طواف و اهميّت آن در اسلام

     
    نویسنده : سيد علي قاضي عسکر
    طواف خانه خدا، يکي از زيباترين و پر جاذبه ترين اعمال و مناسک حج است. عاشقان و دلباختگان حريم کبريايي، با پشت سر گذاردن فرسنگ ها راه، خود را به مکه; حرم امن الهي رسانده و چونان انسان تشنه اي که دسترسي به آب را نزديک مي بيند، در انتظار رسيدن به مسجد الحرام و کعبه معظّمه، لحظه شماري مي کنند.
    براي ورود به مسجد الحرام و طواف کعبه، هر انسان حجگزاري ابتدا بايد خود را با آب توبه بشويد و بار سنگين گناهان را از دوش خويش بر زمين بگذارد. آنگاه غسل کرده، تکبير گويان، همراه با آرامش خاطر و متانت کامل وارد مسجد الحرام شود(1). و عاشقانه گرد کعبه بچرخد تا خداوند از آنان خشنود شود; همان گونه که از ملائکه خشنود گرديد(2).
    هر رکني از ارکان کعبه، ويژگي خاصّي داشته، و طواف کننده از نقطه شروع تا پايان، مراحلي را براي وصول بقرب حق طي مي کند: در رکن حجر الأسود، که باب الرحمه اش نامند، درب رحمت به سوي او گشوده مي شود. در رکن شامي، درب انابه و توسّل و در رکن يماني باب توبه باز است و از اينجا تا حجر، به باب آل محمد (ص) و شيعيان آنان معروف است(3).
    فرشتگان نگاهبانان اين مسيرند. آنان از آسمان به زمين آمده، شب و روز گرد کعبه طواف مي کنند تا آن را از پيروان شيطان و ستمگران حراست کنند(4). و تو انسان حجگزار، بايد در اين مکان الهي زبانت را نگهداشته، سخناني سودمند بر آن جاري کني; « سبحان اللّه و لا اِله اِلاّ اللّه » فراوان بگويي، کار نيک انجام دهي، نماز شب بخواني، قنوت را طولاني کرده، فراوان طواف کني و اگر توانستي از مکه خارج نشوي تا ختم قرآن نمايي، چنين کن(5).
    اهميت طواف:
    امام صادق (ع) از پدرانش و آن بزرگوار از رسول اکرم) نقل کرده اند که فرمود: زينت ايمان، اسلام و زينت کعبه، طواف است(6). و در حديثي ديگر پيامبر (ص) طواف را چون نماز دانسته اند، با اين تفاوت که در طواف مي توانند سخن بگويند امّا در نماز نه(7). و نيز فرمود: خداوند به طواف کنندگان فخر مي کند و اگر قرار بود ملائکه با کسي مصافحه کنند، با طواف کنندگان خانه خدا مصافحه مي کردند(8).
    امام رضا (ع) نيز فرمودند: بر شما باد به نماز شب، قنوت طولاني و زياد طواف نمودن(9). مستحب است کساني که به مکه مي آيند سيصد و شصت طواف، و اگر مقدورشان نيست، سيصد و شصت شوط طواف کنند. و اگر نمي توانند تا زماني که در مکه هستند، هر چه مي توانند طواف نمايند(10). عبد اللّه بن عمر گفته است: بهترين کار نزد پيامبر (ص) هر گاه به مکه مي آمد طواف خانه خدا بود(11).
    عثمان بن يثار نيز گفته است: به من خبر رسيده ـ و خداوند داناتر است ـ که: چون پروردگار فرشته اي را براي انجام کاري به زمين گسيل مي دارد فرشته اجازه مي گيرد که به خانه کعبه طواف کند و به آرامي به زمين فرود آيد(12).
    به دليل همين اهميت است که کعبه در تمام سال طواف کننده دارد و شگفت انگيزتر آن که هنگام باران، مردم به جاي پناه بردن بزير سقف، به سوي کعبه شتافته، تلاش مي کنند خود را کنار کعبه و زير ناودان طلا برسانند و از آب باراني که از بام کعبه فرو مي ريزد استفاده نموده، متبرّک شوند.
    حافظ محب الدين طبري مي گويد: گفته اند از روزي که خداوند کعبه را پديد آورد، همواره انسان ها، جنّيان و فرشتگان گرداگرد آن طواف نموده اند و هرگز از طواف کننده خالي نبوده است(13). برخي از شيفتگان طوافِ خانه خدا هنگام جاري شدن سيل در مسجد الحرام نيز، دست از تلاش بر نداشته، شناکنان گرد کعبه طواف مي کردند ابن زبير از زمره اين کسان است(14).
    قاضي عز الدين نيز از جدّ خويش شنيده که: شناکنان خانه خدا را طواف کرده است و آب به حدّي بوده که هنگام رسيدن به رکن حجر الاسود، در آب فرو مي رفته تا بتواند حجر الأسود را لمس نمايد(15). زين العابدين بن نور الدين علي حسيني کاشاني در اين زمينه مي نويسد: ظهر روز چهارشنبه 19 ماه شعبان 1039 سيل عظيمي در مکه آمده و آب فراواني داخل مسجد الحرام شد و حدود 442 نفر از بين رفتند که يک معلّم با سي دانش آموزش که در مسجد مشغول درس بودند جزو آنان بود.
    من در روز پنجشنبه بيستم ماه شعبان وارد مسجد الحرام شدم در حالي که هيچ طواف کننده اي در آن نبود آنگاه در درون آب طواف کرده، نماز طواف را ـ اجباراً ـ بالاي منبر خواندم(16). فردي به نام سيد محمد هادي بن علوي که از دوستان مؤلف کتاب التاريخ القويم لمکة و بيت اللّه الکريم است در سال 1360 هـ. ق. در حالي که سيل عظيمي در مکه جاري شده بود، خانه خدا را شناکنان طواف کرده است(17).
    البته برخي از اوقات، کعبه به دلايلي طواف کننده نداشته است: هنگام توسعهمسجد الحرام به علّت استفاده از ديناميت در تخريب کوه صفا، بعد از نماز ظهر، مطاف از طواف کنندگان تخليه مي شد تا پرتاب سنگ هاي منفجر شده، به کسي آسيب نرساند، اين عمليات معمولاً بيش از نيم ساعت طول نمي کشيده است(18).
    مردم در دوره جاهليت نيز، براي کعبه و طواف، قداست خاصي قائل بوده به هنگام شروع و ختم طواف حجر الاسود را لمس مي کرده اند و در روزهاي دوشنبه و پنجشنبه درب کعبه را گشوده و به احترام کعبه کفش ها را بيرون خانه در آورده، سپس وارد کعبه مي شدند(19). مسافت طي شده در هفت شوط طواف هشتصد و سي و شش ذراع و بيست انگشت است(20).
    پاداش طواف کنندگان:
    يکي از ثمرات طواف خانه خدا، آمرزش گناهان است. محمد بن قيس مي گويد: امام باقر (ع) در مکه براي مردم سخن گفته مي فرمود: چون هفت بار گرد خانه طواف کني، به اين وسيله عهد و پيماني نزد خدا براي تو به وجود مي آيد که پروردگارت پس از آن شرم مي کند تو را عذاب نمايد.
    سپـس فـرمـود: هنـگامي کـه هفت شوط طواف زيارت کردي، و بعد در مقام ابراهيم (ع) دو رکعت نماز طواف گزاردي، فرشته اي بزرگوار دست بر دو شانه ات مي زند و مي گويد: امّا آن گناهاني که در گذشته از تو سر زده است همگي بخشيده شد عمل را در اين يکصد و بيست روز از نو آغاز کن(21).
    حسين بن سعيد اهوازي مي گويد: امام صادق (ع) فرمود: هر کس هفت مرتبه گرد اين خانه، طواف نمايد، خداوند ـ عزّوجلّ ـ شش هزار حسنه براي او مي نويسد و شش هزار گناهش را مي بخشد و شش هزار درجه او را بالا مي برد(22). پيامبر (ص) فرمود: طواف بسيار کنيد، کمترين چيزي که در روز قيامت در نامه عمل شما يافت مي شود همانا طواف است(23).
    در روايت ديگري آمده است: کسي که اين خانه را هفت مرتبه طواف کرده، دو رکعت نماز بگزارد، مانند آنست که بنده اي را آزاد کرده باشد(24). امام صادق (ع) نيز فرمود: خداوند ـ عزّوجلّ ـ اطراف کعبه يکصد و بيست رحمت قرار داده، که شصت رحمت آن مخصوص طواف کنندگان، چهل رحمت براي نمازگزاران و بيست رحمت براي نگاه کنندگان ـ به کعبه ـ است(25). همين روايت را اهل سنت به نقل از رسول خدا (ص) آورده اند(26).
    حسان بن عطيه پس از نقل اين روايت مي گويد: پس از دقّت معلوم شد تمامي يکصد و بيست رحمت از آن طواف کننده است; زيرا او هم طواف مي کند، هم نماز مي خواند، و هم به کعبه مي نگرد(27). شاعري عرب زبان اين روايت را در سروده خود اين گونه آورده است:
    و جاء في الحديث ما معناه      ينزل اللّه تعالي الله لبيته المحفوف بالکرامة       في کل يوم بل و کل ليلة عشرين رحمة مضافا لمائه        ينالها قوم همو خير فئة منقسم للطائفين نصفها        و للمصلّين يخص ثلثها و الناظرون البيت يأخذونا        عشرين و هوسدسها يقينا(28)
    در روايت ديگري آمده است: « ان مَنْ طاف بالبيت خرج من ذنوبه » هر کس خانه خدا را طواف کند، از گناهان خود خارج مي گردد. عبدالله بن عمر گفته است شنيدم که رسول خدا (ص) فرمود: کسي که هفت مرتبه خانه خدا را طواف کند، براي هر گامي که بر مي دارد، يک حسنه برايش نوشته مي شود، يک گناه از او بخشيده مي شود و (مقامش) يک درجه بالا مي رود (و هر گام آن) برابر با آزاد کردن يک بنده است.
    همين روايت را با اندکي تغيير، ترمذي و نسائي نيز نقل کرده اند(29). همچنين پيامبر (ص) فرمود: هيچ طواف کننده اي نيست که هنگام زوال آفتاب با سر و پاي برهنه گِرد اين خانه طواف کند، در حالي که پياده در حرکت بوده، گام هاي خود را کوتاه بر مي دارد، چشمانش را به زمين مي دوزد و در هر شوطي از طواف; حجر الاسود را لمس مي کند،
    بدون آنکه کسي را آزار رساند و ياد و ذکر خدا از زبانش بيفتد، مگر آنکه خداوند در هر گامي که بر مي دارد، هفتاد هزار حسنه براي او ثبت نموده، هفتاد هزار گناه او را پوشانده و او را هفتاد هزار درجه بالا مي برد و ثواب آزاد کردن هفتاد هزار برده که قيمت هر يک ده هزار درهم باشد به او مي دهد،
    و مي تواند هفتاد نفر از بستگانش را شفاعت کند و هفتاد هزار حاجت او بر آورده مي شود اگر خواست در دنيا و اگر خواست در آخرت(30). شبيه اين روايت را اهل سنت از ابن عباس بنقل از رسول خدا (ص) با کمي تغيير آورده اند(31).
    دانشمند و محقق ارزشمند، آقاي علي اکبر غفاري در رابطه با اختلاف ثواب هايي که در اين گونه روايات و نظاير آن آمده مي نويسد: اختلاف در مقدار ثواب، که درباره بعضي اعمال در روايات آمده است، به اعتبار مخاطب و موقعيت و کمال عمل است.
    گاهي ممکن است ثواب طواف از آزاد کردن بنده بيشتر باشد; چون بردگان کم هستند يا در رفاه و آسايش و تحت تعاليم حق زندگي مي کنند و گاهي تحت فشار اربابان و شکنجه آنها قرار گرفته و بدون فرهنگ به سر مي برند، و آزاد کردن آنان از هر عمل خيري در چنين موقعيتي بالاتر است و گاهي، بعکس است و در اين وقت، طواف که موجب آزادي بنده ها را تقويت مي کند و انسان را در مقامي از قرب به حق مي رساند که اعمال و کردار و رفتارش هر يک موجب آزادي هزاران هزار خلق خداست،
    از اينرو ثواب طواف او بيشتر مي شود. پس ثواب وابسته به موقعيت و کيفيت عمل است و در تاريخ اسلام افرادي بوده اند که طواف خانه کعبه را تمام  عمر، سالي چندين بار بجا مي آورده اند، ولي از آنها اعمالي يا دستوراتي صادر شده که صدها هزار مردم آزاد را به بردگي کشانده است، آري اين ثواب ها همگي شرط و شروطي دارد و مطلق نيست و با اختلافِ شرايط، کم و زياد مي شود(32).
    ابن عباس نقل کرده که رسول خدا (ص) فرمودند: کسي که پنجاه مرتبه طواف کند از گناه پاک مي شود، همچون زماني که از مادر متولّد شده است(33). برخي از دانشمندان معتقدند که لازم نيست پنجاه مرتبه طواف در يک زمان و پي در پي صورت بگيرد، بلکه اگر در طول زندگي در نامه عمل او پنجاه طواف ثبت شده باشد، چنين ثوابي را خواهد داشت.
    محب طبري نيز مي گويد: برخي از علما براي عدد طواف هفت مرحله ذکر کرده اند: 1. پنجاه بار طواف کردن در روز و شب، 2. بيست و يک مرتبه، 3. چهارده مـرتبه، 4. دوازده مـرتبه; 5 بـار در روز و 5 بار در شـب، 5. هفـت مرتبه، 6. سه مرتبه، 7. يک مرتبه(34). (لازم به ذکر است که مراد از هر مرتبه طواف، هفت شوط مي باشد).
