آیا روانشناسی اسلامی وجود دارد؟
آیا روانشناسی اسلامی وجود دارد؟
0 Vote
83 View
پژوهشگر: الهام قاسمی آیا نگرش یا چارچوبی در روان شناسی با عنوان «روان شناسی اسلامی»، با توجه به اصول علمی و فلسفی وجود دارد؟ برای پاسخ به این سؤال باید بر طبق تعاریف روان شناسی، تغییرات و تحولات علمی و مبانی روش شناسی و با نگرشی جدید بسوی فرضیات تمام جوانب و مسائل را خردمندانه در نظر گرفت. فهرست مطالب چکیده مقدمه ارتباط دین با روانشناسی تعاریف و گونه های مختلف روش شناسی در روان شناسی آیا روان شناسی اسلامی داریم؟ شیوه تدوین روان شناسی اسلامی به چه صورت خواهد بود؟ تنوّع نگرش های علم شناسی نگرش علم شناختی اثبات گرایی بررسی نکاتی در روان شناسی با توجه به آموزه های دینی نگرش کلی به مباحث علمی در راستای روانشناسی اسلامی رویکردهای معرفی روان شناسی اسلامی نتیجه گیری منابع چکیده آیا نگرش یا چارچوبی در روان شناسی با عنوان «روان شناسی اسلامی»، با توجه به اصول علمی و فلسفی وجود دارد؟ برای پاسخ به این سؤال باید بر طبق تعاریف روان شناسی، تغییرات و تحولات علمی و مبانی روش شناسی و با نگرشی جدید بسوی فرضیات تمام جوانب و مسائل را خردمندانه در نظر گرفت. همانگونه که روانشناسی رایج و متعارف تا دو قرن گذشته وجود خارجی نداشته و در مرحله تحقیق و آزمون بسر می برد و به تدریج جایگاه علمی خود را پیدا کرد، روانشناسی اسلامی نیز در آغاز راه و در حال تحقیق است و در آینده نه چندان دور، نتایج درخشانی را به جامعه علمی عرضه خواهد کرد.ما یقین داریم که اگر مطلبی برگرفته از آیه شریفه قرآن و یا احادیث معتبر باشد، هیچ مشکلی ندارد، بلکه ممکن است یک محقق در استنباط، اشتباه کند. به عبارت دیگر؛ این فرآیند استنباط محقق است که دچار اشکال می شود نه آن که آیه یا روایت مشکل داشته باشد. پس میتوان صریحا اعلام کرد که روانشناسی اسلامی به دقیق ترین شکل ممکن روان کاوی و کارکرد گرایی وجود دارد. واژه های کلیدی: روان شناسی اسلامی؛ کارکردگرایی؛ روان کاوی؛ رفتارگرایی؛ شناخت گرایی. مقدمه برای تولید روان شناسی اسلامی راهی نیست جز اینکه روان شناسی فعلی و موجود را بشناسیم والا روان شناسی غربی برای ما هیچ موضوعیتی ندارد و برای رسیدن به مقصود خویش فقط باید از نظرات آنها آگاهی یابیم. زمانی که روانشناسی به عنوان یک علم در غرب مطرح شد، نزاع با دین و مذهب به اوج خود رسیده بود؛ مکتبهای مادینگر دین و مذهب را نفی و از آن به عنوان «افیون ملتها» یاد میکردند. فروید به عنوان مهمترین نظریهپرداز و روانشناس دهههای اول قرن حاضر، دین و مذهب را دارای مؤلّفههای بیماریزا میدانست. در خلال دهههای بعد هم روانشناسی راهی جدا از مذهب پیمود و تلاش در جهت انکار و نفی مذهب، به ویژه نفی نقش آن در سلامت روان و اصلاح فکر و رفتار، همچنان ادامه یافت.اما این حقیقت هیچگاه قابل انکار نبوده که وجود خداوند در همه جا قابل لمس است، به دلیل آنکه اسلام مکتب هدایت است و هدایت محور اصلی کار مشاوره، باید گفت: برای آن نظامی وجود دارد که باید کشف شود، چرا که دین برای حل مشکلات و رفع موانع و شکوفایی استعدادهای آدمی، راههایی پیشنهاد میکند که مشاوره هم غیر از این نیست. ما همواره بر آنیم تا واقعیات اطراف خویش را بشناسیم و به بهترین نحو ممکن اثبات کرده و به کار گیریم.