چرا امام حسن (ع) صلح کرد و امام حسین (ع) به جنگ پرداخت؟
چرا امام حسن (ع) صلح کرد و امام حسین (ع) به جنگ پرداخت؟
0 Vote
15 View
دير زمانی است كه افرادی كوته بين، مغرض و يا جاهل به سيره سياسی امام حسن عليه السلام خرده میگيرند كه چرا او مانند امام حسين عليه السلام قيام نكرد و با معاوية بن ابی سفيان از در سازش و مسالمت وارد گرديد. اين خرده گيريها و اعتراضات، در زمان حيات خود حضرت و در زمان ائمه بعد از وی نيز صورت گرفته است كه آن بزرگواران به آنها پاسخ دادهاند (1).
شايد بعضی هم واقعا به دنبال اين سؤال باشند كه علت تفاوت سيره سياسی امام حسن عليه السلام و امام حسين عليه السلام چه بوده است؟ آيا امام حسين عليه السلام بيشتر از امام حسن عليه السلام در انديشه نبرد در راه اسلام بوده يا دليل ديگری داشته است؟
برای كسانيكه زياد در عمق مطلب دقت نمیكنند، روش سياسی اين دو امام بزرگوار متناقض مینمايد، و لهذا برخی گفتهاند اساسا امام دوم و سوم شيعيان دو روحيه مختلف داشته اند; امام حسن عليه السلام طبعا صلح طلب، ولی امام حسين عليه السلام مردی شورشی و جنگجو بوده است.
ما در اين نوشتار از دو جنبه اعتقادی و اوضاع سياسی - اجتماعی روشن خواهيم ساخت كه صلح امام حسن عليه السلام و قيام امام حسين عليه السلام نه تنها متناقض نيستند، بلكه هر دو در زمان خود حركتی لازم و در يك راستا و در تعقيب يك هدف بودهاند.
اسلام و جهاد
قبل از ورود به بحث توضيح مختصری درباره قانون اسلام در موضوع جهاد ضروری است، چون قيام و صلح هر دو به مسئله جهاد برمی گردند. امام حسن عليه السلام متاركه جهاد نمود و صلح كرد ولی امام حسين عليه السلام قيام كرد و به جهاد مبادرت ورزيد. آيا اسلام دين صلح است يا دين جنگ؟ در قرآن كريم هم دستور به جنگ و جهاد داده شده و هم دستور صلح. آيات زيادی راجع به جنگ با كفار و مشركين است، مانند «وقاتلوا فی سبيل الله الذين يقاتلونكم» ; (2) «در راه خدا با كسانيكه با شما میجنگند بجنگيد.» و آيات ديگری در باب صلح وارد شده است، مانند: «وان جنحوا للسلم فاجنح لها وتوكل علی الله انه هو السميع العليم» ; (3) «و اگر به صلح گراييدند، تو نيز بدان گرای و بر خدا توكل نما كه او شنوای داناست.»
بنابراين اسلام نه صلح را به معنای يك قانون ثابت میپذيرد و نه در همه شرائط جنگ را توصيه میكند، بلكه هر كدام از اين دو تابع شرايط خاصی است، از اينرو میبينيم پيامبر اكرم صلی الله عليه وآله در بدر و احد و احزاب با مشركين میجنگد و در حديبيه با سرسختترین دشمنان اسلام يعنی مشركين مكه قرارداد صلح امضا میكند.
سيره سياسی ائمه عليهم السلام از جنبه اعتقادی
اگر از لحاظ اعتقادی به حجت الهی بودن ائمه معتقد باشيم و هر حركتی كه از آنها صادر شده را الهی بدانيم، هر روشی كه آن بزرگواران در پيش گرفتهاند - اعم از صلح و جنگ - قابل توجيه و مورد قبول واقع خواهد شد.
