نقش مذاهب در فقه اسلامی معاصر

  پروفسور مراد ویلفرد هوفمن ([۱]) الف: مقدمه ممکن است برای مسلمانانی که در جهان اسلام دوران کودکی، نوجوانی و بزرگسالی خود را طی کرده اند جالب باشد که چگونه به تدریج مذاهب مختلف اسلامی برای مسلمانان غربی طلوع می کنند و نهایتاً ظهور پررنگ و شدید خود را به معرض قضاوت می گذراند. تجربه شخصی من موردی است که این مسأله را به خوبی روشن می کند. زمانی که من الحمدلله، به شرف مسلمان شدن در سال ۱۹۸۰ در بن مشرف شدم، تنها در معرض تماس مستقیم با یک جامعه اسلامی – الجزایر- قرار گرفته بودم، بدون اینکه واقعاً بدانم که مسلمانان آنجا پیرو مذهب مالکی بودند. اما کسی که مرا مسلمان کرد یک امام مصری بود، و البته پیرو مذهب شافعی. اما من نمی خواستم پیرو هیچیک از مذاهب مالکی یا شافعی بشوم: من می خواستم اسلام بیاورم، و دیگر هیچ! در واقع مسلمان شدن تنها خواسته عملی منطقی بود که می توانستم داشته باشم چون در مساجدی که من در اروپا یا آمریکا رفت و آمد می کردم هرگز گروهی خاص و خالص از حنبلی ها، مالکی ها، شافعی ها، جعفری ها، و یا زیدی ها تجمع نکرده بودند، بلکه همیشه مخلوطی از پیروان مذاهب مختلف را در آنها می دیدم. معمولاً هر یک از ما خود را مسلمانی خالص و واقعی می دانیم، با این حال بعضی از ما به هنگام نماز دست هایمان را به سینه نمی گیریم، بلکه آنها را رها در طرفین بدنمان آویزان می کنیم. به نظر من این مورد موجب ناهماهنگی بوده و مرا به فکر درخصوص یک جهان وادار کرد: جهان اسلام، که امت آن حتی نمی تواند درخصوص نمازخواندن به شکلی هماهنگ به توافق دست یابد. یعنی درخصوص ضروری ترین فعالیت یک مسلمان. بعدها، زمانی که در ترکیه زندگی می کردم، از نوائی که اذان به آن گفته می شد لذت می بردم. گاهی مؤذن های دومسجد که در همسایگی یکدیگر بنا شده بودند به هنگام فراخواندن مؤمنین به نماز از مناره مساجدشان چنان هماهنگ و هارمونیک عمل می کردند که انگار با هم در حال گفتگوی آهنگین بودند. من از آن همه زیبایی صوتی شادمان و مسرور می شدم و آن را بیش از اذان های یکنواخت و خشک مقدس که در شمال آفریقا شنیده بودم، و کما بیش طنینی تهدیدآمیز داشت می پسندیدم. اما، آیا این دعوت با صدای بسیار زیبا به نماز بیش از حد موجب انحراف توجه به اصل مطلب نبود؟ یا اینکه آن اذان های یکنواخت از برانگیزندگی کافی برخوردار نبودند؟ البته تنها یک بار «برخورد مذاهب» قطعاً موجب شگفتی و آزارش شد: نزدیکی کوالالامپور، در مالزی، ما برنامه ریزی کرده بودیم که نماز صبح را همگی با هم برگزار کنیم. اما وقتی من طبق فقه حنفی وارد مسجد شدم، مسلمانان مالزیایی که پیرو مذهب شافعی هستند نمازشان تمام شده بود، در حالی که وقت نماز برای حنفی ها هنوز بیش از نیم ساعت مانده بود تا فرا برسد! بعدها، وقتی حقوق و فقه اسلامی را مطالعه می کردم، دریافتم تفاوت هایی که بین موارد مختلف وجود دارد می تواند به معنای تفاوت بین حیات و مرگ باشد. بعنوان کسی که زمینه مطالعاتش حقوق بوده است، این مسأله به لحاظ روشنفکری مرا بسیار می آزرد، تا حدی که برایم غیرقابل تحمّل شد. به همین