    ثواب طواف و منافع آن بقدري زياد است که امام صادق (ع) حتّي در شدّت بيماري براي انجام آن، به بيت الله الحرام مي آمدند: ربيع بن خيثم گفته است: امام صادق (ع) را در حالي که به شدت بيمار بود ديدم که ايشان را در محلي اطراف کعبه طواف مي دادند.
    حضرت هر گاه به رکن يماني مي رسيد مي فرمود: تا ايشان را زمين بگذارند، سپس دست خويش را از محمل خارج کرده و بر زمين مي ماليد آنگاه مي فرمود: مرا بلند کنيد. و در روايت ديگري آمده که حضرت در پاسخ سؤال کسي که علّت اينکار را جويا شده بود با اشاره به آيه: « ليشهدوا منافع لهم » فرمودند: همانا من دوست مي دارم از منافعي که خداوند فرموده، بهره بگيرم(35).
    خانه کعبه خانه دلهاست        ساحت قدس و جلوه گاه خداست
    نيکبخت آن که همچو پروانه       در طواف است گرد آن خانه چون نصيب تو نيست فيض حضور       باش اندر طواف خانه زدور
     در رکوع و سجود سويش باش      تو هم از زائران کويش باش
    هفت شوط طواف:
    ابوحمزه ثمالي مي گويد: به امام سجاد (ع) عرض کردم چرا طواف هفت شوط است ؟ فرمود: خداوند تبارک و تعالي به ملائکه فرمود: « اِنّي جاعلٌ في الأرض خليفة »، ملائکه بر خلاف فرموده خداوند، گفتند: « أ تجعل فيها من يفسد فيها و يسفک الدماء » خداوند فرمود: « اِنّي أعلم ما لاتعلمون ». (به دنبال آن) پروردگار متعال هفت هزار سال نور خود را از آنان پوشانيد،
    ملائکه هفت هزار سال به عرش پناه بردند، پس خداوند بر ايشان رحمت آورد و توبه شان را پذيرفت و بيت المعمور را که در آسمان چهارم بود براي آنان قرار داد « و جعله مثابة...»، و بيت الحرام را براي مردم (در روي زمين) مقابل بيت المعمور قرار داد « فجعله مثابة للناس و امناً ».
    پس طواف بر بندگان هفت شوط واجب شد; براي هر هزار سال يک شوط(36). در نقل ديگري آمده است که: قبل از اسلام طواف در ميان قريش عدد خاصّي نداشت، عبد المطلب آن را هفت شوط تعيين کرد و خداوند نيز پس از پيدايش اسلام همان را قرار داد(37).
    هروله در طواف:
    در جريـان فتـح مـکه، رسول خدا (ص) پس از ورود به شهر، خانه ابوسفيان را ـ مکان امن ـ قرار داد، مردم نيز به اين خانه پناه آورده، در به روي خويش بسته و جنگ افزارهايشان را بر زمين نهادند. آنگاه پيامبر (ص) نزد حجر الأسود آمده، آن را لمس فرمود و مشغول طواف شد.
    حضرت به بتي رسيد که کنار کعبه قرار داشت، آنگاه با کماني که قوس آن را در دست گرفته بود، در چشم بت فرو کرده، فرمود: « جاء الحق و زهق الباطل اِنَّ الباطل کان زهوقا »(38). و چون از طواف خانه فارغ شدند بکوه صفا آمده از آن، بالا رفتند و از آنجا به خانه کعبه نگاه کرده، دست ها را بلند نمود و دعا کرد(39).
    امام باقر (ع) فرمود: هنگامي که رسول خدا (ص) به مسجد الحرام وارد شدند... هفت شوط طواف کردند; سه شوط را با حالت هروله و تند رفتن و چهار شوط را به حالت راه رفتن(40). اين که چرا پيامبر (ص) در فتح مکه به اصحاب و ياران خود اين گونه دستور دادند، دليلي شنيدني دارد;
    شخصي از ابن عباس پرسيد که برخي گمان دارند رسـول خـدا (ص) به هروله کردن و دويدن در حال طواف دستور داده اند گفت: هم دروغ گفته اند و هم راست ! گفتم چگونه ؟ پاسخ داد: پيامبر (ص) در عمرة القضاء در حالي وارد مکه شد که مردم مشرک بودند، به مکيّان خبر داده بودند که ياران محمد (ص) در سختي بسر برده، و خسته اند پيامبر (ص) (براي خنثي نمودن اين شايعه) فرمود:
    خداي رحمت کند مردي را که صلابت و قدرت خود را به آنان نشان دهد و بنماياند. پس آنها را فرمان داد و آنان نيز در حالي که رسول خدا (ص) بر ناقه خود سوار بودند و عبد الله بن رواحه افسار شتر حضرت را در دست داشت، سه شوط را هروله کنان انجام داده، قدرت خويش را آشکار ساختند مشرکان نيز در برابر ناودان (کعبه) آنها را نگاه مي کردند.
    پس از آن، رسول خدا (ص) بار ديگر حج گزارد ولي (در طواف) هروله نکرد و مردم را نيز بدان امر ننمود. پس آنها هم راست گفتند و هم دروغ(41). همچنين در روايتي آمده است: ديدم  علي بن الحسين (ع) در طواف راه مي رفت و هروله نمي فرمود(42).
    طواف در شـب:
    نخستين کسي که براي طواف کنندگان در مسجد الحرام، چراغ روشن کرد، عقبة بن ازرق بن عمرو غساني بود که بر لبه ديوار خانه خود چراغي بزرگ مي نهاد، تا مسجد را براي طواف کنندگان و ديگر کساني که در آن بودند، روشن کند.
    محمد بن سائب بن برکة از مادرش نقل کرده که گفته است: شبي عايشه همسر پيامبر (ص) به چراغ داران پيام داد چراغ ها را خاموش کردند و آنگاه در حجاب کامل و پوشيده طواف کرد(43). پس از آن خالد بن عبد الله قسري چراغي کنارچاه زمزم و روبروي حجر الاسود نهاد و اين به روزگار حکومت عبد الملک بن مروان بود و اينها را از گذاشتن آن چراغ منع کرد(44).
    در حکومت مأمون عباسي، محمد بن سليمان، حاکم مکه شد و چراغي ديگر بر ستوني بلند مقابل آن و کنار رکن غربي نهاد و چون محمد بن داود حاکم مکه شد دو ستون بلند ديگر يکي مقابل رکن يماني و ديگري مقابل رکن شامي نهاد و چون هارون (الواثق بالله) خليفه شد دستور داد ده ستون بلند که قنديل داشت بر اطراف محل طواف نهادند و در آنها چراغ روشن مي کردند(45).
    گفته اند: ستون هاي زرد مسي که اطراف کعبه نصب شده بود، ابتدا در کاخ بابک خرمي در ارمنستان بوده و در صحن خانه او روشن مي شده است و چون خداوند او را زبون ساخت و کشته شد (و پسرش را به سامرا آوردند و در شهرها گرداندند و خانه اش را خراب کردند، زيرا او گروه بسياري از مسلمانان را کشته بود و خداوند مردم را از او آسوده کرد) اين ستون ها را از کاخ وي آوردند که چهارده ستون بود،
    چهارتاي آن را در دار الخلافه سامرا نصب کردند و ده ستون ديگر را معتصم در سال دويست و سي و چند، براي کعبه فرستاد که اطراف کعبه در صف اول نصب کردند(46). خليفه ها و پادشاهان در زمان هاي مختلف بر شمار ستون ها و قنديل هاي مسجد و چراغ هاي منطقه حرم و درهاي مسجد و منبرها افزودند چنان که نزديک به يک هزار و پانصد رسيد و همچنان نفت سوز و روغن سوز بود تا سال 1339 قمري که تمام چراغ هاي آن به برق مبدّل شد(47).
    دعا و ذکر در طواف:
    مجاهد گفته است: همراه عبد الله بن عمر در طواف بوديم نظرش به مردي افتاد که به نظر مي رسيد از بيابان نشينها باشد; کشيده قامت و مضطرب بود و کمي دورتر از مردم طواف مي کرد. ابن عمر از او پرسيد: اينجا چه مي کني ؟ گفت: طواف مي کنم. گفت: مثل شتر نر پاي بر زمين مي کوبي ! نه تکبير مي گوئي و نه خداي تعالي را ياد مي کني و نه استلام مي کني !
    سپس از او پرسيد: نامت چيست ؟ گفت: حنين. مي گويد از آن پس ابن عُمر هر کس را مي ديد که استلام نمي کند مي گفت آيا اين مرد حنيني است ؟(48). عبد الله بن سايب از پدرش نقل مي کند که پيامبر (ص) ميان رکن يماني و رکن حجر الاسود ـ در حال طواف ـ اين آيه را تلاوت مي فرمود: « رَبَّنا آتنا في الدنيا حسنةً و في الآخِرة حسنة و قنا عذاب النار »(49).
    عثمان بن ساج از امام صادق (ع) نقل کرده که آن حضرت از پدر بزرگوار خود نقل کردند که پيامبر (ص) در طواف، هر گاه مقابل ناودان مي رسيدند، عرضه مي داشتند: پروردگارا ! از تو راحتي به هنگام مرگ و عفو به هنگام رسيدگي به حساب را مسألت مي کنم.
    ياد خدا و توجّه به حقّ، بر ارزش طواف خواهد افزود(50). امام صادق (ع) فرمود: در حالي که همراه با ساير مسلمانان گرداگرد خانه طواف مي کني، با قلبت نيز همراه با فرشتگان در اطراف عرش طواف کن(51). و باز امام صادق (ع) فرمودند: سخن گفتن و دعا خواندن در طواف اشکالي ندارد، ليکن خواندن قرآن افضل است(52). عبد السلام ابن عبد الرحمن بن نعيم گويد: به امام صادق (ع) عرض کردم: من مشغول انجام طواف واجب شدم دعايي بيادم نيامد جز صلوات و درود بر پيامبر (ص) و خاندان او، لذا در طواف و سعي فقط صلوات فرستادم. حضرت فرمود: به هيچ درخواست کننده اي بهتر از آنچه تو خواسته اي داده نشده است(53).
    چون خالد بن عبد الله قسري از سوي عبد الملک بن مروان به حکومت مکه آمد و ماه رمضان فرا رسيد، دستور داد کساني که نماز تراويح مي گزارند جلو بيايند و پشت مقام نماز بگزارند و صف ها دايره وار بر گرد کعبه تشکيل شود و اين به سبب تنگ شدن منطقه بالاي مسجد براي نمازگزاران بود. به او گفته شد با اين ترتيب طواف را متوقف مي سازي بدون آن که دليل بر جلوگيري از طواف مستحبي باشد،
    گفت من دستور مي دهم ميان هر دو رکعت نماز تراويح يک دور هم طواف انجام شود، گفته شد ممکن است در گوشه و کنار کعبه افرادي متوجه نباشند که وقت طواف تمام شده و آماده نماز گردند. خالد به خدمتگزاران کعبه دستور داد که بر گرد کعبه در شش دور طواف، « الحمد لِلّه و اللّه اکبر » بگويند و چون در دور ششم به حجر الاسود رسيدند ميان « الحمد لله و الله اکبر » اندکي فاصله بياندازند تا مردمي که در حجر اسماعيل و ديگر جاهاي مسجد قرار دارند،
    براي نماز آماده شوند و از فاصله ميان تکبير متوجه شوند و نماز خود را با عجله خوانده و زودتر به پايان رسانند. و آنها تا پايان دور هفتم به تکبير ادامه مي دادند و سپس کسي با صداي بلند مي گفت: نماز، نماز، خدايتان رحمت فرمايد(54). خالد بن عبد الله قسري از فرماندهان ستمگر عبد الملک بن مروان است که به سفارش حجاج بن يوسف ثقفي امير مکه شد و حجاج با همه سفاکيش او را لعنت مي کرده است(55).
    آزار ديگران هنگام استلام حجر الأسود:
    استلام حجر الأسود در هر شوط از طواف، مستحب و کاري پسنديده است، ليکن هنگام ازدحام جمعيت، نبايد بر ديگران فشار آورده، و به آنان آزار رساند. عبد الرحمن بن حجاج مي گويد: در حال طواف بودم و سفيان ثوري نيز نزد من بود. از امام صادق (ع) سؤال کردم: رسول خدا (ص) هر گاه به حجر الأسود مي رسيدند چه مي کردند ؟ فرمود: رسول خدا (ص) در هر طواف واجب و مستحب، حجر الأسود را لمس مي نمود.