در این مقاله ابتدا با کاوش در درون علم روانشناسی معلوم ساخته ایم که از اوائل طرحِ آن به عنوان یک رشته علمی، تا به حال، تحولات، تغییرات و گوناگونی های فراوانی در اتخاذ موضوع مورد مطالعه، انتخاب موضوعی تئوریک یا تبیینی و جهت گیری های روشی در طول روند یک کار علمی، تجربه شده است. هم چنین نه تنها هر موضع و تعریفی در طول تاریخِ خود، دچار دگرگونی گشته است، بلکه در تبیین یک کنش خاص نیز همزمان مواضع رقیب متعددی فعالیت دارند. بنابر این با توجه به پیچیدگی موضوع و وجود ابعاد ناشناخته دیگر، امکان طرح دیدگاه جدید، بدیهی به نظر می رسد. سپس با توجه به دیدگاه های علم شناسی، امکان طرح روان شناسی اسلامی را در عالی ترین شکل خود، یعنی نه فقط در عرصه کاربرد و یا تعیین شرایط فرهنگیِ استفاده از پژوهش های دیگران، بلکه در مقام تولید فرضیه و ایجاد جهت گیری در محقق برای ترسیم چارچوب فعالیت های علمی و شناخت واقعیت های روانی و تفسیر نتایج به دست آمده، بررسی خواهیم کرد. ارتباط دین با روانشناسی روان شناسی دین: همه قبول دارند که روان شناسی دین داریم یعنی روان شناسی, دین را هم مورد بررسی قرار میدهد همانطوریکه چیزهای دیگر را مورد بررسی قرار می دهد. در این مورد بین روان شناسان مسلمان و غیر مسلمان نیز اختلافی وجود ندارد. پس روان شناسی پدیدهای به نام دین را مورد بررسی قرار می دهد. روان شناسی و دین: باز اختلافی وجود ندارد. یعنی همان تعامل بین روان شناسی به عنوان یک علم و دین در اینجا هم جاری است. روان شناسی دینی: محل اختلاف است اعم از اسلامی, مسیحی و یهودی. روان شناسی اسلامی مورد اختلاف بوده و با دو چالش اساسی روبروست؛ ۱ـ بحث وجود و عدم. یعنی آیا روانشناسی اسلامی وجود دارد یا خیر؟ ۲ـ اگر پاسخ مثبت است روند شکل گیری آن به چه صورت است؟ تعاریف و گونه های مختلف روش شناسی در روان شناسی روان شناسی طی تاریخچه کوتاه خود به گونه های متفاوتی تعریف شده است. نخستین دسته از روان شناسان حوزه کار خود را مطالعه «فعالیت ذهنی» می دانستند. با توسعه رفتار گرایی در آغاز قرن حاضر و تأکید آن بر مطالعه انحصاریِ پدیده های قابل اندازه گیریِ عینی، روان شناسی به عنوان «بررسی رفتار» تعریف شد. این تعریف معمولاً، هم شامل مطالعه رفتار حیوان ها بود و هم رفتار آدمیان؛ با این فرض ها که: ۱) اطلاعات حاصل از آزمایش با حیوان ها قابل تعمیم به آدمیان است و ۲) رفتار حیوان ها فی نفسه شایان توجه است. از ۱۹۳۰ تا ۱۹۶۰ در بسیاری از کتاب های درسیِ روان شناسی، همین تعریف ارائه می شد. اما با توسعه روان شناسیِ پدیدارشناختی و روان شناسیِ شناختی، بار دیگر به تعریف قبلی رسیده ایم ... (هیلگارد و همکاران، ۱۳۶۷، ج۱، ص۳۵). روان شناسی باید چیزی را مطالعه کند که ما آن را «تجربه درونی» می نامیم؛ یعنی ادراکات حسی و احساسات و افکار و خواست ها در مقایسه با موضوعات "تجربه بیرونی " که در علوم طبیعی مطالعه می شوند (وونت، ۱۸۹۲). از نظر رفتار گرا، روان شناسی آن رشته از علوم طبیعی است که موضوع مطالعه آن، رفتار آدمی است؛ یعنی کردارها و گفتارهای او، اعم از این که آموخته یا ناآموخته باشند. (واتسون، ۱۹۱۱).می توان چنین گفت که روان شناسی عبارت است علم مطالعه ی علمی رفتار و فرایندهای درونی است. نگرش افراد نسبت به این دانش در اکثر موارد منفی و جهت گرایانه بوده است که در حال حاضر با توجه به تبلیغات و بالابردن سطح آگاهی افراد جامعه تا حدی دیدگاه ها در حال تغییر در جهت مثبت است. روانشناسی تقریبا با تمام جنبه های زندگی ما ارتباط دارد به همان اندازه که جامعه پیچیده تر می شود ونوع زندگی تغییر می کند . روانشناسی نیز نقش مهمتری در حل مسایل آدمی به عهده می گیرد .