منازل سلوك عرفانى در آیینه حج (1)
منازل سلوك عرفانى در آیینه حج (1)
0 Vote
65 View
مقدمه 1 ـ تمامى اعمال عبادىِ شریعتِ مقدّس، جدا از صُوَر ظاهرى، داراى اسرار و رازهاى شگفتانگیزى است كه مؤمنان به میزان سِعه وجودیشان از آن بهرهمند مىگردند. از امام صادق علیه السلام سؤال شد: منظور از «قوّت» كه در آیه شریفه: «خذوا ما آتیناكم بقوة»(1) آمده، چیست؟ آیا مراد «قوّت جسمى» است یا «قوّت قلبى»؟ حضرت در پاسخ فرمودند: قوّت در هر دو قلمرو منظور است.(2) آنچه در قلمرو جسم و بدنِ مكلّف است، همان احكام و آداب یك فریضه است كه بیان آن به عهده «فقه» است و آنچه در قلمرو قلب اوست، همان اسرار و بطون یك فریضه است كه تبیین آن به عهده «فقهِ فقه» است. از اینرو این قلب آدمى است كه به شهودِ عینى یك فریضه و اسرار نهانى یك عبادت مىرسد و به درك آنچه كه چشمان ظاهرى از نظاره آن عاجزند، نائل مىشود. در مقام احرام باید معاصى و گناهان سابق را به یاد آورد و آن را با آب توبه شستشو دهد و آنگاه لباس صداقت و صفا و خضوع و ترس را به تن كند. «حج» نیز ـ كه از اعظم و اهمّ عبادات الهى است ـ از این اصل اصیل مستثنا نیست. زیارت بیت الله الحرام، صورت و قشر و ظاهرى دارد كه همان «مناسك حج» است و «علم شریف فقه» آن را تبیین نموده است، و سیرت و مغز و باطنى دارد كه ـ فى الجمله ـ همان «سیر الى الله و سلوك الى جناب الله ـ عزّوجلّ ـ » است كه «فقه الله الأكبر» آن را تشریح كرده است. 2ـ این سیر به جانب دوست و سفرِ عرفانى الهى، داراى منازلى است كه هر منزل، خود مشتمل بر مقامات و مراتبى است، كه پارهاى از آنها جُز براى اهل معارف الهى و اولیاى كُمَّل و محبّین و مجذوبین درگاه دوست، میسَّر و حاصل نمىشود. فطوبى لهم ثمّ طوبى لَهم هنیئا لأرباب النعیم نعیمُهم.(3) از این روست كه عارف كاملِ بالله و مُحبّ واصل الى الله، حضرت امام خمینى ـ قدّس الله روحه الشریف ـ در باب اسرار نماز فرمودهاند: «... و هر كس از اهل سیر و سلوك الى الله را نمازى است مختص به خود او و حظّ و نصیبى است از آن، حسب مقام خود؛ چنان كه سایر مناسك از قبیل روزه و حج نیز همین طور است ... ... و دیگران كه به آن مقام نرسیدهاند، از براى آنها حظّى از نماز آنان نیست، بلكه صاحب هر نشأه و مقامى، اگر از مَركب عصبیّت و انانیّت فرود نیاید، انكار سایر مراتب كند و غیر از آن كه خود به آن متحقق است مقامات دیگر را باطل و حشو شمارد، چنانكه مراتب و مقامات انسانیّه را نیز كسى كه به آن نرسیده و از حجاب انانیّت خارج نشده انكار كند و معارج و مدارج اهل معرفت و اولیا را ناچیز شمارد ... .»(4) پس، آن قلوبى كه در سیر به سوى إله از مركب عصبیت و انانیّت فرود آمده، با خضوع در برابر مقامات بالاتر، عزم و همّت خود را بر پیمودن سایر مراتب، تا غایةالقصواى عروج كمالى و معراج روحى و معنوى، جزم كرده است. خوشا آن دل كه عرصه شهود اسرار فرائض الهى است و آفرین خداى بر آن عبد آزمون شدهاى كه «له قلب أو ألقى السمع و هو شهید.»