شب معراج میکند، آیه 45 سوره زخرف است که میفرماید: «از رسولانی که پیش از تو فرستادیم بپرس آیا غیر از خداوند رحمان معبودانی برای پرستش قرار دادیم». بعضی گفته اند آیه شریفه از آیاتی است که در شب معراج خطاب به رسول خدا (ص) شده تا آن جناب از ارواح انبیاء (ع) این سؤال را بکند، روایات زیادی هم از ائمه اهل بیت (ع) موافق با این تفسیر رسیده است از جمله در احتجاج از امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ روایت آورده که در حدیثی طولانی فرمود: و اما آیه «و سئل من أرسلنا من قبلک من رسلنا أ جعلنا من دون الرحمن آلهه یعبدون» خود یکی از براهین نبوت رسول خدا (ص) است که خدای تعالی به او ارزانی داشته و بدینوسیله حجت را بر سایر خلایق تمام کرده برای اینکه بعد از آنکه نبوت را به وسیله آن حضرت خائمه داد و او را به عنوان پیامبر برای تمام امتها و سایر ملل قرار داد این امتیاز را به او داد که به آسمان عروجش داد و همه انبیاء را برایش جمع کرد، و رسول خدا (ص) از نبوت همه آگاه شد و آنها چیزهایی از عزائم خدا و آیات و براهین برایش به عنوان ارمغان بیان کردند.. معراج در روایات روایات زیادى درباره معراج داریم که بسیارى از علماى اسلام، تواتر یا شهرت آن را تصدیق کرده اند، که براى نمونه به دو روایت مختصر، از طریق فریقین اشاره مى شود: اول) امام باقر (علیه السلام) در ضمن روایتى که طولانى است فرمود: «و لکنه اسرى به... و اشار بیده الى السماء» و لکن پیامبر را از مسجدالحرام تا آسمان ها سیر داد. دوم) زمخشرى حدیثى را نقل نموده است که در قسمتى از آن چنین آمده است: «و قد عرج به الى السماء فى تلک الیله... و انه لقى الانبیاء و بلغ البیت المأمور و سدره المنتهى» در حالى که سیر داده شده بود بسوى آسمان در این شب و عجائب آسمان به او نشان داده شده، و انبیاء را ملاقات نموده بود و تا بیت المأمور و سدره النتهى سیر نمود. در این حدیث "عرج به" به معراج جسمانى اشاره دارد، از اینجا معلوم مى شود روایتى که فقط دلالت بر معراج روحانى دارد، چون مخالف ظاهر قرآن مى باشد، قابل اعتماد نیست. دیدگاههاى موجود در کیفیت معراج و سیر رسول خدا(ص) مشهور و معروف آنست که این سیر زمینى و آسمانى را با جسم و روح تواما انجام داد.ولى از آنجا که این یک موضوع فوق العاده شگرفى است، جمعى به توجیه آن پرداخته و آن را به معراج روحانى تفسیر کرده اند که چیزى شبیه یک خواب یا مکاشفه روحى خواهد بود، اما این موضوع کاملا با ظواهر آیات مخالف است چرا که ظاهر آیات به مساله جسمانى بودن گواهى مى دهد. در هر حال در چگونگى معراج، و سیر رسول خدا(ص)سه دیدگاه وجود دارد: 1. رسول خدا با جسم و روح شریفش از مسجد الحرام به مسجد الاقصى و از آن جا نیز با همان جسم و روح، به آسمان ها عروج نمود. مشهور در میان دانشمندان شیعه همین نظریه است. این نظر، عقیده بسیارى از مفسران و علماى شیعه و اهل سنت است؛ از جمله شیخ طوسى در تبیان، مرحوم طبرسى در مجمع البیان، علامه مجلسى در بحارالانوار و .