آشکار است که تعاریف متنوع، حاکی از شکل گیری مکاتب یا رویکردهای متنوعی در عرصه روان شناسی بوده، که هر کدام فعالیت های پژوهشیِ خود را در جهت خاصی مانند: ساختارگرایی (مطالعه ساختار ذهن و هشیاری)، کارکردگرایی(مطالعه کارکرد ذهن)، روانکاوی (مطالعه ناهشیاری)، پدیدارشناسی(مطالعه پدیدارها یا تجارب شخصی افراد)، رویکرد زیست عصب شناختی(مطالعه فرآیندهای زیستی عصبی)، رفتارگرایی(مطالعه رفتار)، شناخت گرایی(مطالعه فرایندهای ذهنی و شناخت) متمرکز ساخته اند. از طرفی روانشناسی به شاخه های متعددی تقسیم شده است. روانشناسی رشد ، اجتماعی ، تشخیصت ، بالینی مشاوره و... که در حیطه های بسیار وسیعی از جمله در حوزه های راهنمایی های تحصیلی ، شغلی، مشکلات عاطفی و رفتاری ، بیماری های روانی بزهکاری ، اعتیاد دارویی ، کشمکش های زناشویی و خانوادگی انتخاب همسر .... کاربرد دارد. معمولاً چنین تصور می شود که علم یک وسیله بسیار عینی سرد برای رسیدن به «حقیقت» است. با این حال دانشمندان اغلب بسیار عاطفی و ذهن گرا هستند و حقیقتی که کشف می کنند، پویا است و جنبه احتمالی دارد (هرگنهان والسون، ۱۳۷۷، ص ۳۸). تحولات و گوناگونی ها باعث میشود چنین دریابیم که معرفت علمی ثابت نیست. به عبارت دیگر در گذر زمان و به سبب رشد نظریه ها و تحول مفهومی، طرح دیدگاه ها، و رشد ابزار و وسایل سنجش، یافته های علمی دستخوش تغییرات جدی می شوند. این تغییرات، گاهی بنیادی است و گاهی جنبه تکاملی و پیشرونده دارد.«واقعیت» ی که موضوع مورد مطالعه یک رشته علمی است، عریان و آشکار در معرض محقق قرار نمی گیرد. اگر واقعیتِ مورد مطالعه ساده، بسیط و آشکار می بود، آن گاه این همه گوناگونی و حتی تضاد در طرح آرا و یافته ها پدید نمی آمد و امکان توافق جمعی در میان عالمان بدیهی می نمود. بنابراین، چند بعدی بودن، پیچیدگی و گستردگیِ مفهومیِ یک واقعیت چنان است که امکان کشف بُعد دیگری از آن یا ارائه یک طرح ادراکی و مسائل جدید، و تعیین راهکارها و روش های جدید را بسیار محتمل می نماید. جهت گیری نظری در نوع، کیفیت، میزان، نام گذاری و حتی تفسیر مشاهده ها و یافته ها کاملاً تعیین کننده است. این که چه چیزی برای محقق اهمّیت پژوهشی پیدا می کند، چه نامی بر عوامل کشف شده می نهد، بر چه بُعدی از موضوع مورد علاقه تأکید داشته باشد، بر وجوه متمایز و منحصر به فرد ارگانیسم توجه کند یا عملکرد متوسط و وجوه مشترک بین افراد در کانون توجه او باشد، و چه تفسیری از یافته ها بکند و... همه به پیش فرض ها و جهت گیری نظری و مفهومیِ پژوهشگر مرتبط است. بنابراین به لحاظ علمی، پیش فرضِ نقلی و عقلی خاصی را برگزیدن و بر موضوع و جهت گیری خاصی تأکید ورزیدن و با روش های معقول جامعه علمی آن را بررسی کردن و به نتایج و یافته های بین الاذهانی رسیدن، نه تنها ممکن است، بلکه جریان فعالیت های محققان حاکی از طی چنین فرایندی است. غیرعلمی این است که بخواهیم به جهت گیری نظری معیّن و یافته های خاصی آن چنان گرایش بیابیم که گویی حریم مفهومیِ آن، همه حریم علمی در آن حیطه را پوشانده است و یافته ها و نتایج آن قطعی، غیر قابل خدشه و لذا تغییرناپذیرند و هیچ جایی برای عرضه مفاهیم و دیدگاه های دیگر نمانده است! آیا روان شناسی اسلامی داریم؟ در این رابطه دو دیدگاه اساسی داریم: عدهای از داخل کشور و البته عمده از دانشگاههای غربی قائلند که علمی با عنوان روان شناسی اسلامی نداریم. دلیلشان هم این است که روان شناسی یک علم است و علم, دین بردار نیست. مثل ریاضی، شیمی و... ۲+۲ در همه جا مساوی با ۴ است و هیچ دین و آیینی در آن دخالتی ندارد.در طرف مقابل هم چهرههای مذهبی و دانشگاهی قرار دارند که می گویند یقینا روان شناسی اسلامی داریم و دلیلشان هم این است که اسلام یک دین جامع و کامل است و روان شناسی هم با رفتار انسان سر و کار دارد و چون رفتار انسان معیار بهشت و جهنم است و خداوند به تمام زوایای زندگی انسان آگاه است پس امکان ندارد دین در مورد رفتار و روان شناسی انسان حرفی برای گفتن نداشته باشد. ریاضی و فیزیک و شیمی هم که از علوم قطعیه هستند با این علم تفاوت ماهوی دارند. شیوه تدوین روان شناسی اسلامی به چه صورت خواهد بود؟ در این زمینه نیز سه دیدگاه و سلیقه وجود دارد: ۱٫ تناظری ـ تطبیقی یا سنجاقی(که البته عبارت اخیر خیلی دقیق نیست) ۲٫ جزیرهای ۳٫ زیربنا و روبنا هر موضوع روان شناسی را مورد بررسی قرار دهیم و از قرآن و روایت مؤید یا مخالفی برای آن پیدا کنیم که البته معمولا مؤید پیدا میشود. این دیدگاه بعد از انقلاب اجرا شده و هم اکنون نیز در حال اجراست. موضوعات تک تک و جزیرهای از دیدگاه اسلام مورد بررسی قرار گیرد بعد هر کس به دنبال یکی از بخشها رفته و به دور این جزیرهها خط کشیده و تکمیلش کند. تکمیل شده این فرآیند روان شناسی اسلامی را شکل میدهد. این کار نیز تا حدودی عملیاتی شده و هم اکنون نیز در حال اجراست که به نظر من روش کاملی نیست. اصول و مبانی از متون دینی استخراج شده بعد زیر مجموعهها در درون این اصول و مبانی قرار گیرد. تنوّع نگرش های علم شناسی امروزه علم شناسان در تبیین یافته های علمی از تلقی «اکتشاف» به تلقی «خلاقیت» روی آورده اند و همگان باور دارند که فعالیت علمی، از مراحل آغازین تا آزمون فرضیه، و برخی معتقدند تا رسیدن به یافته ها یک کار فردی و مبتنی بر انگیزه ها، پیش فرض ها و مسائل قبل از «تجربه» است. و محقق محتوای عملیاتی آن موارد پیش از «تجربه» را در چارچوب روش شناسی ها، موازین و استانداردهای جمعی و بین الاذهانی به آزمون می کشاند و ره آوردهای خاص خود را با موازین جمعی عالمان، جای گیر و مستقر می سازد، و به این سان «علم» متولد می شود. بنابراین طرح یک پیش فرض و باور فرهنگی، دینی، فلسفی، اخلاقی و فردی، و آن را به شکلی مصرّح به مراحل نخستینِ یک کار علمی تزریق کردن، و تدابیر بین الاذهانی ساختن آن را در حوزه علمی خاصی پیگیری کردن، نه تنها مجاز است که واقعیت کار عالمان بیانگر طی چنین فرایندی است. نگرش علم شناختی اثبات گرایی «اثباتگرایی »، اصطلاحی فلسفی است که حداقل به دو معنیِ متفاوت به کار رفتهاست. یکی این که جبری تاریخی بشریت را به سمتی خواهد برد که نگرشِ دینی و فلسفی از بین رفته و تنها شکل از اندیشه که باقی میماند متعلق به اندیشهٔ قطعی (positive) و تجربی علم است.مطابق این دیدگاه، مشاهده، تنها مجرا و بنیاد اطمینان بخشی است که برای کسب شناخت می توان بر آن تکیه کرد. بنابر این، فعالیت علمی از مشاهده مستقیمِ حسّی آغاز و سپس با تراکم مشاهده، فرضیه تدوین می شود و با آزمودن، تکرار و اثبات آن، قانون شکل می گیرد. فرضیه هایی که به اندازه کافی تکرار و اثبات شده است، شکل قطعی و یقینی به خود می گیرد و از امور ثابت علمی محسوب می شود . بنابراین، تجربه علمی، کاملاً غیرشخصی و امری محسوس و خارج از ذهن عالم است و ذهن نقش آینه ای را دارد که واقعیات را در خود منعکس می کند؛ نه از خود چیزی اضافه و نه در مشاهده تصرف می کند و نه چیزی را سوگیرانه برمی گزیند (باربور، ۱۳۶۲). تأکید بر مشاهده و از تراکم آن به اصول علمی دست یافتن، در واقع تأکید بر صحت استقراء است که به جد مورد تردید واقع شده است. اصل استقراء به اختصار چنین است که اگر در اوضاع و احوال گوناگون، پدیده ای با ویژگی خاصی مشاهده شود، این اصل کلی نتیجه گیری می شود که همه مصادیق پدیده دارای آن ویژگی هستند. ولی این برهان به لحاظ منطقی معتبر نیست. این موارد نه تنها روشن می کند که شواهد هر چقدر هم که زیاد باشد نمی تواند به یقین چیزی را به اثبات برساند، بلکه نشان می دهد که اساساً تجربه نقش اثباتی ندارد. برپایه این برداشت، اصل تکرار پذیری نیز مورد تردید است. این که گفته می شود مشاهده باید متعدد باشد و در اوضاع و احوال متفاوت صورت بگیرد تا برای نتیجه گیری مفید واقع شوند نیز مبهم است. گاهی یک بار تجربه افراد را به نتیجه می رساند و گاهی چندین بار تجربه نیز برای نتیجه گیری کافی نیست. این موارد نشان می دهد که در تعیین این که چه مقدار تکرار کافی است و یا در بررسی ها چه متغیر هایی باید معنادار و درخور توجه و یا بی اهمیت تلقی شوند، به نظریه های پیش از مشاهده بستگی دارد. نگرش علم شناختی ابزارانگاری یکی از دیدگاههای معروف در فلسفه علم که مبنایی برای حل تعارض علم و دین نیز به دست میدهد، دیدگاه موسوم به ابزار انگاری (Instrumentalism) است.