واقعه کربلا در شعر

نویسنده:

اشاره

در شماره پیش بازتاب واقعه کربلا در شعر فارسی بیان شد. در این شماره ادامه مباحث گذشته را می خوانید.   حکیم ناصرخسرو قبادیانی (۳۹۴-۴۸۱) در قصیده ای غیر مردَّف ولی دارای قوافی موصوله، به مرفّهان بی درد و سرمست از صهبای عشرت نهیب می زند و عذر خود را از عدم همراهی با آنان توضیح می دهد. ای همه ساله دِنان۱ به گِرد دَنان۲ در من نه به گِرد دَنانم و، نه دِنانم من که زخون حسین پرغم و دردم شاد چگونه کنند خون رزانم۳؟!۴   ابوالمفاخر رازی، از سخنوران بنام سده پنجم و ششم ا ست که در زمانه سلطان غیاث الدین محمد سلجوقی (۴۹۸-۵۱۱) می زیسته و با حکیم خاقانی شروانی (۵۲۰-۵۹۵) معاصر بوده است و مقتل الشّعراء به زبان فارسی از اوست.۵ متأسفانه از دیوان اشعار او، ابیات کمی بر جای مانده است. اشعاری که از وی در مقتل فارسی روضه الشهداء نوشته ملا حسین واعظ کاشفی سبزواری آمده، بیشتر ترجمه رجزهای عاشورایی اصحاب فداکار حضرت سیدالشهداء۷ در قالب های مختلف شعری است. برای نمونه: منم شیردل، حـرِّ مـردم ربـای کـمـر بستـه پیش ولـیّ خـدای منم شیرو، شمشیر برّان به دست که دارد برِ شیرو شمشیر، پای۶؟!...۷ (از رجز های حرّبن یزید ریاحی)   ادیب صابر ترمذی (متوفای۵۳۸ ق) ملقّب به شهاب الدین، از شعرای پرآوازه نیمه اول سده ششم هجری است و دیوان اشعار وی که حاوی شش هزار بیت است،۸ به چاپ رسیده. وی لُغَز منظمی در مورد آب دارد و در نهایت هنرمندی گریزی به کربلا زده است: به کربلا چو دهان حسین ازو نچشید همی دهند زبان ها یزید را دشنام اگر به زیر رکاب حسین، او بودی به دست فتح گرفتی عنان لشکر شام۹   حکیم سنایی غزنوی (متوفای۵۴۵ ق) در اوان شاعری به دربار غزنویان راه یافته، به ستایشگری سلاطین این سلسله سرگرم شده بود. ولی در اثر برخورد با یکی از اولیای خدا تحولی در او پیدا شد که مسیر زندگانی وی را برای همیشه تغییر داد و او به سیر و سلوک و تهذیب نفس پرداخت و بعدها به مدارج والایی از عرفان نظری و عملی دست یافت.۱۰ از دیوان اشعار و منظومه های مستقل وی بر می آید که وی شاعری شیعی مذهب و عارفی امام شناس بوده است. ازوست: دین: حسین توست، آز و آرزو: خوک و سگ است تشنه این را می کشی، و آن هر دو را می پروری! بر یزید و شمر ملعون، چون همی لعنت کنی؟ چون حسین خویش را شمر و یزیدِ دیگری!۱۱ حکیم سنایی پس از روایتِ داستان پیرزنی در کوفه، که کودکان یتیم خود را به بوییدن نسیم کربلا فرمان می داد، بیزاری خود را از خاندان اموی، آشکارا ابراز می دارد: من ازیـن ابـن خـال۱۲، بیـزارم کـز پـدر۱۳ نـیـز هـم، دلازارم پس تو گویی: یزید میر من است! عمروعاص پلید، پیـر مـن است آن کـه را عمروعاص باشد پیر یا یـزیـد پـلـیـد بـاشـد مـیـر مستحقّ عذاب و نفرین اسـت بد ره و بد فعال و بد دین است لعنت دادگـر بـر آن کـس بـاد کـه مـر او را کند به نیکی یـاد من نیـَم دوستـدار شمر و یزید زان قبیله منـم بـه عهـد، بعید از سنایی به جان میرحسین صـدهزاران ثناست دایم دَین۱۴   سید حسن غزنوی (متوفای ۵۵۶ ق) مشهور به اشرف، از چهره های شاخص سبک خراسانی در شعر فارسی است. او همانند شاعران سلف، نه در ستایش ممدوحان خود بلکه در مرثیت آنان نیز روی به اغراق آورده، از مقدسات مایه گذاشته و مرتکب قیاس مع الفارق شده است!۱۵ اما این شعر از دیگر اشعار او مستثنا است: گـاهِ آن سـت که طفلان چمن انـدر آیند چـو عیسی به سخـن گـه گشـایـنـد دهـان، از لالـه گـه نُمـایـنـد زبـان از سـوسـن لاله غرقِ به خون، همچوحسین سوسن زنده نفس، همچو حسن۱۶   شیخ فرید الدین عطار نیشابوری (۵۴۰-۶۱۸) از شعرا و عرفای نامدار سده ششم هجری است و در عرفان اسلامی از چهره های شاخص و ماندگار. تألیفات وی را افزون از ۱۱۰ مجلد نگاشته و آثار منظوم وی را بالغ بر صدهزار بیت دانسته اند. تذکره الاولیاء، اسرارنامه، الهی نامه، پندنامه، خسرونامه، مختارنامه، مصیبت نامه، منطق الطّیر، مفتاح الفتوح، نزهه الاحباب، و دیوان