توسّل توحيد يا شرک؟قسمت اول

از بهانه هايى که توسط وهابيت مطرح و در سال هاى اخير توسّط آنان به شدت تبليغ و ترويج مى شود و از عقايد مسلّم انحرافى آنان به شمار مى آيد، عدم جواز توسّل به رسول خد(صلى الله عليه وآله)، اهل بيت آن حضرت و به طور کلّى اولياى الهى است. آموزه هاى فرقه ى وهابّى نه تنها توسّل به آن ذوات مقدس را جايز نمى داند، بلکه آن را شرک مى شمرد، متوسّل را مشرک ناميده، و خونش را مباح مى داند. (فراموش نکنيم که مسأله توسل را همه فرقه هاى اسلامى به جز فرقه وهابى قبول دارند). در اين نوشتار به نقد و بررسى اين نظريه در چند محور پرداخته مى شود: 1. عقيده وهابيون درباره توسّل 2. معناى توسّل 3. ريشه قرآنى توسّل 4. توسّل به پيامبر(صلى الله عليه وآله) در زمان حيات آن حضرت 5. توسّل به پيامبر(صلى الله عليه وآله) قبل از حيات و پس از وفات آن حضرت 6. پاسخ به يک پرسش 7. فلسفه توسّل 8. توسّل عين توحيد است، نه شرک اوّل: عقيده وهّابيون درباره توسّل عقيده وهّابيون درباره توسل به قدرى روشن و معروف است که هر کس سفرى به حجاز داشته باشد، در آن کشور ـ به ويژه در مدينه منوّره ـ برخورد تند و توهين آميز اين گروه را با کسانى که به پيامبر(عليه السلام)و اولياى الهى متوسل مى شوند مى بيند. کافى است کسى کنار قبر پيامبر(صلى الله عليه وآله) آن حضرت را مورد خطاب قرار دهد و از آن حضرت بخواهد، نزد خدا از او شفاعت کند و يا حاجت مادّى و يا معنوى اش را بهوسيله آن حضرت از خداوند طلب نمايد در اين صورت، با توهين مأموران و گروههاى به اصطلاح امر به معروف و نهى از منکر عربستان مواجه مى گردد و با چماق شرک از آنجا رانده مى شود. خطباى آنان نيز در خطبه هاى نماز جمعه و غير آن، پيوسته اين نکته را تکرار مى کنند که توسّل به رسول خد(صلى الله عليه وآله) و اولياى الهى شرک است، تکرارى که همه از آن خسته شده اند، سپس اضافه مى کنند: (مَنْ يُشْرِکْ بِاللهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللهُ عَلَيْهِ الْجَنَّةَ); هر کس به خدا شرک ورزد، بهشت بر او حرام است».(1) علاوه بر آن هر سال دهها عنوان کتاب در تيراژهاى ميليونى به زبان هاى مختلف دنيا در عربستان منتشر شده و در اختيار زائران کشورها قرار مى گيرد و به نقاط مختلف دنيا نيز فرستاده مى شود که در آنها اين مطلب تکرارى منعکس است، به گونه اى که از شاخصه هاى مذهب وهّابيت تحريم توسّل است. اين نظريه را محمد بن عبدالوهاب بينان گذار فرقه وهّابيت در عربستان به گونه اى واضح در کتاب خود آورده است. او به صراحت مى گويد: «من عبدالله ليلا و نهاراً ثمّ دعا نبيّاً او وليّاً عند قبره، فقد اتّخذ إلهين اثنين ولم يشهد أن لا اله الاّ الله; اگر کسى در تمام شب و روز خدا را عبادت کند، آنگاه نزد قبر پيامبر و يا ولىّ خدا، آنان را بخواند (و حاجتى بطلبد) در واقع دو معبود براى خود برگزيده، و گواهى نداده است که معبودى جز خداى يگانه نيست».(2) همچنين به نظر وى مسلمان واقعى کسى است که نه تنها خود به اولياى الهى توسّل نجويد، بلکه بايد از چنين افرادى برائت جويد و آنان را کافر بداند! وى مى نويسد: «لا يصحّ دين الإسلام الاّ بالبراءة ممّن يتقرّب إلى الله بالصلحاء و تکفيرهم; اسلام کسى پذيرفته نيست مگر آنکه از کسانى که به واسطه صالحان به خدا تقرّب مى جويد بيزارى جسته و آنان را کافر بشمارد».(3) از اين رو، محمد بن عبدالوهاب ريختن خون اين افراد را مباح مى شمارد و به دروغ مى گويد: «إجماع المذاهب کلّهم على أنّ من جعل بينه وبين الله وسائط يدعوهم انّه کافر مرتدّ حلال المال والدّم; همه مذاهب اجماع دارند! بر اينکه هر کس بين خود و خداوند واسطه اى قرار دهد و آنان را بخواند، کافر مرتدّ است و مال و خونش حلال است».