عدل در جزاء و پاداش

عفو و مغفرت در قرآن

عفو و مغفرت در قرآن به چه معنا است؟

کلمه"عفو"بنا به گفته راغب به معنای قصد است، البته این معنا معنای جامعی است که از موارد استعمال آن به دست می آید، - وقتی گفته می شود: "عفاه"و یا"اعتفاه"، یعنی قصد فلانی را کرد تا آنچه نزد او است بگیرد، و وقتی گفته می شود: " عفت الریح الدار"معنایش این است که نسیم قصد خانه کرد و آثارش را از بین برد (1).

گویا اینکه در مورد کهنه شدن خانه می گویند: "عفت الدار"عنایتی لطیف در آن دارند و کانه می خواهند بگویند خانه قصد آثار خودش کرد، و زینت و زیبائی خودش را گرفت و از انظار ناظران پنهان ساخت و به این عنایت است که عفو را به خدای تعالی نسبت می دهند، کانه خدای تعالی قصد بنده اش می کند، و گناهانی که در او سراغ دارد از او می گیرد، و او رابی گناه می سازد.

از اینجا روشن می شود که مغفرت - که عبارت از پوشاندن است - به حسب اعتبارمتفرع و نتیجه عفو است، چون هر چیزی اول باید گرفته شود بعد پنهان گردد، خدای تعالی هم اول گناه بنده اش را می گیرد و بعد می پوشاند و گناه گناه کار را نه در نزد خودش و نه در نزددیگران بر ملا نمی کند، همچنانکه فرمود: "و اعف عنا و اغفر لنا" (2) و نیز فرمود: "و کان الله عفواغفورا" (3) که اول عفو را ذکر می کند، بعد مغفرت را.

و از همین جا روشن گردید که عفو و مغفرت هر چند که به حسب عنایت ذهنی دو چیزمختلفند و یکی متفرع بر دیگری است و لیکن به حسب خارج و مصداق یک چیزند و معنای آندو اختصاصی نیست بلکه اطلاق آن دو بر غیر خدای تعالی به همان معنا صحیح است، همچنانکه خدای تعالی عفو را در مورد انسانها استعمال نموده می فرماید: "الا ان یعفون او یعفوالذی بیده عقدة النکاح" (4).

و همچنین کلمه مغفرت را استعمال نموده می فرماید: "قل للذین آمنوا یغفروا للذین لا یرجون ایام الله" (5).

و نیز می فرماید: "فاعف عنهم و استغفر لهم و شاورهم فی الامر..."که به رسول خدا(ص)دستور می دهد از افرادی که مورد نظرند عفو کند، و بر نا فرمانی آنان مؤاخذه و عتاب و سرزنش و امثال آن نکند و اینکه بر ایشان در آثاری که گناه آنان برای شخص آن جناب دارد از خدا طلب مغفرت کند، با اینکه آمرزش بالاخره کار خود خدای تعالی است.

عفو و مغفرت علاوه بر آثار تشریعی و اخروی شامل آثار تکوینی و دنیوی نیز می شودو نیز این معنا روشن شد که معنای عفو و مغفرت منحصر در آثار تشریعی و اخروی نیست بلکه شامل آثار تکوینی و دنیائی نیز می شود، به شهادت اینکه در قرآن کریم در همین موارداستعمال شده است، از آن جمله فرموده: "و ما اصابکم من مصیبة فبما کسبت ایدیکم و یعفواعن کثیر" (6) و این آیه بطور قطع شامل آثار و عواقب سوء دنیائی گناهان نیز هست.

و معنای آیه زیر نیز نظیر آن است که می فرماید: "و الملائکة یسبحون بحمد ربهم ویستغفرون لمن فی الارض" (7).

و همچنین کلام آدم و همسرش که بنا به حکایت قرآن عرضه داشتند: "ربنا ظلمناانفسنا و ان لم تغفر لنا و ترحمنا لنکونن من الخاسرین" (8) بنا بر اینکه منظور از ظلم آدم و حوا، نافرمانی از نهی ارشادی خدا باشد نه از نهی مولویش، (چون اگر منظور مخالفت از نهی مولوی باشد - که البته نیست - آیه شریفه شاهد گفتار ما یعنی شمول دو کلمه"عفو"و" مغفرت"نسبت به آثار تکوینی وغیر شرعی نخواهد بود).

و آیات بسیاری از قرآن کریم دلالت دارد بر اینکه قرب و نزدیکی به خدای تعالی ومتنعم شدن به نعمت بهشت، موقوف بر این است که قبلا مغفرت الهیه شامل حال آدمی بشود وآلودگی شرک و گناهان به وسیله توبه و نظیر آن پاک شده باشد، چرک و آلودگی ای که آیه شریفه: "بل ران علی قلوبهم ما کانوا یکسبون" (9) و پاک شدنی که آیه: "و من یؤمن بالله یهدقلبه" (10) بدان اشاره دارند.