خاطر، بدون درنگ طرفدار تلاش هایی شدم که مرحوم شاه حسن دوم، پادشاه مراکش به عمل می آورد، که بین پیروان مذاهب سنی و شیعه وحدت ایجاد کند. اما زمانی که من آن مورد را با همکارم که در سفارت خانه ایران در رباط کار می کرد در میان گذاشتم، دریافتم که من هنوز تا آنجا که به مسأله مذاهب مربوط می شود طفلی نوآموز بودم. با در نظر گرفتن پس زمینه مذکور، من توفیق آن را داشته ام که مشاهدات علمی تر منجر به نظریه پردازی ذیل را داشته باشم: ب: موافقان و مخالفان سیستم مذاهب ۱- بدوی یا پیشرفته؟ الف) از دیدگاه غربی ها، یک نظام حقوقی (مانند یک مذهب) نه تنها لازم است از وحدت کلمه برخوردار باشد، بلکه در غیر این صورت اصولاً نام نظام را نمی توان بر آن گذاشت. یک قانون واحد برای تمام آحاد. البته می پذیریم، که مثلاً در آلمان، تا سال ۱۹۱۹، قانونی خاص برای گروهی ویژه از شهروندان وجود داشت: افرادی که به اصطلاح متعلق به دسته خاصی از خانواده های اشرافی بودند (شاهان، دوگ ها، کنت ها، بارون ها). آنها تابع قوانین خاص خود به لحاظ ارث بودند که به آنها کمک می کرد املاک و اموال منقول و غیرمنقول خود را تحت ولایت بزرگان خاندان هایشان حفظ کنند، به جای اینکه اجازه دهند پس از فوت یک بزرگ خاندان بین وراث زیاد تقسیم و خرد شود، همانطور که برای افراد عادی عمل می شود. امروز برای هر دولت ملی ضرورت دارد که صاحب یک سرزمین، یک ملت، و یا قانون واحد برای همگان باشد. قوانین مختلف برای اقلیت ها قابل قبول نیست و این ناشی از پذیرش ایدئولوژی حق حاکمیت ملی است، که از قرن های هفدهم و هجدهم به تدریج در سراسر جهان به عنوان بخشی از «روشنگری» گسترش یافت و پذیرفته شد. این ایدئولوژی در فرانسه به قوی ترین شکل خود مراعات می شود. در آنجا یک دولت مرکزی واحد وجود دارد که از مردم تحت حاکمیت خود انتظار دارد همگی شهروندان فرانسوی باشند، و تا سر حد هم سان شدن با یکدیگر جذب در ملتی آزاد، برادر با یکدیگر و دارای حقوق و مزایای یک سان باشند به طوری که «ملت بزرگ فرانسه»([۲]) را بیافرینند. از این دیدگاه، تفاوت هایی که در مذاهب مختلف اسلامی مشاهده می شود نشان از رشد و توسعه ناکافی اسلام دارد. ب) اما وضع، الزاماً چنین نیست. مسلمانان در واقع باید شاکر باشند که فقه اسلامی نه تنها غنا و گستردگی خود، بلکه بالاتر از آن وجود خود را مدیون رشد خصوصی([۳]) خود می باشد. در واقع، مذاهب اسلامی محصول ابتکارات و مخاطرات بنیان گذاران خود هستند. این امر به تنهایی برای هر کس که کمترین تعصبی نسبت به ابناء و اعقاب خود داشته باشد ارزشمند است. این واقعیت که مذاهب مختلف در موارد واحد به نتایج متفاوت می رسند باید این نکته را به وضوح به اذهان مسلمانان متبادر شود که برداشت محلی از منبع فقهی، یعنی قرآن و سنت دقیق رسو ل الله کاری است که توسط انسان هایی انجام می شود، که در معرض خطا هستند. اینکه این مورد را «بدوی» بنامیم به معنای آن خواهد بود که چیزی را در سیستم های حقوقی غربی متداول است نادیده بگیریم، و مواردی را نیز که به طور روزمره با آن سروکار داریم بدوی بدانیم. مثلاً: قوانینی که در مجالس به تصویب می رسند، حداقل برای مدتی دست خوش تفاسیر و تعابیر متفاوتی در دادگاه های مختلف حقوقی می شوند. سیستم حقوقی آمریکا، که بین ۵۰ ایالت به اشتراک گذاشته شده است، دائماً سوابقی پدید می آورد که با آنچه در دیگر ایالات به آن عمل می شود متفاوت است. در دانشکده حقوق هاروارد، ما می آموزیم که «حقوق همان چیزی است که در دادگاه ها به آن عمل می شود(!)