مکتب اثبات گرایی، برای محقق در شناخت واقعیات سهمی قائل نبود و مدعی بود که مشاهده عریان، «واقع» را آن گونه که هست به ما می نمایاند. بنابراین، اعتبار مفاهیمِ علمی به انطباق آن ها با مشهودات وابسته بود. ولی ابزار انگاران برای محقق نقش ابداع قائل و معتقدند قوانین و نظریه های علمی «اختراع» می شوند نه اکتشاف؛ و اصرار بر سر این نکته را که در خارج باید موجوداتی وجود داشته باشند که مصداق مفاهیم باشند، بیهوده می دانند. این رویکرد اگرچه در میان برخی از فیلسوفان علم رایج است با سؤال های بی جواب بسیاری روبه روست.یک نظریه فقط وقتی وسیله مؤثر پژوهش است که اشیا و حوادث را چنان به یکدیگر ربط داده باشد که نتایجی که به مدد آن نظریه از داده های تجربی می گیریم با سایر متعلقات واقعیت مشهود و فاق داشته باشد. نگرش علم شناختی ذهن گرایی در این رویکرد نقش عالِم فراتر از نقشی است که ابزار انگاری در نظر می گیرد. در اثبات گرایی، واقعیات جهان خارج بر اثر مشاهده در نزد عالِم، حضور می یابد. در ابزار انگاری نظریه و واقعیت از هم جدا می شود و مفاهیم نظری ساخته های ذهنی عالِم هستند که در راهیابی های پژوهشگر، به کار او می آیند. ولی در ذهن گرایی، جز مفاهیم خود ساخته نظری به چیز دیگری دسترسی نداریم. ذهن گرایان به این نکته اعتقاد دارند که صورت و ساخت نظریه ها همانا نتیجه عمل ذهن بر ماده بی شکلِ داده های حسی است. به عبارت دیگر محسوساتْ جدا از فعالیت ذهن، ساخت و ماهیت قابل فهمی ندارند. واضعان این رویکرد تا آن جا پیش رفته اند که مدعی شده اند همه قوانین بنیادیِ فیزیک و ثابت های طبیعت را می توان از ملاحظات پیشین بدون استفاده از هیچگونه نتایج تجربی اخذ کرد. یعنی همه آن ها نتیجه قالب های مفهومی خودماست که مشاهدات با جایگیر شدن در آن ها معنادار می شوند. نگرش علم شناختی واقع گرایی این نگرش برخلاف اثبات گرایی معتقد است که آنچه «واقعی» است، مشاهده پذیر نیست و معرفت از تجربه های حسیِ پراکنده و ناپیوسته نشأت نمی گیرد و برخلاف ذهن گرایی معتقد است که مفاهیم، باز نمایاننده واقعیات درجهان هستند و آنچه در تکوین دانشِ ما سهم تعیین کننده دارد، عین معلوم است لذا علم، کشف و اکتشاف است و نه تماماً جعل و اختراع. در مقوله اکتشاف نیز اثبات گرایان به این فرضیه معتقد نیستند که فقط محسوسات تعیین کننده اند و برخلاف ابزار انگارها طرفدار این رأی اند که مفاهیم معتبر، همان قدر که مفیدند، صادق و حقیقی هم هستند. این رویکرد، واقعی بودنِ یک چیز را مشاهده پذیر بودنِ آن نمی داند و بر شاخص «فهم پذیری» در ارزیابی مفاهیم علمی تأکید دارد و معتقد است تجریدها و واقعیات را نباید با یکدیگر اشتباه کرد که در غیر این صورت همان «عینیت زدگی» است. بنابراین علم، محصول تعامل بین عالِم و معلوم است. نقش عالم به این است که ماده خامِ تجربه با یک همکنشیِ متقابل درک می شود و فقط با تجزیه و تحلیل می توانیم داده های حسی را از کلِّ یکپارچه ای که ادراک کرده ایم، انتزاع کنیم (باربور، ۱۳۶۲). برای مشاهده ارزش ابطالی قائل است نه اثباتی. اثبات گرایان مدعی بودند که اگر برای یک فرضیه شواهد مثبتی فراهم شود، این مدعا ثابت می شود. بنابراین برای مشاهده ارزش «اثبات کننده» قائل بودند. اما واقع گرایان انتقادی می گویند که ما هیچ امر یقینی و ثابتی در علم نداریم و علم مجموعه ای از حدس ها و فرض هاست. (چالمرز، ۱۳۷۳). بررسی نکاتی در روان شناسی با توجه به آموزه های دینی ادیان الهی و از جمله