رجعت

نويسنده : محمد هادي معرفت
مسئله رجعت
از جمله مسايل پيچيده‏اى كه پس از ظهور حضرت مهدى(ع) رخ مى‏دهد مسئله رجعت است به اين معنى كه گروهى از مؤمنان براى مشاهده ظهور دولت حق و لذت بردن از آن به اين جهان باز مى‏گردند و به همراه ايشان گروهى از منافقان هم زنده شده و به اين جهان مى‏آيند تا كيفر كردار ناشايست خويش را بچشند. عقيده به رجعت مختص شيعيان است و اماميه از ديرباز بر اين باور بوده و بدان معروف گشته‏اند و به واسطه همين عقيده همواره مورد طعن دشمنان خويش بوده‏اند. در همين زمينه مى‏توان در طول تاريخ مباحثات و مناظراتى را كه ميان بزرگان شيعه و مخالفان ايشان انجام مى‏شده است، به كرات مشاهده كرد.1 درباره موضوع رجعت همانند بسيارى از موضوعات ديگر مى‏توان در لابه‏لاى روايات مطالبى يافت. به گفته علامه مجلسى بيش از دويست روايت در اين زمينه وجود دارد كه همه آنها را در باب «رجعت» كتاب شريف بحارالانوار مى‏توان مطالعه كرد.2 در قرآن كريم هم آياتى وجود دارند كه از آنها امكان رجعت به خوبى برداشت مى‏شود. اين آيات از گروههايى سخن مى‏گويند كه پس از مرگ زنده شده و مجددا به حيات خود ادامه داده‏اند. خلاصه اين‏كه فزونى روايات رجعت و توافق آنها با ظواهر قرآن و اتفاق نظر علماى شيعه اعتقاد به اين مسئله را در زمره ضروريات مذهب تشيع قرار داده است و از اختصاصات پيروان اين مذهب از همان ابتدا بوده است. در اينجا به بررسى برخى از اين آراء، آيات و روايات مى‏پردازيم:
1. رجعت در كلام بزرگان
1ـ1.
شيخ صدوق
(م.381ق.) در كتاب اعتقادات خويش مى‏گويد: عقيده ما درباره رجعت اين است كه آن را حق مى‏دانيم. سپس شواهدى قرآنى در اثبات اين مطلب ارايه مى‏كند كه از آن جمله است: 1. داستان گروهى كه از ديار خويش خارج شدند تا به گمان خود از مرگ و طاعون بگريزند ليكن به خواست الهى مرگ آنها مى‏رسد و پس از مدتى دوباره زنده مى‏شوند؛ 2. داستان مردن و زنده شدن حضرت «عُزير» كه ضمن آيه 259 سوره بقره آمده است؛ 3. زنده شدن قوم حضرت موسى(ع) پس از آنكه اسير صاعقه شده بودند؛ 4. زنده شدن اصحاب كهف و تردد ميان مردم و در نهايت بازگشت به جايگاه اوليه‏شان. از جمله دلايل ايشان در اثبات رجعت اين است كه رجعت در امتهاى پيشين هم اتفاق افتاده و به طور قطع هم در امت اسلام اتفاق مى‏افتد؛ چرا كه از پيامبر اكرم(ص) روايت شده است: «هر آنچه در امتهاى گذشته انجام شود براى مسلمانان هم عينا اتفاق مى‏افتد.» 5. استناد به آيه «و يوم نحشر من كلّ أمّة فوجا ممّن يُكّذب بآياتنا؛3 روزى خواهد آمد كه از هر امتى برخى از آنها كه ما را تكذيب كردند، برانگيزيم»؛ كه اين روز همان رجعت است كه تنها عده‏اى از ظالمان برانگيخته مى‏شوند و نه همه ايشان4 و امكان وقوع رجعت با استناد به قرآن بر همين پايه استوار است. 2ـ1.
شيخ مفيد
(م413ق.) در پاسخ پرسشى درباره رجعت مى‏گويد: ... خداوند پيش از قيامت گروهى از اين امت را بازمى‏گرداند... و عقيده به رجعت از ويژگيهاى مذهب اهل‏بيت(ع) است... خداوند از قيامت كبرا چنين خبر داده كه «همگى را برمى‏انگيزيم و احدى را فروگذار نمى‏كنيم» حال آنكه در باب رجعت مى‏گويد. «از هر گروهى دسته‏اى را برمى‏انگيزيم» و لذا بنا بر خبر خداوند متعال دو قيامت صغرا و كبرا خواهيم داشت. و همچنين خداوند چنين از ستمكاران نقل قول مى‏كند كه: «خداوندا! دو بار ما را ميراندى و زنده كردى» گروه ستمكاران از دو مرگ و زندگى سخن مى‏گويند: در اين جهان بوده و مى‏ميرند و در رجعت هم زنده شده و باز مى‏ميرند و براى مرتبه دوم براى روز رستاخيز زنده مى‏شوند. پس دو بار ميرانده شده و دو بار زنده گرديده‏اند. ولى ديگران در تفسير اين آيه دچار اشكال شده‏اند؛ چرا كه مرگ نخستين را پيش از زندگى اين جهان فرض كرده‏اند حال آنكه نبود پيش از بودن را مرگ نمى‏گويند.5 3ـ1.