بسیارى مفسران اهل سنت نیز تصریح کرده اند که معراج، جسمانى و روحانى بوده است، از جمله: ابى صغیر، محمد بن جریر طبرى، ابى حیان اندلسى، ابن کثیر، بیضاوى در انوار التنزیل، فخر رازى، سید قطب، مراغى. 2. آن حضرت، با روح و جسد تا بیت المقدس سیر فرمود و از آن جا، تنها با روح به آسمان ها عروج نمود. این نظریه را ابن شهر آشوب برگزیده و به علمای امامیه نسبت داده است. علامه طباطبائى درباره معراج پیامبر(ص)فرموده اند: «ظاهر آیه و روایات، محفوف به قراینى است که آیه را داراى ظهور نسبت به آن جزئیات مى کنند؛ ظهورى که به هیچ وجه قابل دفع نیست و با در نظر داشتن آن قراین، از آیه و روایات چنین استفاده مى شود، که آن جناب، با روح و جسدش از مسجد الحرام تا مسجد الاقصى رفته است، اما عروجش به آسمان ها از ظاهر آیات سوره نجم ... و صریح روایات بسیارى بر مى آید که این عروج واقع شده و به هیچ وجه نمى توان آن را انکار نمود، چیزى که هست ممکن است بگوییم که این عروج، با روح مقدسش بوده است، ولیکن نه آن طور که قائلین به معراج روحانى معتقدند، که به صورت رؤیاى صادقه بوده است، چه اگر صرف رؤیا مى بود، دیگر جا نداشت آیات قرآنى این قدر درباره آن اهمیت داده و سخن بگوید و در مقام اثبات کرامت درباره آن جناب برآید ...، بلکه مقصود از روحانى بودن آن این است که روح مقدس آن جناب، به ماوراى این عالم مادى یعنى آن جایى که ملائکه مکرمین منزل دارند و اعمال بندگان بدان جا منتهى و اقدار از آن جا صادر مى شود، عروج نموده و آن آیات کبراى پروردگارش را مشاهده و حقایق اشیا و نتایج اعمال برایش مجسم شده، ارواح انبیاى عظام را ملاقات و با آنان گفتگو کرده است، ملائکه کرام را دیده و با آنان صحبت نموده و آیات الهى را دیده که جز با عبارات «عرش» «مجب» «سراقات» تعبیر آنها ممکن نیست. 3. سیر پیامبر اکرم (ص) از ابتدا روحانى بوده نه جسمانى. یعنی معراج پیامبر (ص) در تمام مراحل روحانی بوده است؛ یعنی روح به صورت تخلیه از جسم، این عوالم را طی کرده است. این عقیده گروهى به نام «جهمیه» است که قائل هستند معراج از ابتدا روحانى بوده است. برخی هم گفته اند: معراج پیامبر (ص) روحی بوده، اما نه به صورت تجرد از بدن، بلکه به صورت رؤیا و برزخی بوده و تمام این عوالم به صورت رؤیا سیر شده است. دیدگاه علامه طباطبایی درباره اینکه معراج جسمانى بوده یا روحانى علامه می فرماید: آنچه سزاوار است در این خصوص گفته شود این است که اصل اسراء و معراج از مسائلى است که هیچ راهى به انکار آن نیست چون قرآن در باره آن به تفصیل بیان کرده، واخبار متواتر، از رسول خدا (ص) وامامان اهل بیت برطبق آن رسیده است. و اما در باره چگونگى جزئیات آن، ظاهر آیه و روایات محفوف به قرائنى است که آیه را داراى ظهور نسبت به آن جزئیات مى کنند. ظهورى که به هیچ وجه قابل دفع نیست، و با در نظر داشتن آن قرائن از آیه و روایات چنین استفاده مى شود که آنجناب با روح وجسدش از مسجد الحرام تا مسجد اقصى رفته، واما عروجش به آسمانها، از ظاهر آیات سوره نجم و صریح روایات بسیار زیادى که بر مى آید که