([۴]) اگر این تعریف صحت داشته باشد، آیا کسی می تواند به گستره بالقوه متنوع فقهی در مذاهب مختلف اسلامی به دیده تحقیر بنگرد؟ کشوری که اجازه تجربه عملی قوانین خود در بوته آزمون و خطا را ندهد موجب خواهد شد سیستم حقوقیش پویایی لازم برای کنارآمدن با واقعیاتی که بالقوه به طور فزاینده ای پیچیده تر می شوند و رشد و نموی دائم دارند را از دست بدهد. آیا این مورد موجب اعتبار یافتن گستردگی سازنده فقه اسلامی نمی شود؟ صحت این دیدگاه در منظری پسامدرن([۵]) بیشتر قابل درک است، چون در آنجا جهانی شدن همچنین منجر به رشد اقلیت های نژادی، فرهنگی و مذهبی می شود. غرب بهتر می تواند با این گوناگونی گسترده کنار بیاید، اگر مفهوم سیستم اسلامی «ذمی» را در می یافت، که متکی بر این ایده است که دسته جات خاصی از مردم را باید براساس قوانینی خاص در مملکت واحد اداره کرد. مجدداً، این گونه ادراک را نیز مسلمین مدیون تجارب خود در چارچوب مذاهب مختلف هستند. ۲- آیا می توان مذاهب را با یکدیگر در هم آمیخت؟ الف) علیرغم آنچه در تعریف و تمجید سیستم موجود گفته شد، نمی توان انکار کرد که جهان اسلام به موازات رشدی که هم زمان با، و در نتیجه، جهانی شدن و رشد تکنولوژی دارد، باید مشوق وحدت در نظام فقهی خود باشد. آنچه در دورانی که ۶ الی ۷ ماه وقت یک زائر خانه خود را می گرفت تا از فاس([۶]) به حجاز برسد، منطقی بود دیگر در جهانی که اینترنت آن را تعریف می کند زیاد خریدار ندارد. این واقعیت در عمل هر سال در تعیین روز نخست ماه رمضان خوددنمایی می کند. بیشتر مسلمین احساس بسیار ناخوش آیندی پیدا می کنند هنگامی که مثل آنچه اخیراً در مراکش رخ داد، رمضان یک روز یا حتی دو روز (که غیر ممکن است صحت داشته باشد) قبل یا بعد از رمضان در جاهای هم افق دیگر شروع شود. احساسی که این امر در وحدت امت اسلامی در سراسر جهان به جا می گذارد به قدری قوی است که مسلمانان را ناچار می کند درصدد یافتن قانونی واحد و الزام آور برای همگان برآمده، آن را تقویت و اشاعه کنند. مسلمین شهرت یافته اند که شدیداً پایبند به اصول شرعی خود هستند- تا بدان حد که برخی شرق شناسان معتقد بودند اسلام یعنی همان شریعت. در واقع، یک رهبر مذهبی بودن، مثلاً یک امام، لازمه اش آشنایی کامل با فقه است. حتی فرد فرد مسلمانان در زندگی روزمره خود دائماً با مقوله حلال و حرام سروکار دارند. در خانواده، به هنگام خرید، و وقت سفر. مسلمان بودن به یک معنا حقوق دان بودن است. به همین خاطر، نیاز به شفافیت فقهی یک ضرورت است. ب) به هر صورت، من عمیقاً شک دارم که ادغام مذاهب عملی باشد، حداقل تا آنجا که به مذاهب شیعه مربوط می شود. ۱- آشتی بین مذاهب آنگاه ساده ترین حالت را