تفسیر آیاتی از سوره ی فجر
تفسیر آیاتی از سوره ی فجر
0 Vote
96 View
نویسنده: ابوالفتوح رازی شب های ده گانه «والفَجْرِ وَ لَیالٍ عَشرٍ؛ به حقِّ بامداد و شب های دَه[گانه]». حضرت قدیم جَلّ جلالُه، قسم کرد به فجر، و در فجر، مفسران خلاف کردند که نمازِ بامداد، صبح مُحرَّم، صبحِ همه ی روزهاست و بامداد همه ی سال است. و مراد به شب ها، دهه ی ذی حجّه است که این ایام، فاضل ترین ایام سال است و روایت است از رسول صلی الله علیه و آله که گفت: هیچ ایام نیست که خدای تعالی دوست تر دارد که بنده در او عملِ کند فاضل تر از این ایام و روزه ی هر روزی از او برابر است به روزه ی یک سال و قیام هر شبی از او به [اندازه ی ثواب] قیام شبِ قدر. و در فضیلت این ایام آمده که: هر که این دهه ی اولِ ماه ذی حجّه را روزه دارد، خدای تعالی او را ده کرامت دهد: بر عمرش برکت کند و در مالَش بیفزاید و عِیالش نگه دارد و سیّئاتش مُکَفَّر (محو) گرداند و حَسَناتش، مضاعف کند و سَکرات مرگ بر او آسان کند و تاریکی گور بر او روشن کند و ترازوی حسناتش گران بار کند و از دَرَکاتِ دوزخش نجات دهد و به درجاتِ بهشتش برساند. هر که در این دهه صدقه ای دهد، هم چنان بود که به پیغامبران خدای داده و هر که بیماری را بپرسد (عیادت کند) چنان باشد که پیغامبران را عیادت کرده و هر که از پیِ جنازه ای برود، هم چنان باشد که از پیِ جنازه ی شهیدی رفته و هر که مؤمنی را مهمان کند، هم چنان بود که رسول خدای را میزبانی کرده و هر که برهنه ای را باز پوشد، خدای تعالی او را به حلّه های بهشت باز پوشد و هر که با یتیمی لطف کند، خدای تعالی با او لطف کند و هر که به مجلسِ ذکر حاضر آید، چنان باشد که به مجلس مصطفی صلی الله علیه و آله حاضر آمده و این ایامی است که در این ایام، بسیار پیغمبران را کرامت بوده است. در خبر آمده است که: روز اول از او (دهه ی ذی حجّه) مولد ابراهیم خلیل بوده است و هم در مثل این روز، خدای تعالی او را خلیلِ خود گرفت. و در این روز خدای تعالی توبه ی آدم علیه السلام قبول کرد. هر که در این روز، روزه دارد، خدا بیامرزد. هر که روز اول از عَشر (دهه ی) ذی حجه، روزه دارد، خدای تعالی، او را روزه ی هشتاد ماه بنویسد و در اول این ماه رسول صلی الله علیه و آله فاطمه علیهاالسلام را به علی علیه السلام داد. و در این ایام، خدای تعالی رسمِ خانه [ی کعبه] به ابراهیم نمود تا بنا کرد و در این ایام بنای خانه کرد و در این ایام، ندا کرد و مردم را به حج خواند به فرمان خدای تعالی و در این ماه فرمود او را در خواب که فرزند را قربانی کن و به این ایام، وعده ی موسی تمام کردند (چهل روز) و در این ایام توبه ی داوود قبول کردند در شب عَرَفه. در خبری از رسول است که فرمود: در ذی حجه، شبی است که آن، سیّدِ شب هاست و آن شب ابراهیمِ خلیل است و آن شبِ عرفه است. هر که در این شب عملی کند از عبادت، او را مزدِ صد و هفتاد سال عبادت دهند و دعایش را