این عروج واقع شده وبه هیچ وجه نمى توان آن را انکار نمود، چیزى که هست ممکن است بگوئیم که این عروج با روح مقدسش بوده است. ولیکن نه آنطور که قائلین به معراج روحانى معتقدند که به صورت رؤ یاى صادقه بوده است، چه اگر صرف رؤ یا مى بود دیگر جا نداشت آیات قرآنى اینقدر در باره آن اهمیت داده وسخن بگوید، و در مقام اثبات کرامت در باره آنجناب برآید. و هم چنین دیگر جا نداشت قریش وقتى که آنجناب قصه را بر ایشان نقل کرد آنطور به شدت انکار نمایند و نیز مشاهداتى که آنجناب در بین راه دیده و نقل فرموده با رؤیا بودن معراج نمى سازد، و معناى معقولى برایش تصور نمى شود. بلکه مقصود از روحانى بودن آن این است که روح مقدس آنجناب به ماوراى این عالم مادى یعنى آنجائى که ملائکه مکرمین منزل دارند و اعمال بندگان بدانجا منتهى و اقدار از آنجا صادر مى شود عروج نموده و آن آیات کبراى پروردگارش را مشاهده و حقایق اشیاء و نتایج اعمال برایش مجسم شده، ارواح انبیاى عظام را ملاقات و با آنان گفتگو کرده است،ملائکه کرام را دیده و با آنان صحبت نموده است و آیاتى الهى دیده که جز با عبارات: عرش، حجب، سرادقات تعبیر از آنها ممکن نبوده است. این است معناى معراج روحانى ولى آقایان چون قائل به اصالت وجود مادى بوده و در عالم به غیر از خدا هیچ موجود مجردى را قائل نیستند و از سوى دیگر که کتاب و سنت در وصف امور غیر محسوسه اوصافى را بر مى شمارد که محسوس و مادى است مانند ملائکه کرام و عرش و کرسى و لوح و قلم و حجب و سرادقات ناگزیر شده این امور را حمل کنند بر اجسام مادیه اى که محسوس آدمى واقع نمى شوند و احکام ماده را ندارند، و نیز تمثیلاتى که در روایات در خصوص مقامات صالحین و معارج قرب آنان و بواطن صور معاصى از نتایج اعمال و امثال آن وارد شده بر نوعى از تشبیه و استعاره حمل نموده، در نتیجه خود را به ورطه سفسطه بیندازند حس را خطاکار دانسته قائل به روابطى جزافى و نامنظم در میان اعمال و نتایج آن شوند و محذورهاى دیگرى از این قبیل را ملتزم گردند. و نیز به همین جهت بوده که وقتى یک عده از انسان ها معراج جسمانى رسول خدا را انکار کرده اند ناگزیر شده اند که بگویند معراج آن حضرت در خواب بوده چون رؤیا به نظر ایشان یک خاصیت مادى است براى روح مادى، و آنگاه ناچار شده اند آیات و روایاتى را که با این گفتارشان سازگارى نداشته تأویل کنند گو اینکه از آیات و روایات یکى هم با گفتار ایشان جور نمى آید. ادله اثبات جسمانى و روحانى بودن معراج: 1. از ظاهر آیه شریف: (سبحـن الذى أسرى بعبدهى لیلا من المسجد الحرام إلى المسجد الاقصا) که تعبیر به «عبده» فرموده، بیان گر این است که معراج، در بیدارى بوده نه در خواب؛ جسمانى بوده نه روحانى. زیرا سیر روحانى معنى معقولى جز مساله خواب یا حالتى شبیه به خواب ندارد، ولى کلمه" عبد" نشان مى دهد که جسم و جان پیامبر (ص) در این سفر شرکت داشته، منتها کسانى که نتوانسته اند این اعجاز را درست در فکر خود هضم کنند احتمال روحانى بودن را به عنوان توجیهى براى آیه ذکر کرده اند، در حالى