رجعت
رجعت
0 Vote
85 View
نويسنده : محمد هادي معرفت
شيخ صدوق
(م.381ق.) در كتاب اعتقادات خويش مىگويد:
عقيده ما درباره رجعت اين است كه آن را حق مىدانيم.
سپس شواهدى قرآنى در اثبات اين مطلب ارايه مىكند كه از آن جمله است:
1. داستان گروهى كه از ديار خويش خارج شدند تا به گمان خود از مرگ و طاعون بگريزند ليكن به خواست الهى مرگ آنها مىرسد و پس از مدتى دوباره زنده مىشوند؛
2. داستان مردن و زنده شدن حضرت «عُزير» كه ضمن آيه 259 سوره بقره آمده است؛
3. زنده شدن قوم حضرت موسى(ع) پس از آنكه اسير صاعقه شده بودند؛
4. زنده شدن اصحاب كهف و تردد ميان مردم و در نهايت بازگشت به جايگاه اوليهشان.
از جمله دلايل ايشان در اثبات رجعت اين است كه رجعت در امتهاى پيشين هم اتفاق افتاده و به طور قطع هم در امت اسلام اتفاق مىافتد؛ چرا كه از پيامبر اكرم(ص) روايت شده است: «هر آنچه در امتهاى گذشته انجام شود براى مسلمانان هم عينا اتفاق مىافتد.»
5. استناد به آيه «و يوم نحشر من كلّ أمّة فوجا ممّن يُكّذب بآياتنا؛3 روزى خواهد آمد كه از هر امتى برخى از آنها كه ما را تكذيب كردند، برانگيزيم»؛ كه اين روز همان رجعت است كه تنها عدهاى از ظالمان برانگيخته مىشوند و نه همه ايشان4 و امكان وقوع رجعت با استناد به قرآن بر همين پايه استوار است.
2ـ1.
شيخ مفيد
(م413ق.) در پاسخ پرسشى درباره رجعت مىگويد:
... خداوند پيش از قيامت گروهى از اين امت را بازمىگرداند... و عقيده به رجعت از ويژگيهاى مذهب اهلبيت(ع) است... خداوند از قيامت كبرا چنين خبر داده كه «همگى را برمىانگيزيم و احدى را فروگذار نمىكنيم» حال آنكه در باب رجعت مىگويد. «از هر گروهى دستهاى را برمىانگيزيم» و لذا بنا بر خبر خداوند متعال دو قيامت صغرا و كبرا خواهيم داشت.
و همچنين خداوند چنين از ستمكاران نقل قول مىكند كه: «خداوندا! دو بار ما را ميراندى و زنده كردى» گروه ستمكاران از دو مرگ و زندگى سخن مىگويند: در اين جهان بوده و مىميرند و در رجعت هم زنده شده و باز مىميرند و براى مرتبه دوم براى روز رستاخيز زنده مىشوند. پس دو بار ميرانده شده و دو بار زنده گرديدهاند. ولى ديگران در تفسير اين آيه دچار اشكال شدهاند؛ چرا كه مرگ نخستين را پيش از زندگى اين جهان فرض كردهاند حال آنكه نبود پيش از بودن را مرگ نمىگويند.5
3ـ1.
سيد مرتضى، علمالهدى
(م.436 ق.) هم درباره حقيقت رجعت چنين مىگويد:
شيعه اماميه معتقدند كه خداوند متعال هنگام ظهور حضرت مهدى(ع) گروهى از مؤمنان را برمىانگيزد تا از ظهور دولت حق بهره برده و ايشان را نصرت و يارى كنند... و همچنين گروهى از دشمنان را برمىگرداند تا از آنها انتقام گرفته شده و مؤمنان تسكين خاطر پيدا كنند...
دليل صحت اين گفتار، ممكن بودن تحقق آن توسط خداوند متعال است؛ چرا كه امرى ممتنع و محالى نيست هر چند گروهى از مخالفان آن را غيرممكن دانستهاند.
وقتى رجعت را مسئله ممكنى بدانيم با اجماع شيعه اماميه و اتفاقنظر علماى ايشان بر اين موضوع آن را اثبات مىكنيم... اتفاق آراء شيعه كاشف از رأى معصوم(ع) است كه قطعا حق و درست است. البته رجعت با مسئله اختيار مكلفان در تضاد نيست همانگونه كه ظهور معجزات هم با آن در تضاد نيست؛ چرا كه در هيچكدام سلب اختيار نمىشود و موجب الجاء نمىگردد... .