سيد مرتضى، علم‏الهدى
(م.436 ق.) هم درباره حقيقت رجعت چنين مى‏گويد: شيعه اماميه معتقدند كه خداوند متعال هنگام ظهور حضرت مهدى(ع) گروهى از مؤمنان را برمى‏انگيزد تا از ظهور دولت حق بهره برده و ايشان را نصرت و يارى كنند... و همچنين گروهى از دشمنان را برمى‏گرداند تا از آنها انتقام گرفته شده و مؤمنان تسكين خاطر پيدا كنند... دليل صحت اين گفتار، ممكن بودن تحقق آن توسط خداوند متعال است؛ چرا كه امرى ممتنع و محالى نيست هر چند گروهى از مخالفان آن را غيرممكن دانسته‏اند. وقتى رجعت را مسئله ممكنى بدانيم با اجماع شيعه اماميه و اتفاق‏نظر علماى ايشان بر اين موضوع آن را اثبات مى‏كنيم... اتفاق آراء شيعه كاشف از رأى معصوم(ع) است كه قطعا حق و درست است. البته رجعت با مسئله اختيار مكلفان در تضاد نيست همانگونه كه ظهور معجزات هم با آن در تضاد نيست؛ چرا كه در هيچكدام سلب اختيار نمى‏شود و موجب الجاء نمى‏گردد... . برخى رجعت را تأويل كرده و مى‏گويند مقصود از آن بازگشت دولت حق و حاكم شدن دين خدا بر خلق است نه آنكه اشخاصى پس از مرگشان به دنيا برگردند. توسل اين گروه از شيعيان به چنين تأويلى ناشى از ناتوانى آنها براى اقامه برهان محكم در برابر مخالفان است كه اشكال مى‏كنند رجعت امرى ممتنع و غير ممكن است. حال آنكه جواب اين دسته از مخالفان چنين است كه اثبات رجعت تنها متكى به رواياتى كه جنبه اخبار آحاد دارد نيست بلكه به پشتوانه اجماع طايفه، اين موضوع ثابت مى‏شود كه خداوند گروههايى از مؤمنان و منافقان را هنگام ظهور حضرت مهدى(ع) زنده مى‏كند و به اين جهان باز مى‏گرداند تا از نعمت دولت حق بهره برده و از انتقام دشمنان شادمان شوند. اين موضوع كه با چنين صراحتى بيان شده قابل تأويل نيست.6 4ـ1.
علامه معاصر شيخ محمد حسين كاشف الغطاء
(م.1373ق.) در رد كسانى كه مسئله رجعت را از اركان مذهب تشيع برشمرده و آن را بهانه‏اى براى طعنه زدن به ايشان قرار داده‏اند، چنين مى‏گويد: اعتقاد به رجعت لازمه مذهب تشيع نيست و انكار آن زيانى ندارد. هر چند كه اين مسئله نزد ايشان كاملاً روشن و بديهى است... ولى ملازمه‏اى ميان تشيع و اعتقاد به رجعت وجود ندارد... و اين همانند برخى از اخبار غيبى (پيشگوييها) است كه وقوع آنها پيش از قيام قيامت صورت مى‏گيرد و امر مشهورى است؛ مانند نزول حضرت مسيح، ظهور دجال، شورش سفيانى و ديگر مطالبى كه راجع به نشانه‏هاى قيامت مطرح شده است. چنين مطالبى ربطى به اساس ديندارى ندارد و از اصول دين نمى‏باشد و نه انكار آن موجب خروج از دين و ارتداد است و نه اعتراف صرف به آن موجب ورود به جمع دينداران و مسلمانان مى‏شود، بلكه رجعت نزد شيعيان همانند مطالبى است كه پيش از اين برشمرديم... . آيا كسانى كه تنها به اين بهانه شيعه را مورد طعن خود قرار مى‏دهند اصلاً مى‏دانند رجعت چيست و چرا گمان مى‏كنند غير ممكن است خداوند گروهى را پس از مرگشان دوباره زنده كند حال آنكه نظير آن در زمانهاى گذشته به وقوع پيوسته و مورد تصريح قرآن كريم مى‏باشد. مگر داستان حضرت حزقيل و زنده شدن كسانى كه از ترس مرگ از خانه‏هايشان متوارى شدند و با اين حال باز هم مبتلا به مرگ شدند را نشنيده‏اند؟ مگر آيه كريمه «و يوم نحشر من كلّ أمّة فوجا» را نخوانده‏اند در حالى كه در رستاخيز بزرگ همه گروهها و ملتها محشور مى‏شوند. آرى مسئله رجعت چيزى جز بهانه و وسيله‏اى براى طعنه‏زدن دشمنان شيعيان به ايشان نبوده است.7
2. رجعت در آيات قرآن
