تفاوت دیدگاه روانشناسی اسلامی و روانشناسی جدید کلاسیکی
تفاوت دیدگاه روانشناسی اسلامی و روانشناسی جدید کلاسیکی
0 Vote
92 View
روانشناسی اسلامی(۸)
در مقالات گذشته گفتیم که در موضوع روانشناسی نظرات گوناگونی وجود دارد و هر نظر نیز مبانی خاصی داشته، از اصول معین و مشخصی پیروی می کند حال این سئوال را مطرح می کنیم که موارد گوناگون و متعدد و مسائل فراوان قابل بحثی، از مصادیق موضوع روانشناسی بوده، قابل طرح می باشند و لکن در میان این مسائل و مصادیق موضوع روانشناسی، مواردی وجود دارد که دارای ویژگی هائی هستند که سایر مسائل مربوط به روانشناسی، آنها را ندارند، این موارد کدامند؟ و چه ویژگی هائی دارند؟ در پاسخ آن می گوئیم که از مصادیق بازر آن، موارد بحث از نفس و روان و مطالعه آثار و احکام و خصوصیات آن است و به عبارت دیگر موضوع علم النفس شامل خود جان و عمل آن، خود روح و نفس و عمل آن از قبیل اراده، تصمیم، استقلال، حب و بغض و سایر صفات و ویژگیهای انسان بوده که در همین جهت ارزش خاصی به علم النفس و روانشناسی اسلامی بخشیده، آن را از دیدگاه دانشمندان غربی و احیانا دانشمندان یونان باستان جدا نموده است.
یکی از دانشمندان برجسته اسلامی «فضل الله حامد حسینی » متوفای ۹۲۱ هجری در رساله خود به نام «رساله نفسیه » (۱) ضمن یک مقدمه ای به این نکته علمی اشاره دارد:
«اولا: شرف علم به اعتبار شرف معلوم بود و هیچ موجود، شریف تر از آن نیست که شرف همه چیزها به وی است و پادشاه و ملک همه، اوست، و همه عجایب عالم آثار قلم قدرت اوست پس هیچ معرفت از این شریف تر و لذیذتر نباشد.
و ثانیا تقاضای معرفت از خاصیت دل آدمی است اگر دلی باشد که در وی این اقتضاء، باطل شده باشد، همچون تنی باشد که در وی طلب غذا نمانده باشد و گل را دوست تر دارد از نان....» از این دو مقدمه نتیجه می گیرد که: «... پوشیده و مخفی نخواهد بود که معرفت حق سبحانه، موقوف بر شناخت نفس و کیفیت صحت و مرض و علاج وی است...» .
مقصود ایشان این است که این شناخت و عشق به شناخت خداوند از جمله نفسانیاتی است که از عمق نفس انسان بر می خیزد به طوری که به منزله غذا برای ادامه زندگی و بقای انسان می ماند.
و بدیهی است این شناخت که از عمق جان برمی خیزد مبدا پیدایش همه شناخت های انسان است پس در میان شناختها مهمترین شناخت، شناخت خداشناسی است که موضوعش بالاترین معلوم است و بعد از خداشناسی علمی که ما را به خدا می رساند، علم النفس است.
پس علم النفس، مقدمه ای است برای شناخت خدائی که موجد همه موجودات است.
در اینجا عباراتی نیز از ارسطو نقل شده است:
«هر دانشی به چشم ما زیبا و ستودنی است، با این همه، دانشی را بر دانش دیگر رجحان می نهیم (به دو علت) یا از آن رو که دقیق است و یا از آن رو که موضوع بحث آن، عالی تر و در خور ستایش بیشتر است، به این دو سبب شایسته است که مطالعه نفس را در مقام اول جای دهیم و هم چنین گوئیم بتوان از معرفت نفس در مطالعه تمام وجوه حقیقت خاصه، در علم طبیعت مددی شایان گرفت چه نفس به طور کلی اصل حیوانات است..» . (۲)
از جملات بالا و نظائر آنها سه ویژگی برای اهمیت علم النفس استفاده می شود:
ویژگی اول) اینکه خود علم دقیق است.
