لزوم معجزهبه دلایل استوار عقلی و براهین غیرقابل تردید فطری ثابت و روشن گردیده است که خداوند باید برای عموم افراد بشر تکالیف و برنامه هایی مقرر بدارد و آنان را در راه تکامل و سعادت جاودانی راهنمایی کند زیرا بشر در مسیر رشد و تکاملش به تکالیف و قوانین الهی و راهنمایی های پروردگارش شدیداً نیازمند است و بدون این تکالیف و راهنمایی ها، به هیچ مرحله ای از کمال و سعادت نمی توان فائز گردد.
اگر خداوند چنین تکالیف و قوانینی را که سعادت و کمال انسانی در گرو و رهین آن هاست، برای بشر مقرر ندارد و علتی برای آن نخواهد بود جز این که: خداوند از احتیاج و نیاز بشر بی اطلاع باشد. در صورتی که خداوند از جهل و ندانستن منزه و مبراست.
و یا در اثر این است که خداوند اصلاً نمی خواهد، افراد بشر به چنین کمال و سعادتی نائل شود و این همان صفت بخل است که بر خداوند کریم و بخشایشگر محال و غیرممکن می باشد.
و یا این که خداوند می خواهد که سعادت انسان تأمین گردد ولی انجام دادن آن برای وی مقدور نیست، این هم همان عجز و ناتوانی است که به ساحت قدس خداوند توانا راهی ندارد.
بنابراین، برخداست که برای تأمین سعادت و تکامل بشر تکالیف و قوانینی مقرر بدارد و آن ها را به اطلاع بشر برساند.
از آن چه به عنوان مقدمه ی اول یادآوری شد، چنین استفاده می شود که خداوند باید برای بشر تکالیف و قوانینی مقرر بدارد و او را در مسیر تکامل و سعادت راهنمایی کند. ولی روشن است این تکالیف الهی باید به وسیله ی یک فرد از افراد بشر برای آنان ابلاغ گردد و این فرد که پیامبر نامیده می شود و افراد دیگر بشر را با وظایف و تکالیفی که خداوند در راه تکامل و هدایت آنان مقرر داشته است، آشنا سازد تا حجت خدا بر آنان تمام گردد و هر کس از روی برهان و دلیل یکی از دو راه سعادت و یا هلاکت را انتخاب کند، این است معنای آن چه قرآن می گوید:
لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَهٍ وَ یَحْیَى مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَهٍ.) (۱)
و این هم روشن است که پیامبری و سفارت الهی مقام و منصبی است بس بزرگ و با عظمت که افراد زیادی چشم طمع بر آن دوخته و آرزوی رسیدن بر چنین مقامی را- گرچه از روی دروغ و حیله- در مغز خود می پرورانند.
این است که باید مدعی این مقام برای اثبات ادعای خود شاهد و گواه روشنی ارائه دهد تا شیادان و مدعیان دروغگو و گمراه کننده نتوانند، از این مقام سوء استفاده نموده، در لباس مدعیان واقعی و راهنمایان حقیقی، خودنمایی کنند. این شاهد و گواه نیز نمی تواند از کارها و اعمال عادی باشد که دیگران هم بتوانند نظیر آن را بیاورند و ادعای دروغین شان را ثابت نمایند و حق جلوه دهند.
بنابراین، باید این شاهد و گواه از اعمالی باشد که نوامیس و قوانین طبیعت را در هم شکند و برخلاف مسیر عادی و طبیعی جریان یابد و دیگران را از آوردن چنین گواه و شاهدی، ناتوان سازد؛ این گونه اعمال خارق العاده را که تنها پشتوانه و شاهد پیامبری و نبوت است«معجزه» و انجام دادن آن را «اعجاز» می نامند.
نقش اعجاز در اثبات نبوت
چون اعجاز شکستن قوانین طبیعت و انتخاب مسیری برخلاف مجرای عمومی عالم آفرینش است، نمی تواند بدون اذن و عنایت خاص پروردگار از کسی به وقوع بپیوندد و تا قدرت و نیروی غیبی و خدایی در کار نباشد وقوع چنین عمل غیرطبیعی از هیچ کس امکان پذیر نخواهد بود.