که مى دانیم اگر کسى به دیگرى بگوید من فلان شخص را به فلان نقطه بردم مفهومش این نیست که در عالم خواب یا خیال بوده یا تفکر اندیشه او به چنین سیرى پرداخته است. بیشتر مفسران که معراج را جسمانى و روحانى مى دانند، به این دلیل اشاره کرده اند؛ از جمله آیت الله جوادى آملى، فرموده اند: خداوند مى فرماید: «اسرى بعبده» و نفرموده «بروحه». «عبد» همان مجموع جسم و روح است، ظاهر این است که عروج در بیدارى صورت گرفته، نه در خواب؛ به تعبیر علامه طباطبائى (ره) فخر این نیست که انسان عروج را خواب ببیند؛ این خواب را دیگران نیز مى بینند، سپس فرمود: «سیر بدنى آن حضرت، هرگز به معناى خروج از عالم طبیعت و ورود به ماوراى طبیعت نخواهد بود، زیرا آسمان، مانند زمین موجودى مادى و طبیعى بوده و احکام طبیعت به هر یک از آنها جارى است». بنابر این متبادر از لفظ «عبد» در آیه، همان شخصیت خارجی است که از تن و روان (بدن با روح) ترکیب یافته است و هرگاه معراج وی تنها به صورت روحانی بود، لازم بود بفرماید: «بروحه»، آیاتی که اشاره به لفظ»عبد» شده عبارتند از: 1. «أرایت الذی ینهی عبدا اذا صلی؛ آیا دیدی کسی را که نهی میکرد، بندهای را وقتی نماز گذارد.» (سوره علق، آیه 9ـ10) 2. «و انه لما قام عبد الله یدعوه (سوره جن، آیه 19) ترجمه: و چون بنده خدا برخاست تا او را بخواند» و همچنین است در آیات دیگر، آری در یک آیه، لفظ»عبد» در معنای وسیعی به کار رفته بلکه موجودات مجرد از ماده و پیراسته از جسم را نیز در برمی گیرد، چنانکه میفرماید:«ان کل من فی السموات و الارض الا اتی الرحمن عبدا» (سوره مریم، آیه 93) ترجمه: تمام کسانی که در آسمان و زمین قرار دارند، به صورت بنده نزد خدا حاضر می شوند.» بندگی اختصاص به انسان خاکی ندارد، بلکه فرشتگان و پریها، نیز بندگان خدا هستند. اگر لفظ»عبدا» در آیه فوق در معنای وسیع و گسترده به کار رفته است، به خاطر قرینهای است که در آغاز آیه وجود دارد و آن این است که موضوع را به صورت عام مطرح کرده و میفرماید: «ان کل من فی السموات و الارض» (سوره مریم، آیه 93) ترجمه: اگر چنین قرینهای نبود، لفظ «عبدا» بر فرشته و پریها اطلاق نمی شد.» 2- در سوره نجم، از شهود و دل و رؤیت سخن میگوید و میفرماید:«ما کذب الفؤاد ما رأی؛ دل آنچه را که دیده دید، تکذیب نکرد.» و اگر این بخش از معراج روحانی بوده، در این صورت بحث از تکذیب رؤیت توسط دل بی معنا بود. آیات سوره نجم نیز که به گفته اکثر مفسران از معراج سخن مى گویند، به خوبى نشان مى دهد که این حادثه در بیدارى و به صورت جسمانى بوده است. مخصوصا جمله «ما زاغ البصر و ما طغى» چشم نلغزید و طغیان نکرد (نجم، 17) چشم پیامبر (ص) دچار خطا و انحراف و طغیان نشد، ظاهرش چشم ظاهرى و جسمانى است چنان که زمخشرى مى گوید: پیامبر (ص) دو بار جبرئیل را به صورت واقعى دید، یک بار در زمین و بار دیگر در آسمان. گفته اند: این آیات شریفه، نشان دهنده آن است که جبرئیل از بالا و از آسمان به زمین فرود آمد و در قیافه انسانى، ممثل شد. و بقدرى به حضرت نزدیک گردید که فاصله اش با وى حدود دو متر بلکه کمتر شد. و آنگاه آنچه خداوند فرموده بود، براى حضرت، بیان کرد. اگر فاصله دو سر قوس (کمان) یک متر باشد. جبرئیل بقدر دو متر یا کمتر از دو متر، با حضرت فاصله داشته است .