ابعاد عرفاني، تربيتي و عبادي حج

 

ابعاد عرفاني، تربيتي و عبادي حج به حدّي گسترده است كه بايد هر يك به طور جداگانه مورد بحث و بررسي قرار گيرد. ما در اين نوشتار تنها به چند نكته كلّي شايسته دقّت و تأمّل اشارت داشته، تفصيل مطالب را به فرصتي ديگر موكول مي‏كنيم: 1 ـ انديشه تجزيه‏اي و مشكلات آن از ديدگاه متفكران مسلمان، انديشه تجزيه‏اي يكي از مشكلات اساسي اسلام است كه به هر بخشي از اسلام، جداي از بخشهاي ديگر مي‏نگرد و هر يك از ابعاد معنوي، اجتماعي، سياسي و اقتصادي آن را به‏طور مستقل مورد مطالعه قرار مي‏دهد. بديهي است كه چنين انديشه‏اي، ديدهاي منفي از طرح كلّي اسلام در اذهان پديد مي‏آورد. و در واقعيت عيني، مسلمانان را تنها به بعضي از ابعاد اسلام متعهد مي‏كند. روشن است كه چنين انديشه‏اي ما را از درك و شناخت جامع اسلام دور مي‏سازد؛ چرا كه در هر بعدي از اسلام، ابعاد ديگر هم نهفته است: از باب نمونه، هنگامي‏كه جنبه اقتصادي اسلام را مورد مطالعه قرار مي‏دهيم، مي‏بينيم در آن تنها مقوله‏هاي مادّي ـ كه از روابط اقتصادي و شيوه‏هاي تحرّك اقتصاد در زمينه توليد و توزيع سخن بگويد ـ مطرح نيست؛ بلكه بايد در كنار اقتصاد اسلامي محتواي معنوي، شيوه‏هاي اخلاقي و تحرك سياسي در قلمرو فرد و جامعه را هم ببينيم و چنين بينشي به ما مي‏فهماند كه تمام اين جنبه‏ها، در پيدايش بُعد اقتصادي اسلام نقش دارد و ما نمي‏توانيم در اقتصاد اسلامي، جنبه اقتصادي آن را از ديگر ابعاد اخلاقي و معنوي جدا كنيم و به اصطلاح مقوله‏هاي اقتصادي صرف را از جنبه‏هاي كاربردي و عيني تفكيك كنيم. نمونه ديگر: بُعد اخلاقي اسلام است كه نمي‏توان آن را تنها از ديدگاه فلسفي و اخلاق علمي مطالعه كرد بلكه بايد تمام زمينه‏هاي فردي، اجتماعي، سياسي، اقتصادي و عبادي اسلام را مدّ نظر قرار داد تا روشن شود كه در خطوط كلّي اخلاق اسلامي، هم زمينه‏هاي كاربردي وجود دارد كه در نتيجه جنبه‏هاي مادي و انساني را جهت مي‏بخشد و هم بعد عبادي و خودسازي در آن نهفته است كه هدف عالي آن، تكامل معنوي انسان مي‏باشد. همچنين است، انديشه اسلامي در رابطه با «تبيين جهان حيات و انسان»، كه نمي‏توان ابعاد غيبي و الهي آنها را از جنبه‏هاي مادي جدا از هم نگريست، بلكه بايد به گونه‏اي جهان، انسان و حيات را شناخت كه جنبه غيبي و مادي آنها در يكديگر تأثير متقابل دارد و مكمّل همديگر است. تمامي مسلمانان بايد انديشه اسلامي را با ژرف‏نگري بررسي كنند تا همگي به نتيجه قاطعي برسند و اسلام را به عنوان يك نظام فكري، قانوني و عملي عرضه نمايند، آنگونه كه تمام اصول و فروع آن، مكمّل يكديگر و پيوسته باشد. در اين بينش، اسلام بايد با كالبدي مقايسه شود كه بواسطه تمام دستگاهها و اعضاي خود تغذيه مي‏شود و رشد مي‏كند و هيچ دستگاه و عضوي نمي‏تواند در حيات انسان اثر بخش باشد، مگر بواسطه نيروي ديگر اعضا، كه در حيات و قدرت مؤثر هستند. با چنين ديدگاه ارتباطي و جامع نسبت به ابعاد اسلام است كه مي‏توان حقيقت اسلام را در زندگي مسلمانان وارد و آنان را در رفتار و عمل راهنمايي كرد و در برخورد با انحرافات فكري مسلّح ساخت تا از تأثير نقشه‏هاي شوم مستكبران كافر و استعمارگر در باور و حيات امّت اسلام در امان بوده و آسوده خاطر شد؛ چرا كه آنان با تفكيك ابعاد دين از يكديگر، مي‏خواهند باور و زندگي مسلمانان را دستخوش دگرگوني و بحران فكري نموده و چنين وانمود كنند كه دين و دنيا، هر كدام، قلمرو خاص خود را دارد. دين در نظر اينان، تنها مربوط به عالم غيب و روح و ماوراء الطبيعه است كه داراي مراسم خاص عبادي از قبيل نماز، روزه، حج، دعا، گريه