    ابن جريح نيز گويد: به من خبر داده اند که پيامبر (ص) هنگامي که سواره طواف مي فرمود، با چوب دستي خود، به حجر الاسود مي کشيدند و سپس نوک آن را مي بوسيدند(56). عبد الرحمان مي افزايد: حضرت مشغول طواف بودند و من با کمي فاصله دنبال ايشان حرکت مي کردم، ديدم امام صادق (ع) به حجر الاسود که رسيدند آن را لمس نکردند،
    به ايشان عرض کردم: آيا شما به من خبر نداديد که رسول خدا (ص) در هر طواف واجب و مستحبي، حجر الأسود را لمس مي فرمود ؟ فرمودند آري، گفتم شما از حجر الاسود گذشتيد و آن را لمس نکرديد، حضرت فرمودند:
    رسول خدا (ص) هر گاه به حجر الاسود مي رسيدند، مردم براي ايشان راه باز مي کردند تا حجر الأسود را لمس کنند ولي اکنون اينکار را نمي کنند و من ازدحام و شلوغي را خوش ندارم(57). در روايت ديگري آمده که امام صادق (ع) به سيف تمار فرمود: اگر حجر الاسود خلوت بود آن را استلام کن وگرنه، از دور اشاره کن(58). همچنين از امام رضا (ع) در اين زمينه سؤال شد، فرمودند: هر گاه جمعيت براي استلام حجر الأسود زياد بود با دستهايت به آن اشاره کن(59). بکّه ناميدن کعبه نيز بدان خاطر است که مردم در طواف نسبت به يکديگر ايجاد زحمت و ازدحام مي کردند(60). ابو بصير نيز به نقل از امام صادق (ع) مي گويد: چند چيز براي زنان لازم نيست:
    1. با صداي بلند لبيک گفتن، 2. حجر الأسود را لمس کردن، 3. ورود به کعبه، 4. هروله نمودن بين صفا و مروه(61). عايشه به خانمي چنين گفت: براي لمس حجر الأسود ايجاد مزاحمت نکن، اگر ديدي خلوت است استلام کن و اگر ديدي جمعيت زياد است « اللّه اکبر و لا اله الاّ اللّه » بگو و بگذر(62). در گذشته فشار زنان براي استلام حجر، گاهي موجب درگيري لفظي مي شد.
    مثني بن صباح مي گويد: همراه عطاء بن ابي رباح طواف مي کرديم که او متوجه شد زني مي خواهد استلام (حجر) کند بر سرش فرياد زد و گفت: دستت را بپوش، زنان را حقي براي استلام حجر و رکن نيست(63). در نقل ديگري آمده که عطا گفت: فرزند هشام زنان را از طواف کردن همراه با مردان، منع کرد(64).
    غازي در جزء دوم از تاريخش گفته است: در گذشته مردان و زنان همراه با هم طواف مي کردند ليکن از زماني که خالد بن عبد الله قسري از سوي عبد الملک مروان به امارت مکّه منصوب شد طواف مردان و زنان را از يکديگر جدا ساخت. وي در کنار هر رکني از ارکان کعبه، پاسباني تازيانه به دست گماشت تا ميان مردان و زنان فاصله ايجاد کند و او اولين کسي است که چنين کرد(65). علي بن حسن هاشمي نيز که امارت مکه را در خلافت مهتدي فرزند واثق به عهده داشت، اوّلين کسي است که ميان مردان و زنان در نشستن در مسجد الحرام ايجاد فاصله نمود. وي دستور داد ريسمان هايي را ميان ستون هاي مسجد، آنجا که مردم مي نشستند ببندند و بدين وسيله مردان و زنان در نشستن از هم جدا شدند.
    محمد طاهر مکي کردي مي گويد: گمان مي کنم اين داستان به بعد از سال 255 هجري قمري مربوط مي شود(66). حمّاد بن عثمان مي گويد: مردي از دوستان بني اميه به نام ابن ابي عوانه که با اهل بيت عصمت و طهارت دشمني داشت، هر گاه امام صادق (ع) يا يکي از بزرگان اهل بيت به مکه مي آمدند به دنبال آنان رفته و با حرف هاي بيهوده آزارشان مي داد.
    روزي وي به امام صادق (ع) برخورد کرده گفت: چرا حجر الاسود را لمس نکرديد ؟ حضرت فرمود: من دوست نمي دارم ضعيفي را آزار رسانده، يا خود اذيت شوم(67). گفت: گمان دارم که رسول خدا (ص) آن را لمس مي کرد. حضرت فرمود: آري، ليکن مردم وقتي رسول خدا (ص) را مي ديدند حق او را مي شناختند ولي حق مرا نمي شناسند(68).
    در روايتي از امام کاظم (ع) به نقل از رسول خدا (ص) آمده است: « و يستلم الحجر في کلّ طواف من غير أن اوذي احد »; در هر طوافي، بدون آن که کسي را آزار دهد، حجر الاسود را لمس مي فرمود(69). از اين تعبير مي توان فهميد که آزار نرساندن به ديگران در استلام حجر، يک شرط مهم و اساسي است. ايجاد مزاحمت براي ديگران گاهي منجر به فوت و يا مجروح شدن طواف کنندگان گرديده است. نافع گفته است: عبد الله بن عمر در هر طوافي، استلام آن دو رکن را رها نمي کرد. يکبار در شدت ازدحام چنان به زحمت افتاد که بيني اش خون آلود شد،
    از طواف بيرون آمد و بيني خود را شست، برگشت، باز هم گرفتار ازدحام شد و به حجر الأسود نرسيد و بيني او دوباره خون آلود شد، از طواف بيرون آمد و بيني خود را شست و برگشت و دست برنداشت تا آن که حجر الاسود را استلام کرد(70).
    ابن عباس در اين زمينه مي گويد: مسلماني را آزار مده و کسي هم تو را آزار ندهد. اگر خلوت بود، حجر الاسود را ببوس يا بر آن دست بکش وگرنه برو(71). بنابراين آنهمه توصيه به لمس حجر الاسود در ابتدا و پايان طواف، براي آن زماني است که جمعيت کم و استلام حجر به آساني صورت بگيرد، ليکن در اين زمان و خصوصاً در موسم حج که جمعيت فراوان است،
    آنگاه که طواف کنندگان مقابل حجر الأسود رسيدند بهتر اينست که با دست به آن اشاره کرده، « اللّه اکبر » بگويند و بگذرند تا مزاحمتي براي ساير طواف کنندگان ايجاد نکنند; خصوصاً که بسياري از اين کسان مشغول انجام طواف واجبند.
    يعقوب بن شعيب مي گويد: از امام صادق (ع) سؤال کردم: وقتي در مقابل حجر الاسود رسيدم چه بگويم ؟ فرمود: تکبير بگوي و بر پيامبر (ص) و آل او (ع) درود بفرست. عبد الله بن عباس گويد: پيامبر (ص) به عايشه ـ که همراه ايشان طواف مي کرده ـ هنگام دست کشيدن به حجر الأسود فرمود: اي عايشه اگر نه اينست که پليدي و ناپاکي هاي مردم دوره جاهليّت با حجر الأسود آميخته شده است همه دردها با آن بهبود مي يافت و مي توانستيم آن را به همان صورتي ببينم که خداوند از بهشت نازل فرمود.
    نمايش قدرت:
    در اوج قدرت عبد الملک مروان، فرزند و وليعهدش هشام در موسم حج به مکه آمد و مشغول طواف شد، خواست حجر الاسود را لمس کند، ليکن جمعيت انبوه طواف کنندگان، اين اجازه را به او نداد، به ناچار منبري براي او گذاشتند.
    روي آن نشست و شاميان نيز گرد او نشستند، ناگهان مردي زيباروي، در حالي که اِزار و ردايي بر تن داشت و آثار سجده در پيشاني اش آشکار بود، از دربمسجد الحرام وارد و به طواف مشغول شد و چون به حجر الاسود رسيد مردم براي او راه باز کردند و وي به راحتي حجر الأسود را لمس نمود.
    مرد شامي به هشام بن عبد الملک گفت: اي امير مؤمنان ! اين کيست ؟ هشام براي آن که شاميان به آن حضرت گرايش پيدا نکنند گفت: او را نمي شناسم ! فرزدق که (شاعر و حقوق بگير دربار است) آنجا حضور داشت، گفت: ولي من او را مي شناسم. مرد شامي پرسيد: اي أبا فراس او کيست ؟ فرزدق اين قصيده را سرود:
    هذَا الّذي تَعْرِفُ البَطْحاءُ وَ طْاَتَهُ       وَ البَيْتُ يَعْرفُهُ وَ الْحِلُّ و الْحَرَمُ هذَا ابْنُ خَيْرِ عبادِ اللّهِ کُلِّهِمُ      هذَا التَّقيُّ النّقي الطاهِرُ الْعَلَمُ
    هذا عَلِيٌّ رَسُولُ اللّهِ والِدُهُ       اَمْسَتْ بِنُورِ هُداهُ تَهْتَدي الاُْمَمُ اِذا رَاَتْهُ قُرَيْشٌ قالَ قائِلُها       اِلي مَکارِمِ هذا يَنْتَهيِ الْکَرَمُ يُنْمي اِلي ذَرْوَةِ العِزِّ الَّتي قَصُرَتْ      عَنْ نَيْلِها عَرَبُ الاِسْلامِ وَ الْعَجَمُ يَکادُ يُمْسِکُهُ عِرْفانَ راحَتِهِ       رُکْنُ الْحَطيمِ اِذا ماجاءَ يَسْتِلم(72)
    فرزدق در اين بيت (يکاد يمسکه...) به يک نکته تاريخي اشاره کرده است: به خاطر جنگ حجاج با ابن زبير، خانه کعبه تخريب گرديد، پس از آن، حجاج اقدام به تعمير خانه خدا کرد. هنگامي که خواستند حجر الأسود را نصب کنند، هر يک از علما، قضات و يا زهاد را براي نصب حجر مي آوردند، حجر الاسود لرزيده و در جاي خود استقرار نمي يافت، تا آن که حضرت علي بن الحسين امام سجاد (ع) آمده،
    نام خدا را بر زبان جاري و آن را در جاي خود گذاشتند، حجر الأسود استقرار يافت و مردم تکبير گفتند و فرزدق اين جريان را در شعر خود اين گونه آورده است:
    يَکادُ يُمْسِکُهُ عِرْفانَ راحَتِهِ       رُکْنُ الْحَطيمِ اِذا ما جاءَ يَسْتَلِمُ(73)  
    در اهميت اين سروده فرزدق، عبد الرحمن جامي در سلسلة الذهب مي نويسد: زني از کوفه فرزدق را در خواب ديده، از وي پرسيد: خدا با تو چه کرد ؟ فرزدق گفت: خداوند براي قصيده اي که در مدح علي بن الحسين (ع) سرودم مرا آمرزيد. آنگاه عبد الرحمن جامي که مشهور به ناصبي بودن است مي گويد: سزاوار است که خداوند به واسطه اين قصيده تمام مردم را بيامرزد(74).
    طواف نيابتي:
    مستحب است حاجي تا زماني که در مکه حضور دارد براي خود و يا به نيابت از ديگران طواف کند، آنان که داراي معرفت بيشتري هستند به نيابت از پيامبر بزرگوار اسلام (ص) و امامان معصوم (ع) طواف نموده، حج خود را با حج پيامبر و ائمه (ع) پيوند مي زنند.
    موسي بن قاسم مي گويد: به امام جواد (ع) عرض کردم: مي خواستم به نيابت از شما و پدرتان طواف کنم، بمن گفتند براي اولياي خدا (و به نيابت از آنان) نمي توان طواف کرد. حضرت فرمود: هر اندازه براي تو امکان دارد (براي آنان) طواف کن که جايز است. سه سال بعد (خدمت آن حضرت رسيده) عرض کردم:
    من براي انجام طواف به نيابت از شما و پدر بزرگوارتان کسب اجازه کردم و شما اجازه فرموديد و آنچه خدا خواست به نيابت از شما طواف کردم، سپس مسأله اي در ذهن من آمد که به آن عمل کردم، حضرت فرمودند: آن مسأله چه بود ؟ گفتم: روزي به نيابت از رسول خدا (ص) طواف کردم، امام جواد (ع) سه مرتبه فرمود: درود خدا بر رسول اللّه.
    روز دوّم را به نيابت از امير مؤمنان (ع)، روز سوّم به نيابت از امام حسن (ع) روز چهارم از امام حسين (ع) روز پنجم از امام سجاد (ع) روز ششم از امام باقر (ع) روز هفتم از امام صادق (ع) روز هشتم از امام موسي بن جعفر (ع) روز نهم از پدرتان علي بن موسي الرضا (ع) روز دهم از طرف شما، مولاي من ! اينان کساني هستند که به ولايت و دوستي آنها دين خود را پذيرفتم.
    حضرت فرمودند: به خدا سوگند هم اينک نيز داراي دين خدا هستي، ديني که خداوند غير آن را از بندگانش نمي پذيرد. گفتم و گاهي هم به نيابت از مادرتان فاطمه (س) طواف نمودم و گاهي نيز طواف نکردم امام (ع) فرمودند: (براي مادرم زهرا (س)) فراوان طواف کن; زيرا که بهترين عملي که انجام مي دهي همين است ـ ان شاء الله تعالي ـ(75).
    ارتباط طواف و ولايت:
    امام صادق (ع) به مردمي که خانه خدا را طواف مي کردند نگريست، آنگاه فرمود: طواف مي کنند همچون طواف جاهليت، به خدا سوگند به چنين کاري فرمان داده نشده اند. آنان مأمورند گِرد اين سنگ ها طواف کرده، سپس به سوي ما برگردند و دوستي خويش را به ما نشان دهند و ياري خويش را به ما عرضه کنند.
    سپس اين آيه را تلاوت فرمود: « ثم اليَقْضُوا تفثهم و اليوفوا نذورهم و ليطوّفوا بالبيت العتيق »(76). « قال، التفث، الشعث، و النذر لقاء الامام »(77). در اين آيه حضرت نذر را لقاء الإمام معنا فرموده اند. زراره و ابي حمزه ثمالي هر دو به نقل از امام باقر (ع) همين مطلب را آورده اند، همچنين در روايت ديگري سدير به نقل از امام باقر (ع) مي گويد: از مکّه آغاز و به ما ختم کنيد(78).
