درآمدی بر روش شناسی علوم تجربی ؛ استقرا و تمثیل در دیدگاه منطق دانان مسلمان
درآمدی بر روش شناسی علوم تجربی ؛ استقرا و تمثیل در دیدگاه منطق دانان مسلمان
0 Vote
77 View
*-عضو هیات علمی دانشگاه فردوسی مشهد
چکیده
فیلسوفان و منطقیان مسلمان از سه قسم استدلال قیاس، استقرا و تمثیل، قیاس را یقین آور می دانند . استقرا را نیز با پیوندزدن به قاعده الاتفاقی یقین آور می دانند . اما تمثیل را یقین آور نمی دانند، هرچند امروزه همین تمثیل غیریقینی در فلسفه علم نقش به سزایی ایفا می کند . این سه قسم استدلال در این مقاله با یکدیگر مقایسه شده و به نقاط قوت و احیانا ضعف هرکدام اشارت رفته است .
ابواب اصلی منطق صوری عبارتند از:
1- باب معرف یا قول شارح
2- باب حجت یا قیاس
بحث عمده باب معرف، معلومات تصوری است که از رهگذر آنها مجهولات تصوری کشف می شوند . بحث عمده باب حجت نیز معلومات تصدیقی است که با استناد به آنها، مجهولات تصدیقی معلوم و آشکار می شوند .
از معرف در می گذریم و به حجت می پردازیم که یک قسم آن موضوع پژوهش ماست . در باب حجت گفته اند:
میان معلومات تصدیقیه و مجهولات - که علم به آنها مطلوب می باشد - لا محاله مناسبت و ملازمتی می باشد که در اثر این تناسب و علاقه، استدلال و احتجاج از معلومات تصدیقیه بر مجهولات آنها جایز و واقع، و علم به آن امور موجب رفع جهل از این امور می گردد . . . علاقه و مناسبت مزبور - که احتجاج از معلومات بر مجهول مطلوب بر آن مبتنی می باشد - به یکی از طریق ذیل است:
1- این که امر معلوم با امر مجهول، مشابه متساوی باشد و امری ثالث هر دو را شامل شود .
2- این که امر معلوم، مشمول امر مجهول و از جزئیات و مصادیق آن باشد .
3- عکس قسم دوم، یعنی امر معلوم کلی و مجهول از مصادیق آن باشد . (1)
سه قسم استدلالی که به یکی از راه های سه گانه مزبور تالیف می شوند، در اصطلاح اهل منطق عبارتند از:
1- تمثیل
2- استقرا
3- قیاس
به بیان دیگر، حجت بر سه قسم است، (زیرا در حجت از معلوم به مجهول پی می بریم . اگر بین معلوم و مجهول هیچ رابطه ای نباشد، پی بردن میسر نیست، بنابراین، لاجرم باید بین آن دو رابطه ای باشد . رابطه به یکی از سه طریق زیر است:
1- یا معلوم، تحت مجهول مندرج است; یعنی از جزئی پی به کلی می بریم (استقرا).
2- یا مجهول تحت معلوم مندرج است; یعنی از کلی پی به جزئی می بریم (قیاس (2) .)
3- یا هر دو تحت جامعی مندرجند; یعنی از احد المندرجین پی به دیگری می بریم که پی بردن از جزئی به جزئی است (تمثیل).