برخى رجعت را تأويل كرده و مىگويند مقصود از آن بازگشت دولت حق و حاكم شدن دين خدا بر خلق است نه آنكه اشخاصى پس از مرگشان به دنيا برگردند. توسل اين گروه از شيعيان به چنين تأويلى ناشى از ناتوانى آنها براى اقامه برهان محكم در برابر مخالفان است كه اشكال مىكنند رجعت امرى ممتنع و غير ممكن است.
حال آنكه جواب اين دسته از مخالفان چنين است كه اثبات رجعت تنها متكى به رواياتى كه جنبه اخبار آحاد دارد نيست بلكه به پشتوانه اجماع طايفه، اين موضوع ثابت مىشود كه خداوند گروههايى از مؤمنان و منافقان را هنگام ظهور حضرت مهدى(ع) زنده مىكند و به اين جهان باز مىگرداند تا از نعمت دولت حق بهره برده و از انتقام دشمنان شادمان شوند.
اين موضوع كه با چنين صراحتى بيان شده قابل تأويل نيست.6
4ـ1.
علامه معاصر شيخ محمد حسين كاشف الغطاء
(م.1373ق.) در رد كسانى كه مسئله رجعت را از اركان مذهب تشيع برشمرده و آن را بهانهاى براى طعنه زدن به ايشان قرار دادهاند، چنين مىگويد:
اعتقاد به رجعت لازمه مذهب تشيع نيست و انكار آن زيانى ندارد. هر چند كه اين مسئله نزد ايشان كاملاً روشن و بديهى است... ولى ملازمهاى ميان تشيع و اعتقاد به رجعت وجود ندارد... و اين همانند برخى از اخبار غيبى (پيشگوييها) است كه وقوع آنها پيش از قيام قيامت صورت مىگيرد و امر مشهورى است؛ مانند نزول حضرت مسيح، ظهور دجال، شورش سفيانى و ديگر مطالبى كه راجع به نشانههاى قيامت مطرح شده است.
چنين مطالبى ربطى به اساس ديندارى ندارد و از اصول دين نمىباشد و نه انكار آن موجب خروج از دين و ارتداد است و نه اعتراف صرف به آن موجب ورود به جمع دينداران و مسلمانان مىشود، بلكه رجعت نزد شيعيان همانند مطالبى است كه پيش از اين برشمرديم... .
آيا كسانى كه تنها به اين بهانه شيعه را مورد طعن خود قرار مىدهند اصلاً مىدانند رجعت چيست و چرا گمان مىكنند غير ممكن است خداوند گروهى را پس از مرگشان دوباره زنده كند حال آنكه نظير آن در زمانهاى گذشته به وقوع پيوسته و مورد تصريح قرآن كريم مىباشد.
مگر داستان حضرت حزقيل و زنده شدن كسانى كه از ترس مرگ از خانههايشان متوارى شدند و با اين حال باز هم مبتلا به مرگ شدند را نشنيدهاند؟
مگر آيه كريمه «و يوم نحشر من كلّ أمّة فوجا» را نخواندهاند در حالى كه در رستاخيز بزرگ همه گروهها و ملتها محشور مىشوند.
آرى مسئله رجعت چيزى جز بهانه و وسيلهاى براى طعنهزدن دشمنان شيعيان به ايشان نبوده است.7
برخى از آيات قرآن تنها امكان رجعت را به اثبات مىرسانند و برخى ديگر هم به صراحت از رجعت سخن مىگويند كه در اينجا برخى از اين آيات را بررسى مىكنيم.
1ـ2. و يوم نحشر من كلّ أمّة فوجا ممّن يكذّب بآياتنا فهم يوزعون.8
[روزى كه از هر ملتى فوجى ـ از آنان كه آيات ما را تكذيب مىكردند ـ گرد مىآوريم و آنان را به صف برانند.]