    اسماعيل بن مهران نيز از امام صادق (ع) نقل مي کند که فرمود: هر گاه يکي از شما حج گزارد، حج خود را با زيارت ما به پايان ببرد; زيرا زيارت ما شرط تماميّت حج است(79). امام باقر (ع) نيز فرمود: « تمام الحج لقاء الإمام »; کامل شدن حج، ديدار با امام است.
    از اين روايات، و روايات ديگري که در اين زمينه رسيده، مي توان فهميد: حج پيوندي عميق و ناگسستني با ولايت داشته و در نتيجه اگر شروع سفر از مکّه و پايان آن مدينه و ديدار با پيامبر (ص) و ائمه معصوم (ع) و تجديد بيعت با آنان باشد بهتر است و چنين عملي حج را کامل مي کند.
    لذا شخصي از امام باقر (ع) سؤال کرد: (حج را) از مدينه آغاز کنم يا از مکّه ؟ امام فرمودند: از مکه آغاز و بمدينه ختم کن، اين بهتر و افضل است(80). اين شيوه حج گزاردن، موجب خواهد شد تا اين فريضه الهي از يک عبادت خشک و بي روح خارج، و با الهام گيري از رهنمودهاي رهبران الهي در تار و پود وجود انسان مسلمان اثر گذارد.
    جابر مي گويد: پس از انجام مناسک حج، همراه با گروهي از حجگزاران محضر امام باقر (ع) شرفياب و موقع خداحافظي خواستار توصيه ها و سفارشات آن حضرت شديم، فرمودند: بايد قدرتمندان شما، ضعيفانتان را ياري دهند و ثروتمندانتان بر فقيران مهرباني کنند و هر يک از شما نسبت به برادر ديني خود خيرخواهي نمايد;
    آن گونه که براي خود خير و خوبي را طلب مي کند، اسرار ما را پنهان داشته، مردمان را بر گردن ما سوار نکنيد، به ما بنگريد و رواياتي که از ما براي شما نقل مي کنند; اگر آن را با قرآن موافق يافتيد، ضبط نموده و بدان عمل کنيد و اگر مخالف بود ردّ کنيد و اگر مشتبه بود در آن توقف کرده،
    به ما مراجعه نماييد تا براي شما توضيح دهيم آن گونه که براي ما شرح داده شده است(81). معلوم مي شود ديدار با امام پس از حج، با دستورالعمل ها و رهنمودهاي مهم و ارزشمندي همراه است که در چگونه زيستن و رفتار مردم دقيقاً اثر خواهد گذاشت.
    طواف و حوائج مردم:
    حــل گـرفتاري هاي مردم، و رفع نياز نيازمندان آنچنان اهميّت دارد که پيشوايان دين به آنان که طواف انجام مي دهند، اجازه داده اند طواف را قطع، و مشکل برادر ديني خود را حلّ کنند. امام صادق (ع) فرمود: قدم بر داشتن مسلمان براي رفع گرفتاري مسلماني ديگر، از هفتاد طواف مستحبي بيت اللّه الحرام برتر است(82).
    همچنين فرمود: بر آوردن نياز مؤمن بهتر است از طواف و طواف و... تا ده مرتبه آن را برشمردند(83). مردي از حلوان مي گويد: مشغول طواف خانه خدا بودم که فردي از ياران ما آمد و از من دو دينار قرض خواست در حالي که من فقط 5 شوط طواف کرده بودم، به او گفتم هفت شوط طواف مي کنم، سپس از مطاف خارج خواهم شد، در شوط ششم به امام صادق (ع) برخوردم،
    دستشان را بر شانه من نهادند، من هفت شوط را تمام کردم، ليکن چون دست حضرت بر شانه ام بود، بطواف ادامه دادم، به حجر الاسود که مي رسيديم اين مرد به من اشاره مي کرد، حضرت سؤال فرمودند: اينکه اشاره مي کند کيست ؟
    گفتم فدايت شوم، او مردي از دوستان شماست دو دينار از من قرض خواسته، گفته ام طواف را تمام کرده به سوي تو مي آيم. امام صادق (ع) مرا از خود دور کرده فرمودند: برو و دو دينار را به او بده(84). شبيه اين روايت را سکين بن عمار از امام صادق (ع) نقل کرده، در ادامه مي گويد: به امام عرض کردم طواف را قطع کنم ؟ فرمود: آري، گفتم: اگر چه طواف واجب باشد ؟ فرمود: آري، اگر چه واجب باشد(85).
    طواف عاشقانه:
    يکي از لحظات شيرين و به ياد ماندني حج زماني است که حاجي پس از انجام طواف پرده کعبه را در دست گرفته، خود را به کعبه چسبانده، قطرات اشگش مرواريد گونه از گونه هايش سرازير گردد و با خدا راز و نياز کند. عاشقان حريم دوست، آنگاه که در کنار خانه يار قرار مي گيرند حالاتي خوش و ديدني دارند. اصمعي مي گويد:
    شبي گِرد کعبه طواف مي کردم، جواني ظريف اندام را ديدم که به پرده کعبه چنگ زده، مي گفت: چشم ها در خوابند و ستارگان بر آمده اند، و تو پادشاه زنده پايداري، پادشاهان دربهايشان را بسته و بر آن نگاهباناني گمارده اند (ولي) درب خانه تو براي درخواست کنندگان باز است به سوي تو آمدم تا به رحمت خود به من نظر کني اي مهربانترين مهربانان. سپس اين شعر را مي خواند:
    يا من يجيب المضطر في الظلم      يا کاشف الضر و البلوي مع السقم قد نام و فدک حول البيت قاطبة          و انت وحدک يا قيوم لم تنم أدعوک ربّ دعاء قد أمرت به        فارحم بکائي بحق البيت و الحرم ان کان عفوک لايرجوه ذو سرف         فمن يجود علي العاصين بالنعم
    اصمعي مي گويد: جستجو کردم فهميدم اين جوان، زينت عبادت کنندگان; امام سجاد (ع) است(86). علي بن مزيد بياع سابري نيز گفته است: امام صادق (ع) را در حجر اسماعيل ديدم، زير ناودان ايستاده، صورتش را به کعبه گذاشته و دستهايش را گشوده و مي فرمود:
    « اللهم ارحم ضعفي و قلّت حيلتي، اللّهم انزل علي کفلين من رحمتک، و ادرأ عليّ من رزقک الواسع، و ادرأ عني شرّ فسقة الجنّ و الإنس و شرّ فسقة العرب و العجم، اللّهم اوسع عليّ من الرزق و لاتقتر عليّ ». خالد بن ربعي نيز گفته است: امير مؤمنان علي (ع) براي برخي نيازها وارد مکه شدند (در مسجد الحرام) مرد عرب بياباني را ديدند که پرده کعبه را گرفته و مي گفت:
    اي صاحبخانه، خانه خانه توست و مهمان نيز مهمان تو، هر مهماني از ميزبانش نيکي مي بيند پس امشب احسانت به من، آمرزش گناهانم باشد. امير مؤمنان (ع) به ياران خود فرمودند: آيا نشنيديد سخن اعرابي را ؟ گفتند: آري شنيديم، حضرت فرمود: خداوند کريمتر از آنست که ميهمانش را براند. شب دوّم ديدند بار ديگر اين مرد آمده خود را به رکن چسبانده و مي گويد:
    (يا عزيزاً في عزّک، فلاأعز منک في عزّک، أعزّني بعزّ عزّک في عزّ لايعلم احد کيف هو، أ توجه اليک، و ا توسل اليک بحق محمد و آل محمد (ع) عليک، أعطني ما لايعطيني احدٌ غيرک، و اصرف عني ما لايعرفه احد غيرک) سپس امير مؤمنان (ع) به ياران خويش فرمودند: به خدا سوگند اين اسم اکبر به زبان يوناني است که حبيب من رسول خدا (ص) آن را به من خبر داده است.
    او بهشت را طلب کرد و خداوند به او عنايت نمود، او از خداوند خواست آتش را از وي بگرداند و خداوند نيز چنين کرد(87). طاووس يماني نيز گفته است: در دل شب مردي را ديدم که پرده کعبه را در دست گرفته و مي گويد:
    الا ايّها المأمول في کلّ حاجة       شکوت اليک الضر فاسمع شکايتي
    ألا يا رجائي أنت تکشف کربتي       فهب لي ذنوبي کلّها و اقض حاجتي فزادي قليل لا أراه مبلّغي         أللزاد أبکي أم لطول مسافتي
    أتيت بأعمال قباح ردّيه                 فما في الوري عبد جني کجنايتي أتحرقني في النّار (بالنّار) يا غاية المني        فأين رجائي ثم أين مخافتي
    طاووس مي گويد: دقت کردم ديدم علي بن الحسين امام سجاد (ع) است(88).
    پي نوشت ها:
    1. المستدرک الوسائل: ج9، ص317، ح1، 2 و 3. 2. المستدرک الوسائل: ج9، ص325.
    3. المستدرک الوسائل: ج9، ص336. 4. المستدرک الوسائل: ج9، ص338. 5. المستدرک الوسائل: ج9، ص363. 6. المستدرک الوسائل: ج9، ص375. 7. السنن الترمذي: ص153. 8. الشفاء الغرام: ج1، ص292. 9. المستدرک الوسائل: ج9، ص377. 10. المستدرک الوسائل: ج9، ص377 و 378.   11. الشفاء الغرام: ج1، ص287. 12. اخبار مکه، ازرقي: ص28. 13. التاريخ القويم: ج4، ص162. 14. التاريخ القويم: ج4، ص163. 15. التاريخ القويم: ج4، ص163.  16. رساله مفرحة الأنام في تأسيس بيت اللّه الحرام ـ رسول جعفريان ـ ميقات حج: ش5. 17. همان: ص163. 18. همان: ص163. 19. همان: ص165. 20. اخبار مکه: ج2، ص394. 21. شرح من لايحضره الفقيه: ج3، ص28، ح2138. 22. المستدرک الوسائل: ج9، ص376. 23. المستدرک الوسائل: ج9، ص376. 24. المستدرک الوسائل: ج9، ص376. 25. من لايحضره الفقيه: ج3، ص33. 26. اخبار مکه: ج2، ص8، دار الثقافه. 27. التاريخ القويم لمکة و بيت الله الکريم: ج4، ص152. 28. التاريخ القويم: ج4، ص153.  29. فاسي مکي، شفاء الغرام باخبار البلد الحرام: ج1، ص283; دار الکتاب العربي(1405 هـ. ق). 30. الکافي: ج4، ص412، ح3; من لايحضرة الفقيه: ج3، ص33. 31. الشفاء الغرام: ج14، ص285.  32. علي اکبر غفاري، شرح من لايحضره الفقيه: ج3، ص34. 33. الشفاء الغرام: ص484. 34. الشفاء الغرام: ج1، ص284 و 285. 35. المجمع البيان: ج7، ص81; وسايل: ج8، ص70. 36. العلل الشرائع: ج1، ص401; التفسیر النور الثقلين: ج1، ص53 تا 83. 37. البحار الانوار: ج96، ص384. 38. الاسراء: 81. 39. الفتوح البلدان: ص59. 40. الدعائم الاسلام: ج1، ص312. 41. المستدرک الوسائل: ج9، ص394. 42. المستدرک الوسائل: ج9، ص395. 43. اخبار مکه: ص262. 44. اخبار مکه: ص220. 45. اخبار مکه: ص220. 46. اخبار مکه: ص220. 47. اخبار مکه: ص221. 48. اخبار مکه: ص252. 49. اخبار مکه: ص255. 50. اخبار مکه: ص240. 51. المصباح الشريعه: ص47. 52. المستدرک الوسائل: ج9، ص405. 53. الکافي: ج4، ص407.  54. همان: ص353 و 354. 55. ترجمه النهاية الارب: ج6، ص252، 253 و 260. 56. اخبار مکه: ص258. 57. الکافي: ج4، ص405. 58. الکافي، ج4، ص405. 59. همان مدرک. 60. اخبار مکّه: ص216. 61. الکافي: ج4، ص405. 62. الشفاء الغرام: ص280. 63. اخبار مکه: ص253. 64. الصحيح البخاري، کتاب الحج، باب طواف النساء مع الرجال. 65. التاريخ القويم لمکّة و بيت اللّه الکريم: ج4، ص274.  66. همان: ج4، ص274. 67. أکره اَن أوذي ضعيفاً او أتأذي. 68. الکافي: ج4، ص409. 69. الکافي: ج4، ص412. 70. اخبار مکه: ص249. 71. اخبار مکه: ص251. 72. المناقب ابن شهر آشوب: ج4، ص169. 73. مرحوم شيخ عباس قمي، زندگاني رهبران اسلام (ترجمه انوار البهيه)ص123. 74. همان: ص125.   75. الکافي، کتاب الحج، باب الطواف و الحج عن الائمه: ح2. 76. الحج: 29. سپس چرک از خود دور کنند و نذرهاي خويش را ادا کنند و بر آن خانه کهن طواف کنند. 77. التفسير البرهان: ج3، ص29، 90. 78. المستدرک الوسائل: ج14، ح19318، 19310 و 19311.  79. الوسائل الشيعه: ج14، ح19316. 80. الوسائل الشيعه: ج14، ح19309. 81. زندگاني رهبران اسلام، ترجمه انوار البهيه: ص416. 82. الاختصاص المفيد: ص26. 83. المستدرک الوسائل: ج9، ص403 84. المستدرک الوسائل: ج9، ص402. 85. الکافي: ج4، ص415. 86. المستدرک الوسائل: ج9، ص353، ح11058. 87. المستدرک الوسائل: باب استحباب التعلّق باستتار الکعبة و الدعاء عندها: ج9، ح1. 88. الکافي: ج9، ح11057.