اجابت کنند. در این شب دعا و تضرُّع و استغفار بسیار کنید که این شبِ مباهات است و در این شب، توبه ی تائبان، قبول کنند و هر نمازی و روزه ای و صدقه ای که در این ایام باشد، [ثوابش[ مضاعف کنند یکی به هفتصد. و اخبار در این معنی بسیار است. تفسیر جفت و یکت «و الشَّفْعِ وَ الوَتر؛ و جفت و یکتا». و گفته اند که: فجر، این صبح است که می بینید و شب های عشر، دهه ی ذی حجّه است وشَفع، خَلقانَند و وَتْرْ، خداست که یکی است، بی مثل و مانند. و جابر از رسول روایت کرد که: فجر، صبحِ ذی حجّه و لیالی عشر، دهه ی اول است و شفع روزِ عید است و وَتْر، روزِ عَرَفه. و گفتند: شَفْعْ، صفا و مَروَه است و وَتْرْ، خانه ی کعبه. و گفتند: شَفع درجات بهشت است که هشت دَر است و وَتر، دَرَکات دوزخ است که هفت است و این [آیه]، قَسَم به بهشت و دوزخ است. و نیز گفتند: شفع، روز و شب است و وَتْر، روز قیامت است که آن را شب نباشد. و نیز: شَفع و وَتر، خداست جَلّ جَلالَه ؛ وَتر است از آن جا که یکی بی همتاست و شَفع است از آن جا که دوّمِ هر یکی است. تفسیر مرصاد « ...اِنَّ رَبَّکَ لَبالمِرصادِ؛ خدایِ تو برراه ایشان است». عبداللّه ِ عباس گفت: یعنی خدای می بیند و می شنود افعال و اقوال شما را. و دیگری گفت: یعنی بر رَصَدِ (مراقبت) ایشان است بر صراط و آن فریشتگانی اند خدای را بر کناره ی دوزخ. عبداللّه عباس گفت: بر پُلِ دوزخ هفت جای است که مردم را بدارند و بپرسند. در اوّلش بپرسند از شهادتِ «لا اِلهَ اِلاّ اللّه ». اگر از عهده ی آن بیرون آید، رها کنند تا به دوم رود و الاّ از آن جا در دوزَخَش اندازند. چون به دوم رسد، ازنمازش بپرسند، اگر از عهده بیرون آید به سوم فرستند و الاّ همان معامله کنند با او. و چون به سوم رسد، از زکاتش بپرسند، اگر از عهده بیرون آید به چهارمش گذارند. آن جاش از روزه بپرسند اگر جواب دهد به پنجم گذارند او را. آن جاش از حج بپرسند، چون جواب دهد، از آن جاش به ششم گذارند. آن جاش از عُمره بپرسند، چون به هفتم رسد، آن جاش از مظالم بپرسند. اگر از عهده بیرون آید و الاّ مطالبت کنند او را به آن و آن اَعواضِ (عوض های) او بگیرند و به خَصمان دهند و او را به بهشت برند. آزمایش های الهی «فاَمَّا الاِنسانُ اذا ما ابتَلیهُ رَبُّهُ فَاَکرَمَهُ و نَعَّمَهُ فَیَقولُ رَبِّی اَکرَمَنِ؛ اما آدمی چون بیازماید او را خدایش، گرامی کند او را و نعمت دهد، گوید: خدایِ من، گرامی کرد مرا». اما آدمی چون خدای، او را به نعمت ابتلا (آزمایش) کند و مُنَعَّم دارد، او را تن درستی دهد و نعمت و مالِ بسیار، گوید: خدای مرا اِکرام کرد. آن مر خویشتن بر خدای حقّی شناسد و چنان داند که آن بر خدای در حقّ واجب بوده است. «و اَمّا اِذا مَا ابتَلیهُ فَقَدَرَ عَلیهِ رزقَهُ فَیَقولُ ربّی اَهانَن؛ و اما چون بیازمایدش و تنگ کند بر او روزی اش، گوید: خدایِ من خوار بکرد مرا». اما چون او را امتحان کند به درویشی و روزی بر