اين آيه تصريح مىكند كه گروههايى از ستمگران برانگيخته مىشوند و نه همه آنها؛ حال آنكه توصيف قيامت چنين است:
و يوم نسيّر الجبال و ترى الأرض بارزة وحشرناهم فلمنغادر منهم أحدا و عرضوا على ربّك صفّا لقد جئتمونا كما خلقناكم أوّل مرّة بل زعمتم أن لن نجعل لكم موعدا.9
روزى كه كوهها را به راه مىاندازيم و زمين را بينى كه هر چه در اندرون دارد بيرون افكنده است و همه را براى حساب گردمىآوريم و يك تن از ايشان را رها نمىكنيم. همه در يك صف به پروردگارت عرضه مىشوند. اكنون نزد ما آمديد همچنان كه نخستينبار شما را بيافريديم. آيا مىپنداشتيد كه هرگز برايتان وعدهگاهى قرار نخواهيم داد؟
و در آيه ديگر مىخوانيم:
و يوم ينفخ فىالصور ففزع من فىالسماوات و من فىالأرض إلاّ ما شاء ربّك و كلّ أتوه داخرين.10
[روزى كه در صور دميده مىشود و همه كسانى كه در آسمانها و زمين هستند ـ مگر آن كه خدا بخواهد ـ بترسند و همه خوار و ذليل به سوى او روان شوند.]
علامه طبرسى در ذيل آيه ياد شده (يوم نحشر من كلّ أمّة...) مىگويد:
«مِن» در اينجا افاده تبعيض مىكند و بنابراين دلالت بر اين دارد كه در روز مورد اشاره آيه، تنها برخى از مردم محشور مىشوند و اين با صفت روز قيامت كه خداوند در مورد آن مىگويد: «آنها را محشور مىكنيم و هيچكس از آنها را رها نمىكنيم» سازگارى ندارد.
روايات فراوانى از امامان اهل بيت(ع) دلالت بر اين دارد كه خداوند تعالى به هنگام ظهور مهدى(ع) گروهى از دوستان و شيعيان آن حضرت را كه پيش از اين از دنيا رفته بودند به دنيا برمىگرداند تا به پاداش يارى و كمك به او برسند و با ظهور دولتش شادمان شوند. همچنين گروهى از دشمنان او را به دنيا برمىگرداند تا از آنها انتقام گيرد و به عذابى كه مستحق آن هستند (كشته شدن به دست شيعيان و خوارى و سرافكندگى به سبب مشاهده قدرت و شوكت امام مهدى(ع)) برسند.
ايشان در ادامه مىنويسد:
اما برخى از اماميه از آنجا كه گمان مىكردند رجعت با تكليف منافات دارد، روايات وارد شده در اين زمينه را تأويل كرده و گفتهاند. مراد از آنها بازگشت دولت [حق] و امر و نهى است نه بازگشت اشخاص و زنده شدن مردگان. اما اينگونه نيست؛ چرا كه رجعت از كسى سلب اختيار نمىكند و چنين نيست كه افراد را به انجام واجبات و ترك محرمات مجبور سازد و همانطور كه با ظهور معجزات بزرگ از قبيل شكافته شدن دريا و اژدها شدن عصا و مانند اينها تكليف پابرجا مىماند با وقوع رجعت هم تكليف باقى مىماند.
وانگهى رجعت تنها با اخبار ثابت نمىشود تا قابل تأويل باشند، بلكه اجماع شيعه اماميه بر آن است و اخبار هم مؤيد اجماع است.
و در پايان هم مىفرمايد:
كسانى هم كه اين آيه را مربوط به قيامت مىدانند مىگويند: مراد از «فوج» گروهى از رؤسا و پيشوايان كافران هستند كه برانگيخته و گردآورى مىشوند تا حجت بر آنان تمام شود.11
فخر رازى مىگويد:
اين آيه مربوط به امورى است كه پس از قيامت اتفاق مىافتد.12
آلوسى هم مىگويد:
مراد از اين حشر كه نسبت به عدهاى جداى از ديگران انجام مىشود حشر مجددى است كه براى سرزنش و عقوبت كردن آنها انجام مىشود و پس از حشر اكبرى است كه ضمن آن همگان محشور مىشوند.13
ولى با توجه به سياق آيات مىتوان گفت حشر اصغر پيش از حشر اكبر اتفاق مىافتد. در ذيل همين آيه درباره قيامت چنين آمده است:
و يوم ينفخ فىالصور ففزع من فى السماوات و من فىالأرض.14
[روزى كه در صور دميده شود و همه كسانى كه در آسمانها و زمين هستند ـ مگر آن كه خدا بخواهد ـ بترسند و همه خوار و ذليل به سوى او روان شوند.]