     منبع : www.hajj.ir
    طواف و اهميّت آن در اسلام
      نویسنده : سيد علي قاضي عسکر
      طواف خانه خدا، يکي از زيباترين و پر جاذبه ترين اعمال و مناسک حج است. عاشقان و دلباختگان حريم کبريايي، با پشت سر گذاردن فرسنگ ها راه، خود را به مکه; حرم امن الهي رسانده و چونان انسان تشنه اي که دسترسي به آب را نزديک مي بيند، در انتظار رسيدن به مسجد الحرام و کعبه معظّمه، لحظه شماري مي کنند.
      براي ورود به مسجد الحرام و طواف کعبه، هر انسان حجگزاري ابتدا بايد خود را با آب توبه بشويد و بار سنگين گناهان را از دوش خويش بر زمين بگذارد. آنگاه غسل کرده، تکبير گويان، همراه با آرامش خاطر و متانت کامل وارد مسجد الحرام شود(1). و عاشقانه گرد کعبه بچرخد تا خداوند از آنان خشنود شود; همان گونه که از ملائکه خشنود گرديد(2).
      هر رکني از ارکان کعبه، ويژگي خاصّي داشته، و طواف کننده از نقطه شروع تا پايان، مراحلي را براي وصول بقرب حق طي مي کند: در رکن حجر الأسود، که باب الرحمه اش نامند، درب رحمت به سوي او گشوده مي شود. در رکن شامي، درب انابه و توسّل و در رکن يماني باب توبه باز است و از اينجا تا حجر، به باب آل محمد (ص) و شيعيان آنان معروف است(3).
      فرشتگان نگاهبانان اين مسيرند. آنان از آسمان به زمين آمده، شب و روز گرد کعبه طواف مي کنند تا آن را از پيروان شيطان و ستمگران حراست کنند(4). و تو انسان حجگزار، بايد در اين مکان الهي زبانت را نگهداشته، سخناني سودمند بر آن جاري کني; « سبحان اللّه و لا اِله اِلاّ اللّه » فراوان بگويي، کار نيک انجام دهي، نماز شب بخواني، قنوت را طولاني کرده، فراوان طواف کني و اگر توانستي از مکه خارج نشوي تا ختم قرآن نمايي، چنين کن(5).
      اهميت طواف:
      امام صادق (ع) از پدرانش و آن بزرگوار از رسول اکرم) نقل کرده اند که فرمود: زينت ايمان، اسلام و زينت کعبه، طواف است(6). و در حديثي ديگر پيامبر (ص) طواف را چون نماز دانسته اند، با اين تفاوت که در طواف مي توانند سخن بگويند امّا در نماز نه(7). و نيز فرمود: خداوند به طواف کنندگان فخر مي کند و اگر قرار بود ملائکه با کسي مصافحه کنند، با طواف کنندگان خانه خدا مصافحه مي کردند(8).
      امام رضا (ع) نيز فرمودند: بر شما باد به نماز شب، قنوت طولاني و زياد طواف نمودن(9). مستحب است کساني که به مکه مي آيند سيصد و شصت طواف، و اگر مقدورشان نيست، سيصد و شصت شوط طواف کنند. و اگر نمي توانند تا زماني که در مکه هستند، هر چه مي توانند طواف نمايند(10). عبد اللّه بن عمر گفته است: بهترين کار نزد پيامبر (ص) هر گاه به مکه مي آمد طواف خانه خدا بود(11).
      عثمان بن يثار نيز گفته است: به من خبر رسيده ـ و خداوند داناتر است ـ که: چون پروردگار فرشته اي را براي انجام کاري به زمين گسيل مي دارد فرشته اجازه مي گيرد که به خانه کعبه طواف کند و به آرامي به زمين فرود آيد(12).
      به دليل همين اهميت است که کعبه در تمام سال طواف کننده دارد و شگفت انگيزتر آن که هنگام باران، مردم به جاي پناه بردن بزير سقف، به سوي کعبه شتافته، تلاش مي کنند خود را کنار کعبه و زير ناودان طلا برسانند و از آب باراني که از بام کعبه فرو مي ريزد استفاده نموده، متبرّک شوند.
      حافظ محب الدين طبري مي گويد: گفته اند از روزي که خداوند کعبه را پديد آورد، همواره انسان ها، جنّيان و فرشتگان گرداگرد آن طواف نموده اند و هرگز از طواف کننده خالي نبوده است(13). برخي از شيفتگان طوافِ خانه خدا هنگام جاري شدن سيل در مسجد الحرام نيز، دست از تلاش بر نداشته، شناکنان گرد کعبه طواف مي کردند ابن زبير از زمره اين کسان است(14).
      قاضي عز الدين نيز از جدّ خويش شنيده که: شناکنان خانه خدا را طواف کرده است و آب به حدّي بوده که هنگام رسيدن به رکن حجر الاسود، در آب فرو مي رفته تا بتواند حجر الأسود را لمس نمايد(15). زين العابدين بن نور الدين علي حسيني کاشاني در اين زمينه مي نويسد: ظهر روز چهارشنبه 19 ماه شعبان 1039 سيل عظيمي در مکه آمده و آب فراواني داخل مسجد الحرام شد و حدود 442 نفر از بين رفتند که يک معلّم با سي دانش آموزش که در مسجد مشغول درس بودند جزو آنان بود.
      من در روز پنجشنبه بيستم ماه شعبان وارد مسجد الحرام شدم در حالي که هيچ طواف کننده اي در آن نبود آنگاه در درون آب طواف کرده، نماز طواف را ـ اجباراً ـ بالاي منبر خواندم(16). فردي به نام سيد محمد هادي بن علوي که از دوستان مؤلف کتاب التاريخ القويم لمکة و بيت اللّه الکريم است در سال 1360 هـ. ق. در حالي که سيل عظيمي در مکه جاري شده بود، خانه خدا را شناکنان طواف کرده است(17).
      البته برخي از اوقات، کعبه به دلايلي طواف کننده نداشته است: هنگام توسعهمسجد الحرام به علّت استفاده از ديناميت در تخريب کوه صفا، بعد از نماز ظهر، مطاف از طواف کنندگان تخليه مي شد تا پرتاب سنگ هاي منفجر شده، به کسي آسيب نرساند، اين عمليات معمولاً بيش از نيم ساعت طول نمي کشيده است(18).
      مردم در دوره جاهليت نيز، براي کعبه و طواف، قداست خاصي قائل بوده به هنگام شروع و ختم طواف حجر الاسود را لمس مي کرده اند و در روزهاي دوشنبه و پنجشنبه درب کعبه را گشوده و به احترام کعبه کفش ها را بيرون خانه در آورده، سپس وارد کعبه مي شدند(19). مسافت طي شده در هفت شوط طواف هشتصد و سي و شش ذراع و بيست انگشت است(20).
      پاداش طواف کنندگان:
      يکي از ثمرات طواف خانه خدا، آمرزش گناهان است. محمد بن قيس مي گويد: امام باقر (ع) در مکه براي مردم سخن گفته مي فرمود: چون هفت بار گرد خانه طواف کني، به اين وسيله عهد و پيماني نزد خدا براي تو به وجود مي آيد که پروردگارت پس از آن شرم مي کند تو را عذاب نمايد.
      سپـس فـرمـود: هنـگامي کـه هفت شوط طواف زيارت کردي، و بعد در مقام ابراهيم (ع) دو رکعت نماز طواف گزاردي، فرشته اي بزرگوار دست بر دو شانه ات مي زند و مي گويد: امّا آن گناهاني که در گذشته از تو سر زده است همگي بخشيده شد عمل را در اين يکصد و بيست روز از نو آغاز کن(21).
      حسين بن سعيد اهوازي مي گويد: امام صادق (ع) فرمود: هر کس هفت مرتبه گرد اين خانه، طواف نمايد، خداوند ـ عزّوجلّ ـ شش هزار حسنه براي او مي نويسد و شش هزار گناهش را مي بخشد و شش هزار درجه او را بالا مي برد(22). پيامبر (ص) فرمود: طواف بسيار کنيد، کمترين چيزي که در روز قيامت در نامه عمل شما يافت مي شود همانا طواف است(23).
      در روايت ديگري آمده است: کسي که اين خانه را هفت مرتبه طواف کرده، دو رکعت نماز بگزارد، مانند آنست که بنده اي را آزاد کرده باشد(24). امام صادق (ع) نيز فرمود: خداوند ـ عزّوجلّ ـ اطراف کعبه يکصد و بيست رحمت قرار داده، که شصت رحمت آن مخصوص طواف کنندگان، چهل رحمت براي نمازگزاران و بيست رحمت براي نگاه کنندگان ـ به کعبه ـ است(25). همين روايت را اهل سنت به نقل از رسول خدا (ص) آورده اند(26).
      حسان بن عطيه پس از نقل اين روايت مي گويد: پس از دقّت معلوم شد تمامي يکصد و بيست رحمت از آن طواف کننده است; زيرا او هم طواف مي کند، هم نماز مي خواند، و هم به کعبه مي نگرد(27). شاعري عرب زبان اين روايت را در سروده خود اين گونه آورده است:
      و جاء في الحديث ما معناه      ينزل اللّه تعالي الله لبيته المحفوف بالکرامة       في کل يوم بل و کل ليلة عشرين رحمة مضافا لمائه        ينالها قوم همو خير فئة منقسم للطائفين نصفها        و للمصلّين يخص ثلثها و الناظرون البيت يأخذونا        عشرين و هوسدسها يقينا(28)
      در روايت ديگري آمده است: « ان مَنْ طاف بالبيت خرج من ذنوبه » هر کس خانه خدا را طواف کند، از گناهان خود خارج مي گردد. عبدالله بن عمر گفته است شنيدم که رسول خدا (ص) فرمود: کسي که هفت مرتبه خانه خدا را طواف کند، براي هر گامي که بر مي دارد، يک حسنه برايش نوشته مي شود، يک گناه از او بخشيده مي شود و (مقامش) يک درجه بالا مي رود (و هر گام آن) برابر با آزاد کردن يک بنده است.
      همين روايت را با اندکي تغيير، ترمذي و نسائي نيز نقل کرده اند(29). همچنين پيامبر (ص) فرمود: هيچ طواف کننده اي نيست که هنگام زوال آفتاب با سر و پاي برهنه گِرد اين خانه طواف کند، در حالي که پياده در حرکت بوده، گام هاي خود را کوتاه بر مي دارد، چشمانش را به زمين مي دوزد و در هر شوطي از طواف; حجر الاسود را لمس مي کند،
      بدون آنکه کسي را آزار رساند و ياد و ذکر خدا از زبانش بيفتد، مگر آنکه خداوند در هر گامي که بر مي دارد، هفتاد هزار حسنه براي او ثبت نموده، هفتاد هزار گناه او را پوشانده و او را هفتاد هزار درجه بالا مي برد و ثواب آزاد کردن هفتاد هزار برده که قيمت هر يک ده هزار درهم باشد به او مي دهد،
      و مي تواند هفتاد نفر از بستگانش را شفاعت کند و هفتاد هزار حاجت او بر آورده مي شود اگر خواست در دنيا و اگر خواست در آخرت(30). شبيه اين روايت را اهل سنت از ابن عباس بنقل از رسول خدا (ص) با کمي تغيير آورده اند(31).
      دانشمند و محقق ارزشمند، آقاي علي اکبر غفاري در رابطه با اختلاف ثواب هايي که در اين گونه روايات و نظاير آن آمده مي نويسد: اختلاف در مقدار ثواب، که درباره بعضي اعمال در روايات آمده است، به اعتبار مخاطب و موقعيت و کمال عمل است.
      گاهي ممکن است ثواب طواف از آزاد کردن بنده بيشتر باشد; چون بردگان کم هستند يا در رفاه و آسايش و تحت تعاليم حق زندگي مي کنند و گاهي تحت فشار اربابان و شکنجه آنها قرار گرفته و بدون فرهنگ به سر مي برند، و آزاد کردن آنان از هر عمل خيري در چنين موقعيتي بالاتر است و گاهي، بعکس است و در اين وقت، طواف که موجب آزادي بنده ها را تقويت مي کند و انسان را در مقامي از قرب به حق مي رساند که اعمال و کردار و رفتارش هر يک موجب آزادي هزاران هزار خلق خداست،
      از اينرو ثواب طواف او بيشتر مي شود. پس ثواب وابسته به موقعيت و کيفيت عمل است و در تاريخ اسلام افرادي بوده اند که طواف خانه کعبه را تمام  عمر، سالي چندين بار بجا مي آورده اند، ولي از آنها اعمالي يا دستوراتي صادر شده که صدها هزار مردم آزاد را به بردگي کشانده است، آري اين ثواب ها همگي شرط و شروطي دارد و مطلق نيست و با اختلافِ شرايط، کم و زياد مي شود(32).
      ابن عباس نقل کرده که رسول خدا (ص) فرمودند: کسي که پنجاه مرتبه طواف کند از گناه پاک مي شود، همچون زماني که از مادر متولّد شده است(33). برخي از دانشمندان معتقدند که لازم نيست پنجاه مرتبه طواف در يک زمان و پي در پي صورت بگيرد، بلکه اگر در طول زندگي در نامه عمل او پنجاه طواف ثبت شده باشد، چنين ثوابي را خواهد داشت.
      محب طبري نيز مي گويد: برخي از علما براي عدد طواف هفت مرحله ذکر کرده اند: 1. پنجاه بار طواف کردن در روز و شب، 2. بيست و يک مرتبه، 3. چهارده مـرتبه، 4. دوازده مـرتبه; 5 بـار در روز و 5 بار در شـب، 5. هفـت مرتبه، 6. سه مرتبه، 7. يک مرتبه(34). (لازم به ذکر است که مراد از هر مرتبه طواف، هفت شوط مي باشد).