تمثیل
تمثیل در عرف و تداول اهل منطق «حکم است بر چیزی، مانند آن که بر شبیه اش کرده باشند، به سبب مشابهت و آن را قیاس فقهی خوانند، چه اکثر فقها به کار دارند، چنان که گویند: سرکه مزیل حدث است همچون آب، زیرا که مانند آب سیال است . . .» (3) اهل منطق به تمثیل اعتنای شایسته ای نکرده و گاه گفته اند که بیش از «ایقاع ظن » از تمثیل کاری ساخته نیست . (4) حتی در خوار کردن تمثیل، گام فراتر نهاده و آن را فروتر از استقرا نشانده اند . ابن سینا به تصریح گفته است: مثال [= تمثیل] سست تر از استقراست . (5) هم چنین در باب تمثیل گفته است:
شاید که حکم مانند خلاف حکم ماننده دیگر بود، که بسیار چیزهایند که به یک معنا ماننده بودند و به هزار معنا مخالف و بر یکی از ایشان حکمی درست بود، یا شاید که بود، و بر دیگر درست نبود و نشاید . پس مثال دل خوشی را شاید و افکندن گمان را، و یقین را نشاند . (6)
سخنانی از این دست در کتاب های منطقی قدما یافت می شود، لیکن گفتنی است که امروزه در فلسفه علم معلوم شده است که مطالبی که پیشینیان در باب ضعف تمثیل گفته اند سزاوار آن نبوده است، زیرا با وجود ضعفی که در نهاد تمثیل است فواید و برکاتی دارد که به سبب آنها شایسته تقدیر است . از باب نمونه:
با وجود آنچه درباره ضعف تمثیل گفته شده است باید توجه داشت که تمثیل علاوه بر فقه و کلام در خطابه و شعر بسیار مورد استعمال دارد . . . و هم چنین در علوم تجربی . . . در القای فرضیه به ذهن عالم حایز اهمیت بسیار است; مثلا پاستور چون متوجه شد که تخمیر مشروبات الکلی به سبب موجودات ریز جان دار است، از راه تمثیل به این فرض صائب رسید که ممکن است لت بیماری های عفونی نیز ذرات ریز جان داری باشد . سپس با آزمایش های متعدد فرض خود را به اثبات رسانید . هم چنین ست بسیاری از فرض های دیگر . بالاخره باید دانست که نخستین استدلال های کودکان از راه تمثیل است . (7)
از حدیث حدیث شکافد . ایان بابور، نه شیوه های استقرایی را نمایان گر تمام عیار کوشش علمی می داند و نه شیوه های قیاسی را، لذا متذکر می شود که، هرچند شیوه های استقرایی و قیاسی جنبه های خاصی از کوشش علمی را دقیقا نشان می دهند، جهش «تخیل خلاق » (creative imagination) را از قلم انداخته اند . برای آزمون نظریه ها، منطق و مبنایی وجود دارد، ولی برای آفرینش آنها وجود ندارد . (8)
باربور در فصلی از کتاب خود ذیل عنوان «استفاده از تمثیل و مدل سازی » در علم، ابتدا تمثیل و مدل را تعریف می کند، سپس به نمونه هایی از تمثیل و مدل سازی در تاریخ علم اشاره داشته و سرانجام، مخاطرات استفاده افراطی از تمثیل و مدل را در کار و بار علمی یادآور می شود . وی می نویسد:
تمثیل عبارت است از برقراری یادرک شباهت مشهود یا معقول بین دو چیز یا دو امر (دو چیز را وقتی مشابه یا مماثل می نامند که بعضی از صفات آنها همانند و بعضی دیگر ناهمانند باشد . همانندی ممکن است در شکل یا در نقش یا خاصیت باشد). تمثیل، به عنوان ابزار کمکی پژوهش، عبارت است از توسع انگاره های رابطه متخذ از یک حوزه تجربه، به قصد هم آرایی سنخ های دیگری از تجربه . ککوله شیمی دان، از تمثیل یک شکل هندسی که از یک منظره غیر منتظره اخذ شده بود، به شکل مولکول بنزن - که اشتغال خاطر مداومش بود - رهنمون شد . به این شرح که، در خواب دیده بود که ماری دم خویش را به دندان گرفته است; وقتی که بیدار شد به فکرش رسید که خواص بنزن را با قبول ساختمان مولکولی حلقوی می توان توجیه کرد . آزمایش های بیشتر، صحت این فرضیه را تایید کرد . مدل