اگر ترتيب نزول آيه در آن رعايت شده باشد، به طور طبيعى مىبايست حادثه رجعتِ دستهها پيش از نفخ صور انجام شود.
2ـ2. قالوا ربّنا امتّتنا اثنتين و أحييتنا اثنتين فاعترفنا بذنوبنا فهل إلى خروج من سبيل.15
[مىگويند: اى پروردگار ما، ما را دوباره ميرانيدى و دوباره زنده ساختى و ما به گناهانمان اعتراف كردهايم. آيا بيرون شدن را راهى هست؟]
در اين آيه از دو بار ميراندن و زندهساختن سخن رفته است. كه هر ميراندن حيات سابقى را مىرساند. همانگونه كه دو بار زنده نمودن، مرگ پيشين را حكايت دارد. به اعنقاد اماميه، ميراندن نخست پس از حيات دنيوى و مرگ دوم پس از حيات در رجعت است. چنانكه زنده ساختن نخست در رجعت و زنده ساختن دوم در روز واپسين است.
برخى ميراندن اول را همان حالت نطفه بودن؛ ميراندن دوم را مرگ پس از حيات دنيوى و حيات دوم را حيات اخروى دانستهاند. برخى ديگر حيات دوم را در قبر دانستهاند كه انسانها براى پرسش زنده مىشوند.
دسته اول براى اثبات مدعاى خود به اين آيه استناد كردهاند:
كيف تكفرون باللّه و كنتم أمواتا فأحياكم...16.
چگونه خدا را انكار مىكنيد، در حالى كه مرده بوديد و او شما را زنده ساخت، باز مىميراند و زنده مىكند و آنگاه به نزد او بازگردانده مىشويد؟
مقصود ايشان در اينجا حالت پيش از دميدن روح است اما اين استدلال درست نيست؛ چرا كه بر حالت پيش از دميده شدن روح وصف «موات» (مرده) صدق مىكند نه «امامة» (ميراندن). به بيان ديگر وصف موات با هرگونه حالت نبود حيات مناسبت دارد ولى «امامة» در صورتى صدق مىكند كه از موجود سلب حيات گردد. به علاوه با اين فرض مىبايست سه موت داشته باشيم: پيش از دميدن روح، پس از حيات دنيوى، پيش از حيات برزخى.
مضاف بر اين كه مؤمنان در بهشت، تنها صحبت از يك مرگ مىكنند:
أفما نحن بميتين إلاّ موتتنا الأولى17.
[ما جز مرگ اول ديگر نخواهيم مرد.]
3ـ2. و تحسبهم أيقاظا و هم رقود... و كذلك بعثناهم ليتساءلوا بينهم...18.
مىپنداشتى كه بيدارند حال آنكه در خواب بودند... همچنين بيدارشان كرديم تا با يكديگر گفت و شنود كنند.
از جمله دلايل صحت و امكان رجعت زنده شدن اصحاب كهف است كه در آيه ياد شده بدان اشاره شده است.
4ـ2.أو كالذى مرّ على قرية و هى خاوية على عروشها
قال أنّى يحى هذه اللّه بعد موتها فأماته اللّه مائة عام ثمّ بعثه قال كم لبثت قال لبثت يوما أو بعض يوم قال بل لبثت مائة عام فانظر إلى طعامك و شرابك لم يتسنّه وانظر إلى حمارك و لنجعلك آية للناس وانظر إلى العظام كيف ننشزها ثمّ نكسوها لحما فلمّا تبيّن له قال أعلم أنّ اللّه على كلّ شىء قدير.19
[يا همانند كسى كه از كنار روستايى عبور كرد كه سقفهاى [بناهاى] آن فرو ريخته بود [ويران شده بود]. و مردمش مرده و استخوانهايشان پوسيده و پراكنده شده بود، به خود گفت: خداوند چگونه اينها را پس از مرگشان زنده مىكند؟! به دنبال اين حرف خداوند او را صد سال ميراند و سپس او را مجددا زنده كرد و او را خطاب كرد: چقدر درنگ كردى [و خوابيدى]؟ گفت يك روز يا بخشى از يك روز. ندا آمد كه نه، توصد سال درنگ كردهاى. به خوردنيها و آشاميدنيهاى همراهت نگاه كن هيچ تغييرى نكردهاند. ولى الاغت را بنگر كه چگونه [بدنش [پوسيده و متلاشى شده است. اينها همه براى آن است كه تو را نشانهاى براى مردم قرار دهيم. حال به استخوانهاى متلاشى شده الاغت نگاه كن كه چگونه آنها را كنار هم مىآوريم. او هم هنگامى كه اين حقايق برايش روشن شد گفت: به يقين مىدانم كه خداوند بر هر كارى قادر و تواناست.]