(4) هيأت افتاى سعودى که داراى تشکيلاتى رسمى در حجاز است، در فتواهاى خويش خطّ تکفير متوسّلان به اهل بيت(عليهم السلام) را ادامه داده و به صراحت بر آن اصرار مى ورزد. بعضى از مفتيان سعودى در حالى که ازدواج با زنان اهل کتاب را مجاز مى داند(5)، ازدواج با شيعيان را مجاز نمى داند و در علّت آن آورده: «لانّ المعروف عن الشيعة دعاء أهل البيت و الاستغاثة بهم و ذلک شرک أکبر; زيرا که شيعه اهل بيت را مى خواند و به آنان توسّل مى جويد و اين بزرگ ترين شرک است».(6) اين در حالى است که مسيحيان رسماً قابل به تثليث يعنى خدايان سه گانه اب و ابن و روح القدس هستند. در پاسخ استفتاى ديگرى نوشته اند: «إذا کان الواقع کما ذکرت من دعائهم عليّاً والحسن و الحسين و نحوهم فهم مشرکون شرکاً أکبر يخرج من ملّة الاسلام فلا يحلّ أن نزوّجهم المسلمات، و لا يحلّ لنا أن نتزوّج من نسائهم و لا يحلّ لنا ان نأکل من ذبائحهم; اگر ـ آن گونه که گفته مى شود ـ آنان على و حسن و حسين را بخوانند (مثلا يا على و يا حسن و يا حسين بگويند) مشرکند و از ملّت و آئين اسلام خارج مى شوند و ازدواج با آنان حرام است، نه مى توان به آنان زن داد و نه از آنان زن گرفت و ذبيحه آنان نيز حلال نيست».(7) بنابراين، وهّابيون توسّل را شرک مى دانند و هر کس به اولياى الهى متوسّل شود را مشرک مى شمارند و ازدواج با آنان را جايز نمى دانند و ذبيحه آنان را نيز حلال نمى شمرند. مى دانيم ساير فرقه هاى اسلامى نيز به بزرگان دين متوسل مى شوند و زيارتگاه هاى آنها در شهرهاى مختلف گواه اين مدّعاست و لابد همه آنها کافر و مشرکند و خونشان و اموالشان حلال است و از اينجاست که سرچشمه ترورها، کشتارها و خونريزى هاى بى حساب آنها روشن مى شود. دوم: معناى توسّل براى پاسخ به اين نظريه نخست معناى لغوى و اصطلاحى توسّل بررسى مى شود و سپس توسّل را در قرآن و سنّت بررسى خواهيم کرد. لغوى مشهور خليل بن احمد مى گويد: «وسّلتُ الى ربّى وسيلة أى عملتُ عملا أتقرّب به إليه وتوسّلتُ إلى فلان بکتاب او قرابة أى تقرّبتُ به إليه; به سوى پروردگارم وسيله اى جستم يعنى عملى را انجام دادم که با آن به او تقرّب جستم و نزديک شدم. وقتى مى گويم: به فلانى با کتابى و يا به سبب خويشاوندى توسّل پيدا کردم، يعنى به آن وسيله به او نزديک شدم و تقرّب يافتم».(8) لغوى ديگر ابن منظور نيز مى نويسد: «توسّل إليه بوسيلة إذا تقرّب إليه بعمل; به سوى او با وسيله اى توسّل جست، يعنى با انجام عملى به او نزديک شد» سپس از جوهرى نقل مى کند که «الوسيلة ما يُتقرّب به إلى الغير; وسيله آن چيزى است که به وسيله آن به ديگرى تقرّب جسته مى شود».(9) بنابراين، توسّل به معناى استفاده از چيزى براى تقرّب به ديگرى است و توسّل به پروردگار نيز به معناى استفاده از امورى مشروع براى تقرّب به پروردگار است که با انجام کارهاى نيک به او تقرّب مى جوييم. امّا توسّل به اولياى الهى به معناى شفيع قرار دادن آنها نزد خداست، «در واقع ماهيّت توسّل با ماهيت ]طلب [شفاعت يکى است... آنها (اولياى الهى) در پيشگاه خدا براى کسى که به آنها متوسّل شده، شفاعت مى کنند».