و زاري، زندگي صوفيانه و خويشتن را از واقعيات اجتماع پنهان نمودن است. و اين دنيا است كه تمام جنبه‏هاي عمومي، فردي، مادّي، اجتماعي، رواني، سياسي و اقتصادي انسان را در برمي‏گيرد و در آن، امكان ارضاي، تمايلات و لذّات جنسي وجود دارد و جامعه با مسالمت يا جنگ زيست خواهد نمود! در اين طرز تفكر، دين خدايي براي خود دارد و دنيا خدايي ديگر؛ به عبارت ديگر، اللّه‏ خداي دين و قيصر (شاه) پروردگار دنيا است، كه هيچكدام نبايد در قلمرو يكديگر دخالت نمايند! آري، اسلام اين چنين از قلمرو دنيا و زندگي مسلمانان بيرون مي‏رود و ابعاد دنيوي مسلمانان با افكار بيگانه و قدرتهاي بي‏ارزش اداره مي‏شود. البته با ژرف نگري، خواهيم ديد كه عقب افتادگي و زندگي سنّتي مسلمانان در قرنهاي متمادي، زمينه مناسبي را براي مثل چنين انديشه‏اي (جدايي دنيا از دين) پديد آورده است و آثار آن را به خوبي مي‏توان در مباحث مورد نياز، عمل مسلمانان و در بحثهاي فقهي و فكري مراكز ديني، مشاهده كرد كه چگونه عبادات فقه را از ساير مباحث اجتماعي جدا نموده‏اند و كسي در نزد ما مسلمان معرفي شده كه همواره به عبادت فردي اشتغال دارد و از اجتماع خود بي‏خبر است! ديدگاه جدايي دين از دنيا، تا آنجا نفوذ كرده كه عرفان اسلامي را نيز دربرگرفته و لايه‏هايي از فلسفه يونان و هند و... در آن داخل گشته و باور بخش زيادي از قلمرو اسلام و مسلمانان را تحت تأثير قرار داده است؛ به گونه‏اي كه مسلمانان عرفان را انديشه‏اي جدا از زندگي مي‏دانند و تصورشان اين است كه عارفان بايد فكر و ذكر، همّ و غمّ و حالت قلبي و راز و نيازشان يكسر در خدا غرق و فاني گردد و نبايد به زندگي توجه كنند. با اين كه عرفان در قلمرو معنويت اسلام، انديشه و رفتار و شيوه خوبي است جهت خودسازي مسلمان. و انسان را از هرگونه قيد و وابستگي آزاد و در راه اهداف بزرگ متحرك و توانا مي‏سازد تا به سبب رهايي از بندها و دلبستگي‏ها و توجه به خدا، در زندگي اجتماعي احساس مسؤوليت نمايد و خود را آزاد انديش، با اراده‏اي استوار ببيند. ما در طول تاريخ خود و حتي در زمان حاضر، مي‏بينيم بسياري از كساني كه عرفان را به عنوان مسلك فكري و يا عملي خود پذيرفته‏اند، از زندگي، جريانهاي اجتماعي، دردها، مشكلات مردم و درگيريهاي دنيا، دور گشته و در گوشه‏گيري و عزلت كه فعاليت اجتماعي را ماديگرايي و مخالف معنويت و خلوت گزيني عارفان مي‏داند، غوطه‏ور شده‏اند؛ چرا كه مسؤوليت‏هاي زندگي را مانع توجه به خدا به حساب مي‏آورند. البته ما مشاهده مي‏كنيم كه برخي از عارف مسلكان در سير و سلوك و اعمال و پرهيزهاي خود، چندان در مسائل شرعي دقت نمي‏كنند كه فلان كار يا پرهيز از فلان عمل، چه بسا انسان را از تكليف ديني و حلال و حرام خود دور مي‏سازد. برخي از اينان، تا آنجا پيش رفته‏اند كه تكاليف را ظواهر شرعي دانسته و بر اين باورند كه ظاهر دين به باطن آن نمي‏رسد و عرفان، ژرف‏نگري، باور و روح و باطن شرع است. بايد توجه داشته باشيم كه عرفان اسلامي تنها از مفاهيم قرآن سرچشمه مي‏گيرد و قرآن نيز انسان را به خدا مرتبط مي‏داند؛ ارتباطي كه آدمي را به مسؤوليت خود، در تمام صحنه‏هاي زندگي و در قبال كليه انسانها، در چهارچوب فكري اسلام و در قلمرو و خطوط كلّي قوانين خدا براي تكامل اجتماع، آگاهي مي‏بخشد و دورنماي زندگي و روابط داخلي و بين‏المللي مسلمانها را تعيين كرده و جهت مي‏دهد. خلاصه كلام اين كه: قرآن با اين برنامه‏ها، مقدمات فكري و عملي را براي ايفاي نقش انسان عارف و عابد، در عرصه زندگي، فراهم مي‏سازد. بنابراين، براي عرفان اسلامي، پشتوانه فلسفي و مبناي فكري، غير از مفاهيم قرآني، نمي‏تواند وجود داشته باشد و ما مي‏دانيم كه مفاهيم قرآن بر تحرك و مسؤوليت انسان مسلمان در عينيت خارجي تأكيد دارد و مي‏خواهد او خليفه خدا در زمين گردد و جهان را در قلمرو و توان خود بسازد؛ آنگونه كه خدا برايش مي‏پسندد و برايش طاقت فرسا هم نيست. قرآن در صدد است انسان مسلمان را از بندگي نفس و درون آزاد كند تا بتواند در جامعه و واقعيت عيني هم آزاد زيست نمايد. 