اشعار۱۷ از آثار اوست. عطار پس از ۸۷ سال اسارت در این خاکدان به سال ۶۱۸ ق در نیشابور به دست سپاهیان مغول به قتل رسید و به جایگاه اصلی خود بازگشت. وی در جای جای منظومه های عرفانی خود، ارادت قلبی خویش را به ساحت مقدس حضرات معصومان: ابراز داشته. ازوست: کیست حـق را و پیمبـر را ولیّ آن حَسن سیرت: حسین بن علی آفـتـاب آسـمـان مـعـرفـت آن محمد صورت و حیدر صفت نُه فلک را تا ابد مخدوم۱۸ بـود زان که او سلطانِ ده معصوم بود قـرّه العـَیـنِ۱۹ امـام مـجتبـی شـاهـد زهـرا، شـهیـد کـربـلا آن چنان سر، خود که بُرَّد بی دریغ؟ کافتاب از دردِ آن شد زیر میغ!۲۰ گیسوی او تا به خون آلوده شد خون گردون از شفق پالوده شد کی کنند این کافران با این همه کو محمد؟ کو علی؟ کو فاطمه؟! صـدهـزاران جـان پـاک انبیا صف زده بینم به خـاک کـربلا در تَمـوز۲۱ کـربلا، تشنه جگر سر بریدندش، چه باشد زین بتر؟۲۲ با جگر گوشه پیمبر این کنند وان گهی دعویِّ داد و دین کنند؟! کفرم آید، هر که این را دین شمرد قطع باد از بن، زفانی۲۳ کاین شمرد!۲۴   جلال الدین محمـد مـولـوی بلـخی (۶۰۴-۶۷۲)، فـرزنـد بهـاءالدین محمد و معروف به ملای رومی، از قله های مرتفع عـرفان اسلامی است کـه با حکیم سنایی غزنوی (متوفای ۵۴۵ ق) و شیخ فـرید الـدین عطار نیشابوری (مقتول به سال ۶۷۲ ق)، سه ضلع مثلّثی را در قلمرو شعر و ادب عرفانی به تصـویر کشـیده اند که قرن هاست نظر پژوهشگران مـعارف ناب اسلامی و عـرفـان نظـری را به جانب این ساحت دراز دلان و خطیر و خطرآمیز معطـوف داشته است. وی خود را پیروِ طریقِ سلوکیِ سنایی و عطار می داند و بر این باور است که مشـی عـرفانـی آنها بر اساس محکمی مبتنی است: عطار، روح بود، سنایی، دو چشم او ما از پیِ سنایی و عطار می رویم مثنویِ این عارف نامدار، پر از گوهرهای ناب معرفتی است و دریادلان بی شماری از ژرفای این دریای بزرگ، جواهرهای نابی به دست آورده اند که همانند ندارد. وی در دفتر ششم مثنویِ معنویِ خود به عزاداری شیعیان اهل حساب در سوگ شهیدان کربلا اشاره می کند۲۵ که نقل آن در این مجال اندک میسر نیست و در عوض، یک غزل ناب عاشورایی وی را مرور می کنیم: کجایید ای شـهیدان خـدایی؟ بـلاجـویان دشـت کـربلایی؟ کجایید ای سبک روحان عاشق پـرنـده تـر ز مـرغـان هـوایی؟ کجـاییـد ای شهـان آسمـانی بـدانسته فـلک را در گشـایی کجایید ای ز جان و جا رهیده؟ کسی مر عقل را گوید کجایی؟! کجایید ای درِ زنـدان شکسته؟ بـداده وامـداران را رهـایـی کجایید ای درِ مخزن گشاده؟ کجـایید ای نـوای بینـوایی؟۲۶   شیخ مصلح الدین سعدی شیرازی (متوفای ۶۹۱ ق)، بزرگ ترین غزل سرای زبان پارسی ست که در اوایل سده هفتم در شیراز به دنیا آمد و پس از تحصیل علوم مقدماتی، به بغداد رفت و در مدرسه نظامیّه سرگرم تحصیل شد و سپس به سیر آفاقی و انفسی پرداخت و پس از سی سال به زادگاه خود بازگشت وبه نگاشتن دو اثر جاودانه خود، گلستان و بوستان، سرگرم شد.۲۷ وی از موالیان اهل بیت: بود و نسبت به آنان اظهار شیفتگی می کرد. ازوست: ... فردا که هر کسی به شفیعی زند دست ماییم و دست و دامن معصومِ مرتضی یا رب! به نسـل طـاهـر اولاد فاطمـه یا رب! به خـون پاک شهیدان کـربلا یا رب! به صدق سینه پیران راست گوی یـا رب! بـه آب دیـده مـردان آشـنـا دل های خسته را به کرم مرهمی فرست ای نـام اعظـمت درِ گنجینه شـفـا۲۸   تا اینجا بر پیشینه شعر عاشورا در زبان فارسی مروری داشتیم و شیفتگان شعر و ادب شیعی را با چهره های مطرح و نام آشنای شعر اخلاقی، ولایی و عرفانی تا پایان سده هفتم هجری در حوزه زبان فارسی آشنا ساختیم و اگر بخواهیم این بحث را ادامه دهیم، در ده ها شماره از مجله می توان به این مهم پرداخت و چهره های ماندگار شعر عاشورا و برگزیده ترین آثار آنان را از منظرهای متفاوت: ماتمی، احساسی، حماسی، مکتبی، اخلاقی، عرفانی، اعتراض و براندازی معرّفی کرد، ولی به همین مقدار بسنده می کنیم و در شماره آینده، از اخلاق در شعر فارسی سخن می گوییم.