ویژگی دوم) این که موضوع بحث آن جالب تر است زیرا مربوط به خود ما است اگر ما بتوانیم خودمان را خوب و واقعی بشناسیم می توانیم از این پله برای شناسائی موجودات دیگر استفاده کنیم زیرا حقیقت های عالم را از خودمان می شناسیم و از خودمان شروع می کنیم!
ویژگی سوم) این که علم النفس از مسائلی بحث می کند که در رابطه با تکامل انسانها است یعنی برای این که تکامل نفس برای انسانها محقق شود، باید خودمان را بشناسیم بخصوص که تاریخ واقعی بشریت همان سیر بشر به طرف ارتقاء و تکامل است و بدین سبب شناخت درون انسانها لازم است و اهمیت خاصی دارد زیرا خودمان، نزد خودمان حاضریم و اگر بخواهیم موجودی را در خارج از خودمان به دست آوریم باید از طریق خودمان شروع کنیم و شناخت خود یقینا زیربنای مطالعات ما، به شمار می رود. و در حقیقت جنبه واقعیت و تحقق این علم از سایر علوم بیشتر است چون انسان به باطن خویش همواره دسترسی دارد و در اختیار اوست.
سئوال
از اینجا سئوال دیگری نیز پاسخ داده می شود، سئوال این که علم النفس مورد بحث قدماء از دانشمندان با علم روانشناسی جدید که مورد نظر دانشمندان متاخر غربی می باشد چه فرقی با یکدیگر دارند؟
پاسخ
پاسخ این است که در علم النفس مورد بحث دانشمدان اسلامی و قدماء دانشمندان غربی از یونان باستان از سراسر جان و همه نیروهای او گفتگو می شود علاوه بر این کنه این جوهر باطنی انسان یعنی نفس ناطقه و اثبات ذات او مورد بررسی قرار می گیرد اما خیلی از این قسمت ها در روانشناسی جدید غربی اصولا مورد بحث قرار نگرفته است.
این مطلب مهم و اساسی را می توان از مطالعه رساله «هدیه الرئیس » از تالیفات «شیخ الرئیس بوعلی سینا» (۳) و مقایسه آن با سایر کتب روانشناسی متاخرین از دانشمندان غربی به دست آورد.
«ابن سینا» این کتاب را ۱۰ فصل قرار داده از صفحه ۲۱ تا ۷۷ که عبارتند:
فصل اول) اثبات قوای نفسانی و تقسیم قوای نفسانی (۴) .
فصل دوم) این قوای نفسانی از امتزاج عناصر اربعه پیدا شده است (۵) .
فصل سوم) قوای ثنائیه و قوای حیوانیه و قوای انسانیه را مطرح کرده است (۶) .
فصل چهارم) بیان حواس ظاهره و کیفیت ادراک آنها تا جائی که اقامه براهین ضروری برای اثبات نفس ناطقه می نماید.
فصل پنجم) در کیفیت پیدایش نفس و اقامه دلیل بر آن و نظیر اینگونه از مسائل مربوط به نفس و روان که در این کتاب مطرح گردیده است.
اما در روانشناسی جدید کلاسیک به جای این که عامل حیات را یک عامل معنوی بدانند آمده اند عامل حیات را به عنوان عامل غیر فیزیکی و غیر شیمیائی مورد بحث قرار داده اند به طوری که خود نفس و مباحث مربوط به آن کیفیت پیدایش آن و اثبات وجود آن و سایر مسائل مربوط به نفس به طور کلی مطرح نگردیده است و حتی مساله اراده را که در آموزش های اسلامی به عنوان معیار شاخص بین انسان و حیوان می باشد به کلی حذف کرده اند و حتی در جائی که در روانشناسی جدید بحث از آسیب شناسی و علائم آن که یکی از آنها بیماریهای اراده است، از اراده و مباحث مربوط به آن اصلا بحثی به میان نیامده است که اراده چیست؟ و چه خصوصیتی دارد؟ و چگونه پیدا می شود؟ و چه حالتی دارد؟ و از همه این مباحث تنها آنچه ملموس بوده و قابل تجربه است، آنها را ذکر کرده اند.
دکتر سیروس عظیمی در کتاب خود «روانشناسی عمومی » (۷) چنین می نویسد:
«موضوع تحقیق دانش روانشناسی رفتار موجودات به طور کلی است و در این مطالعه به مسائل روح و روان آنطوری که مورد نظر قدما و فلاسفه بوده، توجهی نمی شود و چه بهتر می بود که در ازاء واژه روانشناسی کلمه «رفتارشناسی » برای این دانش بکار می رفت! ! تا هیچ گونه ابهامی در موضوع باقی نمی ماند، ! !» .