2 ـ بُعد عبادي و سياسي اسلام هدف ما از طرح جامعيت انديشه اسلامي و شمول آن نسبت به دين و زندگي، اين است كه به ابعاد سياسي و اجتماعي حج برسيم؛ ابعادي كه در بعد عبادي حج نهفته است و اين واجب مهم را از يك مراسم بي‏روح و عبادي خشك بيرون مي‏آورد. البته واضح است كه تمام عبادات را از بعد اجتماعي خالي نمي‏بينيم و بر اثبات نظر خود در ارتباط و پيوند ميان تمام اجزاي اسلام اصرار داريم و مي‏يابيم كه عبادت اسلامي با سياست به مفهوم گسترده و حيات اجتماعي، رابطه تنگاتنگ دارد و با اين ديدگاه است كه عبادت به جاي جدا شدن از مسائل حياتي جامعه، در محور زندگي اجتماعي مردم قرار مي‏گيرد. ما اگر اذكار، افعال و اسرار نماز، تقويت معنويت و اراده تحرك در روح و روان روزه‏دار و دستاوردها، آثار و نتايج معنوي حج را مورد ارزيابي قرار دهيم، خواهيم ديد كه اين عبادتها در بالا بردن صفاي معنوي انسان و راهنمايي او به تحرك اجتماعي و ايجاد تعادل بين معنويت و ماديت، مشترك و هماهنگ مي‏باشد؛ زيرا مشكل اساسيِ جوامع، همين غوطه‏وري در زندگي دنيوي است كه انسان را از اهداف بزرگ و آرمانهاي بلند و ارزشهاي ديني دور مي‏سازد و اهداف عالي از تحرّك و روحيه ديني سرچشمه مي‏گيرد و آن آفاتي كه اين اهداف را از بين مي‏برد، همين شهوتراني‏ها، لذايذ مادي و فزون طلبي‏هاي نفساني است كه انسانها را احاطه نموده است. انديشه اسلامي، بر اين اساس استوار است كه انسان با ساختن دنياي خود آخرتش را بسازد، به گونه‏اي كه اين آخرت سازي، با تحرك مسؤولانه و خداپسندانه در ساختن دنيا تحصيل گردد. در اين ديدگاه، آخرت سرايي جدا از دنيا نيست، بلكه هدفِ نهاييِ دنيا مي‏باشد كه در سير كمالي خود به سوي خدا، حاصل مي‏شود. اگر تصميم داري، به عنوان يك مسلمان نقش خود را در دنيا ايفا نمايي، بينديش كه هدفت از دنيا چيست؟ هيچ مانعي در همگامي تو با دنيا، يا تحرّك در زندگي و يا تحصيل دارايي و پست نيست ولي در نفس خود بينديش و اين پرسش را پاسخ ده كه هدف تو از دنيا و مقام چيست؟ قرآن خطاب به انسان مي‏گويد: «در آنچه خداوند از دنيا به تو داده، سراي آخرت را طلب نما و بهره خود را از دنيا فراموش مكن و نيكي كن، همانگونه كه خدا بر تو احسان كرد. در زمين فساد ننما كه همانا خداوند مفسدان را دوست ندارد».1 اي مسلمان، جهان آخرت و ابدي را هدف تمام آنچه خداوند از دانش، مال، نيرو و زندگي بر تو ارزاني داشته، قرار ده و زندگي خود را با تأمين نيازهاي جسمي، بگذران و به ديگران احسان كن؛ چرا كه خداوند نمونه كاملي از احسان را به تو عطا نموده تا ببيند چگونه به ديگران نيكي مي‏كني. با آنچه در اختيار داري، در زمين فساد مكن و آنها را در راه صلاح بكارگير و بدان كه خدا مفسدان را دوست ندارد. ما عبادت اسلامي را چنين مي‏نگريم كه مي‏تواند بر تمام مسائل و مشكلات زندگي انسان ناظر باشد و آنها را تحت پوشش خود قرار دهد، همانگونه كه به سوي عالم ملكوت و خدا نظر دارد و سبب تحصيل پاداش در آخرت مي‏باشد. 3 ـ اسرار حج از آنچه در بخش دوّم بيان نموديم، مي‏توانيم در فضاي ذهني باز و آزاد قرار گرفته، درباره آنچه شريعت اسلام در عبادت حجّ مقرّر نموده