جبرئیل در ناحیه بالا بود که در آنجا ممثل به صورت آدم گردید. و آن وقت به حضرت نزدیک و نزدیکتر شد: «دنا فتدلى* ما کذب الفؤاد ما اءرى» یعنى: قلب حضرت، آنچه را که چشمش دیده بود، انکار نکرد بلکه قلبش نیز یقین کرد که او جبرئیل و فرشته وحى است. شما با آن حضرت در این کار مراء و مجادله نکنید. اما آیات بعدى، ظهورشان در معراج است که مى فرماید: «و لقد راه نزله اخرى عند سدره المنتهى عهدها جنه الماءوى. اذ یغشى السدره ما یغشى ما زاغ البصر و ما طغى لقد راى من آیات ربه الکبرى» یعنى: رسول خدا (ص) در نزول دیگر، جبرئیل را دید. و آن دیدن در نزد سدره المنتهى بود که بهشت، جایگاه نیکوکاران نیز آنجاست. هنگامى او را دید که سدره المنتهى را مى پوشانید. آنچه مى پوشانید، چشم حضرت منحرف نشد و از حد دیدن خارج نگردید، بلکه جبرئیل را دید و آن یک دیدن حقیقى بود. مقدارى از آیات بزرگ را نیز در آنجا دید. 3- انکار مشرکان و واکنش شدید آنان: وقتى رسول خدا، جریان معراج را براى مردم تعریف کرد، مشرکان به شدت آن را انکار کرده و گفتند: چنین امرى امکان ندارد و از همین راه، شروع به کوبیدن رسول خدا کردند و این امر دلیل است که معراج جسمانى بوده، پیامبر، هرگز مدعى خواب یا مکاشفه روحانى نبوده است؛ در ضمن جمعى از مفسران به این دلیل اشاره کرده اند؛ از جمله آیت الله مکارم شیرازىو ابن کثیر و بیضاوى از مفسران اهل سنت. 4- اگر ما باور کنیم که قدرت خدا بى نهایت است و بر هر امرى که از نظر عقلى محال نباشد، تعلق مى گیرد، جسمانى بودن معراج به خوبى ثابت مى شود. در قرآن مجید، نمونه هاى فراوانى از امور خارق العاده که بیان گر قدرت نامتناهى خدا است، بیان شده؛ از جمله آوردن تخت بلقیس، از سرزمین یمن به فلسطین در کمتر از یک چشم به هم زدن. بیضاوى از مفسران اهل سنت مى گوید: «امروز ثابت شده که اجسام در قبول اعراض، مساوى اند، و از آن جا که قدرت خدا بر هر امر ممکنى تعلق مى گیرد، خدا قادر است که حرکت سریع (که یک نوع عرض است) در بدن پیامبر یا هر کس که بدن آن حضرت را حمل کند، ایجاد نماید». قرائن آیات و روایات به ضمیمه اتفاق علمای اسلام ـ جز عده انگشت شماری از آنان ـ گواه بر این است که این سیر ملکوتی با همین بدن عنصری انجام گرفت و تفاوتی در آغاز و پایان آن نبوده است. بنابراین، آنچه که تفتازانی صاحب مقاصد و شرح آن از عایشه نقل میکند که معراج پیامبر روحانی بوده و یا از معاویه نقل شده که معراج از عالم رؤیا بوده است، همگی بر خلاف ظواهر آیات یاد شده بود و فاقد ارزش علمی می باشند. فقیه و مفسر بزرگ شیخ طوسى در تفسیر" تبیان" ذیل آیه سوره اسراء چنین مى گوید:" علماى شیعه معتقدند خداوند در همان شبى که پیامبرش را از مکه به بیت المقدس برد او را به سوى آسمانها عروج داد، و آیات عظمت خود را در آسمانها به او ارائه فرمود، و این در بیدارى بود نه در خواب".