ائمه اطهارعليهم السلام همه نور واحد و معصومند و مرتكب خطا و اشتباه و گناه نمیشوند و هدف آنان نيز يك چيز بوده و هست و آن عزت و اعتلاء و حفظ دين مبين اسلام میباشد، چنانكه پيامبر اكرم صلی الله عليه وآله فرمودند: «لا يزال الاسلام عزيزا الی اثنی عشر خليفة; (4) اسلام مادام كه در سايه وجود دوازده امام و خليفه است عزيز و مقتدر است.»
بر اين اساس ائمه هدی عليهم السلام به مقتضای عصمت و علمی كه دارند، هميشه نافعترین و بهترين راه را برای حفظ اسلام و اعتلای كلمه حق در پيش میگيرند و نهايت تلاش خود را در جهت رسيدن به اين هدف مصروف میدارند. تمام دغدغه شان حفظ دين است; چه با شمشير و چه با تدبير. و حركت هر يك از آن حضرات ادامه و مكمل حركت امام ديگر بوده است و همه بر طبق دستور خدا و رسولش عمل كردهاند، چنانكه حضرت ابا عبد الله الحسين عليه السلام در جواب جابر كه به آن حضرت عرض كرد: نمیشود شما هم مثل امام حسن عليه السلام صلح كنيد؟ فرمود: «ان اخی فعل بامر من الله ورسوله وانا افعل بامر من الله ورسوله; (5) همانا برادرم به امر خدا و رسولش عمل كرد، من نيز به امر خدا و رسولش عمل میكنم.»
ابو سعيد عقيصا میگويد: به امام حسن مجتبی عليه السلام عرض كردم: چرا با معاويه صلح نمودي؟ آن حضرت فرمودند: «يا ابا سعيد! الست حجة الله تعالی ذكره علی خلقه، واماما عليهم بعد ابی عليه السلام؟ قلت: بلی. قال: الست الذی قال رسول الله صلی الله عليه وآله لی ولاخي: الحسن والحسين امامان قاما او قعدا؟ قلت: بلی. قال: فانا اذن امام لو قمت وانا امام لو قعدت، يا ابا سعيد علة مصالحتی لمعاوية علة مصالحة رسول الله صلی الله عليه وآله لبنی ضمرة وبنی اشجع ولاهل مكة حين انصرف من الحديبية. اولئك كفار بالتنزيل ومعاوية واصحابه كفار بالتاويل، يا ابا سعيد اذا كنت اماما من قبل الله تعالی ذكره لم يجب ان يسفه رايی فيما اتيته من مهادنة او محاربة، وان كان وجه الحكمة فيما اتيته ملتبسا; (6)
ای ابو سعيد! آيا من حجت خدای تعالی بر خلقش نيستم و امام بعد از پدرم علی عليه السلام بر مردم نمیباشم؟ گفتم: چرا هستی. فرمود: آيا من آن كسی نيستم كه رسول خداصلی الله عليه وآله درباره من و برادرم فرمودند: حسن و حسين امامند چه قيام كنند و چه صلح كنند؟ گفتم: چرا هستی. سپس فرمود: پس من چه قيام میكردم و چه صلح مینمودم، امام هستم.ای ابوسعيد! به همان علتی كه پيامبر با قبايل بنی ضمره و بنی اشجع و با اهل مكه زمانيكه از حديبيه برمی گشت صلح نمود من هم با معاويه صلح نمودم، [با اين تفاوت كه] اهل مكه كفار به تنزيل [يعنی به تصريح قرآن] هستند و معاويه و يارانش كفار به تاويل میباشند.ای ابو سعيد! زمانيكه من امام منصوب از طرف خدا هستم جايز نيست كه در رای و نظرم اعم از اينكه صلح و يا جنگ باشد تخطئه شوم، اگر چه حكمت نظرم مشخص نباشد.»
بنابراين حديث، اگر پيامبر اكرم صلی الله عليه وآله در موقعيت و شرايط امام حسن عليه السلام بود، همان راهی كه امام حسن عليه السلام در پيش گرفت را برمی گزيد و طبيعتا اگر امام حسين عليه السلام هم در آن شرايط و موقعيت بود، راه چاره را تن دادن به صلح میدانست.