است، از جهات گوناگون بينديشيم و اسرار، ظاهر و باطن آن را بشناسيم. اگر ما احرام را در نظر بگيريم، مي‏بينيم كه در آن نوعي تمرين رياضت نفس، جهت آزاد شدن از موانع تكامل وجود دارد و چنين تربيت و تمريني، مسلمان را از تمام عادات، خوشگذراني‏ها و اشتغالات زندگي اجتماعي، رها مي‏سازد. ذكر «تلبيه» و تكرار «لبّيك»، هنگام احرام بستن، معاني و رموز زيادي دارد. «لبّيك» گفتن؛ تأكيد كردن حاجيان و تعهّد آنان در برابر خدا است كه يعني ما همه دعوتهاي خدا را اجابت مي‏كنيم. منظور از كلمه «لبّيك»، تنها اجابت دعوت ابراهيم عليه‏السلام در قرآن نيست، چنانكه برخي مفسّرين گفته‏اند. در دعوت ابراهيم عليه‏السلام آنگونه كه قرآن بيان مي‏كند، خداوند متعال او را فرمان داده است كه مردم را، با بانگ بلند، به حج فراخواند: «در ميان مردم، با بانگ بلند به حج دعوت نما كه حاجيان، پياده و سواره، بر اشتران لاغر و از نواحي دور، به زيارت كعبه بيايند تا شاهد منافع گوناگون آن گردند.»2 ما دايره «لبّيك» را نه تنها از اجابت دعوت ابراهيم عليه‏السلام فراتر به حساب مي‏آوريم بلكه آن را اجابت تمام نداها و پيامهاي جاودانه خدا در قرآن مي‏دانيم؛ خواه آن نداها خطاب به تمام مردم باشد و يا تنها خطاب به مؤمنان. «لبّيك»؛ يعني پروردگارا! ما در اين موقعيّت و با اين حالت، تمام پيامهايت را در قلمرو اسلام، عبادات، اخلاق، جهاد، سياست و اقتصاد اجابت كرده و به آنها متعهّد مي‏شويم و در برابر تمام شياطين نفساني و دشمنان خارجي مقاومت مي‏كنيم. «لبّيك»، فرياد بلندي است كه از حنجره حاجيان در فضا طنين مي‏افكند و جانبداري آنان را از اسلام تجديد مي‏كند. حاجيان با نداي «تلبيه» هنگام حركت به سوي مكه؛ اولين پايگاه دعوت اسلام، راهپيمايي مي‏كنند و مي‏خواهند حركت سيل آسايشان از تمام نقاط جهان قدرت نمايي اسلام قلمداد شود و با فريادهاي «لبيك» اعلان مي‏كنند: پروردگارا! اگر در آغاز دعوت اسلام، مردم اسلام نياوردند، نه ايمان آوردند و نه بدان پيوستند، و اگر مسلمانان از خط اسلام ناب منحرف شدند، بسياري از تعاليم آن را عمل نكردند و گرايشهايي انحرافي پيدا كردند، ما اعلان مي‏كنيم كه به سوي حرم و خانه‏ات رهسپاريم و از عمق جان با درك كامل و با تمام وجود و آمال خود، نداي «لبيك» را سر مي‏دهيم؛ چرا كه تو اسلام را با تمام ابعادش براي ما مكتب حيات و حركت قراردادي و ما تصميم داريم بواسطه آن، به قلّه تكامل برسيم. از اينجا مي‏توان به اين نكته پي‏برد كه چرا تنها كلمه «لبيك» واجب نشده و حتما بايد «لبّيك لا شريك لك» را نيز بدان اضافه نمود. اين اضافه، براي آن است كه بر اخلاص و توجه كامل در ذكر «لبيك» و تنها خدا را در محضر خود ديدن، تأكيد كند و بفهماند كه چنين خطاب و توجّهي به غير خدا و يا انسانهاي ديگر نيست. گويندگان «لبيك» مي‏خواهند بگويند: ما هر ندايي را اجابت كنيم و به هر معيار و قانوني، از هر قانونگذار و انديشمندي، پايبند باشيم و هرگونه روابطي را با انسانها برقرار نماييم، همه‏اش از اجابت ما به خداي خود سرچشمه مي‏گيرد و هيچ چيز و هيچكس را با خدا شريك نمي‏دانيم و تنها به خداي يگانه، با كمال عشق، اخلاص و خضوع، توجه داريم، اگر با مردم رابطه داريم، از ارتباط ما با خدا نشأت گرفته است و ما از رهگذر خلق خدا به خدا مي‏رسيم و اگر به رسول خدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله و تمام پيامبران وابسته‏ايم، نه به عنوان شخص آنها، كه به عنوان فرستادگان خدا و پيام آوران او است. و همينطور اگر به امامان معصوم عليهم‏السلام و اولياي خدا عشق مي‏ورزيم، به خاطر اين است كه آنان بندگان