(10) البته روشن است که توسّل به اولياى الهى به معناى مستقل دانستن آنها در تأثير و رفع مشکلات نيست; بلکه از آنها به سبب آبرومندى و بندگى شايسته نزد خداوند، مى خواهيم تا از خداوند طلب کنند مثلا مشکل ما را مرتفع سازد و يا گناهان ما را بيامرزد و گاه از خود آنان مى خواهيم باذن الله و با اجازه تکوينى پروردگار مشکلى را از ما مرتفع سازد، امّا آنچه که نادرست است آن است که کسى آنها را مستقل در تأثير و تصرّف بداند و اولياى الهى را در عرض پروردگار رافع مشکلات و برآوردنده حاجات بدون کمک خواستن از خداوند بشمارد. سوم: ريشه قرآنى توسّل توسّل به اولياى الهى دو گونه است، گاه از خود آنان کمک خواسته مى شود که با اذن الهى رفع مشکل کنند و گاه نيز از آنان مى خواهيم که واسطه بين ما و خدا شوند، تا خداوند مشکل ما را رفع کند; و اين هر دو نحوه توسّل ريشه قرآنى دارد: 1. اولياى الهى با اذن خداوند رفع مشکل مى کردند! طبيعى است که هر فرد مسلمان زمانى مى تواند وليّى از اولياى الهى را واسطه قرار دهد و يا از وى در دشوارى ها کمک بخواهد که خداوند چنين اذنى را بدهد، وگرنه نمى شود کمک خواست. در واقع مشروعيّت اين عمل، متوقّف بر اذن خداوند است. در قرآن کريم درباره حضرت عيسى(عليه السلام) آمده است که آن حضرت با اذن الهى مشکلاتى را مرتفع مى ساخت، بيمارانى را شفا مى داد و حتى مردگانى را زنده مى کرد. در آيه 110 سوره مائده خداوند خطاب به حضرت عيسى(عليه السلام)مى فرمايد: (وَإِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ کَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بِإِذْنِي فَتَنفُخُ فِيهَا فَتَکُونُ طَيْراً بِإِذْنِي وَتُبْرِءُ الاَْکْمَهَ وَالاَْبْرَصَ بِإِذْنِي وَإِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتَى بِإِذْنِي); و با اذن من، از گِل چيزى به صورت پرنده مى ساختى و در آن مى دميدى و به اذن من پرنده اى مى شد و کور مادرزاد ومبتلا به بيمارى پيسى را به اذن من شفا مى دادىومردگان را به اذن من زنده مى کردى».(دقت کنيد) با اين اذن الهى، آن حضرت اعلام مى کند که من با اذن خداوند اين امور را انجام مى دهم. در آيه 49 سوره آل عمران از زبان آن حضرت مى خوانيم: «(أَنِّى قَدْ جِئْتُکُمْ بِآيَة مِّنْ رَبِّکُمْ أَنِّى أَخْلُقُ لَکُمْ مِّنَ الطِّينِ کَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنفُخُ فِيهِ فَيَکُونُ طَيْراً بِإِذْنِ اللهِ وَأُبْرِءُ الاَْکْمَهَ وَالاَْبْرَصَ وَأُحْىِ الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللهِ وَأُنَبِّئُکُمْ بِمَا تَأْکُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِکُم ); من نشانه اى از طرف پروردگار شما برايتان آورده ام; من از گل چيزى به شکل پرنده مى سازم، سپس در آن مى دمم و به اذن خدا، پرنده اى مى گردد و به اذن خدا، کور مادر زاد و مبتلا به بيمارى پيسى را بهبودى مى بخشم، و مردگان را به اذن خدا زنده مى کنم و به شما خبر مى دهم از آنچه مى خوريد وآنچه را در خانه هاى خود ذخيره مى کنيد». بنابراين، اگر کسى نزد حضرت عيسى(عليه السلام) مى آمد و مى گفت: فرزند مرا به اذن خدا شفا بده! و يا اين مرده را به اذن خداوند زنده کن! هرگز شرک نبود و مجاز بود، زيرا هم شخص درخواست کننده و هم حضرت عيسى(عليه السلام)مى دانست که با اذن الهى چنين کارى انجام خواهد شد. مى دانيم که اگر کارى شرعاً مجاز نباشد و شرک باشد، حتّى يک مورد آن نيز نبايد جايز باشد! زيرا عدم جواز شرک براى خداوند استثناء بردار نيست. در نتيجه، اگر کسى از اولياء و مقرّبان درگاه الهى بخواهد ـ با اذن پروردگار ـ مشکل وى را برطرف سازد، کار خلافى مرتکب نشده است. جالب است بدانيم که در آيه 45 همين سوره، خداوند آبرومند بودن و مقرّب بودن آن حضرت را نزد خود يادآورى مى کند، آنجا که فرشتگان به حضرت مريم بشارت وجود حضرت عيسى را مى دهند و آنگاه مى افزايند: «(وَجِيهاً فِي الدُّنْيَا وَالاْخِرَةِ وَمِنْ الْمُقَرَّبِينَ ); در دنيا و آخرت آبرومند است و از مقرّبان (الهى) خواهد بود». آنها در برابر اين دليل روشن چه پاسخى دارند؟! هيچ. 2. درخواست از اولياى الهى براى دعا و طلب مغفرت از خداوند noorportal.ne