(5) سعى بین این دو كوه، تجسم امیدوارى زنى است كه با امید به رحمت خداوند در بیابان بى آب و علف براى به دست آوردن آبى براى كودكش در تكاپوست، و با تلاطم درونى، از صفا به مروه و از مروه به صفا مىرود و به عبارت دیگر از صداقت به مروت و مردانگى و از مردانگى به صداقت و صفا مىرود و سرانجام با خلوصش از نظر برون به آب زمزم و از جنبه درون به آب حیات مىرسد، و در اثر صبر و تحمل و كوشش و استقامت، خانه خدا را آباد و نسل خود را به وجاهت مىرساند، این خاطرات اگرچه تلخ است، اما شرحی است از تلخى اضطراب و تلاطم ممزوج به شیرینى جوشش و نزول رحمت. 3ـ آنچه در پس این مقدمه خواهد آمد، بیان مختصرى است از آن اسرار و رازهاى شگفتِ نهفته در فریضه انسانساز «حج» كه در ضمن تبیین «منازل حج» به آن خواهیم پرداخت. منازل حج سفر حج سفرى است عرفانى و داراى سه منزل: منزل اول: بریدن از ما سوى الله براى پیوند با خدا (سیر من الخلق الى الحق). منزل دوم: ادامه و استمرار پیوند با خدا و سعى در تحكیم آن پیوند، تا نیل به مقام لقا و عبودیت (سیر من الحق فى الحق). منزل سوم: بازگشت به میان خلق و اجتماع به منظور هدایت، پس از كامل شدن و رسیدن به مقام عبودیت (سیر من الحق الى الخلق). منزل اول: سیر من الخلق الى الحق این منزل خود داراى مراتب و مقاماتى است: الف- توبه: مهمتر از همه مراتب، توبه است، و معناى توبه كه منزلِ اول سلوك است، رجوع از شیطانها و طاغوتها به سوى الله، رجوع از خوى انسانى به نفس روحانى، رجوع از طبیعت به سوى روحانیت نفس، رجوع از هوا و هوس و نفس اماره به معنویت و فضائل و تدارك گذشتهها است كه هیچ حقى از خدا و از خلق بر ذمّه او باقى نماند، و از میان مردم بیرون رود و احدى از او ناراضى نباشد جز شیطان. به این ترتیب، حقیقت بنیادین مقام توبه، چیزى جُز «رو گرداندن» و «رو كردن» نیست، سالك راه خدا، از موانع وصول به محبوب عبور كرده و رو گردان مىشود و روى توجه به جانب حضرت حق مىآورد و تمام فكر و نظر خویش را به سوى او ـ جلّ و علا ـ معطوف مىدارد. نقطه آغاز در این رجوع، تفكر در تبعات و آثار وحشتانگیز گناهان و به این وسیله، روشن كردن آتش ندامت در سینه و قلب است. و همین آتش پشیمانى و در پى آن احساس نقص و كاستى و فرو ریختن است كه برانگیزاننده سالك براى سلوك و نقطه عطف حركت سالكانه او به سوى كمال و مایه تحول و دردمندى اوست. این است كه توبه را بدون تردید، باید آغاز زندگانى جدید، به شمار آورد. ب- یقظه: معناى یقظه توجه، آگاهى و بیدارى است و در این سفر عرفانى، یقظه به معناى توجه به قدر و منزلت خانه خدا و حریم پاك اوست. توجه به توفیقى كه پروردگار عالم به بنده خویش عنایت كرده است. توجه به این كه در این مسافرت نباید كسى یا چیزى او را مشغول كند. آگاهى از این كه اگر حج مقبولى انجام دهد به هدف و مقصود از خلقت انسان (مقام لقا و عبودیت) خواهد رسید. توجه به انجام «بایدها» و «ازرشها»؛ یعنى واجبات، و اجتناب از «نبایدها» و «ضد ارزشها»؛ یعنى گناهان، و این كه خداوند عمل گنهكاران را نمىپذیرد و قبولى تمامى اعمال وابسته به تقوا است؛ «انما یتقبل الله من المتقین.»(6) اگر برابر برخى از روایات در این مكان شیطان بر ابراهیم مجسّم گشته و حضرتش با سعى خود او را تعقیب كرده تا از ساحت مقدس بیت الله دور سازد،(27) پس حاجى سالك نیز با این عمل، حركت ابراهیم خلیل را تكرار مىكند و شیطان را از قلب خود كه نه تنها خانه خدا كه «عرش قدس الهى» است مىراند و با هروله كردن، از هوا و هوس خود فرار مىكند و از قدرت و شخصیت خود، تبرّى مىجوید. و نیز توجه و اهتمام به مستحبات؛ به ویژه خدمت به همنوعان. و خلاصه آگاهى و توجه به این كه در این مسافرت روحانى، همانند هر حال دیگرى، در محضر خداوند، پیغمبر اكرم و ائمه طاهرین ـ علیهمالسلام ـ است؛ «قل اعملوا فسیرى الله عملكم و رسوله و المؤمنون.»