بنابراین، اگر کسی ادعای نبوت کند و خدا هم از وی پشتیبانی نموده، با سلاح معجزه مجهزش سازد، در این صورت مردم را به سوی جهل و گمراهی سوق داده، باطل را ترویج و تصدیق نموده است و این عمل نسبت با ساحت قدس خدای حکیم محال و غیرممکن می نماید و هرگز از وی صادر نخواهد شد.
پس اگر معجزه ای در دست کسی ظاهر شود، دلیل بر صدق گفتار وی و کاشف از اذن حق است و این یک حقیقت روشن و قانون کلی و مسلّمی است که خردمندان در امور مهم بر آن تکیه می کنند و شک و تردیدی به خود راه نمی دهند.
مثلاً: اگر کسی از ناحیه سلطان و پادشاهی، ادعای منصبی کند که مربوط به امور و شئون رعیت باشد و مردم ادعای او را با شک و تردید تلقی کنند، بر او لازم است، برای اثبات ادعای خویش سند و دلیلی بیاورد و این شک و تردید را از دل مردم بزداید و موقعیت خویش را در میانشان مستحکم سازد.
پس اگر همین مدعی نمایندگی در اثبات صدق گفتار و ادعایش چنین بگوید که: من همین فردا محبت و عنایت خاص پادشاه قرار خواهم گرفت و او مرا با یک تحفه خاص و شاهانه ای که به سایر سفرا و نمایندگان اهدا می کند مفتخر خواهد نمود و از طرف دیگر پادشاه هم از آن چه در میان رعیت و آن شخص واقع گردیده، کاملاً با اطلاع باشد و با این حال در همان روز معین او را با آن هدیه خاص مفتخر نماید، این عمل از آن پادشاه تصدیق و تأیید نمایندگی آن شخص می باشد به طوری که هیچ عاقل و دانایی نمی تواند او را به دروغ و خلاف گویی حمل نماید زیرا بر یک پادشاه عاقل و توانا که علاقه مند به حفظ مصالح رعیت خویش می باشد، بسیار قبیح و مستهجن است که مرد دروغگو و حقه بازی را با اطلاع از حقه بازی وی، تصدیق و تأیید کند و دست او را در فساد و خرابکاری باز بگذارد و در مسیر حقه بازی و شیادی کمک و پشتیبان او باشد.
عملی که درباره ی بشر عاقل قابل قبول نباشد، درباره ی خداوند حکیم مطلق به هیچ وجه ممکن و قابل قبول نخواهد بود و در قرآن مجید نیز به همین موضوع اشاره شده است، آن جا که می گوید:
وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِیلِ لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْیَمِینِ ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِینَ. )(۲)
اگر او (پیغمبر) سخنی دروغ بر ما می بست ما او را با قدرت می گرفتیم، سپس رگ قلبش را قطع می کردیم.
منظور آیه این است«محمدی» که ما نبوتش را تأیید نمودیم و معجزه هایی در دست وی ظاهر ساختیم؛ نمی تواند مطلبی را از پیش خود به ما نسبت دهد و اگر به فرض محال چنین عملی از وی سر زند، با قدرت خویش رگ زندگانی اش را قطع می کنیم و دمار از روزگارش می آوریم. چه آن که سکوت ما در برابر گفتارهای باطل، امضای باطل و راه دادن مطالب بی اساس در دین و آیین حق و هدایت است. بر ماست که شریعت و قانون خود را از دروغ ها و مطالب بی اساس حفظ کنیم و همانند مرحله ی حدوث و ایجاد، در مرحله ی بقا نیز ناظر و پشتیبان آن باشیم.
سخنی با اشاعره
باید توجه داشت که معجزه در نزد کسانی می تواند دلیل و گواه نبوت باشد که به حسن عقلی معتقد باشند و در این مرحله، حکومت عقل را بپذیرند.
ولی «اشاعره»که این حقیقت را منکرند و عقل بشر را بر حسن و قبح واقعی امور واقف نمی دانند، راه تشخیص و تصدیق نبوت به روی آنان بسته و مسدود می باشد.
