Drawer trigger

از بیداری تا انسجام اسلامی

نویسنده: حمیدرضا غریب رضا اشاره تمدن غرب در گام نخست، تلاش کرد تا با برخورد فیزیکی، شخصیت ها و نمادهای فکری و فرهنگی جریان بیداری اسلامی را قلع و قمع و از صحنه مبارزه خارج نماید. مجری این پروژه، حکومت های دست نشانده در کشورهای اسلامی بودند. در کشورهای استعمار زده، جنبش های استقلال طلب اسلامی به شدت سرکوب می شدند؛ تا جایی که کشوری چون الجزایر برای رسیدن به استقلال خود؛ نیم میلیون قربانی داد.نگاهی تمدنی به مفهوم انسجام اسلامی بیداری اسلامی «بیداری اسلامی» پدیده ای برآمده از رویارویی جهان اسلام با تمدن غربی است؛ واکنشی است در برابر خوابی عمیق و بلکه مرگی به درازای چند قرن در بدنه جهان اسلام. بیداری اسلامی، آغاز جنبشی فراگیر برای بیدار شدن از خواب سنگین تمدنی برای بازسازی و احیای همه جانبه تمدن اسلامی است. هر چند در کنار جنبش بیداری اسلامی، جریان های فکری و سیاسی گوناگون دیگری بر اثر رویارویی تمدنی، در کشورهای اسلامی به وجود آمد، ولی به جهت اصالت، مردمی بودن و نزدیک تر بودن بیداری اسلامی با شاخصه های فکری تمدن اسلامی، این حرکت (با تمامی گرایشها و تنوع موجود در آن) انعکاس منطقی و حقیقی جهان اسلام در برابر تمدن غرب باید برشمرد. جهان غرب در یک پروسه از پیش طراحی شده و به اقتضای زمان و تحولات جهانی در برخورد با پدیده بیداری اسلامی، سه استراتژی را اتخاذ و اجرا نمود: ـ گام اول؛ استراتژی «مشت آهنین» ـ گام دوم؛ استراتژی «جایگزین سازی» ـ گام سوم؛ استراتژی «جنگ مذهبی» مشت آهنین تمدن غرب در گام نخست، تلاش کرد تا با برخورد فیزیکی، شخصیت ها و نمادهای فکری و فرهنگی جریان بیداری اسلامی را قلع و قمع و از صحنه مبارزه خارج نماید. مجری این پروژه، حکومت های دست نشانده در کشورهای اسلامی بودند. در کشورهای استعمار زده، جنبش های استقلال طلب اسلامی به شدت سرکوب می شدند؛ تا جایی که کشوری چون الجزایر برای رسیدن به استقلال خود؛ نیم میلیون قربانی داد؛ اندیشمندان معتقد به تشکیل حکومت دینی، تبعید، اعدام و قربانی مبارزه با استعمار فرانسه شدند؛ اندیشمندانی چون حسن البنّاء و سید قطب در مصر با ترور و اعدام از صحنه سیاسی و اجتماعی حذف شدند؛ گلوله های مرگبار، پاسخ فریادهای آتشین بیدارگرانی چون نوّاب صفوی شد و سترگ اندیشانی چون شهید متفکر، محمدباقر صدر در عراق کشته شدند. طبیعی بود که تکاپوی فراگیری و خیز بلند تمدنی ایجاد شده در جهان اسلام به سادگی و با برخوردهای فیزیکی و سرکوبگرانه از بین نمی رفت. با توجه به ساختارهای معرفتی موجود در متون دینی که همواره عزّت امّت اسلامی، سلطه ناپذیری، جهاد، امر به معروف و نهی از منکر و... را چون فریضه هایی فراموش شده در بعد اجتماعی به امّت اسلامی هشدار می داد، این گرایش، روز به روز ریشه دارتر و ژرف تر گردید. جایگزین سازی ایجاد التقاط در قالب های گوناگونِ اسلام کمونیستی، «اسلام لیبرال» و «اسلام قومیت گرا» به عنوان بدیل برای جریان ناب بیداری اسلامی بود. اسلام لیبرال و نظریه پردازان این جریان، تلاش داشتند تا در کشورهای گوناگون اسلامی، متناسب با نیازهای بومی و فرهنگ محلی، با عرضه قرائتی جدید از اسلام که همسو و هماهنگ با ارزش های تمدن اومانیستی غرب باشد، در برابر جریان بیداری اسلامی رقابت نمایند. پیدایش این جریان و حضور در عرصه فکری و سیاسی کشورهای اسلامی نمایشگر ریشه دار بودن گرایش به دین و حرکت توده ها به سمت عملی شدن اسلام بوده است. به شکل طبیعی، وقتی ریشه کن کردن و از بین بردن تفکری امکان پذیر نباشد، جریان رقیب، نمادها و ساختارهای رویین را حفظ کرده، حقایق و گوهر اجتماعی دین را دگرگون می سازد. هدف از این جایگزین سازی ها ممانعت از حضور عنصر دین و دینداری در فضای سیاست و مدیریت کلان اجتماعی است. از سویی، شخصیت ها و جریان های سیاسی «اسلام سکولار» ترویج می شوند: در تونس «محمد ارگون»، در ایران «دکتر سروش» و....