اين بحث را با كلامی از مقام معظم رهبری در اين زمينه به پايان میبريم. ايشان میفرمايند: «ما نبايد در تفاوت شيوه عمل ائمه عليهم السلام به تعداد امامان نظر كنيم، بلكه بايد ائمه را بعنوان فردی كه 250 سال عمر كرده و بنا به شرائط مختلف و نيازهای هر زمان و امكانات موجود، مختلف عمل كرده است به حساب آوريم. بدون شك اگر خود پيامبرصلی الله عليه وآله هم 250 سال عمر میكرد و در زمان خود با شرائط متفاوت روبرو میشد، همانگونه عمل میكرد كه ائمه عليهم السلام عمل نمودهاند. (7)»
بررسی شرائط سياسی - اجتماعی دو امام
برای معلوم شدن چرائی روش امام حسن عليه السلام و امام حسين عليه السلام در مقابل معاويه و يزيد بايد موقعيت و شرائط زمان آن دو امام بزرگوار روشن گردد.
علت تفاوت شيوه اين دو امام میتواند مسائل متعددی باشد كه ما در اينجا به چهار تفاوت عمده زمان امام حسن عليه السلام با زمان امام حسين عليه السلام اشاره میكنيم:
1 - تفاوت موقعيت اجتماعی دو امام
امام حسن عليه السلام در مسند خلافت مسلمين بود ولی امام حسين عليه السلام چنين نبود. امام حسن عليه السلام خليفه مسلمين است و يك نيروی طاغی و باغی عليه او خروج كرده است، كشته شدن او در اين وضع يعنی كشته شدن خليفه مسلمين و شكست مركز قدرت، ولی امام حسين عليه السلام يك معترض به حكومت موجود بود، اگر كشته میشد - كه كشته شد - كشته شدنش شهادتی افتخارآميز بود، همانطوريكه افتخارآميز هم شد (8).
پس اگر امام حسن عليه السلام مقاومت میكرد نتيجه نهائی آن - آنطور كه ظواهر تاريخ نشان میدهد - اين بود كه كشته میشد و يا دست و كت بسته تحويل معاويه داده میشد و اسير میگرديد، و اين كشته شدن يا اسارت خليفه مسلمين در مسند خلافت بود و موجب شكست اسلام میگشت، ولی كشته شدن امام حسين عليه السلام كشته شدن يك نفر معترض به حكومت فاسد بود و اين موجب از بين رفتن فساد و بيداری مردم عليه فساد و حركت آنان در حفظ اسلام میشد، كه چنين نيز شد.
2 - تفاوت جو فرهنگی و افكار عمومی
روزی كه امام حسن عليه السلام صلح كرد، هنوز اجتماع به آن پايه از درك و بينش نرسيده بود كه هدف امام را تامين كند. در آن روز مردم كوفه تمايلی به جنگ نشان نمیدادند، بگونهای كه وقتی امام آنها را گرد آورد و خطابهای ايراد كرد و آنان را به نيك انديشی و پايداری و استقامت تشويق نمود و روزها و خاطرههای ستوده جنگ صفين را به يادشان آورد و به آنان چنين وانمود كرد كه در مورد پيشنهاد (صلح) معاويه با ايشان مشورت میكند، در آخر خطابه اش فرمود: آگاه باشيد معاويه ما را به كاری فراخوانده كه در آن نه سربلندی هست و نه انصاف، اگر داوطلب مرگيد سخن او را به خودش برگردانيد و با زبانه شمشير او را به محاكمه خدايی بكشيم و اگر خواستار زندگی هستيد پيشنهاد او را بپذيريم و خشنودی شما را طلب كنيم، مردم از هر سو فرياد برآوردند: مهلت، مهلت، صلح را امضا كن (9).