(7) از اینرو، بنیاد یقظه، بر محور توجه و آگاهى است و این بیدارى حیات آفرین است كه سالك و مسافر كوى دوست را براى مراتب و مقامات پسین آماده مىگرداند. ج- تخلیه: پس از مقام توبه و یقظه باید در منزل اول به مرتبه «تخلیه» صعود كند. مقام تخلیه آن است كه دل را یكسره از صفات زشت و ناپسند و رذائل اخلاقى، خالى كند و ریشههاى هرز صفات رذیله؛ نظیر «حسد، بخل، كبر، ریا، تملّق، شقاوت، جاهطلبى و ...» را كه مایه تیرهبختى و سیهروزى آدمى است به آتش اراده و عزم بر تركِ این رذائل، بسوزاند و زقّوم رذیلتهاى زشت را از سرزمین قلب خود به دستِ همّت بَركَند و آن را عرصه كشتِ گلهاى با طراوت فضیلتهاى انسانى گرداند و بدین ترتیب از این مرتبه، به مقام «تحلیه» پا بگذارد. د- تحلیه: بنیادِ مرتبتِ «تحلیه»، آراستن دل به خصائص زیبا و فضائل عالیه؛ نظیر «خیرخواهى، سخاوت، گشادهدستى، تواضع، اخلاص، صداقت، رأفت، زهد و آزادگى از همه تعلّقات و ...» است. سالك راه دوست باید بكوشد تا خویشتن را به فضائل اخلاقى بیاراید و مهمتر از هر فضیلتى، ملكه خلوص و اخلاص در عمل است و در این صورت است كه حج وى، حج ابراهیمى خواهد بود؛ «إنّى وجّهتُ وجهى للذى فطر السموات و الأرض حنیفا و ما انا من المشركین»(8) اگر حاجیان و سالكان در این سفر عرفانى، نیّت خویش را خالص گردانند و هیچ یك از اغراض پست مادّى و دنیوى و حتى اغراض اخروى را در این عمل شریف دخالت ندهند، بلكه توجه خود را یكسره به جانب میزبان و «صاحب البیت» معطوف دارند و جز رضایت او را در نظر نیاورند؛ «الا ابتغاء وجه ربه الاعلى»(9) آنگاه محصول تلاش خود را در خشنودى دوست، نظاره خواهند كرد؛ «و لسوف یرضى»(10) و چرا به این خشنودى دست نیابند؟ كه رنگ خدا بهترین رنگهاست؛ «صبغة الله و من أحسن من الله صبغة.»(11) اگر نبود آن كه شیاطین بر دلهاى فرزندان آدم هجوم مىبرند، هر آینه دیده آنان به ملكوت آسمانها و زمین، روشن مىگشت.» و البته این متاع گرانبها بعد از گذر از ریشهكن نمودن رذیلتِ ریا و تظاهر، در مقام تخلیه به وسیله توجه به عواقب سوء و نتایج شوم این رذیله است كه به چنگ حاجیان مىافتد، توجه به این نكته پر اهمیت كه رنگ ریا و تظاهر، آدمى را تا سر حدّ شرك ساقط مىكند؛ «ولا تكونوا كالذین خرجوا من دیارهم بطرا و رئاء الناس و یصدون عن سبیل الله و الله بما یعملون محیط .»(12) سالك، پس از مقام تخلیه و تحلیه و مداومت و استمرار بر دو عنصر «عدالت» و «اخلاص»، مىباید به وسیله ریاضات دینیّه به ویژه تداوم در تلاوت قرآن همراه با تفكّر در آن، دعا و تضرّع به درگاه خداوند متعال و توسل و توجه به پیشگاه اهلبیت ـ علیهم السلام ـ بالأخص مصداق حاضر ولایت محمدیه، محوریت عالم امكان، ولى الله الاعظم ـ ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء ـ به مقام «تجلیه» صعود كند. ه – تجلیه: و حقیقت این مقام بالاتر از آن است كه در تصوّر هر كس آید و این مرتبتى است كه نصیب اوحدىّ از اولیاى الهى مىشود. در این مقام، قلب سالك به نور خدا منوّر مىشود؛ «و جعلنا له نورا یمشى به فى الناس»(13) تا در این سفر مبارك در سایهبان الطاف حق بتواند به مقام عبودیّت نائل گردد و بدین ترتیب ارزشها را از ضد ارزشها و ارزشمندان را از دون قیمتان و پاكان را از ناپاكان و خواستهاى تعالى بخش خدا را از خواهشهاى ذلت آفرین نفس و هوا و هوس، تمیز دهد؛ «ان تتقوا اللّه یجعل لكم فرقانا.»