اين داستان مربوط به حضرت «عُزير» يكى از انبياى بنىاسراييل است.
5ـ2. ألم تر إلى الذين خرجوا من ديارهم و هم ألوف حذر الموت فقال لهم اللّه موتوا ثمّ أحياهم إنّ اللّه لذو فضل على الناس و لكن أكثر الناس لايشكرون.20
[آيا نديدهاى (ندانستهاى) گروهى متشكل از هزاران نفر از ترس مرگ از ديارشان خارج شدند و خداوند به آنها گفت: بميريد [آنها هم مردند] پس از آن ايشان را زنده كرد. حقيقتا خداوند نسبت به بيشتر مردم فضل و بخشش دارد در حالى كه اكثر ايشان شكرگذار نيستند.]
بنا بر نقل هفتاد هزار خانهوار بودند كه از ترس مرگ، بيمارى طاعون را بهانه كرده و در جهاد شركت نجستند و از خانههايشان بيرون آمدند كه ناگهان همگى مردند و پس از مدتى به واسطه دعاى «حزقيل» نبى، سومين وصى حضرت موسى(ع) زنده شدند21. در قرآن كريم هم اين جريان چنين بيان شده است:
6ـ2. و إذ قلتم يا موسى لن نؤمن لك حتّى نرى اللّه جهرة فأخذتكم الصاعقة و أنتم تنظرون ثمّ بعثناكم من بعد موتكم لعلّكم تشكرون.22
[هنگامى كه گفتيد: اى موسى تا خداوند را به وضوح نبينيم به تو ايمان نمىآوريم و در حالى كه خود شاهد بوديد دچار صاعقه شديد [و مرديد] سپس شما را پس از مرگتان دوباره برانگيختيم شايد كه سپاسگزار باشيد.]
حضرت موسى(ع) هفتاد نفر از قوم خويش را برگزيد و با خود به كوه طور برد؛ در طول مسير آنها از او درخواست رؤيت خدا را كردند؛ در اين هنگام آنها گرفتار صاعقه شدند و از دنيا رفتند، اما با درخواست و وساطت حضرت موسى(ع) آنها مجددا زنده شدند تا شاكر خداوند باشند.
7ـ2. و إذا قتلتم نفسا فادّارأتم فيها واللّه مخرج ما كنتم تكتمون فقلنا اضربوه ببعضها كذلك يحىاللّه الموتى و ويريكم آياته لعلّكم تعقلون.23
و هنگامى كه يكى را كشتيد و گناه كشتن را به گردن هم مىانداختيد. خداوند آنچه را كتمان مىكرديد مشخص كرد و گفتيم كه بخشى از آن [گاو] را به او بزنيد [تا زنده شده و گواهى دهد] اينگونه خداوند مردگان را زنده مىكند و آيات خود را به شما نشان مىدهد شايد كه تعقل كنيد.
كشتهاى در ميان بنىاسرائيل يافت شد كه معلوم نبود چه كسى او را كشته است. هر كس گناه آن را به گردن ديگرى مىانداخت. وحى شد كه گاوى را كشته و بيخ دمش را به آن مرده بزنند تا زنده شود و قاتل خويش را رسوا سازد. آيه ياد شده به اين موضوع اشاره مىكند.
8ـ2. إن من أهل الكتاب إلاّ ليومننّ به قبل موته و يوم القيامة يكون عليهم شهيدا.24
و هيچ يك از اهل كتاب نيست مگر آنكه پيش از مرگش (عيسى مسيح) به او ايمان آورد و عيسى در روز قيامت بر ايمانشان گواهى خواهد داد.
از جمله دلايل صحت و امكان رجعت و بازگشت به اين جهان پيش از قيامت، بازگشتن حضرت مسيح(ع) است كه در آيه ياد شده به آن اشاره شده است.
آن حضرت پس از رفتن از اين جهان، بار ديگر باز مىگردد و با حضرت مهدى(ع) بيعت و در نماز به او اقتدا مىكند. پس از آن همه اهل كتاب به او ايمان آورده و از او پيروى مىكنند.