کلید واژگان (برچسب ها):

پاورقی ها:

۱٫ دِنان: از مصدر دنیدن، با نشاط و شادمانی راه رفتن، هیجانی شدن، خرامیدن. * ۲٫ دَنان: جمع دَنّ، خم بزرگ شراب، مطلق خم. * ۳٫ خون رَزان: جمع رز، کنایه از شراب. * ۴٫ دیوان حکیم ناصر خسرو قبادیانی، به تصحیح سید نصر الله تقوی، تهران، ۱۳۳۹، ص۲۵۹٫ * ۵٫ الذّریعه، ج۱/۹، ص۵۰ و ج۲۲، ص۳۲٫ * ۶٫ پای: تاب مقاومت. * ۷٫ روضه الشهداء، ملاحسین واعظ کاشفی، به تصحیح عقیقی بخشایشی، انتشارات نوید اسلام، چ۱، ۱۳۷۹، ص۳۵٫ * ۸٫ دیوان ادیب صابر ترمذی، به تصحیح محمد علی ناصح، مطبوعاتی علمی، تهران، ص۱۵۷٫ * ۹٫ همان، ص۱۵۹٫ * ۱۰٫ دویست سخنور، نظمی تبریزی، ص۱۵۳؛ سیمای شاعران، صابر کرمانی، سال ۱۳۶۴، ص۱۸۴٫ * ۱۱٫ همان، ص۶۵۵٫ * ۱۲٫ ابن خال: مراد یزید بن معاویه است. معاویه خود را خال المسلمین می خواند! * ۱۳٫ پدر: کنایه از معاویه است. * ۱۴٫ حدیقه الحقیقه و شریعه الطریقه، حکیم سنایی غزنوی، بی تا، بی جا، ص۱۴۶-۱۵۱٫ * ۱۵٫ کاروان شعر عاشورا، محمدعلی مجاهدی، پژوهشکده تحقیقات اسلامی، چ۱، ۱۳۸۶، ص۲۶٫ * ۱۶٫ دیوان سید حسن غزنوی، به تصحیح سید محمد تقی مدرس رضوی، چ۱، ۱۳۲۸، ص۱۵۸٫ * ۱۷٫ دویست سخنور، نظمی تبریزی، ص۲۵۳-۲۵۴٫ * ۱۸٫ مخدوم: مولا، سرور. * ۱۹٫ قره العین: فرزند، روشنایی چشم. * ۲۰٫ میغ: ابر. * ۲۱٫ تموز: تابستان. * ۲۲٫ بتر: بدتر. * ۲۳٫ زفانی: زبانی. * ۲۴٫ شکوه شعر عاشورا در زبان فارسی، ص۶۲-۶۳؛ کاروان شعر عاشورا، ص۲۸-۲۹٫ * ۲۵٫ مثنوی معنوی، به تصحیح رینولد.۱٫ نیکلسون، به اهتمام دکتر پورجوادی، امیرکبیر، ۱۳۶۳، ج۳، دفتر پنجم و ششم، ص۳۱۷-۳۱۹٫ * ۲۶٫ کلیات شمس یا دیوان کبیر، با تصحیح و حواشی بدیع الزمان فروزانفر، امیرکبیر، ۱۳۶۳، جزو ۶، ص۵۶-۵۷، غزل شماره ۲۷۰۷٫ * ۲۷٫ فرهنگ معین، ج۵، ذیل عنوان: سعدی؛ کلیات سعدی، به تصحیح محمد علی فروغی، مقدمه. * ۲۸٫ کلیات سعدی، با تصحیح محمد علی فروغی (ذکاءالملک)، بی تا، تهران، ص۴۲۹٫

منبع:

خُلُق > بهمن و اسفند ۱۳۸۷ - شماره ۹ ، صفحه ۴۲