      ثواب طواف و منافع آن بقدري زياد است که امام صادق (ع) حتّي در شدّت بيماري براي انجام آن، به بيت الله الحرام مي آمدند: ربيع بن خيثم گفته است: امام صادق (ع) را در حالي که به شدت بيمار بود ديدم که ايشان را در محلي اطراف کعبه طواف مي دادند.
      حضرت هر گاه به رکن يماني مي رسيد مي فرمود: تا ايشان را زمين بگذارند، سپس دست خويش را از محمل خارج کرده و بر زمين مي ماليد آنگاه مي فرمود: مرا بلند کنيد. و در روايت ديگري آمده که حضرت در پاسخ سؤال کسي که علّت اينکار را جويا شده بود با اشاره به آيه: « ليشهدوا منافع لهم » فرمودند: همانا من دوست مي دارم از منافعي که خداوند فرموده، بهره بگيرم(35).
      خانه کعبه خانه دلهاست        ساحت قدس و جلوه گاه خداست
      نيکبخت آن که همچو پروانه       در طواف است گرد آن خانه چون نصيب تو نيست فيض حضور       باش اندر طواف خانه زدور
       در رکوع و سجود سويش باش      تو هم از زائران کويش باش
      هفت شوط طواف:
      ابوحمزه ثمالي مي گويد: به امام سجاد (ع) عرض کردم چرا طواف هفت شوط است ؟ فرمود: خداوند تبارک و تعالي به ملائکه فرمود: « اِنّي جاعلٌ في الأرض خليفة »، ملائکه بر خلاف فرموده خداوند، گفتند: « أ تجعل فيها من يفسد فيها و يسفک الدماء » خداوند فرمود: « اِنّي أعلم ما لاتعلمون ». (به دنبال آن) پروردگار متعال هفت هزار سال نور خود را از آنان پوشانيد،
      ملائکه هفت هزار سال به عرش پناه بردند، پس خداوند بر ايشان رحمت آورد و توبه شان را پذيرفت و بيت المعمور را که در آسمان چهارم بود براي آنان قرار داد « و جعله مثابة...»، و بيت الحرام را براي مردم (در روي زمين) مقابل بيت المعمور قرار داد « فجعله مثابة للناس و امناً ».
      پس طواف بر بندگان هفت شوط واجب شد; براي هر هزار سال يک شوط(36). در نقل ديگري آمده است که: قبل از اسلام طواف در ميان قريش عدد خاصّي نداشت، عبد المطلب آن را هفت شوط تعيين کرد و خداوند نيز پس از پيدايش اسلام همان را قرار داد(37).
      هروله در طواف:
      در جريـان فتـح مـکه، رسول خدا (ص) پس از ورود به شهر، خانه ابوسفيان را ـ مکان امن ـ قرار داد، مردم نيز به اين خانه پناه آورده، در به روي خويش بسته و جنگ افزارهايشان را بر زمين نهادند. آنگاه پيامبر (ص) نزد حجر الأسود آمده، آن را لمس فرمود و مشغول طواف شد.
      حضرت به بتي رسيد که کنار کعبه قرار داشت، آنگاه با کماني که قوس آن را در دست گرفته بود، در چشم بت فرو کرده، فرمود: « جاء الحق و زهق الباطل اِنَّ الباطل کان زهوقا »(38). و چون از طواف خانه فارغ شدند بکوه صفا آمده از آن، بالا رفتند و از آنجا به خانه کعبه نگاه کرده، دست ها را بلند نمود و دعا کرد(39).
      امام باقر (ع) فرمود: هنگامي که رسول خدا (ص) به مسجد الحرام وارد شدند... هفت شوط طواف کردند; سه شوط را با حالت هروله و تند رفتن و چهار شوط را به حالت راه رفتن(40). اين که چرا پيامبر (ص) در فتح مکه به اصحاب و ياران خود اين گونه دستور دادند، دليلي شنيدني دارد;
      شخصي از ابن عباس پرسيد که برخي گمان دارند رسـول خـدا (ص) به هروله کردن و دويدن در حال طواف دستور داده اند گفت: هم دروغ گفته اند و هم راست ! گفتم چگونه ؟ پاسخ داد: پيامبر (ص) در عمرة القضاء در حالي وارد مکه شد که مردم مشرک بودند، به مکيّان خبر داده بودند که ياران محمد (ص) در سختي بسر برده، و خسته اند پيامبر (ص) (براي خنثي نمودن اين شايعه) فرمود:
      خداي رحمت کند مردي را که صلابت و قدرت خود را به آنان نشان دهد و بنماياند. پس آنها را فرمان داد و آنان نيز در حالي که رسول خدا (ص) بر ناقه خود سوار بودند و عبد الله بن رواحه افسار شتر حضرت را در دست داشت، سه شوط را هروله کنان انجام داده، قدرت خويش را آشکار ساختند مشرکان نيز در برابر ناودان (کعبه) آنها را نگاه مي کردند.
      پس از آن، رسول خدا (ص) بار ديگر حج گزارد ولي (در طواف) هروله نکرد و مردم را نيز بدان امر ننمود. پس آنها هم راست گفتند و هم دروغ(41). همچنين در روايتي آمده است: ديدم  علي بن الحسين (ع) در طواف راه مي رفت و هروله نمي فرمود(42).
      طواف در شـب:
      نخستين کسي که براي طواف کنندگان در مسجد الحرام، چراغ روشن کرد، عقبة بن ازرق بن عمرو غساني بود که بر لبه ديوار خانه خود چراغي بزرگ مي نهاد، تا مسجد را براي طواف کنندگان و ديگر کساني که در آن بودند، روشن کند.
      محمد بن سائب بن برکة از مادرش نقل کرده که گفته است: شبي عايشه همسر پيامبر (ص) به چراغ داران پيام داد چراغ ها را خاموش کردند و آنگاه در حجاب کامل و پوشيده طواف کرد(43). پس از آن خالد بن عبد الله قسري چراغي کنارچاه زمزم و روبروي حجر الاسود نهاد و اين به روزگار حکومت عبد الملک بن مروان بود و اينها را از گذاشتن آن چراغ منع کرد(44).
      در حکومت مأمون عباسي، محمد بن سليمان، حاکم مکه شد و چراغي ديگر بر ستوني بلند مقابل آن و کنار رکن غربي نهاد و چون محمد بن داود حاکم مکه شد دو ستون بلند ديگر يکي مقابل رکن يماني و ديگري مقابل رکن شامي نهاد و چون هارون (الواثق بالله) خليفه شد دستور داد ده ستون بلند که قنديل داشت بر اطراف محل طواف نهادند و در آنها چراغ روشن مي کردند(45).
      گفته اند: ستون هاي زرد مسي که اطراف کعبه نصب شده بود، ابتدا در کاخ بابک خرمي در ارمنستان بوده و در صحن خانه او روشن مي شده است و چون خداوند او را زبون ساخت و کشته شد (و پسرش را به سامرا آوردند و در شهرها گرداندند و خانه اش را خراب کردند، زيرا او گروه بسياري از مسلمانان را کشته بود و خداوند مردم را از او آسوده کرد) اين ستون ها را از کاخ وي آوردند که چهارده ستون بود،
      چهارتاي آن را در دار الخلافه سامرا نصب کردند و ده ستون ديگر را معتصم در سال دويست و سي و چند، براي کعبه فرستاد که اطراف کعبه در صف اول نصب کردند(46). خليفه ها و پادشاهان در زمان هاي مختلف بر شمار ستون ها و قنديل هاي مسجد و چراغ هاي منطقه حرم و درهاي مسجد و منبرها افزودند چنان که نزديک به يک هزار و پانصد رسيد و همچنان نفت سوز و روغن سوز بود تا سال 1339 قمري که تمام چراغ هاي آن به برق مبدّل شد(47).
      دعا و ذکر در طواف:
      مجاهد گفته است: همراه عبد الله بن عمر در طواف بوديم نظرش به مردي افتاد که به نظر مي رسيد از بيابان نشينها باشد; کشيده قامت و مضطرب بود و کمي دورتر از مردم طواف مي کرد. ابن عمر از او پرسيد: اينجا چه مي کني ؟ گفت: طواف مي کنم. گفت: مثل شتر نر پاي بر زمين مي کوبي ! نه تکبير مي گوئي و نه خداي تعالي را ياد مي کني و نه استلام مي کني !
      سپس از او پرسيد: نامت چيست ؟ گفت: حنين. مي گويد از آن پس ابن عُمر هر کس را مي ديد که استلام نمي کند مي گفت آيا اين مرد حنيني است ؟(48). عبد الله بن سايب از پدرش نقل مي کند که پيامبر (ص) ميان رکن يماني و رکن حجر الاسود ـ در حال طواف ـ اين آيه را تلاوت مي فرمود: « رَبَّنا آتنا في الدنيا حسنةً و في الآخِرة حسنة و قنا عذاب النار »(49).
      عثمان بن ساج از امام صادق (ع) نقل کرده که آن حضرت از پدر بزرگوار خود نقل کردند که پيامبر (ص) در طواف، هر گاه مقابل ناودان مي رسيدند، عرضه مي داشتند: پروردگارا ! از تو راحتي به هنگام مرگ و عفو به هنگام رسيدگي به حساب را مسألت مي کنم.
      ياد خدا و توجّه به حقّ، بر ارزش طواف خواهد افزود(50). امام صادق (ع) فرمود: در حالي که همراه با ساير مسلمانان گرداگرد خانه طواف مي کني، با قلبت نيز همراه با فرشتگان در اطراف عرش طواف کن(51). و باز امام صادق (ع) فرمودند: سخن گفتن و دعا خواندن در طواف اشکالي ندارد، ليکن خواندن قرآن افضل است(52). عبد السلام ابن عبد الرحمن بن نعيم گويد: به امام صادق (ع) عرض کردم: من مشغول انجام طواف واجب شدم دعايي بيادم نيامد جز صلوات و درود بر پيامبر (ص) و خاندان او، لذا در طواف و سعي فقط صلوات فرستادم. حضرت فرمود: به هيچ درخواست کننده اي بهتر از آنچه تو خواسته اي داده نشده است(53).
      چون خالد بن عبد الله قسري از سوي عبد الملک بن مروان به حکومت مکه آمد و ماه رمضان فرا رسيد، دستور داد کساني که نماز تراويح مي گزارند جلو بيايند و پشت مقام نماز بگزارند و صف ها دايره وار بر گرد کعبه تشکيل شود و اين به سبب تنگ شدن منطقه بالاي مسجد براي نمازگزاران بود. به او گفته شد با اين ترتيب طواف را متوقف مي سازي بدون آن که دليل بر جلوگيري از طواف مستحبي باشد،
      گفت من دستور مي دهم ميان هر دو رکعت نماز تراويح يک دور هم طواف انجام شود، گفته شد ممکن است در گوشه و کنار کعبه افرادي متوجه نباشند که وقت طواف تمام شده و آماده نماز گردند. خالد به خدمتگزاران کعبه دستور داد که بر گرد کعبه در شش دور طواف، « الحمد لِلّه و اللّه اکبر » بگويند و چون در دور ششم به حجر الاسود رسيدند ميان « الحمد لله و الله اکبر » اندکي فاصله بياندازند تا مردمي که در حجر اسماعيل و ديگر جاهاي مسجد قرار دارند،
      براي نماز آماده شوند و از فاصله ميان تکبير متوجه شوند و نماز خود را با عجله خوانده و زودتر به پايان رسانند. و آنها تا پايان دور هفتم به تکبير ادامه مي دادند و سپس کسي با صداي بلند مي گفت: نماز، نماز، خدايتان رحمت فرمايد(54). خالد بن عبد الله قسري از فرماندهان ستمگر عبد الملک بن مروان است که به سفارش حجاج بن يوسف ثقفي امير مکه شد و حجاج با همه سفاکيش او را لعنت مي کرده است(55).
      آزار ديگران هنگام استلام حجر الأسود:
      استلام حجر الأسود در هر شوط از طواف، مستحب و کاري پسنديده است، ليکن هنگام ازدحام جمعيت، نبايد بر ديگران فشار آورده، و به آنان آزار رساند. عبد الرحمن بن حجاج مي گويد: در حال طواف بودم و سفيان ثوري نيز نزد من بود. از امام صادق (ع) سؤال کردم: رسول خدا (ص) هر گاه به حجر الأسود مي رسيدند چه مي کردند ؟ فرمود: رسول خدا (ص) در هر طواف واجب و مستحب، حجر الأسود را لمس مي نمود.
