تاریخچه جغرافیا در تمدن اسلامی
تاریخچه جغرافیا در تمدن اسلامی
Author :
Interpreter :
Publisher :
Publication year :
1375
Publish number :
دوم
Publish location :
تهران
Number of volumes :
1
(0 آرا)
(0 آرا)
تاریخچه جغرافیا در تمدن اسلامی
تاریخچه جغرافیا در تمدن اسلامى، تألیف فرانتس تشنر مستشرق معروف آلمانى (م ۱۸۸۸) در یک مجلد است. موضوع کتاب همان گونه که از نامش پیداست تاریخچه جغرافیاست که در عین اجمال از جامعیت برخوردار است. ساختار کتاب از دو بخش تشکیل شده است. بخش اول «جغرافیا» ترجمه دکتر محمدحسن گنجى و بخش دوم «نقشه جغرافیایى» ترجمه عبدالحسین آذرنگ مىباشد. بخش اول: تطورات علم جغرافیا به پنج دوره تقسیم و وضعیت این علم در آن مقطع زمانى به خوبى تشریح شده است. آنچه در ذیل ارائه مىشود، خلاصهاى از مطالب این بخش از کتاب به ترتیب به این شرح است: اصطلاح جغرافیا عنوان آثار مرینوس صورى (حدود ۷۰- ۱۳۲م) و بطلمیوس قلوذى (حدود ۹۰- ۱۶۸م) در زبان عربى به «صوره الارض» ترجمه شده و عنوان برخى آثار جغرافیدانان مسلمان قرار گرفته است. مسعودى (متوفى ۳۴۵ق) این اصطلاح را به معنى «قطع الارض» (در نوردیدن زمین) دانسته است. به هر حال، این اصطلاح اول بار در رسائل اخوانالصفا به معناى «نقشه جهان و اقالیم» به کار رفته است. مسلمانان، جغرافیا را به منزله علمى که همچون امروز، داراى تعریفى روشن و حدود و چارچوب و محتوایى مشخص باشد، نمىشناختند. متون جغرافیایى مسلمانان در میان علوم متعدد پراکنده بود و رسالههاى مستقلى که درباره جنبههاى مختلف جغرافیا نوشته مىشد، عناوینى مانند «کتابالبلدان»، «صورهالارض»، «المسالک و الممالک»، «علمالطرق» و امثال آن داشت. پیش از اسلام، دانش جغرافیا نزد اعراب به پارهاى تصورات سنتى و قدیمى جغرافیایى یا نام امکنه در عربستان و سرزمینهاى مجاور محدود بود. پس از ظهور اسلام، توسعه سیاسى مسلمانان در افریقا و آسیا فرصتى به آنها داد تا اطلاعاتى جمعآورى کرده و تجارب و مشاهدات خود را از سرزمینهاى که زیر سلطه آنها قرار داشت، یا در همسایگى امپراتورى مسلمین واقع بود، ثبت کنند. در آغاز حکومت عباسیان و استقرار بغداد به عنوان پایتخت امپراتورى بود که مسلمانان رفته رفته با جغرافیاى علمى به معناى واقعى آشنا شدند. فتح ایران، مصر، و سند به مسلمانان این فرصت را داد که از موفقیتهاى علمى و فرهنگى مردمان این سه مهد تمدن اطلاعات دست اولى کسب کنند، یا به مراکز علمى، آزمایشگاهها، و رصدخانههاى آنها به سهولت دسترسى بیابند. بیش از نیم قرن مطالعه و آشنایى با جغرافیاى هندى، ایرانى، و یونانى از زمان منصور تا زمان مأمون سبب شد که به طور کلى در تفکر جغرافیایى مسلمانان انقلابى به وجود آید. مفاهیمى نظیر این که زمین گرد است و نه مسطح، و در مرکز عالم قرار دارد، براى اولین بار به گونهاى درست و منظم به ایشان عرضه گردید. از آن به بعد آیات قرآنى، و نیز احادیثى که با خلقت جهان، جغرافیا و امثال آن ارتباط پیدا مىکرد، فقط بدین منظور مورد استفاده قرار مىگرفت که براى آثار جغرافیایى تأیید مذهبى کسب نمایند، یا این که مسلمانان را به تحصیل جغرافیا و نجوم ترغیب کنند. به این ترتیب در اوایل قرن سوم، بنیاد واقعى تدوین آثار جغرافیایى به زبان عربى نهاده شد. در طول قرن سوم کتابهایى با عنوان عام «المسالک و الممالک» تألیف شد. به احتمال قوى اولین کتاب از این نوع از آن ابن خرداذبه بوده که نخستین نسخه آن در ۲۳۱ق و دومین آن در ۲۷۲ق تهیه شده است. این اثر خود مبنا و سرمشق نویسندگان جغرافیاى عمومى گردید و مورد ستایش فراوان تقریبا تمام جغرافیدانانى قرار گرفت که از آن استفاده کردهاند. یکى از