اسلام، در طی قرون متمادی با القای نوعی طرز تفکر، زندگی فردی و اجتماعی میلیاردها انسان را در نقاط مختلف جغرافیایی اداره کردهاند و در حال حاضر نیز این کار را انجام میدهند. بررسی روشی که این ادیان در برخورد با انسان ها مورد استفاده قرار دادهاند و توجه به بعد اختصاصی در روان انسان ها که پذیرش این آموزشها را امکانپذیر ساخته است، میتواند منجر به کشف دستگاه روانشناسی خاصی گردد که اصول آن، در کارهای روزانه روانشناسی، رواندرمانی و بهداشت روانی به ما کمک نماید و تعریفی اختصاصی از انسان ایدهآل و جامعه ایدهآل به دست دهد. آموزشها و واقعیاتی که در این ادیان، مخصوصاً در دین اسلام وجود دارند، نشان میدهند که بشریت به طور نهایی، مذهب توحید را خواهد پذیرفت و ابعاد روانی او جز از این راه اشباع نخواهد شد. مذهب اسلام به موازات اعتقاد به اصالت روان و تلقی انسان به عنوان ترکیبی از عناصر شیمیایی و عاملی غیر مادی که به نام روح نامیده میشود، موجب هماهنگی بین این عناصر میگردد و به او حیات میدهد و مغز را به عنوان مرکز تعقل معرفی مینماید. به این ترتیب، مکتب روانشناسی اسلامی برای ایجاد پدیدهها و فعل و انفعالات حیاتی و روانی، هم به جنبههای فیزیکی و هم به جنبههای غیر فیزیکی، معتقد است. تغییرات عمیقی که مکتب اسلام در دهههای اخیر در ایران و در کل جهان به وجود آورده است، نشان میدهد که اگر مذهب حق، آن طور که هست و باید باشد، به مردم القا شود، میتواند انقلاب های عظیمی را در جهان به وجود آورد و مسیر حرکت را به نفع انسان عوض کند و آرامش و امنیت روانی و اجتماعی را از طریق زدودن عوامل فساد ایجاد نماید؛ به عنوان مثال، الکلیسم که اینک توسط سازمان بهداشت جهانی به عنوان خطر در حال رشد در جهان مطرح میگردد، در کشور ایران پس پیروزی انقلاب اسلامی تا حد زیادی از بین رفت و به خواست خدا سایر فسادهای اجتماعی نیز با برنامهریزی بر اساس ضوابط اسلامی کنترل خواهند شد. با فراگیر شده مکتب اسلام، نقش اسلام در سلامت جسمی و روحی فرد و جامعه بهتر نمایان خواهد شد. آنچه امروزه مسلم است، تأثیر دین و آموزه های دینی و مذهبی بر سلامت روانی افراد است. مطالعات آزمایشى انجام شده به منظور تعیین نوع بهزیستى روانى در طول حیات هر فرد، پیوسته از دین و مذهب به عنوان یک ویژگى ضرورى براى سلامت جسمی و روانی مطلوب نام برده اند. فعالیت های پژوهشیِ متأثر از پیش فرض های دینی را میتوان چنین بررسی نمود که ممکن است ناظر به شرایط تحقق اَعمال دینی و کار کردهای آن در دوره های مختلف سنی باشد. چنین به نظر میرسد که میتوان جنبه های روان شناختی افراد را در دوره های سنی مختلف با توجه به آموزه های دینی در نظر گرفت. می توان به بررسی ارتباط دینداری و اخلاق مداری با سایر متغیرهای روان شناختی در ابعاد مختلف حیات آدمی مثلاً تأثیر دین در تنظیم سبک زندگی پرداخت. برترین و بنیادی ترین سطح یک کار علمی در حوزه پژوهشی معینی است. در این سطح محقق درباره احکام و عوارض موضوعِ مورد مطالعه کاوش می کند. درباره میزان تأثیر پیش فرض ها و مسائل قبل از تجربه در این بُعد همان طور که در مبنای علم شناختی طرح یک رویکرد جدید آورده ایم اقوال مختلفی وجود دارد. شهید مطهری نیز معتقد بود که موضوع مورد بررسی در این سطح «مصداق واقعی و عینی دارد و اعتبارات مختلف افراد در آن بی تأثیر است و به همین جهت می توان صحت و سقم قوانین مکشوفه آن را با تطبیق به واقعیت خارج و موازین اولیه علوم حقیقی و اصول بدیهی عقل تأمین و تعیین نمود» (مبانی اقتصاد اسلامی، ص۴۴). نگرش کلی به مباحث علمی در راستای روانشناسی اسلامی پیش فرض های دینی یا فلسفی می توانند در گام های آغازینِ پژوهش، تفسیر نتایج و جهت گیری های کلی، کاملاً مؤثر و تعیین کننده باشند. اما