خواهد داشت که بخواهیم بین مذاهب مالکی، حنفی و فرقه های مختلف شیعی هماهنگی ایجاد کنیم. اما تفاسیری که ابن تیمیه و محمد ابن عبدالوهاب از مذهب حنبلی به عمل آورده اند به نظر من مانع از هرگونه ادغام و آشتی می شود، ولو این مسأله صرفاً به خاطر قوانین مربوط به زنان و اهل تصوف باشد. ۲- اما حتی در میان پیروان مذاهبی که به لحاظ ایدئولوژیک به یکدیگر نزدیکند ادغام، منجر به مشکلاتی حاد در زمینه کدبندی مسائل مختلف فقهی خواهد شد. این بدان سبب است که عملاً آشتی تنها از طریق گام به گام و از مرحله نخست قابل دست یابی است، و نه به چالش طلبیدن یکدیگر به استناد کتب مرجع قدیمی. چنین کاری عملاً مستلزم تألیف یک مجموعه فقهی جدید، مانند «مُثُل» است، که به یاری آن سلاطین عثمانی در قرن نوزدهم کوشیدند فقه حنفی را کدبندی کنند. اما برای نمونه، به همان میزان که مخالفت عمومی علیه تلاش جدید برای کدبندی قانون اساسی انگلستان امروز ممکن است وجود داشته باشد، هرگونه تلاش برای طبقه بندی جدید قوانین فقهی اسلامی جهت وحدت مذاهب نیز با مخالفت هایی جدی روبرو خواهد شد. چنین تلاشی قطعاً توجه همگان را به خود جلب خواهد کرد و حاصل آن احتمالاً ناامیدکننده خواهد بود. ۳- تلاش هایی که برای آشتی با مذاهب مختلف شیعی به عمل آیند، احساس می کنم کاملاً بیهوده باشد، و این مسأله دلائلی مختلف و زیاد دارد: - شیعه سیستم فقهی خود را مبتنی بر پایه ای کاملاً متفاوت از احادیث بنا نموده است. مادام که سنت هایی که از طریق ابوبکر و عایشه به ما رسیده اند کلاً مخدوف باقی بمانند رسیدن به مبنایی مشترک برای شروع به کار غیرممکن به نظر می رسد. - موقعیت مذهبی علی در مذهب شیعه تا بدان حد ارتفاع یافته است که انسان حتی نمی تواند بر سر یک متن مشترک اذان برای مذاهب مختلف به توافق دست یابد. - مفهوم امامت، نوعاً برای شیعه، تا حد بسیار فراتری از متون کتب فقهی و درسی فراتر رفته است. به علاوه، همین مفهوم جهان شیعه را با عرفان مذهبی آشنا کرده است، که نمونه هایی از آن سهروردی مقتول، و موسی صدر هستند. به عکس، اکبری گری، که بنیان گذار آن ابن عربی بوده است، وارد مقوله مذاهب اهل سنت که بسیار متعصب عمل می کنند نشده است. - عزاداریهای نوعی هر یک از مذاهب شیعه (به ویژه به مناسبت شهادت حسین بن علی در کربلا) محیط عاطفی متفاوتی را پدید آورده است که ساختن پلی برای برقراری ارتباط با پیروان سایر مذاهب را با آن ظاهراً غیرممکن می سازد. این موارد – و نه ریزه کاریهایی مثل متعه - «ازدواج موقت» و تقیـّه – موانع بزرگ واقعی بین اهل سنت و مذاهب شیعه هستند. ۳- آیا نیاز به یک مذهب اسلامی غربی داریم؟ الف) هنگامی که به نحوه زندگی و اعمال مسلمانانی که در غرب زندگی می کنند دقت کنیم با خود خواهیم اندیشید که اصولاً آیا آنها اصلاً پیرو هیچ یک از مذاهب اسلامی هستند یانه؟ برای مثال، وقتی شما از یک مسلمان سیاه پوست آمریکایی درخصوص میزان پایبندی به مذهب سؤال کنید او ممکن است نگاهی حاکی از بی خبری کامل از موضوع به شما بکند. این سؤال برای او هیچ مفهومی ندارد. او پیرو آن چیزی است که امام در خطبه جمعه به وی می گوید. والسلام. در موقعیتی که شما نتوانید بر سر پیروی از هیچ یک از مذاهب خاص، با توجه به زمینه های قبلی بسیار متفاوت مسلمانان اروپایی و آمریکایی با دیگر مسلمانان امت اسلامی به توافقی احتمالی دست بیابید، همان پیروی از گفته های امام جمعه نیز به مسأله ای حساس تبدیل خواهد شد. (ب) با تمام این احوال، با اینکه ممکن است عجیب و نامأنوس به نظر آید، گرایشاتی در کار هستند که حاصل عملکردشان ممکن است منجر به تولد یک مکتب فکری جدید در جهان اسلام شود، مذهب اسلامی غربی. آیا امکان آن هست که در همان زمانی که ما سرگرم بحث پیرامون ادغام بعضی مذاهب سنتی در دل یکدیگر و محو تعدادی از آنها هستیم، مذهبی جدید در حال ظهور باشد؟ به هر تقدیر، ما امروز یک شورای فقها در ایالات متحده و کانادا داریم، که ریاست آن به عهده آژاری، دکتر طه جابرالعلوانى،([۷]) مدیر مدرسه علوم اجتماعی اسلامی (SISS) ([8]) در لیسبورگ([۹]) ایالت ویرجینیا می باشد. در اروپا، مؤسسه ای مشابه به ریاست یک آژاری دیگر، دکتر زکی بدوی وجود دارد، که در لندن قرار دارد. هر دوی این مؤسسات درخصوص مسائل ویژه ای که مسلمانان غربی با آنها سروکار پیدا می کنند و شورای فقهای سازمان کنفرانس اسلامی (OIC) در کویت هنوز نظری در موردشان نداده است فتواهایی صادر می کنند. چنین مواردی در واقع بسیارند، و تفاوت آنها ممکن است در موارد ذیل باشد: ۱- اینکه مسلمانان مهاجر در جامعه ای کاملاً سکولار مانند فرانسه زندگی کنند؛ ۲- یا در کشورهایی که در آنها یک دین رسمی شناسایی شده است، مثل انگلیس یا کشورهای اسکاندنیاوی زندگی کنند. ۳- و یا اینکه در کشورهایی زندگی کنند که چندین دین رقیب در آنها به رسمیت شناخته شده است، مثل آلمان، اتریش، سوئیس و اسپانیا زندگی کنند. بعضی از سؤالات صرفاً بدان سبب در غرب زودتر مطرح می شوند که «پیشرفت های» تکنولوژیک ابتدا در آنجا پدید آمدند، به ویژه در زمینه پزشکی (مثلاً مادرشدن با تلقیح مصنوعی؛ باروری با روش های آزمایشگاهی و مصنوعی؛ یکسان سازی به یاری یافته ها([۱۰])، تشخیص های پیش از زایمان و…) یا به خاطر تغییرات شدید ملاک های اخلاقی (ازدواج های هم جنس بازان با خودداری از ازدواج برای بهره مند شدن از حقوق حمایتی دولتی در سالخوردگی؛ اجازه شکایت کردن از والدین توسط فرزندان؛ روپوش های اجباری مدارس، کلاس های شنا، و غیره). مسائل اقتصادی مربوط به شرط بندی ها و عملیات ربوی (برای نمونه سودهای بانکی؛ بورس های تحصیلی، برنامه های بیمه). در این خصوص، آنچه چشم گیر است اینکه بیشتر مسلمانان غربی در پای بندی به شریعت در جوامع اروپایی از آنچه در قوانین آسان گیرتر حنفی خواسته شد. پایبندتر و کوشاتر هستند. به ویژه، مذهب غربی اجازه اخذ سود را حتی از طریق سیستم اقتصادی کاملاً دولتی غرب، که اقتصاد اروپا و آمریکا بر مبنای آن پایه گذاری شده است، نمی دهد. تحولات شدیداً مشکل آفرین دیگری نیز بین مسلمانان غربی در حال شکل گیری هستند. به این ترتیب، در یک جامعه صوفی در بن (آلمان) اجازه نماز شانه به شانه با مردان به زنان داده شده است، به شرطی که در سمت چپ مسجد بایستند (درست مثل کلیساها در ایام قدیم)، در حالی که خط حایل بین صفوف مردان و زنان شامل مردانی می شود که شانه به شانه همسران خودشان نماز می خوانند. در همین راستا، بعضی طرق صوفی گری اجازه اختلاط بین مردان و زنان، حین جلسات ذکر را می دهند. به این ترتیب زنانی که به رتبه مولوی رسیده اند رؤیت شده اند که دوش به دوش مردان در جلسات دراویش به حالات خلسه رفته اند – که قطعاً موردی کاملاً شبیه آزادی جنسی غربی است. ج) چنین نمونه هایی نشان دهنده خطری است که از یک سو، اسلام اروپایی را تهدید می کند و از دیگر سو آن را چنین برای دولت های غربی محبوب کرده است. در همین راستا، ما بعضی به اصطلاح «مسلمان های فرهنگی» را در غرب داریم، مثل بسّام طیبی([۱۱]) در دانشگاه توبینگن([۱۲]). هدف این گونه افراد نه تنها سکولاریزه کردن اسلام، و تبدیل آن به مسأله ای کاملاً خصوصی، بلکه بنیان گذاری نوعی اسلام با الگوبرداری از نمونه های مسیحی است. بدتر از این موارد، اینکه آنها درصدد هستند اسلام را تا آن حد کوچک و حقیر کنند که به امری سهل الوصول و دل بخواهی تبدیل شود، که هیچ یک از وظائف و پایبندی های مذاهب سنی و شیعه را نداشته باشد، و حتی فرقه های غیراسلامی مانند علوی گری، قدیانی ها و بهایی ها نیز بتوانند به آن بپیوندند، و ملقمه ای از غربی های سکولار پدید آورند که یک زمینه گنگ و مبهم اسلامی داشته باشند. این البته مسأله ای صحیح و پذیرفته شده است که تمدن اسلامی روش های مناطقی را که اسلام را پذیرفتند جذب کرد و این مسأله در روش های غذاخوردن، لباس پوشیدن، سنت های ازدواج، و غیره نمود پیدا کرد. به این ترتیب، یک مسلمان اندونزیایی و مسلمانی که اهل هندوستان یا مراکش باشد تفاوت های ظاهری بسیار ممکن است داشته باشند، و هر دوی آنها با یک عرب مسلمان خاورمیانه متفاوت خواهند بود. اما این تفاوت ها بدان معنا نیست که اسلام آنها، نه بعنوان یک تمدن، بلکه بعنوان یک مذهب، کوچک ترین تفاوت معناداری با یکدیگر داشته باشند. در همین راستا، مسلمانان اروپایی و مسلمین آمریکای شمالی ممکن است آداب تغذیه و لباس پوشیدنشان با دیگر آحاد امّت اسلام متفاوت باشد و حتی مسائلی که به آنها اهمیت می دهند نیز در زمینه های مختلف متفاوت باشد، از جمله در زمینه معاملات، اما این موارد نباید وابستگی آنان را به اسلام، که حقیقی واحد و ناب است تحت تأثیر قرار دهد، که جوهره آن عقیده و قوانین عبادی اسلام است. به عبارت دیگر: به ایده اسلام اروپایی باید گفت نه، اما به مفهوم مذهب غربی باید پاسخی مثبت داد. -------------------------------------------------------------------------------- [۱]– مفکر و اندیشمند مسلمان آلمانی. ([۲])La grande France . ([۳])having been developed Privately . ([۴]) “Law is the likelihood of what caurts will do (!) . ([۵]) Post-modern . ([۶]) شهرى در مراکش . ([۷]) Azhari (Dr.) Taha Jabir Al’Alvani . ([۸]) School of Islamic Social Sciences (SISS) . ([۹]) Leesburg . ([۱۰]) Cloning . ([۱۱]) Bassam Tibi . ([۱۲]) Tübingen University . http://www.shiitecenter.com/