جنبههاى مهم گسترش آثار جغرافیایى مسلمانان، فراهم آمدن کتابهاى مربوط به دریانوردى و سفرنامهها بود که موجب غناى دانش مسلمین درباره جغرافیاى محلى و توصیفى گردید. این امر در نتیجه دو عامل به وجود آمد، اول توسعه سیاسى اسلام و وابستگى دینى، که مسلمانان بدون در نظر گرفتن ملیّت و نژاد نسبت به همدیگر احساس میکردند، دوم ازدیاد شگفتانگیز فعالیتهای تجارتى بازرگانان مسلمان. قرن پنجم را مىتوان اوج رونق جغرافیاى مسلمانان دانست، لذا در نتیجه باید گفت که در دوره کلاسیک (قرن سوم - پنجم)، دانش جغرافیایى مسلمین، اعم از آنچه از یونانیان و دیگران اقتباس کرده، یا خود از طریق پژوهش و مشاهده و مسافرت به دست آورده بودند، در بالاترین سطح پیشرفت قرار داشت. از قرن ششم تا دهم (دوره تلفیق)، نشانههاى انحطاط مداوم در جغرافیاى مسلمین به چشم مىخورد. جریان امر بسیار آشفته بوده و به استثناى آثار کسانى چون ادریسى و ابوالفداء، سطح عمومى نوشتهها در مقام مقایسه با کتب دوره قبل پایین بوده است. روحیه علمى و انتقادى نسبت به موضوع جغرافیا، و تأکید بر اعتبار و اصالت اطلاعات که شاخص کار نویسندگان پیشین به شمار مىرفت، جاى خود را به تلخیص و نقل معلومات سنتى و نظرى از کتب نویسندگان گذشته داده بود. این دوره به تعبیرى دوره تلفیق دانش جغرافیا محسوب مىشد، و آثار مربوط به آن را مىتوان به هشت دسته کلّى: جغرافیاى جهان، متون کیهانشناسى، معجمها یا فرهنگهاى جغرافیایى، سفرنامهها، متون دریانوردى، آثار نجومى و متون جغرافیاى محلى تقسیم کرد. بخش دوم: «خریطه» یا «خارطه»، که در زبان عربى امروز به نقشه جغرافیایى گفته مىشود، از Carte فرانسوى گرفته شده است. در زبان عربى قدیم چندین اصطلاح براى نقشه وجود داشته که از آن جمله است: «جغرافیا» یا «جغرافیه»، که به عربى «صورهالارض» و نیز «رسمالارض»، «صفهالدنیا»، و جز آنها ترجمه شده است. از دوران باستان نقشهنگارى در خاورمیانه مرسوم بود؛ ولى با ظهور اسلام، به لحاظ مقتضیات سیاسى و ادارى دنیاى رو به گسترش اسلام، توجه ویژهاى بدان مبذول گشت. در اوایل قرن سوم هجرى به نخستین نقشههاى عالم به زبان عربى و حاوى جزئیات برمىخوریم. آشنایى جهان اسلام در قرن دوم و اوایل قرن سوم با آثار نجومى و جغرافیایى یونانیان، هندیان و ایرانیان چنین کارى را ممکن ساخت. بدین ترتیب از این دوران تا قرن یازدهم، نقشهنگارى به صورت علمى انجام مىشد و چندین مرحله تکوینى را پشت سرگذاشت که در ادامه این بخش مورد بررسى قرار گرفته است. «نقشههاى برّى و بحرى ترکان» از دیگر عناوینى است که در آن تأثیرات نقشهنگاران ترک بر نقشهنگارى اسلامى مورد مطالعه قرار گرفته است. در واقع مىتوان گفت که آنها میان نقشه نگارى سنّتى اسلامى و نقشه نگارى جدید پلى زدند. «نقشههاى اعراب از اقیانوس هند» دیگر مطلبى است که به طور خاص به آن پرداخته شده است. دریانوردان مسلمان اقیانوس هند به تکوین شیوهاى بومى براى تهیه نقشههاى دریایى با خطوط مدرج نایل آمدند که در آن، مدارات نمایانگر ارتفاع ستارگان بر میزان اصبع، و «نصفالنهارها» نمایانگر فاصلههاى ثابت بوده است. تشنر در پایان این مقاله چنین مىنویسد: «در خاتمه مىتوان گفت که نقشهنگارى اسلامى، به رغم کمبودهاى فنّى آن، همان طور که دانشمندانى چون بیرونى تذکر دادهاند، در سراسر سدههاى میانه وافى به مقصود کشورگشایان، سیّاحان و دانشمندان بوده است. خطاهاى نخستین ادامه یافت، گو اینکه از بعضى جهات، از قبیل نقشههاى منطقهاى، نشانههایى از پیشرفت دیده مىشود. نفوذ نقشهنگارى در عالم اسلام تا قرن یازدهم هجرى/هفدهم میلادى ادامه پیدا کرد و در آن زمان ظاهرا نقشه نگارى جدید جایگزین آن شد».