برخى از آيات قرآن تنها امكان رجعت را به اثبات مى‏رسانند و برخى ديگر هم به صراحت از رجعت سخن مى‏گويند كه در اينجا برخى از اين آيات را بررسى مى‏كنيم. 1ـ2. و يوم نحشر من كلّ أمّة فوجا ممّن يكذّب بآياتنا فهم يوزعون.8 [روزى كه از هر ملتى فوجى ـ از آنان كه آيات ما را تكذيب مى‏كردند ـ گرد مى‏آوريم و آنان را به صف برانند.] اين آيه تصريح مى‏كند كه گروههايى از ستمگران برانگيخته مى‏شوند و نه همه آنها؛ حال آنكه توصيف قيامت چنين است: و يوم نسيّر الجبال و ترى الأرض بارزة وحشرناهم فلم‏نغادر منهم أحدا و عرضوا على ربّك صفّا لقد جئتمونا كما خلقناكم أوّل مرّة بل زعمتم أن لن نجعل لكم موعدا.9 روزى كه كوهها را به راه مى‏اندازيم و زمين را بينى كه هر چه در اندرون دارد بيرون افكنده است و همه را براى حساب گردمى‏آوريم و يك تن از ايشان را رها نمى‏كنيم. همه در يك صف به پروردگارت عرضه مى‏شوند. اكنون نزد ما آمديد همچنان كه نخستين‏بار شما را بيافريديم. آيا مى‏پنداشتيد كه هرگز برايتان وعده‏گاهى قرار نخواهيم داد؟ و در آيه ديگر مى‏خوانيم: و يوم ينفخ فى‏الصور ففزع من فى‏السماوات و من فى‏الأرض إلاّ ما شاء ربّك و كلّ أتوه داخرين.10 [روزى كه در صور دميده مى‏شود و همه كسانى كه در آسمانها و زمين هستند ـ مگر آن كه خدا بخواهد ـ بترسند و همه خوار و ذليل به سوى او روان شوند.] علامه طبرسى در ذيل آيه ياد شده (يوم نحشر من كلّ أمّة...) مى‏گويد: «مِن» در اينجا افاده تبعيض مى‏كند و بنابراين دلالت بر اين دارد كه در روز مورد اشاره آيه، تنها برخى از مردم محشور مى‏شوند و اين با صفت روز قيامت كه خداوند در مورد آن مى‏گويد: «آنها را محشور مى‏كنيم و هيچكس از آنها را رها نمى‏كنيم» سازگارى ندارد. روايات فراوانى از امامان اهل بيت(ع) دلالت بر اين دارد كه خداوند تعالى به هنگام ظهور مهدى(ع) گروهى از دوستان و شيعيان آن حضرت را كه پيش از اين از دنيا رفته بودند به دنيا برمى‏گرداند تا به پاداش يارى و كمك به او برسند و با ظهور دولتش شادمان شوند. همچنين گروهى از دشمنان او را به دنيا برمى‏گرداند تا از آنها انتقام گيرد و به عذابى كه مستحق آن هستند (كشته شدن به دست شيعيان و خوارى و سرافكندگى به سبب مشاهده قدرت و شوكت امام مهدى(ع)) برسند. ايشان در ادامه مى‏نويسد: اما برخى از اماميه از آنجا كه گمان مى‏كردند رجعت با تكليف منافات دارد، روايات وارد شده در اين زمينه را تأويل كرده و گفته‏اند. مراد از آنها بازگشت دولت [حق] و امر و نهى است نه بازگشت اشخاص و زنده شدن مردگان. اما اين‏گونه نيست؛ چرا كه رجعت از كسى سلب اختيار نمى‏كند و چنين نيست كه افراد را به انجام واجبات و ترك محرمات مجبور سازد و همان‏طور كه با ظهور معجزات بزرگ از قبيل شكافته شدن دريا و اژدها شدن عصا و مانند اينها تكليف پابرجا مى‏ماند با وقوع رجعت هم تكليف باقى مى‏ماند. وانگهى رجعت تنها با اخبار ثابت نمى‏شود تا قابل تأويل باشند، بلكه اجماع شيعه اماميه بر آن است و اخبار هم مؤيد اجماع است. و در پايان هم مى‏فرمايد: كسانى هم كه اين آيه را مربوط به قيامت مى‏دانند مى‏گويند: مراد از «فوج» گروهى از رؤسا و پيشوايان كافران هستند كه برانگيخته و گردآورى مى‏شوند تا حجت بر آنان تمام شود.11 فخر رازى مى‏گويد: اين آيه مربوط به امورى است كه پس از قيامت اتفاق مى‏افتد.12 آلوسى هم مى‏گويد: مراد از اين حشر كه نسبت به عده‏اى جداى از ديگران انجام مى‏شود حشر مجددى است كه براى سرزنش و عقوبت كردن آنها انجام مى‏شود و پس از حشر