درباره بازگشت حضرت مسيح به زمين روايات زيادى نقل شده است كه تنها به ذكر يكى از آنها مىپردازيم:
«شهر بن حوشب» كه از تابعين بوده مىگويد: «حجاج بن يوسف ثقفى» به من گفت: آيهاى در قرآن است كه مرا بيچاره كرده است.
پرسيدم: كدام آيه؟
گفت: «إن من أهل الكتاب إلاّ ليؤمننّ به قبل موته».
به خدا قسم، من دستور كشتن يهوديها و نصرانيهاى بسيارى را مىدهم ولى هرگز لبشان حركت نمىكند و ايمان نمىآورند.
بدو گفتم: چنين نيست كه گمان كردهاى. بلكه معناى آن چنين است كه عيسى پيش از قيام قيامت از آسمان فرود مىآيد و آنگاه همه ملتهاى يهود و نصارى به او ايمان مىآورند پيش از آنكه عيسى بميرد و در نمازش هم به مهدى(ع) اقتدا مىكند.
گفت: اين تفسير را از كجا آوردهاى؟
گفتم: از [امام] محمد بن على بن حسين بن على بن ابىطالب(ع).
گفت: آن را از چشمه زلالى دريافت كردهاى.25
همانطور كه پيش از اين گفتيم علامه مجلسى(ره) بيش از دويست روايت در باب رجعت نقل مىكند و پس از نقل همه آنها مىگويد:
براى كسانى كه به گفتههاى ائمه اطهار(ع) ايمان دارند، جاى شك و ترديد باقى نمىماند كه مسئله رجعت حق است؛ چرا كه روايات رسيده از ايشان در اين موضوع در حد تواتر است و نزديك به دويست روايت به آن تصريح دارند... .
اين روايات را بيش از چهل تن از بزرگان علما و محدثان در بيش از پنجاه كتاب معتبر نقل كردهاند. كه از آن جملهاند: شيخ صدوق، كلينى، شيخ طوسى، علمالهدى، نجاشى، كشى، عياشى، قمى، شيخ مفيد، كراجكى، نعمانى، صفار، ابنقولويه، ابنطاووس، طبرسى، ابنشهر آشوب، راوندى و...26
برخى از رواياتى كه علامه نقل مىكند، از اين قرارند:
1ـ3. از امام صادق(ع) درباره آيه «و يوم نحشر من كلّ امة فوجا» پرسيدند. حضرت فرمود: مردم (عامه) درباره آن چه مىگويند؟ گفتند: مىگويند درباره قيامت است. حضرت فرمودند:
آيا در روز قيامت از هر گروهى دستهاى برانگيخته و بقيه وانهاده مىشوند؟ نه چنين نيست... اين آيه مربوط به رجعت و آيه «و حشرناهم فلم نغادر منهم احدا» درباره قيامت است».27
2ـ3. على بن ابراهيم با سند صحيحى از آن حضرت(ع) نقل مىكند كه فرمودند:
تنها كسانى رجعت مىكنند كه ايمان يا كفرشان خالص باشد.28
3ـ3. امام صادق(ع) درباره آيه «ربّنا أمّتنا اثنتين...» فرمودند:
اين آيه درباره رجعت است.29
4ـ3. باز ايشان فرمودند:
از ما نيست كسى كه به رجعت ايمان نداشته باشد.30
5ـ3. مأمون، خليفه عباسى از امام رضا(ع) پرسيد: نظر شما درباره رجعت چيست؟ فرمودند:
رجعت حق است و در امتهاى پيشين هم موضوع سابقهدارى است و در قرآن هم ذكر شده است. پيامبر اكرم(ص) هم فرمودند: هر آنچه در امتهاى پيشين واقع شده در اين امت هم اتفاق مىافتد... و نيز فرموده: هنگام ظهور مهدى، عيسى از آسمان فرود مىآيد و به وى اقتدا مىكنند و باز فرموده: اسلام غريب بود و بار ديگر به غربت بازمىگردد و خوشا به حال غريبان. پرسيدند: پس از آن چه مىشود؟ حضرت پاسخ مىدهند: حق به اهلش بازمىگردد.31
6ـ3. موضوع رجعت در بسيارى از زيارتها هم آمده است. به عنوان مثال در زيارت «جامعه كبيره» كه از معتبرترين زيارات موجود مىباشد، عرضه مىداريم:
و جعلنى ممّن... يحشر فى زمرتكم و يكرّ فى رجعتكم و يملّك فى دولتكم و يشرّف فى عافيتكم و يمكّن فى أيّامكم و تقرّعينه غدا برؤيتكم.