خدايند و او را به‏طور شايسته اطاعت و عبادت نموده‏اند. «لبيك لا شريك لك»، بدين معناست كه غير از خدا را اجابت نمي‏كنيم و به نداي قدرتمندان، دولتها، احزاب، بلوك‏هاي منطقه‏اي و محافل بين المللي گوش فرا نمي‏دهيم، بلكه، تنها خدا، محور ما است كه برگردِ آن حركت مي‏كنيم؛ زيرا تنها با اجابت خداي يگانه است كه ميان مسلمانان انسجام و اتحاد حاصل مي‏شود. «لبّيك، لا شريك لك»، تكرار مي‏شود و اين تكرار، به خاطر افزايش و عمق شعور در جان آدميان است. تكرار «لبّيك»، براي حاكميت خدا بر قدرتمنداني چون شاهان، جباران و طاغوتها و بر تمام مظاهر زندگي همانند ثروتها و نعمتها است و ديگر نبايد مدّاحان و ستايشگران از اشخاص و دنيا تعريف و مدح نمايند؛ چرا كه انسان در مراسم حج، بر انحصار فرمانروايي خدا و اختصاص ستايش و نعمتها به او تأكيد مي‏ورزد و هر ستايش و نعمت و قدرتي، پرتو حمد، نعمت و حاكميت خدا است و غير از او كسي قابل ستايش و وليّ نعمت نيست. خلاصه سخن اين كه: تنها خدا لايق و صاحب مدح و حكومت و نعمتهاي دنيوي است و بس. بدين ترتيب، انسان مي‏يابد كه در حضور خداي يگانه است و از هر انساني فاصله دارد و عبوديت مطلق براي خدا در صورتي تحقق مي‏پذيرد كه انسان با تمام وجود، انديشه، شعور و وجدان و در هر حركت، طرح و عمل در زندگي بنده خدا باشد. با بندگيِ مطلق خداوند است كه انسان خود را در برابر تمام دنيا و موجودات، آزاد مي‏بيند و عبوديت و حريت در جانش ريشه مي‏دواند و هر اندازه بندگي خدا عميق‏تر گردد، آزادگي انسان فزون‏تر مي‏شود و از سنگر عبوديت است كه آزاد منشي اوج مي‏گيرد و مي‏شكفد. اما از خدا بي خبران خود را در برابر خدا آزاد و رها مي‏بينند و در مقابل انسانها، شهوات و مطامع دنيا بنده و اسيرند. باز اگر بخواهيم بيشتر اسرار حج را بفهميم، بايد سراغ خانه خدا و كعبه معظمه برويم و از خود بپرسيم كه: آيا خانه خدا را كه از سنگها ساخته شده، بايد تقديس و احترام كرد؟ آيا طواف، تنها چرخيدن برگِرد چنين خانه‏اي است؟ اين يك الزام جديدي نيست كه به جاي بتهاي قابل انتقال، سنگهاي ثابتي را احترام نماييد، بلكه عصيان بر بت پرستي است و بُعد رمزي و نمادين دارد؛ رمزي كه هدف از آن، تربيت انسان و مسلمانان مترقي در برخورد اسلام با واقعيّتهاي عيني و زندگي است و ما بايد آن را بشناسيم و به ابعاد آن آگاه گرديم. چگونه بايد به چنين رازي از حج ، پي‏ببريم؟ ما به عنوان يك مسلمان در شهر يا روستاي خود، براي خدا خانه‏اي بنا مي‏كنيم و نام آن را مسجد قبيله، مسجد محلّه و يا مسجد شهر مي‏گذاريم و با مرزبنديهاي خانوادگي، منطقه‏اي و قومي، مساجد را از يكديگر جدا ساخته، هر مسجدي را به يك خانواده، قبيله، فاميل، عرب و عجم اختصاص مي‏دهيم و خود را در يك چهارچوب تنگ فكري، و نه يك بينش باز فكري نسبت به تمام انسانها، محدود مي‏نماييم. اما كعبه خانه قابل احترامي است كه خداوند آن را مايه قيام و زندگي تمام انسانها، بدور از رنگ، فرهنگ و جغرافيايي خاص، قرار داده است و در حقيقت آن را يك خانه الهي و بين‏المللي به حساب آورده تا هر مسلماني آن را خانه شعار و مقصد خود بداند؛ از اين رو خداوند به مسلمانان دستور مي‏دهد: در هر كجا كه هستيد به سوي آن توجه كنيد؛ «اي پيامبر، به سوي مسجدالحرام توجه كن و شما مسلمانان هم هر كجا بوديد به سوي آن رو گردانيد»3؛ چرا كه اين خانه بايد مركز وحدت، كنگره جهاني و محل تجمع تمام مسلمانان از هر نژاد و ملّتي باشد. حال راز ديگري از حج را مد نظر قرار مي‏دهيم و طواف در اطراف خانه خدا را به عنوان يك عبادت در نظر مي‏گيريم. ما در خانه و زندگي طبيعي خود، خدا