      ابن جريح نيز گويد: به من خبر داده اند که پيامبر (ص) هنگامي که سواره طواف مي فرمود، با چوب دستي خود، به حجر الاسود مي کشيدند و سپس نوک آن را مي بوسيدند(56). عبد الرحمان مي افزايد: حضرت مشغول طواف بودند و من با کمي فاصله دنبال ايشان حرکت مي کردم، ديدم امام صادق (ع) به حجر الاسود که رسيدند آن را لمس نکردند،
      به ايشان عرض کردم: آيا شما به من خبر نداديد که رسول خدا (ص) در هر طواف واجب و مستحبي، حجر الأسود را لمس مي فرمود ؟ فرمودند آري، گفتم شما از حجر الاسود گذشتيد و آن را لمس نکرديد، حضرت فرمودند:
      رسول خدا (ص) هر گاه به حجر الاسود مي رسيدند، مردم براي ايشان راه باز مي کردند تا حجر الأسود را لمس کنند ولي اکنون اينکار را نمي کنند و من ازدحام و شلوغي را خوش ندارم(57). در روايت ديگري آمده که امام صادق (ع) به سيف تمار فرمود: اگر حجر الاسود خلوت بود آن را استلام کن وگرنه، از دور اشاره کن(58). همچنين از امام رضا (ع) در اين زمينه سؤال شد، فرمودند: هر گاه جمعيت براي استلام حجر الأسود زياد بود با دستهايت به آن اشاره کن(59). بکّه ناميدن کعبه نيز بدان خاطر است که مردم در طواف نسبت به يکديگر ايجاد زحمت و ازدحام مي کردند(60). ابو بصير نيز به نقل از امام صادق (ع) مي گويد: چند چيز براي زنان لازم نيست:
      1. با صداي بلند لبيک گفتن، 2. حجر الأسود را لمس کردن، 3. ورود به کعبه، 4. هروله نمودن بين صفا و مروه(61). عايشه به خانمي چنين گفت: براي لمس حجر الأسود ايجاد مزاحمت نکن، اگر ديدي خلوت است استلام کن و اگر ديدي جمعيت زياد است « اللّه اکبر و لا اله الاّ اللّه » بگو و بگذر(62). در گذشته فشار زنان براي استلام حجر، گاهي موجب درگيري لفظي مي شد.
      مثني بن صباح مي گويد: همراه عطاء بن ابي رباح طواف مي کرديم که او متوجه شد زني مي خواهد استلام (حجر) کند بر سرش فرياد زد و گفت: دستت را بپوش، زنان را حقي براي استلام حجر و رکن نيست(63). در نقل ديگري آمده که عطا گفت: فرزند هشام زنان را از طواف کردن همراه با مردان، منع کرد(64).
      غازي در جزء دوم از تاريخش گفته است: در گذشته مردان و زنان همراه با هم طواف مي کردند ليکن از زماني که خالد بن عبد الله قسري از سوي عبد الملک مروان به امارت مکّه منصوب شد طواف مردان و زنان را از يکديگر جدا ساخت. وي در کنار هر رکني از ارکان کعبه، پاسباني تازيانه به دست گماشت تا ميان مردان و زنان فاصله ايجاد کند و او اولين کسي است که چنين کرد(65). علي بن حسن هاشمي نيز که امارت مکه را در خلافت مهتدي فرزند واثق به عهده داشت، اوّلين کسي است که ميان مردان و زنان در نشستن در مسجد الحرام ايجاد فاصله نمود. وي دستور داد ريسمان هايي را ميان ستون هاي مسجد، آنجا که مردم مي نشستند ببندند و بدين وسيله مردان و زنان در نشستن از هم جدا شدند.
      محمد طاهر مکي کردي مي گويد: گمان مي کنم اين داستان به بعد از سال 255 هجري قمري مربوط مي شود(66). حمّاد بن عثمان مي گويد: مردي از دوستان بني اميه به نام ابن ابي عوانه که با اهل بيت عصمت و طهارت دشمني داشت، هر گاه امام صادق (ع) يا يکي از بزرگان اهل بيت به مکه مي آمدند به دنبال آنان رفته و با حرف هاي بيهوده آزارشان مي داد.
      روزي وي به امام صادق (ع) برخورد کرده گفت: چرا حجر الاسود را لمس نکرديد ؟ حضرت فرمود: من دوست نمي دارم ضعيفي را آزار رسانده، يا خود اذيت شوم(67). گفت: گمان دارم که رسول خدا (ص) آن را لمس مي کرد. حضرت فرمود: آري، ليکن مردم وقتي رسول خدا (ص) را مي ديدند حق او را مي شناختند ولي حق مرا نمي شناسند(68).
      در روايتي از امام کاظم (ع) به نقل از رسول خدا (ص) آمده است: « و يستلم الحجر في کلّ طواف من غير أن اوذي احد »; در هر طوافي، بدون آن که کسي را آزار دهد، حجر الاسود را لمس مي فرمود(69). از اين تعبير مي توان فهميد که آزار نرساندن به ديگران در استلام حجر، يک شرط مهم و اساسي است. ايجاد مزاحمت براي ديگران گاهي منجر به فوت و يا مجروح شدن طواف کنندگان گرديده است. نافع گفته است: عبد الله بن عمر در هر طوافي، استلام آن دو رکن را رها نمي کرد. يکبار در شدت ازدحام چنان به زحمت افتاد که بيني اش خون آلود شد،
      از طواف بيرون آمد و بيني خود را شست، برگشت، باز هم گرفتار ازدحام شد و به حجر الأسود نرسيد و بيني او دوباره خون آلود شد، از طواف بيرون آمد و بيني خود را شست و برگشت و دست برنداشت تا آن که حجر الاسود را استلام کرد(70).
      ابن عباس در اين زمينه مي گويد: مسلماني را آزار مده و کسي هم تو را آزار ندهد. اگر خلوت بود، حجر الاسود را ببوس يا بر آن دست بکش وگرنه برو(71). بنابراين آنهمه توصيه به لمس حجر الاسود در ابتدا و پايان طواف، براي آن زماني است که جمعيت کم و استلام حجر به آساني صورت بگيرد، ليکن در اين زمان و خصوصاً در موسم حج که جمعيت فراوان است،
      آنگاه که طواف کنندگان مقابل حجر الأسود رسيدند بهتر اينست که با دست به آن اشاره کرده، « اللّه اکبر » بگويند و بگذرند تا مزاحمتي براي ساير طواف کنندگان ايجاد نکنند; خصوصاً که بسياري از اين کسان مشغول انجام طواف واجبند.
      يعقوب بن شعيب مي گويد: از امام صادق (ع) سؤال کردم: وقتي در مقابل حجر الاسود رسيدم چه بگويم ؟ فرمود: تکبير بگوي و بر پيامبر (ص) و آل او (ع) درود بفرست. عبد الله بن عباس گويد: پيامبر (ص) به عايشه ـ که همراه ايشان طواف مي کرده ـ هنگام دست کشيدن به حجر الأسود فرمود: اي عايشه اگر نه اينست که پليدي و ناپاکي هاي مردم دوره جاهليّت با حجر الأسود آميخته شده است همه دردها با آن بهبود مي يافت و مي توانستيم آن را به همان صورتي ببينم که خداوند از بهشت نازل فرمود.
      نمايش قدرت:
      در اوج قدرت عبد الملک مروان، فرزند و وليعهدش هشام در موسم حج به مکه آمد و مشغول طواف شد، خواست حجر الاسود را لمس کند، ليکن جمعيت انبوه طواف کنندگان، اين اجازه را به او نداد، به ناچار منبري براي او گذاشتند.
      روي آن نشست و شاميان نيز گرد او نشستند، ناگهان مردي زيباروي، در حالي که اِزار و ردايي بر تن داشت و آثار سجده در پيشاني اش آشکار بود، از دربمسجد الحرام وارد و به طواف مشغول شد و چون به حجر الاسود رسيد مردم براي او راه باز کردند و وي به راحتي حجر الأسود را لمس نمود.
      مرد شامي به هشام بن عبد الملک گفت: اي امير مؤمنان ! اين کيست ؟ هشام براي آن که شاميان به آن حضرت گرايش پيدا نکنند گفت: او را نمي شناسم ! فرزدق که (شاعر و حقوق بگير دربار است) آنجا حضور داشت، گفت: ولي من او را مي شناسم. مرد شامي پرسيد: اي أبا فراس او کيست ؟ فرزدق اين قصيده را سرود:
      هذَا الّذي تَعْرِفُ البَطْحاءُ وَ طْاَتَهُ       وَ البَيْتُ يَعْرفُهُ وَ الْحِلُّ و الْحَرَمُ هذَا ابْنُ خَيْرِ عبادِ اللّهِ کُلِّهِمُ      هذَا التَّقيُّ النّقي الطاهِرُ الْعَلَمُ
      هذا عَلِيٌّ رَسُولُ اللّهِ والِدُهُ       اَمْسَتْ بِنُورِ هُداهُ تَهْتَدي الاُْمَمُ اِذا رَاَتْهُ قُرَيْشٌ قالَ قائِلُها       اِلي مَکارِمِ هذا يَنْتَهيِ الْکَرَمُ يُنْمي اِلي ذَرْوَةِ العِزِّ الَّتي قَصُرَتْ      عَنْ نَيْلِها عَرَبُ الاِسْلامِ وَ الْعَجَمُ يَکادُ يُمْسِکُهُ عِرْفانَ راحَتِهِ       رُکْنُ الْحَطيمِ اِذا ماجاءَ يَسْتِلم(72)
      فرزدق در اين بيت (يکاد يمسکه...) به يک نکته تاريخي اشاره کرده است: به خاطر جنگ حجاج با ابن زبير، خانه کعبه تخريب گرديد، پس از آن، حجاج اقدام به تعمير خانه خدا کرد. هنگامي که خواستند حجر الأسود را نصب کنند، هر يک از علما، قضات و يا زهاد را براي نصب حجر مي آوردند، حجر الاسود لرزيده و در جاي خود استقرار نمي يافت، تا آن که حضرت علي بن الحسين امام سجاد (ع) آمده،
      نام خدا را بر زبان جاري و آن را در جاي خود گذاشتند، حجر الأسود استقرار يافت و مردم تکبير گفتند و فرزدق اين جريان را در شعر خود اين گونه آورده است:
      يَکادُ يُمْسِکُهُ عِرْفانَ راحَتِهِ       رُکْنُ الْحَطيمِ اِذا ما جاءَ يَسْتَلِمُ(73)  
      در اهميت اين سروده فرزدق، عبد الرحمن جامي در سلسلة الذهب مي نويسد: زني از کوفه فرزدق را در خواب ديده، از وي پرسيد: خدا با تو چه کرد ؟ فرزدق گفت: خداوند براي قصيده اي که در مدح علي بن الحسين (ع) سرودم مرا آمرزيد. آنگاه عبد الرحمن جامي که مشهور به ناصبي بودن است مي گويد: سزاوار است که خداوند به واسطه اين قصيده تمام مردم را بيامرزد(74).
      طواف نيابتي:
      مستحب است حاجي تا زماني که در مکه حضور دارد براي خود و يا به نيابت از ديگران طواف کند، آنان که داراي معرفت بيشتري هستند به نيابت از پيامبر بزرگوار اسلام (ص) و امامان معصوم (ع) طواف نموده، حج خود را با حج پيامبر و ائمه (ع) پيوند مي زنند.
      موسي بن قاسم مي گويد: به امام جواد (ع) عرض کردم: مي خواستم به نيابت از شما و پدرتان طواف کنم، بمن گفتند براي اولياي خدا (و به نيابت از آنان) نمي توان طواف کرد. حضرت فرمود: هر اندازه براي تو امکان دارد (براي آنان) طواف کن که جايز است. سه سال بعد (خدمت آن حضرت رسيده) عرض کردم:
      من براي انجام طواف به نيابت از شما و پدر بزرگوارتان کسب اجازه کردم و شما اجازه فرموديد و آنچه خدا خواست به نيابت از شما طواف کردم، سپس مسأله اي در ذهن من آمد که به آن عمل کردم، حضرت فرمودند: آن مسأله چه بود ؟ گفتم: روزي به نيابت از رسول خدا (ص) طواف کردم، امام جواد (ع) سه مرتبه فرمود: درود خدا بر رسول اللّه.
      روز دوّم را به نيابت از امير مؤمنان (ع)، روز سوّم به نيابت از امام حسن (ع) روز چهارم از امام حسين (ع) روز پنجم از امام سجاد (ع) روز ششم از امام باقر (ع) روز هفتم از امام صادق (ع) روز هشتم از امام موسي بن جعفر (ع) روز نهم از پدرتان علي بن موسي الرضا (ع) روز دهم از طرف شما، مولاي من ! اينان کساني هستند که به ولايت و دوستي آنها دين خود را پذيرفتم.
      حضرت فرمودند: به خدا سوگند هم اينک نيز داراي دين خدا هستي، ديني که خداوند غير آن را از بندگانش نمي پذيرد. گفتم و گاهي هم به نيابت از مادرتان فاطمه (س) طواف نمودم و گاهي نيز طواف نکردم امام (ع) فرمودند: (براي مادرم زهرا (س)) فراوان طواف کن; زيرا که بهترين عملي که انجام مي دهي همين است ـ ان شاء الله تعالي ـ(75).
      ارتباط طواف و ولايت:
      امام صادق (ع) به مردمي که خانه خدا را طواف مي کردند نگريست، آنگاه فرمود: طواف مي کنند همچون طواف جاهليت، به خدا سوگند به چنين کاري فرمان داده نشده اند. آنان مأمورند گِرد اين سنگ ها طواف کرده، سپس به سوي ما برگردند و دوستي خويش را به ما نشان دهند و ياري خويش را به ما عرضه کنند.
      سپس اين آيه را تلاوت فرمود: « ثم اليَقْضُوا تفثهم و اليوفوا نذورهم و ليطوّفوا بالبيت العتيق »(76). « قال، التفث، الشعث، و النذر لقاء الامام »(77). در اين آيه حضرت نذر را لقاء الإمام معنا فرموده اند. زراره و ابي حمزه ثمالي هر دو به نقل از امام باقر (ع) همين مطلب را آورده اند، همچنين در روايت ديگري سدير به نقل از امام باقر (ع) مي گويد: از مکّه آغاز و به ما ختم کنيد(78).