(خداوند) مرا از كسانى قرار دهد كه... در گروه شما محشور مىشود و با شما رجعت مىكند و در دولت شما به سامان مىرسد و در سلامت و عافيت شما مشرف مىگردد و فردا چشمانش به ديدن شما روشن مىشود.
علامه طبرسى ذيل آيه «ثم بعثنا من بعد موتكم لعلّكم تشكرون» در رابطه با زنده كردن هفتاد نفر از قوم بنىاسرائيل، شبهاتى را از منكران رجعت مطرح كرده و به پاسخ آنها پرداخته است كه در اينجا به نقل آن مىپردازيم:
1ـ4. زندگى در دار دنيا همراه با تكليف است و تكليف به دنبال اختيار مىآيد تا هر چه مىكند از سر اختيار باشد و زورى به دنبال آن نباشد، حال آنكه وقتى يك نفر مىميرد حقايق براى او مكشوف مىشود و به ناچار حقيقت را مىپذيرد و اگر به جهان بازگردد ديگر منكر آن نخواهد بود چنانكه قرآن كريم مىفرمايد:
و جاءت سكرة الموت بالحقّ ذلك ما كنت منه تحيد... لقد كنت فى غفلة من هذا فكشفنا عنك غطاءك فبصرك اليوم حديد.32
[و به راستى كه بيهوشى مرگ فرا مىرسد. اين است آنچه از آن مىگريختى... تو از اين غافل بودى. ما پرده از برابرت برداشتيم و امروز چشمانت تيزبين شده است.]
علامه در جواب اين شبهه مىگويد:
حالت مرگ براى چنين افرادى حالت بىخبرى و بيهوشى است، همانند كسى كه به خواب رفته باشد چيزى از حقايق آن جهان بر او آشكار نگشته و دوباره به همان حالت پيش از مرگ برمىگردند و اساسا سكرات موت چيزى را براى اينگونه افراد روشن نمىكند.33
علامه در جاى ديگر ذيل آيه «و يوم نحشر من كلّ أمّة فوجا» مىگويند:
رجعت هيچ منافاتى با امر تكليف ندارد؛ چرا كه در رجعت چيزى نيست كه موجب جبر در قبول حق باشد و مكلف را به انجام واجب يا ترك حرام وادارد. زيرا جز اين نيست كه مجموعهاى از آيات و حقايق الهى براى او مكشوف شود و در عين حال مكشوف شدن حقايق از وى سلب اختيار نكرده و وى همچنان قدرت اعمال اراده و اختيار خويش را داراست.34
فراموش نكنيم حقايقى كه در رجعت براى افراد نمايان مىشود بيش از آن چيزى نيست كه هنگام قيامت كبرا براى افراد مشخص مىشود و درباره آن هم قرآن به صراحت مىگويد كه باز از جمعيت كفار روحيه اطاعت و تبعيت مشاهده نمىشود:
و لوترى إذ وقفوا على النار فقالوا ياليتنا نردّ و لانكذّب بآيات ربّنا و تكون من المؤمنين بل بدا لهم ما كانوا يخفون من قبل ولو ردّوا لعادوا لما نهوا عنه و إنّهم لكاذبون.35
[اگر آنها را در آن روز كه در برابر آتش نگاهشان داشتهاند بنگرى، مىگويند: اى كاش ما را بازگردانند تا آيات پروردگارمان را تكذيب نكنيم و از مؤمنان باشيم. نه، آنچه را كه از اين پيش پوشيده مىداشتند اكنون برايشان آشكار شده، اگر آنها را به دنيا بازگردانند، باز هم به همان كارها كه منعشان كرده بودند بازمىگردند. اينان دروغگويانند.]
چنين تأكيدى را در آيات 100 ـ 99 سوره مؤمنون هم مىتوان مشاهده كرد و لذا اينطور نيست كه گمان كنيم اينگونه افراد با روشن شدن حقايق از كردههاى پيشين خود پشيمان مىشوند و راه و روش جديدى در پيش مىگيرند بنابراين با قاطعيت مىتوان گفت كه رجعت مطلقا منافاتى با اختيار افراد ندارد.