را بطور فردي پرستش مي‏كنيم و بالاتر از اين، عبادت را به صورت جماعت انجام مي‏دهيم و اندكي در افزايش افراد، توسعه يا تضييق قائل مي‏شويم ولي عبادت از حدود تنگ فردي و اجتماعي خود فراتر نمي‏رود. در چنين عبادتي، تمام امّت اسلام در سطح جهاني و انساني، مورد توجّه نيست. اكنون عبادت طواف را مورد نظر قرار مي‏دهيم، اين عبادت برگرد خانه خدا، در سطح تمام امّت اسلام و جهان مي‏باشد و همه مسلمانان، به عنوان يك ملّت، در آن شركت دارند. در طواف خانه خدا يك عبادت عمومي است، نمايندگان تمام مسلمانان عرب، فارس، هند، آمريكا، آفريقا، اروپا و غير آن، حضور مي‏يابند تا بينش عميقي در عبادت و روحيه تازه‏اي در محضر خدا، پيدا كرده و مفهوم انسانيّت در دلشان اثر نمايد و از آنچه در زندگيشان به صورت عادت غلط در آمده، آزاد گردند؛ زيرا اگر مردم در انديشه، عبادت و مسؤوليتهايشان در محيط بسته‏اي تلاش و زندگي كنند، دچار روحيه محدود و تنگ نظري خواهند شد و خود را به عنوان بخشي از امّت بزرگ فراموش خواهند نمود، در صورتي كه، عبادت طواف، در محضر پروردگار جهان، به امت اسلام انديشه و روحيه جهاني الهام مي‏بخشد و هدف تربيتي حج از آن پديدار مي‏شود و اين همان ساختن مسلمان، با انديشه جهاني است كه هنگام طواف برگرد خانه همگاني خدا، از خود محوري و دايره خانواده و سرزمين و ملّتش آزاد مي‏شود. اين مسأله مهمّي است كه ما در زندگي اجتماعي و سياسي خود بايد آن را تحقّق ببخشيم و فعاليّتهاي خود را وارد صحنه جديد بگردانيم و نقش بهتري را ايفا نماييم؛ زيرا يكي از مشكلات جهان اسلام، همين روحيه‏اي است كه احيانا بر مسلمانان حاكم مي‏شود و آنان به مسائل خاصّ خود اهتمام مي‏ورزند كه يك درجه از مشكلات و مسايل شخصي فراتر رفته و از حالت خود محوري، به روحيه ملي‏گرايي تبديل شده است. چنين مسلماناني، مسايل كشور خود را، اساس مشكلات اسلام دانسته و بر اين باورند كه بايد تمام فعاليّتهاي خود و مسلمانان در حج براي حلّ آنها صرف شود و بايد از تمام انرژيها و معادلات جهاني كمك گرفت و ديگر فكر نمي‏كنند كه بايد از كشور آنان هم به نفع مسائل و مشكلات جهان اسلام استفاده نمود و چه بسا، اين روحيه ملي‏گرايي، آنان را از مسائل جهاني ـ به طور كلّي ـ منزوي نمايد. امروزه مي‏بينيم واقعيت سياسي كشورهايي كه مسلمانان در آن زندگي مي‏كنند، مسائل منطقه‏اي يا جغرافياي آن كشورها است و مسلمانان در ميان مشكلات فراوان جهان اسلام، تنها در صدد حلّ مسائل محلّي خود مي‏باشند و به مسايل ديگر هيچ اهتمامي نمي‏ورزند، مگر آنجا كه با مسائل كشور خود در رابطه باشد. اينان با مسائل ديگر كشورهاي مسلمان، همانند قضاياي ديگر اجانب و بيگانگان برخورد مي‏كنند و چه بسا، دخالت در مسأله‏اي را، گرچه اسلامي باشد، و تنها به خاطر بازماندن از مسائل خود، نقطه ضعف مي‏شمارند. احيانا برخي مي‏گويند: من به اين مسأله مخصوص اهميّت مي‏دهم، چون يك موضوع اسلامي است و شرايط آن سرزمين كه در مراسم حج، من نمايندگي آن را دارم، ايجاب مي‏كند كه من در قلمرو خاص خود تلاش نمايم؛ چرا كه من از ديگران به اين مسأله آشنا ترم و از امكانات و شرايط آن، جهت تلاش سودمند و بهره برداري در موقعيّت بهتري هستم و اهميّت اين مسأله، از ديگر مسائل جهان اسلام، با توجّه به موقعيّت استراتژيك آن در برخورد با واقعيّتهاي موجود جهان اسلام، بيشتر مي‏باشد. البته، چه بسا، اين منطق مورد قبول و عقلايي باشد ولي بايد به اين نكته مهم توجه داشت كه: تفكّر جامع نگري اسلام، مسلمانان را وا مي‏دارد كه در مسائل كشور يا منطقه خود، به عنوان يك مسأله اسلامي بنگرند و آن را