(14) منا؛ یعنى سرزمین امید، رحمت، مغفرت، فضل، كرامت، استجابت دعا، سعادت و خیر دنیا و آخرت. و چرا چنین نباشد؟! عاشق از معشوق پس از وصل چه مىخواهد؟! توجه، تلطّف، عنایت، ادامه. تجلى انوار الهى با قلب سالك، نه آن مىكند كه در گفت و شنود آوریم، تنها باید به آن مرتبت رسید تا طعم شیرین و روحافزاى آن را چشید. مجموع این مقامات پنجگانه منزل اول در كلام بلند و ارجمند امام صادق علیه السلام كه در مصباح الشریعه از آن حضرت نقل كرده، جلوهگر و نمایان است: «هرگاه خواستى حج به جاى آورى، پس قلب خود را پیش از آغاز عمل از هر گونه مشغول كننده و مانع و حاجب، براى خداى متعال بركنار كن و جریان امور خویش را به خداوند واگذار و در تمام حركات و سكنات خود، خالق خویش را وكیل قرار ده و در برابر فرمان و حكم و تقدیر او مطیع و تسلیم باش و دنیا و آسودگى و مردمان را رها كن و خود را از حقوق مردم خارج كن (تا مردم از تو طلبكار و ناراضى نباشند) و (در این راه) به زاد و توشه و یاران و توانایى جوانى و ثروت خود اعتماد مكن، زیرا آن كس كه دعوى مقام رضا و تسلیم الهى كند و با این حال به چیز دیگرى اعتماد كند، خداوند همان چیز را دشمن و موجب ضرر و وبال او مىگرداند تا او بفهمد و بداند كه نه او و نه هیچ كس را قدرت و تدبیرى نیست مگر به عصمت و توفیق اعطا شده از جانب خداوند، و (در این سفر) به اندازهاى خود را آماده و مستعدّ كن كه گویا امید مراجعت براى تو نیست و در مصاحبت و رفاقت و همراهى با دیگران، خوش رفتار و نیكو كردار باش و پیوسته اوقات واجبات الهى و سنن رسول اکرم را و آنچه بر تو واجب است از آداب عرفى و تحمّل و بردبارى در برابر ناراحتیها و ابتلائات و شكر نعمتهاى خداوندى و گشادهدستى و بخشش، مراعات نما.»(15) منزل دوم: سیر من الحق فى الحق مشتمل بر اعمالى است: 1ـ احرام: مقدمه احرام، غسل احرام است، حقیقت این غسل توبه و رجوع است؛ «اغسل بماء التوبة الخالصة ذنوبك و البس كسوة الصدق و الصفاء و الخضوع و الخشوع.»(16) در مقام احرام باید معاصى و گناهان سابق را به یاد آورد و آن را با آب توبه شستشو دهد و آنگاه لباس صداقت و صفا و خضوع و ترس را به تن كند. مىتوان گفت بهترین لذّتها در حج، لذت امید بنده به خدا در منا است و شاید این كه منا در میان همه اعمال مدتش بیشتر است، براى همین باشد كه امید و رجاء بنده، نزد خدا، بهترین عبادات و بالاترین مقامات است. احرام در حج؛ نظیر تكبیرة الاحرام در نماز است، همانگونه كه نمازگزار به واسطه گفتن تكبیرة الاحرام باید تمام توجهش به جانب معشوق باشد، و از ابتداى نماز تا انتهاى آن، چیزى و كسى او را مشغول نكند، همچنین است احرام حج. احرام؛ یعنى پشت كردن به دنیا و آنچه در دنیاست و رو نمودن به خدا و رضایت خدا و اجابت امر خدا، چنانكه از امام صادق علیه السلام نقل شده است: «أحرم من كل شىء یمنعك عن ذكر الله و یحجبك عن طاعته.»(17) و نیز درگاه احرام، مىباید متذكر مرگ و كفن و قبر شود كه روزى با این هیئت خداى را ملاقات خواهد كرد و در موقع گفتن لبیك كه تكمله مقام احرام است. توجه به این كه خداوند او را دعوت كرده است و او با این الفاظ، حضرتش را اجابت مىكند. «ولب بمعنى اجابة صافیة زاكیة لله ـ عزّوجلّ ـ فى دعوتك له متمسّكا بعروته الوثقى»(18) ؛ و از تلبیات خود، قصد كنند پاسخ دادن خداوند را با نهایت صفاى خاطر و خلوص نیت، در حالى كه به عروة الوثقاى حق و به حقیقت ایمان، تمسك مىجوید. 