زیرا دلالت اعجاز بر صدق نبوت و پیامبری، از این رهگذر است که عقل انسان ظاهر نمودن معجزه را در دست شخص دروغگو که تأیید و تصدیق وی می باشد. بر خداوند قبیح و ناروا و یک امر محال و غیرممکن بداند و اگر عقل چنین تشخیصی را نداشته باشد و نتواند در این مورد قضاوت و داوری کند، در این صورت، تشخیص دادن دروغگو از راستگو برای احدی امکان پذیر نخواهد بود.
این نظریه که: عقل از درک و تشخیص حسن و قبح و زشت و زیبا واقعی، عاجز و ناتوان است، اشکالات و نتایج فاسد و نادرستی را در بردارد که یکی از آن ها مسدود بودن راه تصدیق انبیا و تشخیص دروغگو از راستگو است.
فضل بن روزبهان از این اشکال که بر اشاعره و منکر بن حسن و قبح عقلی متوجه است، چنین پاسخ می دهد که: کار ناروا گرچه عقلا بر خداوند ناروا و محال نیست. ولی عادت و مشیت وی از این جریان دارد که معجزه را همیشه در اختیار پیامبران راستگو قرار دهد و در دست شخص دروغگو هرگز معجزه ظاهر نمی گرداند بنابراین، راه تصدیق پیامبران و تشخیص دروغگو از راستگو حتی برای اشاعره نیز بسته و مسدود نخواهد بود.
این بود خلاصه پاسخ ابن روزبهان که آثار ضعف و سستی در آن از جهاتی پیداست زیرا:
۱- عادت و روشی که ابن روزبهان آن را در این مورد به خدا نسبت می دهد از اموری نیست که با حواس ظاهری قابل درک و حس باشد و بتوان آن را با چشم دید و با گوش شنید. تنها راهی که می توان آن را دریافت، راه عقل است که اشاعره این راه را به روی خود بسته اند.
زیرا در صورتی که عقل از درک حسن و قبح امور عاجز و زبون باشد، تخلف از عادت و وعده را نیز بر خداوند محال و ناروا نخواهد دانست.
۲- گذشته از آن، پی بردن به این عادت و روش خداوند که در دست دروغگویان معجزه ظاهر نمی کند، موقوف بر این است که پیامبران گذشته را که همگان دارای معجزه بودند در ادعایشان صادق و راستگو بدانیم.
ولی کسانی که با چشم انکار و یا تردید به آنان می نگرند از هیچ راهی نمی توانند یقین و باور کنند که خداوند همیشه معجزه را در دست راستگویان ظاهر می سازد. در نتیجه به نظر آنان اعجاز یک دلیل قابل اعتبار و اطمینان بخش برای اثبات ثبوت نخواهد بود.
۳- اشکال سومی که به گفتار ابن روزبهان متوجه می باشد این است: وقتی که از نظر عقل انجام دادن عملی با ترک آن مساوی باشد و عقل نتواند بر حسن و یا قبح آن حکم نماید، چه مانعی دارد که خدای قادر و توانا - خدایی که در برابر اعمالش هیچ گونه مسئول و مؤاخذ نیست- روش و عادت خویش را تغییر دهد و همان طور که معجزه را به افراد راستگو داده بود، در اختیار افراد دروغگو و حقه باز نیز قرار دهد.
۴- چهارمین اشکال بر پاسخ ابن روزبهان این است که: روال و عادت از امور و پدیده هایی است که در اثر تکرار به وجود می آید، تکرار عمل نیز محتاج به مرور زمان می باشد. بنابراین، نبوت نخستین پیامبر را که قبل از به وجود آمدن این عادت بود، به چه دلیل می توان اثبات کرد؟
ما در آینده به گفتار اشاعره بیش تر خواهیم پرداخت، ضعف و فساد گفتار آنان را به یاری خدا برملا خواهیم ساخت.
پینوشتها:
۱- انفال/۴۲٫
۲-حاقه/۴۴-۴۶٫
منابع مقاله: خوئی، سید ابوالقاسم، (۱۳۸۵)، البیان فی تفسیر القرآن، ترجمه محمد صادق نجمی- هاشم هاشم زاده هریسی، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ دوم.، ؛