او تنگ کند، به شکایت بیرون آید و گوید: خدایْ مرا اهانت کرد. این، بیان احوال آدمی کرد که نه در نعمت شاکر باشد نه بر محنَت صابر. آنگه حق تعالی ردّ کرد بر او و گفت: کَلاّ و این کلمتِ تنبیه است. یعنی خلافِ آن است که او گفت؛ من او را توانگری نه برای کرامتِ او دادم و درویشی نه برای هَوان (اهانت) او. بَل برای مصالحی که من شناختم. در تکلیف و اِکرام و اهانت من به درویشی و توانگری نباشد، بلکه، اکرام و اهانت من به توفیق و خِذلان باشد. روز دوزخ « ... و جی ءَ یومَئِذٍ بجَهَنَّمَ یَومئِذٍ یَتَذَکَّرُ الانسانُ و اَنّی لَهُ الذِّکری؛ آرند آن روز دوزخ، آن روز یاد کند آدمی و چگونه باشد او را یاد کردن» چون این آیت بیامد، رسول را لون (رنگ) بگردید و به غایت متغیّر شد چنان که بر او ظاهر شد و صحابه بدانستند و کس، زَهره نداشت تا رسول را از آن حال بپرسد. نزدیک امیرالمؤمنین علی علیه السلام آمدند و گفتند: یا ابالحَسَن! کاری فتاده است که رسول از آن دل تنگ شد و متغیّرُ اللَّون و ما را انبساطِ آن نیست که بپرسیم از او. بیا تا بپرسی تا چه افتاده است. امیرالمؤمنین بیامد و رسول نشسته بود. او را گفت: یا رسول اللّه ! تن وجان من فدای تو باد، چرا متغیّر شده ای و چه افتاد که از آن دل تنگ شده ای؟ گفت: جبرییل آمد و آیاتی آورد بر من سخت. امیرالمؤمنین گفت: یا رسول اللّه ! دوزخ را چگونه آرند؟ گفت: دوزخ را هفتاد هزار فریشته به هفتاد هزار زمام (مهار) به عرصه ی قیامت آرند و دگر خبر چنان است که جَمره ای (آتش و شعله ای) از جَمَراتِ دوزخ به هفتاد هزار زمام به عرصات آرند. آنگه گفت: یک شَرَر از او پدید آید که اگر آن فریشتگان دفع نکنند، جمله اهل جمع بسوزند. آنگه خازنان [نار] گویند: یا رسول اللّه ! بشارت باد تو را که خدای تعالی گوشت و پوست تو بر آتش حرام کرده است. در آن حال، هر کسی گوید: الهی! نَفْسی نَفْسی، مگر رسولِ ما که او گوید: اُمّتی اُمّتی. آن روز آدمی، حالِ خود اندیشه کند. آن جا چه جای اندیشه باشد، یعنی سود ندارد او را. چه، وقت تفکر و تذکر نباشد برای آن که تکلیف، زایل باشد و اِلجا، (قهر خداوند) حاصل. «یَقُولُ یا لَیتَنی قَدَّمْتُ لِحَیاتی، فَیَومَئذٍ لا یُعَذِّبُ عَذابَهُ اَحَدٌ؛ گوید، کاشکی من پیش فرستادمی برای زندگانیم، آن روز نکند عذابِ او، کس را» آدمی کافر در آن روز گوید و تمنّا کند که: کاشکی تا من در حیات دنیا بودمی برای این حیاتِ عُقبی چیزی حاصل کرده بودمی و تقدیم کرده و این جا فرستاده تا مرا ذخیره ای بودی. آنگاه بیان کرد که: این تَحَسُّر و تَلَهُّف (افسوس) او را سود ندارد و این تَمنّا او را غِنا (بی نیاز) نکند. چه آن روز، روزی باشد که آن عذاب که خدای کند، کس نکند و آن بند که بر او نهد، کس نَنَهد. نفس مطمئنّه «یا اَیَّتُها النَّفْسُ المُطمَئِنَّهُ؛ ای جان آرمیده» آنگه خطاب کرد با آن که نفسِ او ساکن باشد به وعدِ خدای تعالی و آن را تصدیق کند. و گویند: نَفْسِ مُطمئنّه آن است که به هیچ طاعت، خِلَل نکرده باشد و هیچ معصیت را ارتکاب نکرده باشد. او را در دَرِ مرگ بشارت دهند به بهشت. نَفْسِ او ساکن شود به آن. و نیز گفتند: نفسِ مطمئنّه، نَفْسی باشد مؤمن مُتیَقّن به خدای تعالی. نفسِ او به علم ساکن باشد از خطراتِ شبهات. این خطاب در قیامت باشد آن را که او را روی، سپید باشد و نامه به دست راست دهند. او به این علامات ایمن باشد و ساکنْ نَفْس بُوَد و داند که از اهل بهشت است. و گفته اند: نفسی باشد راضی به قضای خدای تعالی و مطمئن باشد و ساکن به نامِ خدای و نیز متوکّل بر خدای و واثِق (مطمئن) به ضمانِ او روزی را. «اِرجِعی الی رَبِّکَ راضِیَهً مَرضیَّه؛ باز گرد با خدایت خشنودِ پسندیده» به نزدیکِ خدای شو، راضی از خدایْ و خدایْ راضی از تو. این آن ساعت باشد که جان می سپارد، چون به قیامت آید، گویند: «فَادخُلی فی عِبادی وادخُلی جَنَّتی؛ در شو در بندگانِ من و در شو در بهشتِ من» روایت است که: چون بنده ای مؤمن را وفات رسد، خدای تعالی دو فریشته را بفرستد با تحفه ای از بهشت تا بیایند و او را گویند: ای نفس مطمئنّه! برون آی با روح و ریحان، و خدای از تو راضی، آن گه از او بویِ دمیدنِ گیرد از بوی مُشک خوشتر، و فریشتگان که موکّل اند به اقطار آسمان گویند: نفسِ بنده ی مؤمن به آسمان می برند که بویی سخت خوش می دهد. به هیچ در از درهای آسمان نرسد و الاّ آن در بگشایند برای او و به هیچ فریشته بنگذرانند و الاّ بر او صلوات فرستند تا پیشِ عرش خدای برند. آنگه آن فریشتگان که قابض آن روح باشند سجده کنند، گویند: بار خدایا! این بنده ی موحّد تو است که در دنیا تو را پرستید و با تو انباز (شریک) نگرفت. آنگه حق تعالی میکاییل را گوید: این نَفْس را بَرِ نفس های مؤمنان بَر تا به روز قیامت، من از تو باز خواهم. آنگه بفرماید تا گورِ او فراخ کنند و بفرماید تا از ریحان بهشت در گور او افکنند و اگر مرد، اهل قرآن باشد، نور قرآن، او را در گور، کفایت باشد. و اگر قرآن نداند، چندانی نور در گور او پدید آید که نورِ آفتاب. و چون کافر را مرگ نزدیک رسد، خدای تعالی، دو فریشته را بفرستد با پاره ای پلاس که از آن ناخوش تر و خشن تر نباشد. بیایند و گویند: ای نفس خبیثه! برون آی با دوزخ و عذابِ الیم و خدای، خشمناک بر تو. خدای تعالی در این سوره گفت: در میان بندگانِ من شو، یعنی آن کُن که بندگانِ من کنند و شرط بندگی به جای آر و آنگه در بهشت می شو؛ یعنی در باب دخول بهشت، حاجت جز به آن نیست تا به شرط بندگی باشد. و گفته اند که این آیت در [شأن] حمزه بن عبدالمطّلب آمد روز اُحُد که روحِ او روضه ای است از روضه های بهشت، مُکرَّم و مشرَّف به نزدیک خدای تعالی تا روز قیامت که با او دهند. و اگر این آیت، خاص بود در یک شخص، حکمِ او عام بود جمله آنان را که به این صفت باشند از مؤمنان. کلید واژگان (برچسب ها): تفسیرسوره فجر منبع: گنجینه > بهمن ۱۳۸۱، شماره ۲۳ ، صفحه ۱۷