و نیز در ص ۲ همان کتاب چنین اضافه می کند:
«...اساس علمی روانشناسی غیر قابل انکار و فعالیت دانشمندان در مطالعه علمی رفتار، بدون تردید روانشناسی را در جرگه علوم تجربی قرار داده و خواهد بود... و کوشش باید بر این باشد که دانش مزبور را در جرگه سایر علوم تجربی و آزمایشگاهی قرار داده، آن را از فلسفه و ادبیات جدا سازیم..» . (۸)
موارد نقض
نقض ها و ایرادها، منحصر به موارد بالا نیست، بلکه موارد متعددی وجود دارد که با وجود داشتن مکاتب مختلف تجربی و کلینیکی و آماری در روانشناسی جدید هنوز نتوانسته است تعریف کامل و جامع و واضحی درباره شخصیت انسان بیان کند (۹) . و نظیر همین نقض در توجیه و توضیح روان انسانی دیده می شود تا آنجا که روان انسانی را مادی می دانند (۱۰) . چنانکه بحث و بررسی آن به تفصیل در بحثهای آینده خواهد آمد.
روانشناسان جدید به دلیل این که در تحقیقاتشان روش علوم تجربی را به کار می گیرند، خود را تنها در چارچوب بررسی آن بخش از پدیده های روانی که امکان مشاهده و بررسی موضوعی آنها وجود دارد، محصور می کنند و از تحقیق و کنکاش درباره بسیاری از پدیده های مهم روانی که در محدوده مشاهده و آزمون تجربی نمی گنجد دور می کنند از اینرو کار بررسی در مورد خود «نفس » را از حوزه تحقیقاتی خود کنار گذاشتند چون روان چیزی نیست که بتوان آن را دید، یا به آزمایش گذاشت به همین دلیل این ها بررسی های خود را تنها در رفتار انسان که قابل مشاهده و ارزیابی است، محدود می کنند! حتی برخی از روانشناسان معاصر پیشنهاد کرده اند که نام این علم از «روانشناسی » به «رفتارشناسی » تغییر یابد و دلیلشان هم این است که روانشناسی جدید به مطالعه و تحقیق پیرامون «رفتار و نه روان » انسان برمی گردد.
یکی از پیامدهای گرایش استفاده از روش علوم تجربی در تحقیقات روانشناسی این بود که در این تحقیقات، گرایش های ماتریالیستی که همه پدیده های روانی را ناشی از فعالیت های فیزیولوژیک می دانند، حاکم شود. ماتریالیستها اصولا به انسان به چشم یک حیوان می نگرند و در این روند آن قدر پیش رفته اند که تحقیقاتشان را در مورد رفتار حیوان که دروازه طبیعی ورود به حوزه مطالعه و بررسی رفتار انسان می باشد منحصر نموده اند و از این واقعیت که میان ذات و حقیقت انسان (بعد معنوی) و حیوان تفاوت اساسی وجود دارد غافل مانده اند! و این مساله مهم را در تحقیقاتشان تقریبا به طور کامل به دست فراموشی سپرده اند.
این مساله آنچنان باعث افزایش پژوهشهای روانشناسی شد که این علم، انواع رفتارهای سطحی و غیر مهم انسان را دربر گرفت ولی از بررسی بسیاری از پدیده های رفتاری مهم انسان که شامل جنبه های دینی و معنوی و ارزشهای والای انسانی او می شود، غفلت ورزید و از تحقیق درباره مساله محبت در برترین شکل انسانی (بدور از جنبه های جنسی) باز ماند و نتوانست تاثیر عبادت در رفتار انسان و یا مساله درگیری روانی میان انگیزه های جسمی و معنوی او را بررسی کند و هم چنین بحث در مورد کیفیت هماهنگ کردن شخصیت انسان از طریق ایجاد توازن بین جنبه های مادی و معنوی او و موضوعات دیگری را که مورد بحث قرار خواهیم داد کنار گذاشت » (۱۱) .