از اين ديدگاه بررسي نمايند كه از نظر سياسي، اقتصادي و امنيّتي، چه جايگاهي در جهان اسلام دارد، تا هر مسلماني بداند چقدر نيرو صرف نمايد و چگونه بايد، با توجه به شرايط اين كشور و آن مملكت، موضع‏گيري كند. بديهي است كه فرق است بين اين كه يك مسلمان، در فكر پيروزي كشور خود در فلان مسأله خاص باشد، گرچه تمام مسلمانان در مسائل جهاني اسلام ناكام شوند و بين اين كه در انديشه حلّ مسائل كشور خود، به عنوان بخشي از مسائل مهم جهان اسلام باشد. سخن ما اين است كه نسبت به مسائل خود شور و حرارت ابراز نكنيد و نگوييد: مسلمانان آن كشور به مسائل خود خواهند پرداخت و مسلمانان ديگر در كشور ديگر نمي‏توانند از آنان حمايت كنند! همچنانكه مسلمانان هر كشور اسلامي، چنين عذري را مي‏آورند. بلكه مسأله مهم و قابل توجه اين است كه ما بايد به مسائل خود، به عنوان بخشي از مسائل جهان اسلام بنگريم و نه جداي از عالم اسلام. ما مي‏خواهيم، بواسطه حج، انسان مسلمان دوباره ساخته شود و تحوّل يابد؛ به گونه‏اي كه اسلام را با توجّه به مقتضيات و امكانات كلّ جهان در نظر بگيرد و در درون خود تحوّلي را پديد آورد كه بتواند در هر منطقه‏اي براي مسلمانان سودمند باشد. ما نبايد آمال و آرزوي خود را در ديدگاههاي تنگ و مناطق محدود، محصور كنيم و در برابر موانع خاصّ و منافع فردي و يا ملّي از موضع‏گيرهاي جهاني و اسلامي خود چشم پوشي نماييم. پس اگر ما توانستيم با ساختن چنين شخصيّت اسلامي و جهان‏نگر، به هدف بزرگ خود برسيم، آنگاه است كه مي‏توانيم خود را در موقعيّت صحيح و آغاز يك تحوّل تعيين كننده و سرنوشت ساز بدانيم و از صورت افراد پراكنده و يا جمعيت‏هاي متفرّق، به يك امّت تبديل شويم و اين سرّي است كه ما از طواف برگرد خانه خدا مي‏فهميم. صفا و مروه و سعي، نمايانگر چند دور حركت انسان است از آغاز معين تا پايان معيّن و اين به خاطر عبادت خداوند است كه ما را بدان امر نمود. بنابراين، سعي حركتي عيني از اطاعت و رمز عبادت خداوند است و اين، سرآغاز سازنده‏اي است كه نقش تربيتي در انسان دارد و تلاش او را، جهت تحصيل علم و نيرو يا در برخورد با هجومهاي تحميلي مستكبران، در يك چهارچوب مشخصي شتاب وجهت مي‏بخشد، بلكه در موضع‏گيري انسان بر ضد مستكبران و يا كوشش براي رفع نيازهاي مردم هم، نقش دارد؛ زيرا همانطور كه خدا از انسان، سعي در اين مكان را خواسته، تلاش و كوشش در اين امور را هم از او طلب نموده‏است. خداوند از آدميان مي‏خواهد كه زندگي را، حركت و تلاشي براي خدا در خط مسؤوليت قرار دهند و آن را تبديل به صحنه‏اي از تلاش نمايند كه از وجود تمام عناصر و گروههاي طغيانگر، كافر و مستكبر پاك و منزه گردد و اينجاست كه سعي، بين آغاز و پايان مشخصي، نقطه جهش به تمام صحنه‏هاي مورد خواست خدا مي‏شود. آنگاه حج را با وقوف و درنگ در عرفات، مشعر و منا، ادامه مي‏دهيم و مدّتهاي معيّني را، به تفكّر و تأمّل و ياد خدا سپري مي‏كنيم و اين خود، سرّي از اسرار اين وقوفها است. ما به خوبي درك مي‏كنيم كه انسان وقتي در حركت و زندگي خود، در هر موقعيت و با هر گونه فعاليّتي، در صحنه علم، سياست، جنگ و صلح غرق شد، ناچار بايد مدّتي هم درنگ كند و بينديشد و حساب نفع و زيان خود را بنمايد تا برايش آنچه از انحرافات و كجرويها رخ داده، روشن گردد و غفلت، او را دچار غرور و انحراف نسازد؛ به گونه‏اي كه حركت خود را فوق العاده ببيند و خود را بزرگ تصوّر نمايد و در حقيقت چيزي در خارج، جز خيال و سراب نباشد. غرور، به انسان مي‏گويد كه تو خطا نمي‏كني و حق با تو است و با اين عقل و تجربه و برخورداري از سطح شناخت و روشني