آری كوفه زمان امام حسن عليه السلام كوفهای خسته، ناراحت، متفرق و متشتت بود، كوفهای كه اميرمؤمنان عليه السلام در روزهای آخر ملاقاتش مكرر از مردم آن و عدم آمادگی شان شكايت میكرد.
مردم همين كوفه بيست سال حكومت معاويه را چشيدند و زجرهای زمان معاويه را ديدند و برنامههای ضد انسانی تهديد و گرسنگی معاويه عليه خود را تحمل نمودند; بگونهای كه ابن ابی الحديد معتزلی میگويد: در زمان معاويه شيعيان در هرجا كه بودند به قتل میرسيدند، بنی اميه دست و پای اشخاص را به احتمال اينكه از شيعيان هستند بريدند، هر كس كه معروف به دوستداری و دلبستگی به خاندان پيامبر بود زندانی شد و يا مالش به غارت رفت و يا خانه اش را ويران كردند (10).
و طبری میگويد: زياد بن سميه كه حاكم كوفه و بصره بود و به تناوب شش ماه در هر كدام از اين دو شهر حكومت میكرد، «سمرة بن جندب» را به جای خود در بصره گذاشت تا در غياب وی امور شهر را به عهده بگيرد، سمره در اين مدت هشت هزار نفر را به قتل رسانيد (11).
اين ظلم و جورها واقعا مردم را بیتاب كرد و دنبال راه چاره بودند. از اين رو حدود هيجده هزار نامه به امام حسين عليه السلام نوشتند و برای همكاری با آن حضرت اعلام آمادگی كامل نمودند. از نظر تاريخی اگر امام به آن نامهها ترتيب اثر نمیداد، در مقابل تاريخ محكوم بود و میگفتند زمينه مساعدی را از دست داد.
بنابراين از ناحيه كوفه بر امام حسين عليه السلام برای قيام اتمام حجت میشود بگونهای كه امام نمیتواند آن اتمام حجت را ناديده بگيرد، ولی در مورد امام حسن عليه السلام قضيه بر عكس است و اتمام حجت بر خلاف بود و مردم كوفه عدم آمادگی شان را اعلام كرده بودند (12).
3 - تفاوت ياران دو امام
امام حسن عليه السلام با ياران بیوفايی روبرو بود كه عدهای از آنها در مقابل تطميعهای معاويه خود را باختند و برق سيم و زرهای فتنه گر شام عقل از سرشان ربود و به لشكر معاويه ملحق گرديدند و جمعی ديگر از آنها برای معاويه نامه نوشتند كه ما حاضريم حسن بن علی عليه السلام را دست بسته تحويل دهيم.
امام حسن عليه السلام يارانی داشت كه خود وبال جان آن حضرت شدند بگونهای كه در اردوگاه آن حضرت به خيمه حضرتش حمله ور شدند و آن را غارت كردند و سجاده را از زير پايش كشيدند و با گستاخی ردايش را از دوشش كشيدند و در ساباط يكی از ياران وی بنام «جراح بن سنان» جلو آمد و با وقاحت تمام آن حضرت و پدر گراميش حضرت علی عليه السلام را متهم به شرك نمود و به ران آن حضرت با شمشير ضربهای زد كه گوشت را شكافت و به استخوان رسيد (13). با چنين اصحابی امام چگونه میتوانست در مقابل لشكر منسجم شام به جنگ ادامه دهد؟
در تواريخ آمده است كه آن حضرت از ياران بیوفايش چنين شكوه میكند: «به خدا سوگند معاويه برای من از اين مردمی كه گمان دارند شيعه هستند بهتر است.»
و در خطبهای كه معاويه هم در آن مجلس حضور داشت فرمودند: «وقد هرب رسول الله من قومه وهو يدعوهم الی الله حتی فر الی الغار ولو وجد عليهم اعوانا ما هرب منهم ولو وجدت انا اعوانا ما بايعتك يا معاوية; (14) رسول خداصلی الله عليه وآله با اينكه قومش را به سوی خدا دعوت مینمود، مجبور شد از دست آنها فرار كند و به غار پناه آورد و اگر يارانی داشت هرگز از آنها فرار نمیكرد. من هم اگر يارانی داشتم هرگز با توای معاويه بيعت نمیكردم.»