و کوتاه سخن اینکه عفو و مغفرت از قبیل بر طرف کردن مانع و ازاله منافیات است، چون خدای تعالی ایمان و خانه آخرت را حیات، و آثار ایمان و افعال دارنده آن را و سیره اهل آخرت در زندگی دنیا را نور خوانده و فرموده است، "ا و من کان میتا فاحییناه و جعلنا له نورایمشی به فی الناس کمن مثله فی الظلمات لیس بخارج منها" (11) ؟و اصلا زندگی واقعی را دارآخرت دانسته، و فرموده: "و ان الدار الاخرة لهی الحیوان" (12) شرک مرگ، و معصیت ظلمت است و مغفرت ازاله مرگ و ظلمت می باشدپس شرک مرگ و معصیت ظلمت است، همچنان که باز در جای دیگر فرموده: "او کظلمات فی بحر لجی یغشیه موج من فوقه موج من فوقه سحاب ظلمات بعضها فوق بعض اذا اخرج یده لم یکد یریها و من لم یجعل الله له نورا فما له من نور" (13) ، پس مغفرت در حقیقت از بین بردن مرگ و ظلمت است، و معلوم است که مرگ بوسیله حیات و نور از بین می رود، و حیات هم عبارت است از ایمان و نور عبارت است از رحمت الهیه.

پس کافر حیات و نور ندارد و مؤمن آمرزیده، هم حیات دارد و هم نور، و مؤمنی که هنوز گناهانی با خود دارد زنده است، و لیکن نورش به حد کمال نرسیده، با آمرزش الهی است که به آن حد می رسد، چون خدای تعالی فرموده: "نورهم یسعی بین ایدیهم، و بایمانهم یقولون ربنا اتمم لنا نورنا و اغفر لنا" (14).

پس، از همه مطالب گذشته این معنا روشن شد که مصداق عفو و مغفرت وقتی در امورتکوینی به خدای تعالی نسبت داده شود، معنایش بر طرف کردن مانع به وسیله ایراد سبب است و در امور تشریعی به معنای ازاله سببی است که نمی گذارد ارفاق و رحم مولا در مورد سعادت وشقاوت شامل حال بنده او شود، عفو و مغفرت آن مانع را بر می دارد، و در نتیجه بنده دارای سعادت می شود.

پی نوشتها:

(1)مفردات راغب ص 339.

(2)"سوره بقره آیه 286".

(3)"سوره نساء آیه 99".

(4)مگر آنکه آن کس که گره نکاح بدست او است عفو کند."سوره بقره آیه: 237".

(5)به کسانی که ایمان آورده اند بگو نسبت به کسانی که امید ایام الله را ندارند مغفرت پیش گیرند."سوره جاثیه آیه: 14".

(6)آنچه مصیبت به شما می رسد به خاطر اعمالی است که به دست خود کرده اید، تازه خدای تعالی از بسیاری گناهانتان عفو می فرماید."سوره شورا آیه: 30".

(7)و ملائکه پروردگار خود را با حمد تسبیح گویند، و برای ساکنین زمین استغفار می نمایند."سوره شورا آیه: 5".

(8)پروردگارا ما به خود ستم کردیم و اگر تو ما را نیامرزی و به ما رحم نکنی بطور قطع از خاسران خواهیم شد."سوره اعراف آیه: 23".

(9)بلکه اثر سوء گناه در دلهایشان بجای مانده."سوره مطففین آیه: 14"

(10)و هر کس به خدا ایمان آورد خدا قلبش را هدایت می کند."سوره تغابن آیه: 11".

(11)آیا کسی که مرده بود، و ما او را زنده کردیم، و برایش نوری قرار دادیم.تا با آن در مردم آمد وشد کند، صفتش مثل صفت کسی است که در ظلمت هائی چند قرار دارد، که خارج شدن از آن برایش نیست."سوره انعام آیه: 122".

(12)"سوره عنکبوت، آیه: 64".

(13)و یا نظیر ظلمت ها در دریائی عمیق است، که موجهائی رویهم بر بالای آن ظلمت ها وابرهائی تیره و روی هم بر بالای آن موجها باشد، که معلوم است در چنین وضعی ظلمت ها روی همند، وبطوری تاریک است که اگر کسی دست خود را از گریبان در آورد آن را به هیچ وجه نمی بیند، و کسی هم که خدای تعالی در زندگیش برایش نوری قرار نداده او هیچ نوری دیگر ندارد."سوره نور آیه: 40".

(14)مؤمنین نورشان جلوتر از خودشان است و در پیش رویشان و در طرف راستشان در حرکت است، می گویند پروردگارا نور ما را تمام کن، و ما را بیامرز."سوره تحریم آیه: 8"

نویسنده: طباطبایی، سید محمد حسین

منابع : ترجمه تفسیر المیزان جلد 4