اكبرى است كه ضمن آن همگان محشور مى‏شوند.13 ولى با توجه به سياق آيات مى‏توان گفت حشر اصغر پيش از حشر اكبر اتفاق مى‏افتد. در ذيل همين آيه درباره قيامت چنين آمده است: و يوم ينفخ فى‏الصور ففزع من فى السماوات و من فى‏الأرض.14 [روزى كه در صور دميده شود و همه كسانى كه در آسمانها و زمين هستند ـ مگر آن كه خدا بخواهد ـ بترسند و همه خوار و ذليل به سوى او روان شوند.] اگر ترتيب نزول آيه در آن رعايت شده باشد، به طور طبيعى مى‏بايست حادثه رجعتِ دسته‏ها پيش از نفخ صور انجام شود. 2ـ2. قالوا ربّنا امتّتنا اثنتين و أحييتنا اثنتين فاعترفنا بذنوبنا فهل إلى خروج من سبيل.15 [مى‏گويند: اى پروردگار ما، ما را دوباره ميرانيدى و دوباره زنده ساختى و ما به گناهانمان اعتراف كرده‏ايم. آيا بيرون شدن را راهى هست؟] در اين آيه از دو بار ميراندن و زنده‏ساختن سخن رفته است. كه هر ميراندن حيات سابقى را مى‏رساند. همانگونه كه دو بار زنده نمودن، مرگ پيشين را حكايت دارد. به اعنقاد اماميه، ميراندن نخست پس از حيات دنيوى و مرگ دوم پس از حيات در رجعت است. چنانكه زنده ساختن نخست در رجعت و زنده ساختن دوم در روز واپسين است. برخى ميراندن اول را همان حالت نطفه بودن؛ ميراندن دوم را مرگ پس از حيات دنيوى و حيات دوم را حيات اخروى دانسته‏اند. برخى ديگر حيات دوم را در قبر دانسته‏اند كه انسانها براى پرسش زنده مى‏شوند. دسته اول براى اثبات مدعاى خود به اين آيه استناد كرده‏اند: كيف تكفرون باللّه‏ و كنتم أمواتا فأحياكم...16. چگونه خدا را انكار مى‏كنيد، در حالى كه مرده بوديد و او شما را زنده ساخت، باز مى‏ميراند و زنده مى‏كند و آنگاه به نزد او بازگردانده مى‏شويد؟ مقصود ايشان در اينجا حالت پيش از دميدن روح است اما اين استدلال درست نيست؛ چرا كه بر حالت پيش از دميده شدن روح وصف «موات» (مرده) صدق مى‏كند نه «امامة» (ميراندن). به بيان ديگر وصف موات با هرگونه حالت نبود حيات مناسبت دارد ولى «امامة» در صورتى صدق مى‏كند كه از موجود سلب حيات گردد. به علاوه با اين فرض مى‏بايست سه موت داشته باشيم: پيش از دميدن روح، پس از حيات دنيوى، پيش از حيات برزخى. مضاف بر اين كه مؤمنان در بهشت، تنها صحبت از يك مرگ مى‏كنند: أفما نحن بميتين إلاّ موتتنا الأولى17. [ما جز مرگ اول ديگر نخواهيم مرد.] 3ـ2. و تحسبهم أيقاظا و هم رقود... و كذلك بعثناهم ليتساءلوا بينهم...18. مى‏پنداشتى كه بيدارند حال آنكه در خواب بودند... همچنين بيدارشان كرديم تا با يكديگر گفت و شنود كنند. از جمله دلايل صحت و امكان رجعت زنده شدن اصحاب كهف است كه در آيه ياد شده بدان اشاره شده است. 4ـ2.أو كالذى مرّ على قرية و هى خاوية على عروشها قال أنّى يحى هذه اللّه‏ بعد موتها فأماته اللّه‏ مائة عام ثمّ بعثه قال كم لبثت قال لبثت يوما أو بعض يوم قال بل لبثت مائة عام فانظر إلى طعامك و شرابك لم يتسنّه وانظر إلى حمارك و لنجعلك آية للناس وانظر إلى العظام كيف ننشزها ثمّ نكسوها لحما فلمّا تبيّن له قال أعلم أنّ اللّه‏ على كلّ شى‏ء قدير.19 [يا همانند كسى كه از كنار روستايى عبور كرد كه سقفهاى [بناهاى] آن فرو ريخته بود [ويران شده بود]. و مردمش مرده و استخوانهايشان پوسيده و پراكنده شده بود، به خود گفت: خداوند چگونه اينها را پس از مرگشان زنده مى‏كند؟! به دنبال اين حرف خداوند او را صد سال ميراند و سپس او را مجددا زنده كرد و او را خطاب كرد: چقدر درنگ كردى [و خوابيدى]؟ گفت يك روز يا بخشى از يك روز. ندا آمد كه نه، توصد سال درنگ كرده‏اى. به خوردنيها و آشاميدنيهاى همراهت نگاه كن هيچ تغييرى نكرده‏اند. ولى الاغت را بنگر كه چگونه [بدنش [پوسيده و متلاشى شده است. اينها همه براى آن است كه تو را نشانه‏اى براى مردم قرار دهيم. حال به استخوانهاى متلاشى شده الاغت نگاه كن كه چگونه آنها را كنار هم مى‏آوريم. او هم هنگامى كه اين حقايق برايش روشن شد گفت: به يقين مى‏دانم كه خداوند بر هر كارى قادر و تواناست.] اين داستان مربوط به حضرت «عُزير» يكى از انبياى بنى‏اسراييل است. 5ـ2. ألم تر إلى الذين خرجوا من ديارهم و هم ألوف حذر الموت فقال لهم اللّه‏ موتوا ثمّ أحياهم إنّ اللّه‏ لذو فضل على الناس و لكن أكثر الناس لايشكرون.20 [آيا نديده‏اى (ندانسته‏اى) گروهى متشكل از هزاران نفر از ترس مرگ از ديارشان خارج شدند و خداوند به آنها گفت: بميريد [آنها هم مردند] پس از آن ايشان را زنده كرد. حقيقتا خداوند نسبت به بيشتر مردم فضل و بخشش دارد در حالى كه اكثر ايشان شكرگذار نيستند.] بنا بر نقل هفتاد هزار خانه‏وار بودند كه از ترس مرگ، بيمارى طاعون را بهانه كرده و در جهاد شركت نجستند و از خانه‏هايشان بيرون آمدند كه ناگهان همگى مردند و پس از مدتى به واسطه دعاى «حزقيل» نبى، سومين وصى حضرت موسى(ع) زنده شدند21. در قرآن كريم هم اين جريان چنين بيان شده است: 6ـ2. و إذ قلتم يا موسى لن نؤمن لك حتّى نرى اللّه‏ جهرة فأخذتكم الصاعقة و أنتم تنظرون ثمّ بعثناكم من بعد موتكم لعلّكم تشكرون.22 [هنگامى كه گفتيد: اى موسى تا خداوند را به وضوح نبينيم به تو ايمان نمى‏آوريم و در حالى كه خود شاهد بوديد دچار صاعقه شديد [و مرديد] سپس شما را پس از مرگتان دوباره برانگيختيم شايد كه سپاسگزار باشيد.] حضرت موسى(ع) هفتاد نفر از قوم خويش را برگزيد و با خود به كوه طور برد؛ در طول مسير آنها از او درخواست رؤيت خدا را كردند؛ در اين هنگام آنها گرفتار صاعقه شدند و از دنيا رفتند، اما با درخواست و وساطت حضرت موسى(ع) آنها مجددا زنده شدند تا شاكر خداوند باشند. 7ـ2. و إذا قتلتم نفسا فادّارأتم فيها واللّه‏ مخرج ما كنتم تكتمون فقلنا اضربوه ببعضها كذلك يحى‏اللّه‏ الموتى و ويريكم آياته لعلّكم تعقلون.23 و هنگامى كه يكى را كشتيد و گناه كشتن را به گردن هم مى‏انداختيد. خداوند آنچه را كتمان مى‏كرديد مشخص كرد و گفتيم كه بخشى از آن [گاو] را به او بزنيد [تا زنده شده و گواهى دهد] اينگونه خداوند مردگان را زنده مى‏كند و آيات خود را به شما نشان مى‏دهد شايد كه تعقل كنيد. كشته‏اى در ميان بنى‏اسرائيل يافت شد كه معلوم نبود چه كسى او را كشته است. هر كس گناه آن را به گردن ديگرى مى‏انداخت. وحى شد كه گاوى را كشته و بيخ دمش را به آن مرده بزنند تا زنده شود و قاتل خويش را رسوا سازد. آيه ياد شده به اين موضوع اشاره مى‏كند. 8ـ2. إن من أهل الكتاب إلاّ ليومننّ به قبل موته و يوم القيامة يكون عليهم شهيدا.24 و هيچ يك از اهل كتاب نيست مگر آنكه پيش از مرگش (عيسى مسيح) به او ايمان آورد و عيسى در روز قيامت بر ايمانشان گواهى خواهد داد. از جمله دلايل صحت و امكان رجعت و بازگشت به اين جهان پيش از قيامت، بازگشتن حضرت مسيح(ع) است كه در آيه ياد شده به آن اشاره شده است. آن حضرت پس از رفتن از اين جهان، بار ديگر باز مى‏گردد و با حضرت مهدى(ع) بيعت و در نماز به او اقتدا مى‏كند. پس از آن همه اهل كتاب به او ايمان آورده و از او پيروى مى‏كنند. درباره بازگشت حضرت مسيح به زمين روايات زيادى نقل شده است كه تنها به ذكر يكى از آنها مى‏پردازيم: «شهر بن حوشب» كه از تابعين بوده مى‏گويد: «حجاج بن يوسف ثقفى» به من گفت: آيه‏اى در قرآن است كه مرا بيچاره كرده است. پرسيدم: كدام آيه؟ گفت: «إن من أهل الكتاب إلاّ ليؤمننّ به قبل موته». به خدا قسم، من دستور كشتن يهوديها و نصرانيهاى بسيارى را مى‏دهم ولى هرگز لبشان حركت نمى‏كند و ايمان نمى‏آورند. بدو گفتم: چنين نيست كه گمان كرده‏اى. بلكه معناى آن چنين است كه عيسى پيش از قيام قيامت از آسمان فرود مى‏آيد و آنگاه همه ملتهاى يهود و نصارى به او ايمان مى‏آورند پيش از آنكه عيسى بميرد و در نمازش هم به مهدى(ع) اقتدا مى‏كند. گفت: اين تفسير را از كجا آورده‏اى؟ گفتم: از [امام] محمد بن على بن حسين بن على بن ابى‏طالب(ع). گفت: آن را از چشمه زلالى دريافت كرده‏اى.25
3. رجعت در روايات
همانطور كه پيش از اين گفتيم علامه مجلسى(ره) بيش از دويست روايت در باب رجعت نقل مى‏كند و پس از نقل همه آنها مى‏گويد: براى كسانى كه به گفته‏هاى ائمه اطهار(ع) ايمان دارند، جاى شك و ترديد باقى نمى‏ماند كه مسئله رجعت حق است؛ چرا كه روايات رسيده از ايشان در اين موضوع در حد تواتر است و نزديك به دويست روايت به آن تصريح دارند... . اين روايات را بيش از چهل تن از بزرگان علما و محدثان در بيش از پنجاه كتاب معتبر نقل كرده‏اند. كه از آن جمله‏اند: شيخ صدوق، كلينى، شيخ طوسى، علم‏الهدى، نجاشى، كشى، عياشى، قمى، شيخ مفيد، كراجكى، نعمانى، صفار، ابن‏قولويه، ابن‏طاووس، طبرسى، ابن‏شهر آشوب، راوندى و...26 برخى از رواياتى كه علامه نقل مى‏كند، از اين قرارند: 1ـ3. از امام صادق(ع) درباره آيه «و يوم نحشر من كلّ امة فوجا» پرسيدند. حضرت فرمود: مردم (عامه) درباره آن چه مى‏گويند؟ گفتند: مى‏گويند درباره قيامت است. حضرت فرمودند: آيا در روز قيامت از هر گروهى دسته‏اى برانگيخته و بقيه وانهاده مى‏شوند؟ نه چنين نيست... اين آيه مربوط به رجعت و آيه «و حشرناهم فلم نغادر منهم احدا» درباره قيامت است».27 2ـ3. على بن ابراهيم با سند صحيحى از آن حضرت(ع) نقل مى‏كند كه فرمودند: تنها كسانى رجعت مى‏كنند كه ايمان يا كفرشان خالص باشد.28 3ـ3. امام صادق(ع) درباره آيه «ربّنا أمّتنا اثنتين...» فرمودند: اين آيه درباره رجعت است.29 4ـ3. باز ايشان فرمودند: از ما نيست كسى كه به رجعت ايمان نداشته باشد.30 5ـ3. مأمون، خليفه عباسى از امام رضا(ع) پرسيد: نظر شما درباره رجعت چيست؟ فرمودند: رجعت حق است و در امتهاى پيشين هم موضوع سابقه‏دارى است و در قرآن هم ذكر شده است. پيامبر اكرم(ص) هم فرمودند: هر آنچه در امتهاى پيشين واقع شده در اين امت هم اتفاق مى‏افتد... و نيز فرموده: هنگام ظهور مهدى، عيسى از آسمان فرود مى‏آيد و به وى اقتدا مى‏كنند و باز فرموده: اسلام غريب بود و بار ديگر به غربت بازمى‏گردد و خوشا به حال غريبان. پرسيدند: پس از آن چه مى‏شود؟ حضرت پاسخ مى‏دهند: حق به اهلش بازمى‏گردد.31 6ـ3. موضوع رجعت در بسيارى از زيارتها هم آمده است. به عنوان مثال در زيارت «جامعه كبيره» كه از معتبرترين زيارات موجود مى‏باشد، عرضه مى‏داريم: و جعلنى ممّن... يحشر فى زمرتكم و يكرّ فى رجعتكم و يملّك فى دولتكم و يشرّف فى عافيتكم و يمكّن فى أيّامكم و تقرّعينه غدا برؤيتكم. (خداوند) مرا از كسانى قرار دهد كه... در گروه شما محشور مى‏شود و با شما رجعت مى‏كند و در دولت شما به سامان مى‏رسد و در سلامت و عافيت شما مشرف مى‏گردد و فردا چشمانش به ديدن شما روشن مى‏شود.