آن حضرت در بيانی ديگر علت صلحش را نداشتن يار و ياور بيان میفرمايد: «والله ما سلمت الامر اليه الا انی لم اجد انصارا ولو وجدت انصارا لقاتلته ليلی ونهاری حتی يحكم الله بينی وبينه; (15) به خدا سوگند من حكومت را به معاويه واگذار نكرم مگر بخاطر نداشتن ياران و اگر انصار و يارانی میداشتم، شبانه روز با او میجنگيدم تا اينكه خداوند بين من و او حكم كند.»
اما حضرت امام حسين عليه السلام يارانی داشت كه هر چند از نظر كميت تعدادشان اندك بود ولی از نظر ايمان و استقامت و وفاداری نظير نداشتند; بگونهای كه خود آن حضرت آنان را چنين میستايد: «اما بعد فانی لا اعلم اصحابا اوفی من اصحابی ولا اهل بيت ابر ولا اوصل من اهل بيتی فجزاكم الله عنی خيرا; (16) من اصحابی با وفاتر از ياران خود سراغ ندارم و خاندانی نيكوتر و مهربانتر از خاندان خود نمیشناسم. خداوند از جانب من به شما پاداش نيك دهد.»
ياران حضرت ابی عبد الله الحسين عليه السلام حقيقتا قابل ستايش بودند و به درستی با ايمان و وفادار بودند، زيرا تا يك نفر از ايشان زنده بود نگذاشتند آسيبی به امام و مولايشان برسد.
4 - تفاوت روحيات و رفتار معاويه و يزيد
معاويه و يزيد هر چند در اصل هدف (از بين بردن اسلام و غصب حق اهل بيت) متحد بودند و هر دو يك هدف را دنبال میكردند ولی در رفتار و روحيه، دو تفاوت عمده با هم داشتند كه همين تفاوتها عكس العملهای مناسب خود را از ناحيه امامان عليهم السلام میطلبيد:
الف - كهنه كار بودن معاويه و خام بودن يزيد: معاوية بن ابی سفيان در حل و فصل مشكلات از مهارت خاصی برخوردار بود و به اصطلاح امروزی كهنه كار و آزموده بود و بدينوسيله توانسته بود مردم شام را با خود همراه كند و افكار عمومی را با حكومت شام هماهنگ نمايد، ولی يزيد بن معاويه جوانی خام و بیتجربه و فاقد اين مهارتها بود.
ب - قيافه دين گرايانه معاويه و فسق علنی يزيد: معاويه كفر را در لباس نفاق پوشانده بود و كينه اسلام و اهل بيت عليهم السلام چنان در دل او ريشه دوانده بود كه در پاسخ «مغيرة بن شعبه» كه از او خواسته بود تا قدری درباره خاندان علی عليه السلام و شيعيانش به عدالت رفتار كند، گفته بود: «لا والله الا دفنا دفنا; (17) به خدا قسم هدفم دفن [نام پيامبر و اسلام] است.» اما وی با همه كينهای كه نسبت به اسلام داشت، تظاهر به اسلام و دين داری مینمود و ظواهر دينی را رعايت میكرد. او نقاب دين به چهره داشت و بگونهای عمل نمود كه مردم را دچار ترديد و دو دلی كرد و همانطور كه پيامبر اكرم صلی الله عليه وآله خبر داد، دين خدا را مايه فريبكاری و بندگان خدا را بردگانی حلقه بگوش و مال خدا را ملك اختصاصی خويش ساخته بود (18).