2ـ طواف: طواف تشبّهى است به فرشتگانى كه پیرامون عرش خداوند دائم در طوافند؛ «و ترى الملائكة حافین من حول العرش یسبحون بحمد ربهم»(19) ؛ همانگونه كه طواف آن ملائكه، نشانه عشق آنها به خداوندست، طواف بنده نیز نشانه عشق بنده به خداست «طف بقلبك مع الملائكة حول العرش كطوافك مع المسلمین بنفسك حول البیت»(20)؛ «آن چنانكه جسمت پیرامون بیت خدا دور مىزند، با قلب خود گرداگرد عرش خداوند طواف كن.» بندهاى كه به مقام قرب رسیده است؛ از آنچه بیمناك است، و آنچه باید همیشه با آن در ستیز باشد، طاغوتهاست، طاغوت درون؛ یعنى نفس اماره و طاغوت برون، شیاطین جنّى و شیاطین انسى. تكرار طواف به منظور پیدا شدن مقام تسلیم و عبودیت است، و با حصول این مرتبه، دریده شدن حجابها و پس از آن آراسته شدن به زینت ذلت و مسكنت در مقابل حق، تواضع و حلم در مقابل خلق، و زهد و سخاوت و قناعت در برابر دنیا (مقام تخلیه و تحلیه) مىباشد و در آن حال است كه نور خدا در دل او جلوهگر مىشود (مقام تجلیه) و راههاى سلامتى یكى پس از دیگرى براى او كشف مىگردد و از ظلمتها (ظلمت صفات رذیله، ظلمت نفس اماره، ظلمت متابعت از طاغوتهاى انسى و جنى، ظلمت هوا و هوس، ظلمت غم و اضطراب) به نور مطلق كشانده مىشود و مورد عنایت خاص خداوند واقع مىگردد كه خواه ناخواه به مقام لقاء و فناء كه همان انتهاى صراط مستقیم است مىرسد؛ «قد جاءكم من الله نور و كتاب مبین، یهدى به الله من اتبع رضوانه سبل السلام و یخرجهم من الظلمات الى النور باذنه و یهدیهم الى صراط مستقیم.»(21) 3ـ نماز طواف: طواف كننده چون به واسطه طواف به مقام عبودیت مىرسد باید نماز شكر به جاى آورد. و چون به واسطه رسیدن به مقام بندگى و تذلل، معراج براى او واجب مىشود، باید به نماز بایستد، زیرا معراج مؤمن همان نماز است، چون نماز مكالمه بین بنده و خداست. و چون توسل به اهلبیت در هر حال یك امر ضرورى است، تشهد و سلامهاى این نماز، به منزله مكالمه بین عبد و اهلبیت علیهم السلام است و این توسل با بیعتى كه پس از این نماز به وسیله استلام حجر صورت مىپذیرد، ادامه و استمرار مىیابد. استلام حجرالاسود و بوسیدن آن به منزله تجدید میثاق و عهد با رسول گرامى اسلام است. امام صادق علیه السلام نیز فرمودهاند كه در هنگام استلام حجر این چنین گفته شود: «أمانتى أدیتها و میثاقى تعاهدته لتشهد لى بالموافاة»(22) ؛ «امانتى را كه به گردن من بود (حج) ادا نمودم و پیمان خود را بر عهده گرفتم، تا تو در روز جزا بر وفادارى من گواه باشى.» پس استلام حجر نیز یك میثاق قلبى است كه جایگاه آن دلهاى حاجیان است و نیز تجسم خضوع در برابر عزت خداوند و نشانه رضایت به تقدیر اوست «و استلم الحجر رضى بقسمته و خضوعا لعزته.»(23) 4ـ سعى بین صفا و مروه: این عمل خاطره شیرینى است از پیامبر بزرگ خداوند كه پروردگار عالم در قرآن او را به خُلَّت پذیرفته است؛ «و اتخذالله ابراهیم خلیلاً»(24) ؛ پیامبرى كه مقام عبودیت و تسلیم او را پروردگار عالم امضا كرده است «اذ قال له ربه اسلم قال اسلمت لرب العالمین.»