      اسماعيل بن مهران نيز از امام صادق (ع) نقل مي کند که فرمود: هر گاه يکي از شما حج گزارد، حج خود را با زيارت ما به پايان ببرد; زيرا زيارت ما شرط تماميّت حج است(79). امام باقر (ع) نيز فرمود: « تمام الحج لقاء الإمام »; کامل شدن حج، ديدار با امام است.
      از اين روايات، و روايات ديگري که در اين زمينه رسيده، مي توان فهميد: حج پيوندي عميق و ناگسستني با ولايت داشته و در نتيجه اگر شروع سفر از مکّه و پايان آن مدينه و ديدار با پيامبر (ص) و ائمه معصوم (ع) و تجديد بيعت با آنان باشد بهتر است و چنين عملي حج را کامل مي کند.
      لذا شخصي از امام باقر (ع) سؤال کرد: (حج را) از مدينه آغاز کنم يا از مکّه ؟ امام فرمودند: از مکه آغاز و بمدينه ختم کن، اين بهتر و افضل است(80). اين شيوه حج گزاردن، موجب خواهد شد تا اين فريضه الهي از يک عبادت خشک و بي روح خارج، و با الهام گيري از رهنمودهاي رهبران الهي در تار و پود وجود انسان مسلمان اثر گذارد.
      جابر مي گويد: پس از انجام مناسک حج، همراه با گروهي از حجگزاران محضر امام باقر (ع) شرفياب و موقع خداحافظي خواستار توصيه ها و سفارشات آن حضرت شديم، فرمودند: بايد قدرتمندان شما، ضعيفانتان را ياري دهند و ثروتمندانتان بر فقيران مهرباني کنند و هر يک از شما نسبت به برادر ديني خود خيرخواهي نمايد;
      آن گونه که براي خود خير و خوبي را طلب مي کند، اسرار ما را پنهان داشته، مردمان را بر گردن ما سوار نکنيد، به ما بنگريد و رواياتي که از ما براي شما نقل مي کنند; اگر آن را با قرآن موافق يافتيد، ضبط نموده و بدان عمل کنيد و اگر مخالف بود ردّ کنيد و اگر مشتبه بود در آن توقف کرده،
      به ما مراجعه نماييد تا براي شما توضيح دهيم آن گونه که براي ما شرح داده شده است(81). معلوم مي شود ديدار با امام پس از حج، با دستورالعمل ها و رهنمودهاي مهم و ارزشمندي همراه است که در چگونه زيستن و رفتار مردم دقيقاً اثر خواهد گذاشت.
      طواف و حوائج مردم:
      حــل گـرفتاري هاي مردم، و رفع نياز نيازمندان آنچنان اهميّت دارد که پيشوايان دين به آنان که طواف انجام مي دهند، اجازه داده اند طواف را قطع، و مشکل برادر ديني خود را حلّ کنند. امام صادق (ع) فرمود: قدم بر داشتن مسلمان براي رفع گرفتاري مسلماني ديگر، از هفتاد طواف مستحبي بيت اللّه الحرام برتر است(82).
      همچنين فرمود: بر آوردن نياز مؤمن بهتر است از طواف و طواف و... تا ده مرتبه آن را برشمردند(83). مردي از حلوان مي گويد: مشغول طواف خانه خدا بودم که فردي از ياران ما آمد و از من دو دينار قرض خواست در حالي که من فقط 5 شوط طواف کرده بودم، به او گفتم هفت شوط طواف مي کنم، سپس از مطاف خارج خواهم شد، در شوط ششم به امام صادق (ع) برخوردم،
      دستشان را بر شانه من نهادند، من هفت شوط را تمام کردم، ليکن چون دست حضرت بر شانه ام بود، بطواف ادامه دادم، به حجر الاسود که مي رسيديم اين مرد به من اشاره مي کرد، حضرت سؤال فرمودند: اينکه اشاره مي کند کيست ؟
      گفتم فدايت شوم، او مردي از دوستان شماست دو دينار از من قرض خواسته، گفته ام طواف را تمام کرده به سوي تو مي آيم. امام صادق (ع) مرا از خود دور کرده فرمودند: برو و دو دينار را به او بده(84). شبيه اين روايت را سکين بن عمار از امام صادق (ع) نقل کرده، در ادامه مي گويد: به امام عرض کردم طواف را قطع کنم ؟ فرمود: آري، گفتم: اگر چه طواف واجب باشد ؟ فرمود: آري، اگر چه واجب باشد(85).
      طواف عاشقانه:
      يکي از لحظات شيرين و به ياد ماندني حج زماني است که حاجي پس از انجام طواف پرده کعبه را در دست گرفته، خود را به کعبه چسبانده، قطرات اشگش مرواريد گونه از گونه هايش سرازير گردد و با خدا راز و نياز کند. عاشقان حريم دوست، آنگاه که در کنار خانه يار قرار مي گيرند حالاتي خوش و ديدني دارند. اصمعي مي گويد:
      شبي گِرد کعبه طواف مي کردم، جواني ظريف اندام را ديدم که به پرده کعبه چنگ زده، مي گفت: چشم ها در خوابند و ستارگان بر آمده اند، و تو پادشاه زنده پايداري، پادشاهان دربهايشان را بسته و بر آن نگاهباناني گمارده اند (ولي) درب خانه تو براي درخواست کنندگان باز است به سوي تو آمدم تا به رحمت خود به من نظر کني اي مهربانترين مهربانان. سپس اين شعر را مي خواند:
      يا من يجيب المضطر في الظلم      يا کاشف الضر و البلوي مع السقم قد نام و فدک حول البيت قاطبة          و انت وحدک يا قيوم لم تنم أدعوک ربّ دعاء قد أمرت به        فارحم بکائي بحق البيت و الحرم ان کان عفوک لايرجوه ذو سرف         فمن يجود علي العاصين بالنعم
      اصمعي مي گويد: جستجو کردم فهميدم اين جوان، زينت عبادت کنندگان; امام سجاد (ع) است(86). علي بن مزيد بياع سابري نيز گفته است: امام صادق (ع) را در حجر اسماعيل ديدم، زير ناودان ايستاده، صورتش را به کعبه گذاشته و دستهايش را گشوده و مي فرمود:
      « اللهم ارحم ضعفي و قلّت حيلتي، اللّهم انزل علي کفلين من رحمتک، و ادرأ عليّ من رزقک الواسع، و ادرأ عني شرّ فسقة الجنّ و الإنس و شرّ فسقة العرب و العجم، اللّهم اوسع عليّ من الرزق و لاتقتر عليّ ». خالد بن ربعي نيز گفته است: امير مؤمنان علي (ع) براي برخي نيازها وارد مکه شدند (در مسجد الحرام) مرد عرب بياباني را ديدند که پرده کعبه را گرفته و مي گفت:
      اي صاحبخانه، خانه خانه توست و مهمان نيز مهمان تو، هر مهماني از ميزبانش نيکي مي بيند پس امشب احسانت به من، آمرزش گناهانم باشد. امير مؤمنان (ع) به ياران خود فرمودند: آيا نشنيديد سخن اعرابي را ؟ گفتند: آري شنيديم، حضرت فرمود: خداوند کريمتر از آنست که ميهمانش را براند. شب دوّم ديدند بار ديگر اين مرد آمده خود را به رکن چسبانده و مي گويد:
      (يا عزيزاً في عزّک، فلاأعز منک في عزّک، أعزّني بعزّ عزّک في عزّ لايعلم احد کيف هو، أ توجه اليک، و ا توسل اليک بحق محمد و آل محمد (ع) عليک، أعطني ما لايعطيني احدٌ غيرک، و اصرف عني ما لايعرفه احد غيرک) سپس امير مؤمنان (ع) به ياران خويش فرمودند: به خدا سوگند اين اسم اکبر به زبان يوناني است که حبيب من رسول خدا (ص) آن را به من خبر داده است.
      او بهشت را طلب کرد و خداوند به او عنايت نمود، او از خداوند خواست آتش را از وي بگرداند و خداوند نيز چنين کرد(87). طاووس يماني نيز گفته است: در دل شب مردي را ديدم که پرده کعبه را در دست گرفته و مي گويد:
      الا ايّها المأمول في کلّ حاجة       شکوت اليک الضر فاسمع شکايتي
      ألا يا رجائي أنت تکشف کربتي       فهب لي ذنوبي کلّها و اقض حاجتي فزادي قليل لا أراه مبلّغي         أللزاد أبکي أم لطول مسافتي
      أتيت بأعمال قباح ردّيه                 فما في الوري عبد جني کجنايتي أتحرقني في النّار (بالنّار) يا غاية المني        فأين رجائي ثم أين مخافتي
      طاووس مي گويد: دقت کردم ديدم علي بن الحسين امام سجاد (ع) است(88).
      پي نوشت ها:
      1. المستدرک الوسائل: ج9، ص317، ح1، 2 و 3. 2. المستدرک الوسائل: ج9، ص325.
      3. المستدرک الوسائل: ج9، ص336. 4. المستدرک الوسائل: ج9، ص338. 5. المستدرک الوسائل: ج9، ص363. 6. المستدرک الوسائل: ج9، ص375. 7. السنن الترمذي: ص153. 8. الشفاء الغرام: ج1، ص292. 9. المستدرک الوسائل: ج9، ص377. 10. المستدرک الوسائل: ج9، ص377 و 378.   11. الشفاء الغرام: ج1، ص287. 12. اخبار مکه، ازرقي: ص28. 13. التاريخ القويم: ج4، ص162. 14. التاريخ القويم: ج4، ص163. 15. التاريخ القويم: ج4، ص163.  16. رساله مفرحة الأنام في تأسيس بيت اللّه الحرام ـ رسول جعفريان ـ ميقات حج: ش5. 17. همان: ص163. 18. همان: ص163. 19. همان: ص165. 20. اخبار مکه: ج2، ص394. 21. شرح من لايحضره الفقيه: ج3، ص28، ح2138. 22. المستدرک الوسائل: ج9، ص376. 23. المستدرک الوسائل: ج9، ص376. 24. المستدرک الوسائل: ج9، ص376. 25. من لايحضره الفقيه: ج3، ص33. 26. اخبار مکه: ج2، ص8، دار الثقافه. 27. التاريخ القويم لمکة و بيت الله الکريم: ج4، ص152. 28. التاريخ القويم: ج4، ص153.  29. فاسي مکي، شفاء الغرام باخبار البلد الحرام: ج1، ص283; دار الکتاب العربي(1405 هـ. ق). 30. الکافي: ج4، ص412، ح3; من لايحضرة الفقيه: ج3، ص33. 31. الشفاء الغرام: ج14، ص285.  32. علي اکبر غفاري، شرح من لايحضره الفقيه: ج3، ص34. 33. الشفاء الغرام: ص484. 34. الشفاء الغرام: ج1، ص284 و 285. 35. المجمع البيان: ج7، ص81; وسايل: ج8، ص70. 36. العلل الشرائع: ج1، ص401; التفسیر النور الثقلين: ج1، ص53 تا 83. 37. البحار الانوار: ج96، ص384. 38. الاسراء: 81. 39. الفتوح البلدان: ص59. 40. الدعائم الاسلام: ج1، ص312. 41. المستدرک الوسائل: ج9، ص394. 42. المستدرک الوسائل: ج9، ص395. 43. اخبار مکه: ص262. 44. اخبار مکه: ص220. 45. اخبار مکه: ص220. 46. اخبار مکه: ص220. 47. اخبار مکه: ص221. 48. اخبار مکه: ص252. 49. اخبار مکه: ص255. 50. اخبار مکه: ص240. 51. المصباح الشريعه: ص47. 52. المستدرک الوسائل: ج9، ص405. 53. الکافي: ج4، ص407.  54. همان: ص353 و 354. 55. ترجمه النهاية الارب: ج6، ص252، 253 و 260. 56. اخبار مکه: ص258. 57. الکافي: ج4، ص405. 58. الکافي، ج4، ص405. 59. همان مدرک. 60. اخبار مکّه: ص216. 61. الکافي: ج4، ص405. 62. الشفاء الغرام: ص280. 63. اخبار مکه: ص253. 64. الصحيح البخاري، کتاب الحج، باب طواف النساء مع الرجال. 65. التاريخ القويم لمکّة و بيت اللّه الکريم: ج4، ص274.  66. همان: ج4، ص274. 67. أکره اَن أوذي ضعيفاً او أتأذي. 68. الکافي: ج4، ص409. 69. الکافي: ج4، ص412. 70. اخبار مکه: ص249. 71. اخبار مکه: ص251. 72. المناقب ابن شهر آشوب: ج4، ص169. 73. مرحوم شيخ عباس قمي، زندگاني رهبران اسلام (ترجمه انوار البهيه)ص123. 74. همان: ص125.   75. الکافي، کتاب الحج، باب الطواف و الحج عن الائمه: ح2. 76. الحج: 29. سپس چرک از خود دور کنند و نذرهاي خويش را ادا کنند و بر آن خانه کهن طواف کنند. 77. التفسير البرهان: ج3، ص29، 90. 78. المستدرک الوسائل: ج14، ح19318، 19310 و 19311.  79. الوسائل الشيعه: ج14، ح19316. 80. الوسائل الشيعه: ج14، ح19309. 81. زندگاني رهبران اسلام، ترجمه انوار البهيه: ص416. 82. الاختصاص المفيد: ص26. 83. المستدرک الوسائل: ج9، ص403 84. المستدرک الوسائل: ج9، ص402. 85. الکافي: ج4، ص415. 86. المستدرک الوسائل: ج9، ص353، ح11058. 87. المستدرک الوسائل: باب استحباب التعلّق باستتار الکعبة و الدعاء عندها: ج9، ح1. 88. الکافي: ج9، ح11057.
       منبع : www.hajj.ir