مسائل، براي كسي مانند تو اشتباه رخ نداده است. اين وقوفها و درنگها، با زبان اشاره به تو مي‏فهماند كه از شتاب حركت خود بكاه و بايست و در آنچه گفته‏اي يا انجام داده‏اي، فكر كن، تا موارد خطا و صواب آن را دريابي و خود را در تمام حركات گذشته، به دقت مورد ارزيابي و نقد قرار ده و كاملاً خودت را بشناس. وقوف در عرفات، مشعر و منا در محضر خدا، براي ارزيابي و تفكّر جهت يادآوري خويشتن و پروردگار و ميزان رابطه انسان با خدا و توجه خدا به انسان است. و با چنين انديشه‏اي است كه انسان بايد جهت حركت آينده خود را در اعمال و طرحها و بازتابهاي فكري و اجرايي خود دريابد، به ويژه در «منا» كه به انسان الهام مي‏كند: اين شبها آخرين فرصتهاي مراسم حج است و ببين كجا بودي و اكنون چه در حالتي هستي و فردا چه مي‏خواهي انجام دهي و چه چشم اندازهاي جديدي در پيش داري؟ آيا در انديشه دنيا و دلبستگي به مادياتي و يا مي‏خواهي ميان دنيا و آخرت، فكر و روح و تحصيل هدف بزرگ، از طريق طلب رضايت خدا، رابطه برقرار سازي؛ همانگونه كه خدا در مراسم حج و مشاعر حرام، از ما مي‏خواهد چنين درخواست نماييم و نزد او تضرّع و لابه كنيم. برخي از مردم مي‏گويند: «پروردگارا! به ما بهره دنيوي ده. براي اينان در آخرت بهره‏اي نخواهد بود. برخي از مردم مي‏گويند: پروردگارا! در دنيا به ما بهره نيك عطا فرما و در آخرت نيز بهره نيك تفضّل كن و ما را از عذاب آتش نگهدار.»4 با اين نگرش، حج انسان را از دنيا جدا و منزوي نمي‏كند بلكه او را در كنار تلاش تكاملي و ممتدّ در دنيا، به آخرت پيوند مي‏دهد. و بالأخره حج، ما را از طريق نمايش آشكار سنگسار شيطان، به فكر مبارزه با شيطان مي‏اندازد و اين راز و رمزي است كه در زندگي و حركت انسان، دور از حقيقت نيست؛ زيرا انسان، شيطان پنهان را در زواياي نفس خود نمي‏يابد، مگر اين كه حقيقت آن را بشناسد و در شناخت نفس خود، همه شياطين را بواسطه افكار شيطاني و نه به سبب حجم و اندازه بيابد. تو اي انسان! تلاش و جهش نما، تا شيطان را در نفس و موجوديت خود، بيابي و خوب ببين و نظر بينداز كه شيطان در درون تو كجا لانه كرده و در زندگي اجتماعي ـ سياسي و... كجا رخنه نموده است؟! بدين ترتيب با سنگسار شيطان، حج پايان مي‏پذيرد. اي مسلمان! اي حاجي! تو از تمرين و آزمايش در حركت عبادي خويش، در صحنه‏هايي كه نمايانگر مبارزه بي‏امان در ميدان نبرد نست، فارغ گشته‏اي و اكنون براي طرد و رجم شيطان ايستاده‏اي، تا در جلوي خود تمام شياطين كفر، ستم و استكبار جهاني را با كمال قدرت بنگري و از مراسم حج به صحنه كارزار بازگردي و در صحنه زندگي با كليه بتها، موضعگيريها، مكانهاي تفكر، مشكلات، شياطين، آغازها و پايانهايش، روبرو شوي و حركت و تلاش نمايي از حج با موفقيت خارج شوي، كه ديگر در پايان حج نخواهي بود، بلكه در پايان زندگي هستي و بايد در محضر پروردگار عالميان به‏پاخيزي. آيا حج با پايان اعمالش پايان يافت؟! نه، حج تازه آغاز گشته است، تا در زندگي و در كليّه صحنه‏هاي پرشور جهان اسلام حاضر باشد و دين كاملاً براي خدا و زندگي تماما در خدمت او قرار گيرد. اين بود، سرگذشت انساني كه از سنگر ايمان، توأم با شعور و مسؤوليت، خدا را پرستش مي‏كند و نه از روي احساس بي‏دردي و بي‏تعهّدي، كه دوري از حقيقت حج است. حج در حقيقت خود سازي انسان مسلماني است كه خدا را دوست دارد و در پرتو چنين محبّت مسؤولانه و خاشعانه در برابر او، انسانها و نيز زندگي را دوست دارد. پی نوشت ها : 1 ـ قصص: 77 2 ـ حج: 27 ـ 26 3 ـ بقره: 144 4 ـ بقره: 202 ـ 200

منبع : پایگاه اطلاع رسانی راسخونhttp://www.shiasearch.com/