(25) سعى بین این دو كوه، تجسم امیدوارى زنى است كه با امید به رحمت خداوند در بیابان بى آب و علف براى به دست آوردن آبى براى كودكش در تكاپوست، و با تلاطم درونى، از صفا به مروه و از مروه به صفا مىرود و به عبارت دیگر از صداقت به مروت و مردانگى و از مردانگى به صداقت و صفا مىرود و سرانجام با خلوصش از نظر برون به آب زمزم و از جنبه درون به آب حیات مىرسد، و در اثر صبر و تحمل و كوشش و استقامت، خانه خدا را آباد و نسل خود را به وجاهت مىرساند، این خاطرات اگرچه تلخ است، اما شرحی است از تلخى اضطراب و تلاطم ممزوج به شیرینى جوشش و نزول رحمت. شعف كه مرتبهاى از عشق است در حالى كه با سوزندگى همراه است لذتآور است و در حالى كه لذتآور است دل عاشق را و سراپاى او را چون شمع مىسوزاند. پس حاجیان باید در میان صفا و مروه درس عشق و ایثار و گذشتن از همه چیز براى خدا را از حضرت ابراهیم و یارانش بیاموزند؛ «قد كانت لكم اسوة حسنة فى ابراهیم و الذین معه»(26) و از این رو آن كس كه سعى بین صفا و مروه كند و هنوز روح خودیت و منیّت، در او زنده باشد، به حقیقت سعى، نرسیده است. اگر برابر برخى از روایات در این مكان شیطان بر ابراهیم مجسّم گشته و حضرتش با سعى خود او را تعقیب كرده تا از ساحت مقدس بیت الله دور سازد،(27) پس حاجى سالك نیز با این عمل، حركت ابراهیم خلیل را تكرار مىكند و شیطان را از قلب خود كه نه تنها خانه خدا كه «عرش قدس الهى» است مىراند و با هروله كردن، از هوا و هوس خود فرار مىكند و از قدرت و شخصیت خود، تبرّى مىجوید؛ «و هرول هرولة هربا من هواك و تبریا من جمیع حولك و قوتك»(28) و به این وسیله روح و درون خود را براى لقاء و دیدار یار، پاك و پاكیزه و آماده مىگرداند «و صفّ روحك و سرّك للقاء الله یوم تلقاه بوقوفك على الصفاء»(29) و با نفى صفات و شخصیات كاذب و مجازى و ساختگى خویش، مردانه در مقابل صفات جلال و جمال پروردگارش، مقام بندگى و فقر و فنا را برقرار مىسازد «و كن ذا مُروّة من الله تقیا أوصافك عند المروة.»(30) بندهاى كه به مقام قرب رسیده است؛ از آنچه بیمناك است، و آنچه باید همیشه با آن در ستیز باشد، طاغوتهاست، طاغوت درون؛ یعنى نفس اماره و طاغوت برون، شیاطین جنّى و شیاطین انسى. 5ـ تقصیر: تقصیر توجه از عالم ملكوت، به عالم ناسوت است. توجه از لذات روحى به سوى لذات جسمى و توجه از وحدت به كثرت است. تقصیر، تحلیل بعد از تحریم است؛ به این معنا كه آنچه قبل از احرام براى مُحرم حلال نبود، اینك به واسطه احرام، و طواف، نماز، سعى بین صفا و مروه و تقصیر، حلال شده است. تجلى نور خدا، نظر به عالم ملكوت، لیاقت نیل به مراتب یقین و دیده بصیرت، كه تماما براى او حرام بود اینك حلال شده است؛ چرا كه حاجىِ سالك، صفات شیطانى خود را تقصیر كرده است و مگر نه این كه «لو لا ان الشیاطین یحومون على قلوب بنى آدم لنظروا الى ملكوت السموات و الارض»؛(31) اگر نبود آن كه شیاطین بر دلهاى فرزندان آدم هجوم مىبرند، هر آینه دیده آنان به ملكوت آسمانها و زمین، روشن مىگشت.» 6ـ حركت به سوى عرفات: پس از توجه به نفس و تمایلات؛ این بار توجه به خداوند، توجه به سرزمینى كه جاذبه ملكوتى سراسر آن را فرا گرفته است، شتافتن به سوى جذب، جذب كهربائى یار، از دلهاى بیقرار، جذب «وجودِ واقعى» «وجودْ نما» را، جذب عاشق معشوق را، و به عبارت رساتر جذب خدا بنده را، و حبذا بر این جذبه شیرین «هنیئا لأرباب النعیم نعیمهم.» عرفه؛ یعنى اعتراف بندگان در پیشگاه حق «و اعترف بالخطایا بعرفات.»