در علم عبارت است از برقراری یک تمثیل سنجیده بین یک پدیده که قوانینش معلوم است و پدیده دیگری که در دست تحقیق است . . . تمثیل و مدل سازی، بی چون و چرا یکی از منابع مفید برای نظریه های علمی بوده است . نظریه موجی نور عمدتا به مدد تمثیل و قیاس نور با خواص موجی صوت تکوین یافت [. . . در عین حال] خطرات استفاده از مدل ها نیز آشکار شد، به ویژه وقتی که [دانشمندان] تصور کردند همه خصایص ممثل باید در طرف دیگر، یعنی در موقعیت یا مورد جدید وجود داشته باشد و در اطلاق و انطباق آن زیاده روی کردند . بدین سان، قیاس امواج نور به امواج صوت، که در جای خود و در یک مرحله خیلی هم مفید بود، سر از جست و جوی عبث «اثر» ، که خیال می کردند واسطه یا محمل انتشار نور است، در آورد; یعنی چون دو سیستم، در بسیاری از خواص شباهت هایی داشتند، به خطا پنداشتند که باید در خاصیت دیگر هم شریک باشند . علاوه بر این، از آن جا که نظریه ها را توصیف حقیقی واقعیت می انگاشتند، تصور می کردند شی ء یا موضوع مورد پژوهش، درست عین مدل است . از این نکات غافل بودند که: 1 . تمثیل یا قیاس، فقط حاکی از وجود بعضی از شباهت هاست، نه همسانی در همه خصایص و خواص . 2 . مدل ها فقط فرضیه های ممکن را مطرح می کنند که در جای خود باید به محک آزمایش بخورد . 3 . نظریه ها، بازنمود نمادین، یعنی کنایی و انتخابی اند . (9)
استقرا
لفظ استقرا در لغت به معنای تتبع، جست وجوی بسیار کردن، همه را وارسیدن، باز کاویدن و قریه به قریه گشتن و . . . (استقرا - لغت نامه دهخدا) است . وجه اشتقاق استقرا از قریه و معنای تحت اللفظی آن، قریه پیمایی (دیه گردی) است . و در اصطلاح اهل منطق عبارت است از:
هو الحکم علی کلی لوجوده فی اکثر جزئیاته، لان الحکم لو کان فی جمیع جزئیاته لم یکن استقرا بل قیاسا مقسما (مقسما) (10) و یسمی هذا استقراء . لان مقدماته لا تحصل الا بتتبع الجزئیات کقولنا: کل حیوان یحرک فکه الاسفل عند المضغ، لان الانسان والبهائم و السباع کذلک . و هو استقراء ناقص لایفید الیقین لجواز ورود جزئی لم یستقرء او یکون حکمه مخالفا لما استقراء کالتمساح، فانه یحرک فکه الاعلی عند المضغ . (11)
تعریف دیگر استقرا
الاستقراء; لغة التتبع من استقریت الشی ء اذا تتبعته و عند المنطقیین قول مؤلف من قضایا تشتمل علی الحکم علی الجزئیات لاثبات الحکم الکلی . و قولهم الاستقراء هوالحکم علی کلی لوجوده فی اکثر جزئیاته . و کذا قولهم هو تصفح الجزئیات لاثبات حکم کلی لایخلو عن التسامح، لان الاستقراء، قسم من الدلیل فیکون مرکبا من مقدمات تشتمل علی ذلک الحکم والتصفح . فالاول تعریف بالغایه المترتبه علیه والثانی، تعریف بالسبب . والمراد بالجزئی، الجزئی الاضافی . ثم الاستقراء قسمان; تام و یسمی قیاسا مقسما بتشدید السین المکسورة و هو ان یستدل بجمیع الجزئیات و یحکم علی الکل و هو قلیل الاستعمال . . . و هو قسیم القیاس و لذا عدوه من لواحق القیاس و توابعه . . . . (12)
سرانجام، ابن سینا در کتاب الاشارات و التنبیهات، استقرا را چنین تعریف می کند:
فهو الحکم علی کلی بما و جدفی جزئیاته الکثیرة مثل حکمنا بان کل حیوان یحرک عند المضغ فکه الاسفل استقراء للناس والدواب والطیر والاستقراء، غیر موجب للعلم الصحیح، فانه ربما کان ما لم یستقرء بخلاف ما استقرء مثل التمساح فی مثالنا، بل ربما کان المختلف فیه والمطلوب بخلاف حکمه . (13)
وی به زبان پارسی، استقرا را با عباراتی موجز چنین تعریف می کند:
استقرا آن بود که، حکمی کنند بر موضوعی کلی - از آن قبل که آن حکم اندر جزویات آن موضع یابند . چنان که گویند: هر حیوانی به وقت خاییدن، زفرزیرین جنباند . اگر بتوانند هر یکی را از جزویات یافتن برین حکم، تا هیچ نجهد، حکم بر کلی یقینی بود ولیکن - مردمانی که استقرا کنند، چون بسیاری را - یا بیشتر را چنین یابند، حکم کنند بر همه . و این نه ضروری بود، زیرا که، شاید بودن که نادیده خلاف دیده بود و صد هزار متفق بودند - و یکی مخالف بود، چنان که تمساح که زفرزبرین را بجنباند و زیرین نجنباند . (14) و جدلیان و متکلمان را یکی اعتماد برین است . (15)
خواجه نصیرالدین طوسی، در خصوص همین «استقراء غیر موجب للعم الصحیح » می نویسد:
اما فوایدش بسیار است; چه بسیار حکم های یقینی حسی یا تجربی به توسط استقرا اکتساب کنند و اگر چه مستقرء نداند که آن حکم به استقرا کسب کرده است، چنان که در برهان گفته شود . و به حقیقت، نسبت با حس، استقرا را بر قیاس تقدم باشد و اگر چه نسبت با عقل، قیاس را بر و تقدم باشد . (16)
در جای دیگر می گوید:
و استقرای جزویات، در بعضی . . . مواضع بر تنبیه اعانت کند، چه استقرا در تذکیر و تنبیه از قیاس نافع تر بود . (17)
منطق دانان مسلمان، اگر هم برای استقرا فایده ای قائل بودند، آن را یقین آور نمی دانستند و به تکرار یاد آوری کرده اند که استقرا سندیت و حجیتی ندارد . این که استقرا بنیان منطقی مطمئن و مستحکمی نداشت، از دیرباز منطق دانان را واداشت که در این خصوص چاره جویی کنند و حیثیت بر باد رفته استقرا را به او بازگردانند . راه حل منطق دانان ارسطویی مشرب این بود که استقرا را که فاقد حجیت بود، طرد و «تجربه » را، که به تعبیر خواجه نصیرالدین طوسی «مشتمل است بر برهان لمی پوشیده » یا «قیاس خفی » ، یقین آور و اطمینان بخش اعلام کنند . مفاد این برهان لمی پوشیده یا قیاس خفی، قاعده «اتفاق نادر است » (الاتفاق لایکون دائمیا و لا اکثریا) بود . با طرح این قاعده و پیوند استقرا به آن که در واقع، تکرر مشاهده بود، استقرا به چنان مقام بلندی ست یافته که نه تنها آبروی از دست رفته را باز یافت، بلکه تغییر نام داد و «تجربه » نام گرفت و در کنار سایر بلند پایگان مبادی برهان که همگی معنون به عنوان «الواجب قبولها» و یقینی بودند، جای گرفت . تجربه یا مجربات این همه را از دولت سر آن قیاس خفی داشت که در آن غیر از تکرر مشاهده، علم به «سبب » حاصل می شد، اگر چه ماهیت آن سبب به درستی بر تجربه کننده معلوم نبود . به گفته خواجه نصیرالدین طوسی:
گوییم فرق است میان استقرا و تجربه و آن، آن است که تجربه مشتمل است بر برهان لمی پوشیده، به خلاف استقرا و آن آن است که تکرار احساس به تاثیر سقمونیا مقتضی علم باشد به آن که صدور این فعل از او اتفاقی نیست، چه اتفاقی، نه دائم بود نه اکثری، بل آن را سببی است و سبب نشاید که جسمیت سقمونیا باشد، یا آن چه جاری مجرای آن باشد، و الا همه اجسام همین تاثیر کردندی . پس مصدر آن تاثیر، امری است خاص به سقمونیا . و علم به وجود سبب از آن روی که آن سبب، سبب مسببی معین باشد، و اگر چه ماهیت سبب ماهیت نباشد در استلزام علم به وجود آن مسبب کافی بود . پس به این وجه، حکم به آن، «سقمونیا (18) مسهل صفرا است » حکمی کلی ضروری است مستفاد از علم به سببی که مقتضی حکم است و لامحاله، چنین حکم ها، یقینی دائمی باشد . . . . (19)
چاره جویی های منطق دانان ارسطویی مشرب را برای تحکیم استقرا در همین جا خاتمه می دهیم و نقد و بررسی این آرا را به وقت دیگر موکول می کنیم . تنها یادآوری می شویم که اصل این سخنان را می توانید در کتاب برهان شفا بیابید .