؛ اصلاح طلبی با الگوی حاکمیت مبانی سکولار در عرصه سیاسی در کشورهای گوناگون اسلامی فعال می شود؛ تا جایی که آمریکا حاکمان مستبد کشورهای اسلامی را وادار می کند به شکل صوری هم که شده، شعار اصلاحات سیاسی را سردهند. از سوی دیگر برای ترویج سیاست گریزی در میان مؤمنان و دلدادگان به دین، به قرائت های «قعود محور» و «جهاد گریز» دامن زده می شود. اسلام لیبرال هم نتوانست در عرصه نظر و جریان های سیاسی، پاسخگوی نیازهای جهان اسلام باشد. موج اسلام خواهی و گرایش به حاکمیت دینی، شور برای جهاد و مبارزه در راه دین، به ایران محدود نماند. در مصر، گرایش اسلام خواهی تا جایی پیش رفت که نظام سیاسی مجبور شد ولو به ظاهر، به آنان میدان دهد؛ پیروزی مسلمانان در الجزایر و سپس سرکوب آنان، پیروزی برخی از نمایندگان «اخوان المسلمین» در مصر و پیروزی اسلامگرایان در ترکیه را می توان در این بخش از فصل بیداری اسلامی به شمار آورد. در دوره ای که بسیاری از تحلیل گران داخل و خارج معتقد بودند جوانان نسل سوم انقلاب ایران، تمایلی به استمرار نظام جمهوری اسلامی ندارند، جریانی اصولگرا با ادبیات و نگاهی انقلابی و در عین حال با تخصص و کارشناسی لازم و با شعار عدالت خواهی، به همت همین جوانان به قدرت می رسد. جنگ مذهبی در کنار مظاهر غرب زدگی در جهان اسلام، جریان غالب و رو به رشد، گرایش به اسلام و نگاهی است که حاکمیت را حق ارزش های دینی و اسلامی می داند. واکنش های فراگیر جهان اسلام در مواجهه با کاریکاتورهای موهن به پیامبر اعظم(ص) و برخورد توده های مسلمان با اظهارات پاپ بندکیت شانزدهم و موج گرایش به حجاب در میان زنان، به ویژه بازیگران زن و گویندگان تلویزیونی و شبکه های ماهواره ای کشورهای اسلامی، دلیل بر اثبات سیر رو به افزایش رویکرد به مذهب است. امواج دین گرایی، محاسبات غرب را برای تغییر فرهنگی جهان اسلام بر هم زد. جهان غرب درک کرده بود که این تحول فراگیر توقف نمی یابد. به همین جهت مبارزه را از میدان حمله بیرونی به جبهه جنگ درونی منتقل کرد. در استراتژی سوم جهان غرب، دیگر نیازی به صرف هزینه فکری و نیروی انسانی نیست. تنها وظیفه غرب، تحریک مسلمانان نسبت به یکدیگر و باز کردن زخم های کهنه است. مسلمانان ها در این پروژه، خود، یکدیگر را از بین می برند و برای تصفیه و از میدان بیرون کردن رقیب مذهبی و قومی خود، هزینه و نیرو صرف می کنند.؛ فتنه و جنگ مذهبی، اساسی ترین استراتژی کنونی جهان غرب است. عراق، بارزترین نمونه اجرای این پروژه است. فتنه گری های شبکه های ماهواره ای چون «الجزیره» حاکم کردن روح شیعه ستیزی در همایش «تقریب مذاهب» در دوحه که باید محل همفکری و تبادل نظر می بود و تغییر ادبیات برخی عالمان وحدت گرای جهان اسلام، چون «وهبه زحیلی» یکی از عالمان بزرگ کشور سوریه که شخصیتی تقریبی بود و بارها به ایران سفر کرده؛ او در چرخشی ۱۸۰ درجه، کتابی منتشر کرد با نام «سیره امام نواندیش محمد عبدالوهاب». و او در این