باید در اعتقاد به این تأثیر پذیری به این توجه داشت که تأثیرگذاری به لحاظ منطقی مستقیم و بی واسطه نیست.. به عبارت دیگر از گزاره های فلسفی یادینی نمی توان به نتیجه علمی (تجربی) رسید و از گزاره های تجربی نیز نمی توان به نتیجه ای فلسفی و دینی دست یافت ، محققان علوم تجربی نقش ثانوی پیدا می کنند و به تبع سؤالات کارشناسان دین و فلسفه پاسخ های موجود را جمع آوری و عرضه می کنند. «اصل مراجعه به معارف ماقبل تجربه» مستدل است و می توان هم به نحو منطقی و هم با مراجعه به تاریخ علم این تأثیر پذیری را نشان داد. در عین حال که تأثیر پیش فرض های دینی و فلسفی بر ابعاد مختلف یک کار علمی، با توجه به پیچیدگی موضوع مورد مطالعه و مبانی علم شناختی، موجه، مَجاز و مستدل دانسته شده است، اما تأکید اِفراطی بر صفت «اسلامی» در روان شناسی اسلامی موجه نیست زیرا متون کلاسیک دینی از معارف ثابت و تغییرناپذیر است، اما برداشت های ما به ویژه برداشت های تصریح یافته ای که به گام های آغازین پژوهش تزریق می شود ممکن است کاملاً خطاآمیز باشد. برداشت ما ممکن است با اصل متن منطبق نباشد.. متونْ پیش از تجربه، کیفیت واحدی ندارند. بنابراین به عدد فلاسفه ایرانی اسلامی و متون دینی مذهبی و یا حتی باورهای عمومی و فرهنگی باید صفات متعددی را مثل روان شناسی اسلامی، روان شناسی ابن سینایی و ... ابداع کنیم. بنابراین بهتر است به جای دغدغه درباره صفت روان شناسی، با استفاده از پیش فرض های بومی اسلامی به کارآمدی، توان تبیین، توان پیش بینی، همسانی درونی و اثر بخشی نظریه ها اهتمام کنیم. رویکردهای روان شناختی مغرب زمین را نیز با توجه به مأخذ مفروضات بنیادی آن ها می توان به روان شناسیِ ارسطویی، افلاطونی، دکارتی، کانتی، هابزی و ... تقسیم کرد ولی همان طور که می بینیم آن ها بدون توجه به صفت بنیادی رویکرد خود فعالیت پژوهشی خود را ادامه می دهند و ما نیز بدون توجه به صفات رویکردهای آن ها در حال مصرف یافته های آن ها هستیم. مبنای علم شناختی نیز در پرهیز از تأکید افراطی بر صفت روان شناسی وجود دارد که محقق اگرچه در مقام تولید پیش فرض ها و مسائل و جهت گیری های کلیِ کاملاً متأثر از متون قبل از تجربه یا علایق و انگیزه های «فردی» است، ولی در مراحلی از کار، که خود را ملزم به رعایت موازین عقلی، روش شناختی و بین الاذهانی می بیند . برای تحقق آرمانِ تولیدِ معرفت در عرصه روان شناسی، باید به حمایت نظام دار اندیشید. اگرچه تحقیقات افرادی که از سرِ علاقه به معارف بومی اسلامی دل مشغولند می تواند به جهت گیری ها، تعیین چارچوب ها، تقویت تئوریک و برانگیختن انگیزه های پژوهشیِ دیگران بینجامد؛ ولی توصیه می شود برای تداوم و تعمیق و گسترش این فعالیت ها پژوهشکده ای تأسیس شود و با دعوت و حمایت همه جانبه از محققانِ علاقه مند و با محوریت و تشخیص آن ها در چگونگی اجرای فعالیت های علمی و تشکیل گروه های کاری با تخصص های مختلف مورد نیاز، فعالیت های پراکنده و موقتی به فعالیتی متمرکز، پایدارو مولد تبدیل شود. رویکردهای معرفی روان شناسی اسلامی دو رویکرد روانشناسی اسلامی را معرفی می کند: رویکردی که فقط دل مشغول نقد پیش فرض های روان شناسان مغرب زمین است (رویکرد رجوعی واکنشی)، و رویکردی که فقط به انتقال آرا و افکار فلسفیِ فلاسفه ما درباره به علم النفس اقدام کرده است (رویکرد رجوعی فلسفی ). ناکار آمدی و یا حداقل کم اثر بودن این رویکردها آشکار شده است. وقتِ آن است که رویکرد سوم را جدی بگیریم: مراجعه مستقل و خلاّق به «متن های خودی»، به زیر کشیدن گزاره های کلّی، آزمودن روش مندانه و بین الاذهانیِ گزاره ها، عرضه یافته های همگانی شده، قبول اصل خطا و گسترش میدان نقد (رویکرد رجوعی نزولی همگانی). اهتمام اصلی رویکردِ «رجوعی واکنشی» صرْف