2ـ4. اگر رجعت از جمله آيات و دلايل صحت نبوت است مىبايست همانند ديگر معجزات در زمان حيات نبىاكرم(ص) رخ مىداد.
در پاسخ اين شبهه نيز بايد گفت: ضرورت چنين ملازمهاى مشخص نيست ومثال نقض چنين ادعايى هم رخ دادن پيشگوييهاى ايشان از آينده است و اصلاً اقتضاى چنين مسايلى اين است كه در آينده محقق شوند نه هنگام صدور كلام.
3ـ4. اعلام رجعت صحيح نيست؛ چرا كه كسانى را وادار مىكند كه توبه از گناهان خود را موكول به آينده و زمان رجعت كنند.
پاسخ اين شبهه هم چنين است كه: اولاً بازگشت در رجعت عمومى نيست و تنها عدهاى از مردم رجعت مىكنند و ثانيا احدى نمىداند كه آيا او جزء رجعتكنندگان است يا خير و همين كه نمىداند بازمىگردد يا خير در بازداشتن وى از گناهان كفايت مىكند.36
در فهرست نجاشى حكايتى از مؤمن الطاق آورده كه يكى از مخالفان به او گفت: آيا به رجعت عقيده دارى؟ گفت: آرى. مخالف مىگويد: پانصد دينار به من وام ده تا حين رجعت به تو پس دهم. مؤمن الطاق هم به او مىگويد. ضامنى بياور تا ضمانت كند آن وقت تو به سان يك انسان بازگشت مىكنى تا بتوانم وام خود را از تو بستانم، از كجا معلوم كه بوزينه برنگردى؟!37
پاورقيها:
13.تفسير روح المعانى، ج20، ص23.
1 .شعرا و ادبا در اين باره اشعار نغزى سرودهاند به علاوه مىتوانيد داستان سيد اسماعيل حميرى، قاضى سيار در محضر منسور عباسى را در الفصول المختار، شيخ مفيد كه ضمن المصنفات الشيخ المفيد، ج2، صص 95 ـ 92 چاپ شده و داستان مؤمن الطاق را با ابوحنيفه در بحارالانوار، ج53، ص107 مطالعه كنيد.
14.سوره نمل (27)، آيه 87.
16.سوره بقره (2)، آيه 28.
17.سوره صافات (37)، آيه 59.
11.مجمع البيان، ج7، صص 235 ـ 234.
12.تفسير الكبير، ج24، ص218.
18.سوره كهف (18)، آيه 19 ـ 18.
15.سوره مؤمن (40)، آيه 11.
10.سوره نمل (27) آيه 87.
19.سوره بقره (2)، آيه 259.
21.همان (2)، آيه 243.
20.ر.ك: مجمع البيان، ج2، صص347 ـ 346.
28.همان، ص53، ح30.
25.تفسير قمى، ج1، ص158 ؛ مجمعالبيان، ج3، ص137؛ تفسير فخررازى، ج11، ص104 با اندكى اختلاف.
27.همان، ص51، ح27.
2 .ر.ك: بحارالانوار، ج53، صص144 ـ 39.
22.همان (2)، آيه 56-55.
29.همان، ص56، ح36.
26.ر.ك: بحارالانوار، ج53، ص122.
23.همان، آيه 73 ـ 72.
24.سوره نساء (4)، آيه 159.
3 .سوره نمل (27)، آيه 83.
31.همان، ص59، ح45.
35.سوره انعام (6)، آيه 28 ـ 27.
34.همان، ج7، صص235 ـ 234.
37.بحارالانوار، ج53، ص107.
32.سوره ق(50) آيه 22-19.
36.مجمعالبيان، ج1، ص115.
33.مجمعالبيان، ج1، ص115.
30.همان، ص92، ح15.
4 .ر.ك: مصنفات الشيخ مفيد، ج5، صص63 ـ 60.
5 .ر.ك: رساله «اجوبة المسائل السرويه» مسأله اولى.
6 .رسائل شريف مرتضى، مجموعه اولى، صص 126 ـ 125.
7 .أصل الشيعة و أصولها، صص 101 ـ 99.
8 .سوره نمل (27)، آيه 83.
9 .سوره كهف (18)، آيه 47.
http://www.alhassanain.com |