4. شبهات درباره رجعت
علامه طبرسى ذيل آيه «ثم بعثنا من بعد موتكم لعلّكم تشكرون» در رابطه با زنده كردن هفتاد نفر از قوم بنى‏اسرائيل، شبهاتى را از منكران رجعت مطرح كرده و به پاسخ آنها پرداخته است كه در اينجا به نقل آن مى‏پردازيم: 1ـ4. زندگى در دار دنيا همراه با تكليف است و تكليف به دنبال اختيار مى‏آيد تا هر چه مى‏كند از سر اختيار باشد و زورى به دنبال آن نباشد، حال آنكه وقتى يك نفر مى‏ميرد حقايق براى او مكشوف مى‏شود و به ناچار حقيقت را مى‏پذيرد و اگر به جهان بازگردد ديگر منكر آن نخواهد بود چنانكه قرآن كريم مى‏فرمايد: و جاءت سكرة الموت بالحقّ ذلك ما كنت منه تحيد... لقد كنت فى غفلة من هذا فكشفنا عنك غطاءك فبصرك اليوم حديد.32 [و به راستى كه بيهوشى مرگ فرا مى‏رسد. اين است آنچه از آن مى‏گريختى... تو از اين غافل بودى. ما پرده از برابرت برداشتيم و امروز چشمانت تيزبين شده است.] علامه در جواب اين شبهه مى‏گويد: حالت مرگ براى چنين افرادى حالت بى‏خبرى و بيهوشى است، همانند كسى كه به خواب رفته باشد چيزى از حقايق آن جهان بر او آشكار نگشته و دوباره به همان حالت پيش از مرگ برمى‏گردند و اساسا سكرات موت چيزى را براى اينگونه افراد روشن نمى‏كند.33 علامه در جاى ديگر ذيل آيه «و يوم نحشر من كلّ أمّة فوجا» مى‏گويند: رجعت هيچ منافاتى با امر تكليف ندارد؛ چرا كه در رجعت چيزى نيست كه موجب جبر در قبول حق باشد و مكلف را به انجام واجب يا ترك حرام وادارد. زيرا جز اين نيست كه مجموعه‏اى از آيات و حقايق الهى براى او مكشوف شود و در عين حال مكشوف شدن حقايق از وى سلب اختيار نكرده و وى همچنان قدرت اعمال اراده و اختيار خويش را داراست.34 فراموش نكنيم حقايقى كه در رجعت براى افراد نمايان مى‏شود بيش از آن چيزى نيست كه هنگام قيامت كبرا براى افراد مشخص مى‏شود و درباره آن هم قرآن به صراحت مى‏گويد كه باز از جمعيت كفار روحيه اطاعت و تبعيت مشاهده نمى‏شود: و لوترى إذ وقفوا على النار فقالوا ياليتنا نردّ و لانكذّب بآيات ربّنا و تكون من المؤمنين بل بدا لهم ما كانوا يخفون من قبل ولو ردّوا لعادوا لما نهوا عنه و إنّهم لكاذبون.35 [اگر آنها را در آن روز كه در برابر آتش نگاهشان داشته‏اند بنگرى، مى‏گويند: اى كاش ما را بازگردانند تا آيات پروردگارمان را تكذيب نكنيم و از مؤمنان باشيم. نه، آنچه را كه از اين پيش پوشيده مى‏داشتند اكنون برايشان آشكار شده، اگر آنها را به دنيا بازگردانند، باز هم به همان كارها كه منعشان كرده بودند بازمى‏گردند. اينان دروغگويانند.] چنين تأكيدى را در آيات 100 ـ 99 سوره مؤمنون هم مى‏توان مشاهده كرد و لذا اينطور نيست كه گمان كنيم اينگونه افراد با روشن شدن حقايق از كرده‏هاى پيشين خود پشيمان مى‏شوند و راه و روش جديدى در پيش مى‏گيرند بنابراين با قاطعيت مى‏توان گفت كه رجعت مطلقا منافاتى با اختيار افراد ندارد. 