مفسر عالیقدر مرحوم طبرسى در تفسیر خود مجمع البیان ذیل آیات سوره نجم چنین مى گوید" مشهور در اخبار ما این است که خداوند پیامبر را با همین جسم در حال بیدارى و حیات به آسمانها برد و اکثر مفسران را نیز عقیده همین است". محدث شهیر علامه مجلسى در بحار الانوار مى گوید:" سیر پیامبر اسلام ص از مسجد الحرام به بیت المقدس و از آنجا به آسمانها از جمله مطالبى است که آیات و احادیث متواتر شیعه و سنى بر آن دلالت دارد، و انکار امثال این مسائل یا تاویل و توجیه آن به معراج روحانى، یا خواب دیدن پیامبر ناشى از عدم اطلاع از اخبار ائمه هدى و یا ضعف یقین است".سپس اضافه مى کند" اگر بخواهیم اخبارى را که در این باره رسیده جمع آورى کنیم کتاب بزرگى خواهد شد". محال عقلی نبودن معراج اقسام محال: همچنان که ممکن اقسامى دارد در مقابل آن محال هم اقسامى دارد: محال یا ذاتى است یا وقوعى، محال ذاتى آن است که ذاتا چیزى ممکن نباشد مثل جمع نقیضین و ضدین، و محال وقوعى آن است که در وقوع آن فائده اى نباشد، و از حکیم آن کار واقع نشدنى باشد. حال باید در مورد معراج جسمانی بررسى کرد که آیا مراد از محال عقلى بودن، محال ذاتى است؟ که خلاف ظاهر قرآن و روایات متواتره است که خبر از وقوع آن مى دهند، که بالاتر از امکان ذاتى است، و همچنین وقوع معراج جسمانى درامت هاى گذشته مؤید امکان ذاتى آن مى باشد، چنان که ذکر شد، بر فرض، که کسى بگوید کتاب هاى ادیان قبلى تحریف شده اند، صریح قرآن این است که خداوند حضرت عیسى را به آسمان برد «بل رفع الله الیه» و مفسرین اهل سنت از جمله زمخشرى این را قبول دارند، این مسئله امکان ذاتى قضیه را به اثبات مى رساند، و شبهه کننده فوق را هم با این سؤال روبرو مى کند، که شما چگونه مسئله معاد جسمانى و بالا بردن عیسى را توجیح مى کنید؟ هر جوابى دادید، ما هم در معراج جسمانى همان جواب را مى دهیم.و اگر مراد محال وقوعى باشد مى گوئیم گذشته از اخبار قرآن و روایات، خود انکار معراج توسط مشرکین در صدر اسلام، و به این بهانه پیامبر را کوبیدن و زیر سؤال بردن، به خوبى مى رساند، که این مسئله واقع شده است و به صورت جسمانى هم بوده است، چرا که آنها در مقابل خواب و مکاشفه، و معراج روحانى که این همه سر و صدا نمى کردندو مخالفت نشان نمى دادند، حتى بعضى از دانشمندان غربى هم به معراج جسمانى اعتراف دارند، چنان که گیدرگیو مى گوید: «محمد در سفر معراج به جایى رسید که صداى قلم را مى شنید... ولى او را نمى دید، زیرا هیچکس نمى تواند خدا را ببیند ولو پیغمبر باشد». توجیهات عقلانی معراج در نگاه نخست، عقل آدمی غیر قابل باور می داند که روح انسان با بدن خاکی او در همة شرایط همگام باشد و او را در همه جا همراهی نماید. آنچه مسلم و قابل درک است، همان مقدار از همراهی عادی است که در عموم انسان ها قابل اتفاق می باشد؛ همانند همراهی روح و بدن و پیمودن مراتب مختلف هستی در عالم رؤیا یا همراهی این دو در مسائل روزمرة زندگی و کارهای عادی که به وسیله