(32) عرفه؛ یعنى كسب معرفت، معرفت مبدأ و معاد و تجدید عهد با توحید «و جدد عهدك عند الله بوحدانیته»(33) ؛ معرفت نبوت و ولایت، معرفت آفاق و انفس، معرفت ربط آنها با خدا، (ربط حادث با قدیم) معرفت قیومیّت حق و فقر محض خلق، و به عبارت رساتر، معرفت به این كه «لیس فى الدّار غیره دیّار.»(34) عرفه؛ یعنى دیارى كه انسان سالك مىتواند با توجه و تضرع و دعا و توسل مخصوصا به حضرت ولى عصر ـ عجل الله تعالى فرجه الشریف ـ كه در آن سرزمین حضور دارد و حاجیان همگى در محضر اویند به مرتبه بالاى یقین برسد. عرفه؛ جایگاه صعود از «علم الیقین» به «عین الیقین» و از «عین الیقین» به «حق الیقین» است و آن كس كه در عرفات نتواند به معرفت آنچه گفته آمد، نائل شود، در حقیقت عرفات نرفته است؛ كسى كه از جاذبه خدا و نبوت و ولایت ـ كه سراسر آن سرزمین پاك را فرا گرفته است ـ بهرهاى نبرد، در حقیقت عرفات او رفع تكلیفى بیش نبوده است و او از محدوده فقه به سوى قلمرو بیكران «فقهِ فقه» خارج نگشته است. 7ـ حركت به جانب مشعر: مشعر نزد خداوند متعال، از درجه خاصى برخوردار است، از این جهت در قرآن با صفت حرام و احترام از آن یاد مىشود: «فاذا أفضتم من عرفات فاذكروا الله عند المشعر الحرام»(35) چنانكه گاه منزل كردن در آن دیار، (بین الطلوعین) نزد یار، برترین ساعات شبانهروز است و آنچه خداوند در قرآن در این مكان قدسى و در این زمان مقدس خواسته است، ذكر خداست، با یاد خدا كسب شعور و كیاست و فطانت و دقت و ظرافت نمودن، سرایت دادن ایمان از دل به تمام اعضا و مشاعر، مشعر به ما مىآموزد آنچه از عرفه برداشت كردهاى در اینجا به واسطه یاد خدا در دل رسوخ ده، و از دل به چشم و گوش و زبان و تمامى اعضا جارى كن تا كلیه مشاعر، حیات دوبارهاى پیدا كنند و به این وسیله از نردبان روح به سوى ملأ اعلى صعود كن: «و اصعد بروحك الى الملأ الأعلى بصعودك الى الجبل.»(36) از این رو، در این سرزمین هم خداى را با اطمینان براى نیل به مقام قرب مىخواند: «و تقرب الى الله ذا ثقة بمزدلفة.»(37) پس چون وارد منا مىشود اوّلین عملى كه باید انجام دهد، رمى جمره عقبه است كه شاید اشاره به طاغوت بزرگ؛ یعنى نفس اماره باشد، رمى جمره عقبه؛ یعنى طرد نفس اماره، یعنى پایمال كردن هوا و هوس . 8 ـ حركت به سوى منا: منا؛ یعنى رجاء، كه این نامِ گویا، در هالهاى از نور نهفته است. منا؛ یعنى سرزمین امید، رحمت، مغفرت، فضل، كرامت، استجابت دعا، سعادت و خیر دنیا و آخرت. و چرا چنین نباشد؟! عاشق از معشوق پس از وصل چه مىخواهد؟! توجه، تلطّف، عنایت، ادامه. سالك، پس از گذشتن از عرفات و مشعر و رسیدن به مقام وصل، از مولى چه مىخواهد؟ آنچه را كه او به حق مستحق آن است؛ «ولا تتمنّ ما لا یحل لك و لا تستحقه.»(38) از این رو مىتوان گفت بهترین لذّتها در حج، لذت امید بنده به خدا در منا است و شاید این كه منا در میان همه اعمال مدتش بیشتر است، براى همین باشد كه امید و رجاء بنده، نزد خدا، بهترین عبادات و بالاترین مقامات است. 9ـ رمى جمرات: بندهاى كه به مقام قرب رسیده است؛ از آنچه بیمناك است، و آنچه باید همیشه با آن در ستیز باشد، طاغوتهاست، طاغوت درون؛ یعنى نفس اماره و طاغوت برون، شیاطین جنّى و شیاطین انسى. سالك از قرآن آموخته است كه: طاغوت درون (نفس اماره) خطرناكترین طاغوتهاست «ان النفس لأمارة بالسوء الا ما رحم ربى»(39) پس چون وارد منا مىشود اوّلین عملى كه باید انجام دهد، رمى جمره عقبه است كه شاید اشاره به طاغوت بزرگ؛ یعنى نفس اماره باشد، رمى جمره عقبه؛ یعنى طرد نفس اماره، یعنى پایمال كردن هوا و هوس؛ «وارم الشهوات والخساسة والدنائة والذمیمة عند رمى الجمرات.»