پی نوشت ها:
1) محمود شهابی، رهبر خرد، کتابخانه خیام، تهران 1339، ص 240 .
2) در این فصل، در باب قیاس که به تعبیر مؤلف رهبر خرد «مقصد اسنی و مقصود اعلی، در باب تصدیقات منطق، چنان که به تکرار اشعار شده است، باب «قیاس » است .» افزون بر تعریف آن، چیزی نخواهیم گفت و در همین جا یادآوری می کنیم که پیش از بحث استقرا که در خصوص آن به درازا سخن خواهیم راند، شمه ای در باب تمثیل باز خواهیم گفت . ابن سینا قیاس را چنین تعریف کرده است:
و قیاس به جمله، سخنی بود اندروی سخنانی گفته که چون پذیرفته آید، سخنانی که اندر وی گفته آمده بود، از آن جا گفتاری دیگر لازم آید هر آینه .
مثال این که اگر کسی گوید: هر جسمی مصور است - و هر مصوری محدث است - این سخن قیاس بود، زیرا که هرگاه که این هر دو قضیه پذیرفته آید و تسلیم کرده شود، از این جا سخنی دیگر لازم آید که، هر جسمی محدث است . و همچنان اگر کسی گوید: اگر عالم مصور است، پس عالم محدث است ولیکن عالم مصور است; این نیز قیاس بود، زیرا که این سخنی است مؤلف از دو قضیه - که هرگاه که هر دو پذیرفته آید سخنی سوم لازم آید - جز از این هر دو، هر چند که پاره یکی از ایشان است، و این سخن آن است که، عالم محدث است (ابن سینا، دانش نامه علایی، ص 60- 61)
3) خواجه نصیرالدین طوسی، اساس الاقتباس، چاپ مدرس رضوی، انتشارات دانشگاه تهران، تهران 1361، 332 .
4) محمد خوانساری، منطق صوری، انتشارات آگاه، تهران 1362، ص 139 .
5) ابن سینا، دانش نامه علایی (رساله منطق)، چاپ دکتر محمد معین و سید محمد مشکوة، انتشارات انجمن آثار ملی، تهران 1331، ص 93 .
6) همان، ص 94- 95 .
7) منطق صوری، ص 140 .
8) ایان باربور، علم و دین، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران 1362، ص 175 .