اين روحيه معاويه، كار امام حسن عليه السلام را پيچيدهتر نموده بود و بايد سالها میگذشت تا چهره مزورانه فرزند هند جگرخوار برای مردم آشكار میشد. صلح امام حسن عليه السلام اين مهم را بخوبی به انجام رساند و چهره واقعی معاويه و بنی اميه را به مردم نشان داد. به خاطر همين روحيه حيله گرانه معاويه است كه امام حسين عليه السلام در مدت ده سال اول امامتش كه در زمان سلطنت معاويه واقع شده بود قيام نكردند، اما با مرگ معاويه و شروع سلطنت يزيد دست به قيام زدند.
ولی يزيد به عنوان عنصر مقابل امام حسين عليه السلام جوانی عياش، آلوده به گناه و سگ باز بود. او با شراب خواری علنی دستورات دين مبين اسلام را زير پا میگذاشت. اشعاری كه از وی در كتب شيعه و سنی در اين زمينه نقل شده، به وضوح نمايانگر اوج فساد و انحراف او میباشد (19).
يزيد به صراحت اظهار كفر میكرد، چنانكه وقتی سر مبارك حضرت سيد الشهداءعليه السلام را جلوی او گذاردند با چوب خيزران به لبهای مبارك حضرت اشاره كرد و اشعاری را خواند كه از جمله آن اشعار دو بيت زير است:
لعبت هاشم بالملك فلا خبر جاء ولا وحی نزل
لست من خندف ان لم انتقم من بنی احمد ما كان فعل (20)
«بنی هاشم با حكومت بازی كرد، نه از عالم بالا خبری رسيده و نه وحيی نازل شده است. من از نسل قبيله خودم نيستم اگر از فرزندان احمد انتقام آنچه درباره پدران من انجام دادند را نگيرم.»
چنانكه ملاحظه میفرمائيد در اين اشعار فرزندزاده طلقاء علنا رسالت پيامبر را تكذيب مینمايد و با خود عهد میكند كه انتقام مشركين جاهليت را كه بدست پيامبرصلی الله عليه وآله به هلاكت رسيده بودند از خاندان آن حضرت بگيرد.
يزيد با دهن كجی آشكار به اسلام و دستورات حيات بخش آن، از نظر اعتبار و آبرو به جايی رسيده بود كه «اخطل شاعر» - به وايت بيهقی - رو به روی او چنين گفت: «ای يزيد حقا كه دين تو همچون دين درازگوش است، بلكه تو از هرمز كافرتری. (21)»
طبيعی است كه اعتراض در مقابل چنين حاكمی كه آبرويش به خاطر فساد نزد مردم بر باد رفته است، افتخاری بزرگ است، هر چند انسان در اين اعتراض جانش را از دست بدهد.
سخن آخر:
امام حسن عليه السلام صلح نكرد بلكه صلح را بر او تحميل نمودند، او در مقابل گروه باغی و ياغی شام ابتدا قيام كرد و در رويارويی با معاويه، نيروهايش را به منطقه «مسكن» گسيل داشت اما بخاطر عواملی كه بيان شد، ناچار تغيير سنگر داد و تدبيری انديشيد كه بسان شمشيری دولبه به جان معاوية بن ابی سفيان بن حرب افتاد، زيرا معاويه در مقابل تدبير امام دو راه بيشتر نداشت; يا به مواد معاهده صلح عمل كند كه در اين صورت امام حسن عليه السلام به هدفش يعنی عمل به احكام اسلام طبق كتاب و سنت، حفظ خون شيعيان و گرفتن خلافت از دست غاصبان كاخ نشين شام میرسيد و يا اينكه مواد معاهده را زير پا بگذارد - كه معاويه اين راه را برگزيد - و در اين صورت نقاب از چهره حيله گر و فريبكارانه معاويه كنار زده میشد و مردم پی به جنايت و فساد روحی او میبردند و زمينه برای قيام عليه بنی اميه فراهم میگشت، كه چنين هم شد.