2ـ4. اگر رجعت از جمله آيات و دلايل صحت نبوت است مى‏بايست همانند ديگر معجزات در زمان حيات نبى‏اكرم(ص) رخ مى‏داد. در پاسخ اين شبهه نيز بايد گفت: ضرورت چنين ملازمه‏اى مشخص نيست ومثال نقض چنين ادعايى هم رخ دادن پيشگوييهاى ايشان از آينده است و اصلاً اقتضاى چنين مسايلى اين است كه در آينده محقق شوند نه هنگام صدور كلام. 3ـ4. اعلام رجعت صحيح نيست؛ چرا كه كسانى را وادار مى‏كند كه توبه از گناهان خود را موكول به آينده و زمان رجعت كنند. پاسخ اين شبهه هم چنين است كه: اولاً بازگشت در رجعت عمومى نيست و تنها عده‏اى از مردم رجعت مى‏كنند و ثانيا احدى نمى‏داند كه آيا او جزء رجعت‏كنندگان است يا خير و همين كه نمى‏داند بازمى‏گردد يا خير در بازداشتن وى از گناهان كفايت مى‏كند.36 در فهرست نجاشى حكايتى از مؤمن الطاق آورده كه يكى از مخالفان به او گفت: آيا به رجعت عقيده دارى؟ گفت: آرى. مخالف مى‏گويد: پانصد دينار به من وام ده تا حين رجعت به تو پس دهم. مؤمن الطاق هم به او مى‏گويد. ضامنى بياور تا ضمانت كند آن وقت تو به سان يك انسان بازگشت مى‏كنى تا بتوانم وام خود را از تو بستانم، از كجا معلوم كه بوزينه برنگردى؟!37
پاورقيها: 13.تفسير روح المعانى، ج20، ص23. 1 .شعرا و ادبا در اين باره اشعار نغزى سروده‏اند به علاوه مى‏توانيد داستان سيد اسماعيل حميرى، قاضى سيار در محضر منسور عباسى را در الفصول المختار، شيخ مفيد كه ضمن المصنفات الشيخ المفيد، ج2، صص 95 ـ 92 چاپ شده و داستان مؤمن الطاق را با ابوحنيفه در بحارالانوار، ج53، ص107 مطالعه كنيد. 14.سوره نمل (27)، آيه 87. 16.سوره بقره (2)، آيه 28. 17.سوره صافات (37)، آيه 59. 11.مجمع البيان، ج7، صص 235 ـ 234. 12.تفسير الكبير، ج24، ص218. 18.سوره كهف (18)، آيه 19 ـ 18. 15.سوره مؤمن (40)، آيه 11. 10.سوره نمل (27) آيه 87. 19.سوره بقره (2)، آيه 259. 21.همان (2)، آيه 243. 20.ر.ك: مجمع البيان، ج2، صص347 ـ 346. 28.همان، ص53، ح30. 25.تفسير قمى، ج1، ص158 ؛ مجمع‏البيان، ج3، ص137؛ تفسير فخررازى، ج11، ص104 با اندكى اختلاف. 27.همان، ص51، ح27. 2 .ر.ك: بحارالانوار، ج53، صص144 ـ 39. 22.همان (2)، آيه 56-55. 29.همان، ص56، ح36. 26.ر.ك: بحارالانوار، ج53، ص122. 23.همان، آيه 73 ـ 72. 24.سوره نساء (4)، آيه 159. 3 .سوره نمل (27)، آيه 83. 31.همان، ص59، ح45. 35.سوره انعام (6)، آيه 28 ـ 27. 34.همان، ج7، صص235 ـ 234. 37.بحارالانوار، ج53، ص107. 32.سوره ق(50) آيه 22-19. 36.مجمع‏البيان، ج1، ص115. 33.مجمع‏البيان، ج1، ص115. 30.همان، ص92، ح15. 4 .ر.ك: مصنفات الشيخ مفيد، ج5، صص63 ـ 60. 5 .ر.ك: رساله «اجوبة المسائل السرويه» مسأله اولى. 6 .رسائل شريف مرتضى، مجموعه اولى، صص 126 ـ 125. 7 .أصل الشيعة و أصولها، صص 101 ـ 99. 8 .سوره نمل (27)، آيه 83. 9 .سوره كهف (18)، آيه 47.
http://www.alhassanain.com