9) به نظر من، ترجمه دقیق این جمله، با توجه به متن انگلیسی که در آن آمده است; یعنی Theories are symbolic and selective representation چنین است: نظریه ها، بازنمودهای نمادین و گزینشی اند Ian G Barbour, Issues in Science and Religion, SCM Press London, 1972,p.159
10) مراد از این قیاس که برخی از آن مقسم - به صیغه اسم فاعل - و برخی مقسم - به صیغه اسم مفعول - خوانده اند، قیاسی است که از چند صیغه حملیه و یک منفصله تشکیل می شود . تعداد حملیات به تعداد اطراف منفصله است و می توان آن را به قیاسات حملیه ای به تعداد اطراف منفصله تبدیل کرد (محمدتقی مصباح یزدی، شرح برهان شفاء، ص 155). حکمی که از استقرای تام حاصل می شود قطعی و مسلم است، زیرا پس از مشاهده همه جزئیات، راهی برای تشکیک در حکم نسبت به بعضی از آنها باقی نمی ماند و نتیجه استقرای تام، نسبت به انواع و اصناف مندرجه در کلی به صورت قضیه منفصله حقیقیه درآمده، قیاس مقسم از آن تشکیل می شود; مثلا انواع مختلفی را که مندرج در تحت جنس هستند، همه را مشاهده کرده و آنها را منحصر در حیوان و نبات و جماد می یابیم . سپس انواع هریک از حیوان و نبات و جماد را تتبع کرده، ملاحظه می کنیم که همگی در فضایی جای گیر هستند و این حکم کلی را به صورت قضیه منفصله حقیقیه درآورده و قیاس مقسم اقترانی را تشکیل داده، می گوییم: هر جسمی یا حیوان یا حیوان و یا نبات و یا جماد است و هر حیوان، و نبات و جمادی جای گیر است . نتیجه می دهد: که هر جسمی جای گیر است و این حکم قطعی و مسلم است .(برای اطلاع بیشتر ر . ک: عبدالمحسن مشکوة الدینی، منطق نوین، انتشارات آگاه، تهران 1362، ص 63- 64 و 520- 521).
11) علی بن محمد الجرجانی، کتاب التعریفات، دارالکتاب المصری و دارالکتاب اللبنانی، لبنان 1411 ه . ق، ص 7- 8 .
12) محمدعلی الفاروقی التهانوی، کشاف اصطلاحات الفنون، المجلد الثانی، انتشارات خیام و شرکاء، تهران 1345، ص 1229- 1230 .
13) ابن سینا، الاشارات و التنبیهات، ج 1، (الجزء الاول فی علم المنطق)، دفتر نشر کتاب، تهران 1403 ه . ق، ص 231 .
14) دکتر محمد خوانساری متذکر شده است که: «البته امروز، در جانورشناسی، معلوم شده است که تمساح نیز مانند سایر حیوانات فک اسفل را حرکت می دهد، منتها چون دهانش بسیار فراخ است، به سبب خطای باصره چنین می نماید که فک بالا در حرکت است » .(منطق صوری، ص 134).
15) همان، ص 92- 93 .
16) اساس الاقتباس، ص 331- 332 .
17) همان، ص 396 .
18) سقمونیا» لغت یونانی است . . . و نبات «سقمونیا» را شاخ ها از یک موضع رسته باشد و نبات اوتر باشد و به واسطه آن تری، چون دست به او رسد، گرفته شود . و ساق و برگ او مزغب [کرک دار، پرزدار] باشد و هر برگی از او را سه زاویه باشد و به برگ «لبلاب » [عشقه، پیچک] ماند و شکوفه او گرد و سپید بود به لون و به هیات، و میان شکوفه او مغاک باشد و بوی شکوفه او بد باشد . . . و از انواع نیکوتر آن بود که صافی باشد و جرم او سبک بود و سست و لون او به سریشمی که از پوست گاو سازند ماند . . . سقمونیا، گرم و خشک است . . . و صفرا را به اسهال دفع کند و معده و جگر و امعا را زیان دارد و از جهت دفع این مضرت، او را بریان کنند و با «انیسون » [گیاهی که دانه های بسیار معطری دارد، ولی با دانه های رازیانه غالبا مخلوط می شود . دانه های رازیانه دارای هشت شیار و دانه های انیسون که معمولا آن را بادیان رومی می گویند دارای ده شیارند . انیسون - لغت نامه دهخدا] به هم بیامیزند و به آب «کرفس » بسرشند .(. . ابوریحان بیرونی، صیدنه، ترجمه ابوبکر بن علی بن عثمان کاشانی، ج 1، چاپ منوچهر ستوده - ایرج افشا، شرکت افست، تهران 1358، ص 377- 379).
19) اساس الاقتباس، ص 373 .