مقابله با پیش فرض های وارداتی شده است. به عبارتی دیگر، بدون هیچ گونه موضع ایجابی، فقط به چگونگی «سلب» آرای دیگران اندیشیده است. در رویکردِ «رجوعی فلسفی» به گونه ای کم و بیش مستقل به متن (عمدتاً فلسفی) مراجعه شده، ولی بدون هیچ گونه تحول گوهری، فقط به انتقال اکتفا شده، و گزاره های نفس شناسی به صورت کلی، انتزاعی و فراگیر باقی مانده است. در رویکردِ «رجوعی نزولی همگانی»، اعتقاد نگارنده بر آن است که می توان در برترین سطوح فعالیت علمی به متون بومی اسلامی مراجعه کرد و به مدد سازوکارهای «برداشت»، «الهام گیری»، «جهت یابی» آن ها را از شمول کلّی به شمول محدود و مصرّح نازل کرد و سپس با گذراندن آن ها از مجرای تدابیر روش مند و عقلانیت عصر، خصیصه بین الاذهانی بودن (همگانی شدن) را در آن ها محقق کرد و به این سان است که می توان با درون مایه های «خودی» در میان دیگران جای پایی باز کرد و با فرآیند و قبول نقد، روندی تکاملی و پیشرونده را آغاز کرد. نتیجه گیری اگر روانشناسی را علم مطالعه ی روان و رفتار های موجوات زنده به خصوص انسانها بدانیم ، به جرات می توان گفت که اسلام تماما روانشناسی محض و ناب است .روانشناسی که وسیله ای برای پیشرفت و توسعه ی معرفت ، رفتار و اخلاق انسانی در دنیای امروز و فردای ما انسانهاست ، واضح است که بهترین راه انسان شدن استفاده کاربردی و کاربرد سازی دستورات رفتاری اسلام، دستورات معرفتی اسلام و نیز دستورات اخلاقی اسلام که به ترتیب : " فقه ، عرفان ، وصفات " را در بر می گیرد ، می باشد. بنابر این برای این که به انسان شدن و انسان ماندن نزدیک تر شویم، ساده ترین و بهترین راه و کاربردی ترین راه توجه و آگاهی داشتن به قابلیت اسلام به عنوان یک ایدئولوژی نوین و برتر است . به این صورت که تلاش شود کلام نقلی و عقلی اسلام لحظه به لحظه و به شکل روزمره عملی شود و غنائم تربیتی ائمه ی اطهار را در سبک و شیوه زندگی خویش به کار ببریم . در حقیقت با به چالش کشیدن روانشناسی مدرن امروز ، این وظیفه ی متخصصین روانشناسان اسلامی است که به عنوان برترین های رسالت تربیت الهی محسوب می شوند ، خود را به روانشناسی کاربردی و راهبردی اسلامی مجهزکنند و در این راه قدم بردارند. منابع • قرآن کریم • ابراهیمی دینانی، غلامحسین، قواعد کلی فلسفی در فلسفه اسلامی، تهران: مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۶۶٫ • باربور، ایان، علم و دین، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی، تهران: مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۶۲٫ • پوپر، کارل ر، حدسها و ابطالها، ترجمه احمد آرام، تهران: شرکت سهامی انتشار، ۱۳۷۴٫ • پوپر، کارل ر، شناخت عینی، ترجمه احمد آرام، تهران: علمی، فرهنگی، ۱۳۷۴٫ • چالمرز، آلن، علم چیست؟، ترجمه محمد مشایخی، تهران: شرکت سهامی انتشار، ۱۳۷۳٫ • سیف، علی اکبر، روان شناسی پرورشی، تهران: آگاه، ۱۳۶۸٫ • شکلتون و فلچر، تفاوتهای فردی، ترجمه یوسف کریمی و فرهاد جمهری، تهران: فاطمی، ۱۳۷۱٫ • شولتز، دوآن، نظریه های شخصیت، ترجمه یوسف کریمی، و همکاران، تهران: ارسباران، ۱۳۷۸٫ • فایرایند، پاول، بر ضد روش، ترجمه مهدی، قوام صفری، تهران: فکر روز، ۱۳۷۵٫ • کوهن، توماس، ساختار انقلابهای علمی، ترجمه احمد آرام، تهران: سروش، ۱۳۶۹٫ • مطهری، مرتضی، مبانی اقتصاد اسلامی، تهران: حکمت، ۱۴۰۳ ق. • هرگنهان و السون، مقدمه ای بر نظریه های یادگیری، ترجمه علی اکبر سیف، تهران: دوران، ۱۳۷۷٫ • هیلگارد و همکاران، زمینه روان شناسی، ترجمه محمد نقی براهنی و همکاران، تهران: رشد، ۱۳۶۷٫ موضوع :آیا روانشناسی اسلامی وجود دارد؟ استاد راهنما: آقای دکتر محمود دهبازی پژوهشگر: الهام قاسمیرشته: روانشناسی بالینیاردیبهشت ۱۳۹۳ http://www.modiryar.com/