(40) آنگاه اگر با رمى جمره عقبه پاى بر نفس اماره گذارد، قدم بعدى، مقام وصل و لقاء است؛ زیرا میان بنده و خدا یك قدم بیش فاصله نیست، اگر بنده از هوا و هوس گذشت و این گام بلند را طى كرد گام بعدى گام عزم به سوى مقام لقاست. حاجیان در آن روزها كه در وادى منا، رحل اقامت افكندهاند باید كه رمى جمرات سهگانه كنند و این یعنى طرد طاغوت درون (نفس اماره) طاغوت برون از شیاطین جنى (ابلیس و اعوان او) و شیاطین انسى (دشمنان دین و انسانیت)، از این رو رمى جمراتِ ثلاث، طرد همه طاغوتها و اعلام جنگ و ستیز بىپایان با آنهاست. 10ـ ذبح قربانى: قربانى سنتى است كه تنها از تقوا پیشگان، پذیرفته مىشود «اذ قرّبا قربانا فتقبل من أحدهما و لم یتقبل من الآخر»(41) و آن رمز گذشت و فداكارى در راه محبوب و رمز محبت و عشق است؛ چرا كه به گاه قربانى نمودن، حاجى سالك حنجره هواى خویش و طمعش به مردمان را پاره مىكند؛ «و اذبح حنجرتَى الهوى و الطمع عند الذبیحة.»(42) قربانى در منا زنده كردن خاطره بزرگ حضرت ابراهیم و حضرت اسماعیل ـ علیهماالسلام ـ نیز هست، آنگاه كه از سوى محبوب خطاب به ابراهیم علیه السلام امر آمد كه جوانت را در منا ذبح كن و آن حضرت امر محبوب را به فرزندش حضرت اسماعیل ـ علیه السلام ـ گوشزد كرد و او با كمال رغبت پذیرفت؛ «یا ابت افعل ما تؤمر»(43) و هر دو با كمال شوق و عشق، تا سر حد ذبح جلو رفتند، و آنگاه از سوى محبوب ندا آمد كه از امتحان پیروز به در آمدید؛ «قد صدّقت الرؤیا.»(44) 11ـ حَلْق یا تقصیر: تراشیدن سر یا اصلاح سر و صورت؛ یعنى تراشیدن باقى مانده كدورتها، رذالتها و اصلاح دل از زنگار منیّتها و خودیّتها؛ زیرا سالك هر چه خودسازى كند، باز باید بداند كه ریشههاى رذالت تا عمق جان وى را فرا گرفته است. از این رو، پس از تراشیدن سر یا اصلاح سر و صورت، كه رمز ریشهكن كردن صفات رذیله است، اگر حاجى سالك از منزل تخلیه نگذشته باشد باید بداند كه در این امتحان الهى پیروز نگشته است، گرچه رفع تكلیف از او شده باشد. 12ـ طواف نساء: به واسطه حلق یا تقصیر، آنچه براى حاجى حرام بوده حلال مىشود، جز بوى خوش و تمتع از غریزه جنسى، و تحلیل این دو متوقف بر آن است كه از منا به سوى خانه خدا بازگردد و طواف و نماز طواف و سعى بین صفا و مروه و در پایان طوافى به نام طواف نساء به جاى آورد، آنگاه بوى خوش و تمتع از غریزه جنسى نیز بر او حلال مىشود و شاید رمز آن این است كه سالك هر چه از نظر مقام و منزلت بالا باشد و به مقام تجلیه و لقاء نیز رسیده باشد، تسلط او بر غریزه جنسى، احتیاج به مقام بالاتر و عنایت افزونتر دارد؛ «و لقد همت به و هم بها لو لا ان رأى برهان ربه»(45) یوسف صدیق ـ علیه السلام ـ كه در امتحانات الهى یكى پس از دیگرى كسب توفیق نمود اما در برابر غریزه جنسى، احساس ناتوانى مىكند و مىگوید: این خدا بود كه مرا نجات داد نه خودم، و اگر او نبود در امتحان، بازمانده بودم «و الا تصرف عنى كیدهن اصب الیهن و اكن من الجاهلین»(46) بنابراین طواف نساء درس آموزندهاى است براى همه سالكان و به ویژه جوانان.
http://www.shiasearch.com/