جسم انسان و با نظارت و تدبیر روح انجام می پذیرد. اما تبعیت جسم خاکی از روح در غیر از محدودة دنیا، امری نامعهود و نامأنوس است و نمی توان با قواعد ظاهری و فهم عمومی بشر به سادگی به ادراک آن دست یازید. با این همه، از آنجا که ما این مطلب را امری مسلم و قابل تحقق می دانیم، جا دارد چند توجیه عقلانی را برای آن بیان نماییم: توجیه نخست برخی از فلاسفة بزرگ اسلامی بر این باورند که جسمانیت معراج باشکوه پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله بدین سان قابل توجیه می باشد که تبعیت بدن از احکام روح در همة انسان ها، برابر نیست؛ در برخی از افراد عادی، روح متوجه به امری است که ایجاد آن را مطالبه می نماید، اما بدن آنها به نافرمانی از روح می پردازد و به احکام آن تمکین نمی نمابد. این قانون در خصوص بدن مبارک پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله صادق نیست و درباره ایشان، موضوع کاملا برعکس است. دلیل آنان بر این مدعا، این است که جسم مبارک پیامبر صلی الله علیه و آله در نهایت لطافت است و همانند آن را در اجسام دیگر نمی توان یافت و بنا بر قاعدة «اشتراک معنوی وجود» که از قواعد مهم عقلی به شمار می اید، افق هر بدنی از حیث مرتبة وجود، مرتبط و متصل به افق وجودی روح است و تناسب مستقیمی میان جسم و روح یک انسان حکمفرماست. این قاعده در باره پیامبر (ص) در بالاترین و کامل ترین حد قابل تطبیق است؛ زیرا روح بلند ایشان به سبب بالا بودن و تسلط کاملش بر بدن خود، باعث عروج جسم به ملکوت و آسمان ها شد.استاد سید ابوالحسن رفیعی قزوینی در جای دیگر می گوید: چون رسول اعظم صلی الله علیه و آله به مقام محبوبیت کامل و مرتبة «قرب الفرایض» در درگاه خداوند دست یازیده است و در حقیقت از مرتبه محب بودن به محبوبیت رسیده است، بسیار به جا بود که از یک سو خداوند متعال، محبوب خود را به منزلگاه خود، یعنی به عوالم هستی که ملک واقعی اوست، دعوت کند و از سوی دیگر چنین دعوتی نیز اقتضا دارد که مدعو این میهمانی باشکوه، قادر و محیط بر پیمودن تمام آن عوالم باشد. توجیه دوم با توجه به آنکه قریب به اتفاق مکاتب و مذاهب مختلف دنیا، اصل وجود شیطان در عالم هستی و القائات و وسوسه های او را در دل های آدمیان به خوبی قبول دارند، عقل حکم می کند که اگر سرعت ما فوق تصور شیطان، به عنوان موجودی مطرود از درگاه قرب الهی، برای بشر امری پذیرفته شده است، پس در معراج بزرگ ترین پیامبر الهی و محبوب ترین انسان های عالم نمی توان تردید روا داشت. توجیه سوم هنگامی که از دیدگاه قرآن، حرکت حضرت سلیمان به وسیله باد، به مکان های دور دست در فاصله های زمانی کوتاه، امری مسلم انگاشته شده است، عقل ما می تواند به خوبی این مطلب را درک کند که حرکت سریع و نامرئی، همانند حرکت باد، امری ممکن می باشد. از همین رو، سیر معراجی پیامبر اسلام (ص) نیز می تواند امری معقول و قابل ادراک به شمار بیاید. توجیه چهارم عقل انسان در پدیده ای نظیر معراج، به تنهایی می تواند به این نتیجه دست یابد که چنین پدیده