چنانکه یکی از دانشمندان معروف غرب به نام «جان برادوس واتسون » (۱۸۷۸- ۱۹۵۸م) مؤسس روانشناسی رفتارگری صریحا اعتراف می کند:
«روانشناسی از نظر روانشناس رفتارگر، دانشی است تجربی و به طور کامل عینی و رشته ای است از علوم طبیعی، هدف تئوریک آن پیش بینی و ضبط رفتار است، درون نگری به هیچ وجه روش آن نیست و ارزش علمی موضوعات آن به هیچ وجه بستگی به تفسیر هوشیاری ندارد.
اکنون زمان آن رسیده که روانشناسی همه مطالب مربوط به هوشیاری را از قلمرو خود حذف کند! زیرا دیگر به آن نیازی نیست که مطالعه وضع روانی را موضوع خود قرار دهد... امکان این هست که روانشناسی را به عنوان رفتار تعریف کرد بی آنکه احتیاج باشد از اصطلاحاتی از قبیل هوشیاری، وضع روانی، ذهنی، اراده، تصویر ذهنی و امثال آن استفاده کرد زیرا به جای اینها می توان از اصطلاحاتی از قبیل انگیزه، پاسخ، شکل پذیری، عادت، ترکیب عادت وامثال آن را بکار برد.
دانشمند دیگری به نام «واتسن » روانشناس آمریکائی درباره رفتار و حذف ذهن و هوشیاری از مسائل مربوط به روانشناسی چنین اظهار می دارد:
«مساله قدیمی «ذهن و بدن » و هم چنین فرضیه های دیگر از جمله ثنویت «دوگانگی روان و تن » و فرضیه تاثیرات متقابل هم با حذف ذهن از قلمرو روانشناسی از بین خواهند رفت. زیرا در مناسبات بین رفتار و بدن چیز خارق العاده ای وجود ندارد.
روانشاسان گذشته با قرار دادن روح یا روان به جای مغز این توهمات نابجا را ایجاد کرده اند، رفتارگری از مغز یک بت نمی سازد، بلکه تسلط آن را نسبت به سایر اعضاء، آلات حس ماهیچه ها و غدد در نظر دارد. در زمینه رفتارگری تنها حقایقی را می توان پذیرفت که عینی باشد(۱۲) .
چنانکه ملاحظه می شود، تجزیه و تحلیل مختصر اصول کلی و اساسی روانشناسی رفتارگری نشان می دهد که هدف اصلی این مکتب حذف ذهن، صحبت نکردن درباره هوشیاری، مورد توجه قرار ندادن درون نگری، از نظر دور ساختن مفاهیم روانی و متوقف نمودن تصورات واهی درباره آنچه در مغز می گذرد، بوده است که البته جز تاکید بر روی نفی وجود مکاتب ابدا جنبه تازگی نداشته است.
پی نوشت ها:
۱) چاپ دانشگاه اصفهان، تاریخ نشر، ۱۳۳۵ ش ص ۹٫
۲) کتاب «درباره نفس » تالیف ارسطو ترجمه علیمراد داودی، از انتشارات دانشگاه تهران، تاریخ نشر سال ۱۳۴۹ش ، ص ۱٫
۳) چاپ مصر، از انتشارات شرکت طبع کتب غربی، سال ۱۳۲۵ه.
۴) رساله هدیه النفس ص ۵٫
۵) ص ۲۷٫
۶) ص ۳۱٫
۷) چاپ اول، ناشر انتشارات صفار، ص ۱٫
۸) روانشناسی عمومی، چاپ اول، ناشر: انتشارات صفار) .
۹) فراسوی روانشناسی اسلامی یا اخلاق و بهداشت روانی در اسلام، تالیف دکتر محمد شرقاوی، ترجمه دکتر سید محمد باقر حجتی، ص ۵۱٫
۱۰) مدرک قبل.
۱۱) قرآن و روانشناسی تالیف دکتر محمد عثمان نجاتی، ترجمه عباس عرب، تاریخ نشر: ۱۳۶۷ش، ناشر بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، ص ۲۳- ۲۴٫
۱۲) مقدمه روانشناسی عمومی، تالیف دکتر رضا شاپوریان، ناشر: روزبهان، تهران، سال ۱۳۶۹ش، چاپ دوم، چاپخانه گوته.