بنابر اين، صلح امام حسن عليه السلام راه به وجود آمدن نهضت عاشورا را هموار ساخت و نتايج آن را قابل عرضه ساخت و به قول عالم بزرگ و جليل القدر، مرحوم سيد شرف الدين رحمه الله، شهادت كربلا پيش از آنكه حسينی باشد حسنی بود. از نظر خردمندان، روز ساباط امام حسن عليه السلام به مفهوم فداكاری بسی آميختهتر است تا روز عاشورای امام حسين عليه السلام; زيرا امام حسن عليه السلام در آن روز در صحنه فداكاری نقش يك قهرمان نستوه و پايدار را در چهره مظلومانه يك از پا نشسته مغلوب ايفا كرد (22).
سلام عليه يوم ولد ويوم استشهد ويوم يبعث حيا.
- · پاورقــــــــــــــــــــی
1) نمونه هايی از اين اعتراض و پاسخها در جلد 44 بحارالانوار آمده است.
2) بقرة/190.
3) انفال/61.
4) محمد محمدی ری شهري، اهل البيت فی القرآن والسنة، دارالحديث، 1379، چاپ دوم، ص 74، به نقل از صحيح مسلم و مسند احمد.
5) سيد محمد موسوی كاشاني، بر امام حسن عليه السلام و امام حسين عليه السلام چه گذشت، مؤلف، 1372، چاپ اول، ص 84.
6) محمد باقر مجلسي، بحارالانوار، كتابفروشی اسلاميه، 1369، چاپ دوم، ج 44، ص 2.
7) جواد محدثي، تاريخ سياسی ائمه عليهم السلام، انتشارات مدرسه، 1378، چاپ دوم، ص 38، به نقل از پيشوای صادق.
8) مرتضی مطهري، سيری در سيره ائمه اطهار، انتشارات صدرا، 1372، چاپ هشتم، ص 83 - 85.
9) راضی آل ياسين، صلح الحسن عليه السلام، ترجمه آيت الله خامنهای مد ظله العالي، انتشارات آسيا، تهران، 1348، ص 302، به نقل از ابن خلدون و ابن اثير.
10) ابن ابی الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 43.
11) محمد بن جرير طبري، تاريخ الامم والملوك، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، چاپ بيروت، ج 5، ص 237.
12) مرتضی مطهري، سيری در سيره ائمه اطهار، انتشارات صدرا، 1372، چاپ هشتم، ص 90 - 91.
13) شيخ مفيد، الارشاد، المؤتمر العالمی لالفية الشيخ المفيد، تحقيق آل البيت، 1413 ه. ق، چاپ اول، ج 2، ص 12.
14) محمد باقر مجلسي، بحارالانوار، كتابفروشی اسلاميه، 1369، چاپ دوم، جلد 44، ص 23.
15) طبرسي، الاحتجاج، تحقيق ابراهيم بهادری و محمد هادی به، انتشارات اسوه، 1413 ه. ق، چاپ اول، ج 2، ص 71.
16) شيخ مفيد، الارشاد، المؤتمر العالمی لالفية الشيخ المفيد، تحقيق مؤسسه آل البيت، 1413 ه. ق، چاپ اول، ج 2، ص 91.
17) ابن ابی الحديد، شرح نهج البلاغه، دار احياء الكتب العربيه، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، 1385 ه. ق، چاپ دوم، ج 5، ص 129 - 130.
18) راضی آل ياسين، صلح الحسن عليه السلام، ترجمه آيت الله خامنهای مد ظله العالي، انتشارات آسيا، تهران، 1348، ص 11، مقدمه كتاب.
19) در اين زمينه میتوانيد به كتاب تذكرة الخواص سبط بن جوزي، از صفحه 286 به بعد مراجعه نمائيد.
20) سبط بن جوزي، تذكرة الخواص، چاپ تهران، مكتبة نينوی الحديثه، ص 261.
21) راضی آل ياسين، صلح الحسن عليه السلام، ترجمه آيت الله خامنهای مد ظله العالي، انتشارات آسيا، تهران، 1348، ص 516.
22) مقدمه همان، ص 21. http://www.yasinmedia.com