خارق العاده ای نمی تواند عادی و طبیعی باشد و مسلما باید نیرویی مافوق نیروی تمام بشر، پشت این پدیده دست داشته باشد و آن نیرو، جز نیروی خدایی و ماورای طبیعت نیست که رسول اعظم خود را بدان مقام بلند دست یافته است. توجیه پنجم از دید اندیشمندان عصر تکنولوژی، این فرضیه علمی پذیرفته شده است که امواج جاذبة زمین در لحظه ای کوتاه می تواند از یک سوی جهان به سوی دیگر آن انتقال یابد و تأثیرات خود را بر جای گذارد. وقتی احتمال اینکه در حرکات رو به تکامل هستی، منظومه هایی وجود دارند که با سرعتی چشمگیرتر از سرعت نور، از مرکز و قطب عالم دور می شوندو هنگامی که چنین پدیده های مافوق تصور عقل در جهان قابل تحقق می باشند، پدیده ای نظیر معراج نیز محال عقلی نیست و با اصول علمی عصر جدید، قابل انطباق و توجیه می باشد. توجیه ششم می دانیم که هر حیوان و انسانی، زمانی که به اشیای دیگر می نگرد، با شعاع نوری که به چشمان او برخورد می کند، با اشیاء خارجی اتصال پیدا کرده است؛ مثلا یک انسان در هنگامی که از روی زمین، منظومه ای را که هزار سال نوری از او دورتر است، مشاهده می کند، به آن منظومه اتصال می یابد. در چنین فرضی، عقل ما می یابد هنگامی که چنین سرعت بسیار زیاد و لطیفی در یک لحظه می تواند به وقوع بپیوندد، سیر معراجی پیامبر نیز امری ممکن و قابل قبول است و می تواند امری معقول محسوب گردد. فوائد معراج فوائد عظیمى هم بر آن مترتب بوده، زیرا خداوند مى خواسته فرشتگان و ساکنان آسمانش را با قدم گذاشتن پیامبر (ص) در میان آنها احترام کند و نیز از شگفتى هاى عظمتش بر پیامبرش نشان دهد تا پس از بازگشت براى مردم بازگو کند، چنان که خود قرآن تصریح دارد «لنرید من آیاتنا» (اسراء، 1) پس نتیجه این شد که مسئله معراج جسمانى از نظر عقلى غیر ممکن نیست، و با توجه به دلائل قرآنى و روایى، باید آنرا پذیرفت، چنان که امامى، زیدیه، و معتزله قبول دارند و ابن مسعود، و جابر و حذیفه و انس و عائشه و ام هانى نقل نموده اند. نتیجه: اگر مراد از محال بودن، محال ذاتى باشد، مسئله بالا بردن حضرت عیسى (ع) به سوى آسمان، معاد جسمانى است. و همچنین معراج هایى که در امت هاى پیشین بوده، نشانه امکان ذاتى آن است، و اگر مراد، محال وقوعى است، گذشته از آیات قرآنى، روایات متواتره، تأیید گروههاى زیادى از مسلمین، و راویانى چون ابن عباس، و...، دلیل وقوع معراج جسمانى است، و فوائد عظیمى هم بر آن مترتب بوده است. پس هم دلیل داریم؛ و هم محال نیست. پی نوشتها : 1- تفسیر نمونه ج 12، ص 9-16 2- ترجمه المیزان، ج13، ص: 31-45 3- نگاهى به قرآن، تألیف: حجه الاسلام و المسلمین حاج سید على اکبر قرشى 4- کتاب: پرسمان قرآنی نبوت، گرداوری و تدوین: علی هاشمی نشلجی، گفتار دوم، بخش دوم: حضرت محمد (ص) 5- مرکز مطالعات و پژوهش های فرهنگی حوزه علمیه، مقاله معراج در قرآن 6- نشریه کوثر، زمستان 1385، شماره 68، مقاله معراج پیامبر صلی الله علیه و آله در دیدگاه عقل و وحی و آثار تربیتی آن، پدیدآورنده: محمدرضا ایزدپور /www.tahoordanesh.com