کتاب تمامی جنبش های اسلامی معاصر، حتی حرکت شخصیت متفکری مانند «اقبال لاهوری» را به نوعی متاثر از وهابیت معرفی کرده است! همین شخص در کنفرانس دوحه، با کمال بی انصافی، شیعه را متهم کرد که عایشه، همسر پیامبر را به فحشا متهم می کنند! در این فضا دیگر نباید تعجّب کرد اگر ببینم عالم بزرگی چون «شیخ یوسف قرضاوی» گرفتار بیماری «شیعه هراسی» شده باشد و در گفت وگوی خود با جناب هاشمی رفسنجانی در شبکه الجزیره مسائلی را مطرح کند که به فتنه میان شیعه و اهل سنّت دامن می زند. انسجام اسلامی بیداری اسلامی به مرحله ای رسیده است که پیش از هر دوره ای نیازمند انسجام اسلامی است، از این روست که رهبر معظم انقلاب سال ۱۳۸۶ را به نام «اتحاد ملی و انسجام اسلامی» خوانده اند. همگرایی عملی مذاهب، الگویی منطقی و نخستین گام تحقق وحدت اسلامی است. مرحوم «سید جمال الدین» بزرگ ترین قهرمان این میدان بود. منظور از همگرایی همه جانبه، تلاش برای ایجاد فضای همکاری مشترک شیعه و اهل سنّت در عرصه های مختلف سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و.... است. تجربه نشان داد که با اعتقاد به وحدت اسلامی می توان تأثیرات بسزایی در روند تحولات جهانی گذاشت؛ برای نمونه در جنگ ۳۳ روزه اخیر حزب الله لبنان با اسرائیل، گروه اخوان المسلمین سنّی مذهب با افتخار اعلام کرد که در کنار حزب الله لبنان با اسرائیل جنگیده است. امروز روز سخن گفتن از «قانون اساسی مشترک جهان اسلام»، «ارتش متحد جهان اسلام»، «پول مشترک اسلامی»، «بازار مشترک جهان اسلام» است. بنابراین جهان اسلام چاره ای جز همگرایی همه جانبه و فعالیت های فرهنگی و علمی مشترک شیعیان و اهل سنّت در کشورهای اسلامی و در سطوح بین الملل در قالب سازمان های مردم نهاد(NGO) ندارد. تفاهم و گفت وگو، یکی از شاخصه های فرهنگ قرآنی است. شخصیت کامل اسلامی، علاوه بر شور جهاد و مبارزه و جانفشانی در راه دین و حقیقت، اهل مفاهمه، گفت وگو و روشن کردن حقایق می باشد. سیره عملی پیامبر اسلام(ص) و اهل بیت(ع) گویایی این واقعیت است. بی گمان بسیاری از بحران های پدید آمده در جهان اسلام، نتیجه جهل و عدم شناخت صحیح مسلمانان از یکدیگر است؛ نه تنها واقعیت های مذاهب برای یکدیگر شناخته شده نیست، بلکه تصورهای نادرست، توهم ها، تهمت ها و زشت نمایی های فراوانی وجود دارد که حقیقت مذاهب را واژگون نشان داده است. طبیعتا مذاهب مختلف اسلامی اختلاف هایی واقعی با یکدیگر دارند، ولی حجم بسیار بالایی از اتهام ها و دروغ پردازی ها در کنار این اختلافات وجود دارد که کینه توزی و بغض مذهبی را دامن می زند؛ در شناسایی واقعیت مذاهب، تنها نباید به نخبگان بسنده کرد. عالمان دینی اطلاعات مناسب را پیدا می کنند، ولی وقتی فضای عمومی جهان اسلام، واقعیت ها را نشناخته باشد، عالمان معتقد به تقریب مذاهب، توان فعالیت در محیط عمومی را پیدا نمی کنند. تاکید بر جوانان و ایجاد انجمن های گفت وگوی مذهبی و تمدنی در میان جوانان جهان اسلام، ضرورتی است که توجه چندانی به آن نشده است. طبیعتا با عدم ترویج فرهنگ وحدت گرا، جوانان، نخستین قربانیان تفکرات تکفیری و خشونت آمیزی هستند که به نام دین و مذاهب اسلامی ترویج می شود. باید این حقیقت را پذیرفت که تنها در سایه «انسجام اسلامی» می توان «بیداری اسلامی» را به منزلگه «تمدن اسلامی» رساند. کلید واژگان (برچسب ها): بیداریانسجام اسلامیجهان غربوحدت منبع: امتداد > خرداد ۱۳۸۶، شماره ۱۸، صفحه ۱۰