اشعار تبلیغی
اشعار تبلیغی
0 Vote
100 View
اشاره
یكی از راههای زیباسازی سخن، استفاده از شعر و نثر ادبی است. اشعار زیر به عنوان نمونه جهت استفاده در سخنرانیها به تناسب موضوعات تقدیم میگردد. امید است مورد استفاده قرار گیرد.
1. عشق به خدا
فـرهـاد شو و تـیشه بـر ایـن كـوه بـزن از عشق به تیشه ریشه كوه بكن
طور است و جمال دوست همچون موسی یـاد همه چیز را جز او دور فكـن
امام خمینی رحمه الله
2. علم بی عمل
علمی كه جز اصطلاح و الفاظ نبود جز تیرگی و حجاب چیزی نفزود
هـر چند تو حكمت الهـی خـوانیش راهی به سوی كعبه عاشق ننمود
امام خمینی رحمه الله
3. خودسازی
از هستـی خـویشتـن رهــا بـایــد شـد از دیو خودی خود جدا باید شد
آن كس كه به شیطان درون سرگرم است كـی راهـی راه انبیا خواهد شد
امام خمینی رحمه الله
4. گذر عمر
افسوس كـه ایـام جـوانی بگذشت حـالی نشد و جهان فانی بگذشت
مطلوب همه جهان، نهان است هنوز دیدی همه عمر در گمانی بگذشت
امام خمینی رحمه الله
5. عید نوروز
باد نوروز وزیده است به كوه و صحـرا جـامـه عیـد بپوشند، چـه شاه و چـه گدا
بلبـل بـاغ جنـان را نبود راه بـه دوست نـازم آن مطـرب مجلس كه بـود قبله نما
صوفی و عارف از این بادیه دور افتادند جامِ میگیر ز مطرب كه رَوی سوی صفا
همه در عید به صحرا و گلستـان برونـد مَـنِ سرمست ز میـخانـه كنم رو به خـدا
عید نوروز مبـارك بـه غنـی و درویش یـار دلـدار! ز بـتـخـانـه دری را بـگشـا
گـر مـرا ره بـه در پیـر خترابـات دهی به سر و جان به سویش ره نوردم، نه به پا
سالهـا در صـف اربـاب عمائـم بـودم تـا بـه دلـدار رسیدم، نـكنـم بــاز خـطـا
امام خمینی رحمه الله
6. حضرت معصومه علیها السلام
بارگاه بنت موسی دلربایی میكند میدهد بر دل صفا و غم زدایی میكند
دختر موسی بن جعفر منبع جود و سخا در دو عالم از كرم مشكل گشایی میكند
تربت پاكش معطّر همچو مشك و عنبر است جلوه حق در حریمش روشنایی میكند
هر كه بر خاك درش صورت نهد با معرفت سر فراز اندر جوارش پادشاهی میكند
از شرف اخت الرضا و بنت موسی الكاظم است بس چو حاتم بر سر كویش گدایی میكند
در طواف مرقدش، خیل ملك اندر صفند زائر قبرش به محشر خودستایی میكند
منصبی والا بود بر خادمین درگهش بر خلایق از شرف فرمانروایی میكند
افتخار این بس بود بر اهل قم دربانیش سائل كویش در عالم پادشاهی میكند
اشك میریزد ز حسرت در قیامت همچو شمع آنكه اكنون از حریم او جدایی میكند
كلانتری
7. لزوم كسب معرفت
گر نداری معرفت خاموش بنشین دم مزن پسته بی مغز اگر لب وا كند رسوا شود
8. سكوت نشانه پختگی
این دیگ زخامی است كه درجوش وخروش است گر پخته شد ولذت دم دید، خموش است
9. تقدیر الهی
در دایره هستی، ما نقطه تسلیمیم رأی آنچه تو اندیشی، حكم آنچه تو فرمایی
10. اجل و مرگ
از قعر گل سیاه تا اوج زحل كردم همه مشكلات گیتی را حلّ
بیرون جستم ز قید هر مكر و حیل هر بند گشاده شد مگر بند اجل
ابوعلی سینا
11. غم دین
غم دین، شادی هر دو جهان است غم دنیای دون خوردن زیان است
چو خوش گفت آن حكیم ذوق پرور غم دین خور مخور اندوه دیگر
غم دین خور كه دنیا غم ندارد عروس یك شبه ماتم ندارد
12. دار مكافات
جهان دار المكافات است زنهار حذر كن زیردستان را میازار
كه بیداد ار كنی بر ناتوانی كشی كیفر ز داد آسمانی
13. عدم استجابت به خاطر محبّت
دنیات ندادم نه از خواری تست كونین فدای یك نفس زاری تست
هر چند دعا كنی اجابت نكنم زیرا كه مرا محبت زاری تست
14. حرص و آز
مبادا بار سنگین نیازت در اندازد به چاه حرص و آزت
ز حال پارسایان راز بشنو سبك رو زیر این چرخ سبكرو
15. باطن گناه، آتش جهنم
جهنم را بگوش دل زفیری است كه گویی اژدهای خورده تیری است
كه هر بیداد و عصیان در جهان است شرار دوزخی در وی نهان است
16. عشق الهی
الهی در تب عشقم بسوزان چو شمعم ز آتش غم بر فروزان
دلم چون چشم او بیمار گردان به رویش چشم دل بیدار گردان
به درد عشق، جانم مبتلا ساز ز لعل یار، دردم را دوا ساز
17. صبر
تلخی صبر اگر گلوگیر است عاقبت خوشگوار خواهد بود
* * *
باغبان گر پنج روزی صحبت گل بایدش در كنار خار هجران صبر بلبل بایدش
18. رزق و روزی
بر سر هر دانه بنوشته عیان كان بود رزق فلان بن فلان
غم مخور بر هم مزن اوراق دفتر را كه پیش از طفل، ایزد پر كند پستان مادر را
رو توكل كن مشو بی پا و دست رزق تو بر تو ز تو عاشقتر است
بر سر هر لقمه بنوشته خدا این نصیب است بر فلان شه یا گدا
19. قضای الهی
كار ما چیدن و آیین فلك بر چیدن عمر، واكردن و پیچیدن طومار قضاست
20. گذر عمر و جوانی
بر لب جوی نشین و گذر عمر ببین كاین اشارت ز جهان گذرا ما را بس
* * *
جوانی گفت با پیری دل آگاه كه خم گشتی چه میجویی در این راه؟
جوابش گفت پیر خوش تكلّم كه ایام جوانی كردهام گم
21. حكمت الهی
آنكه هفت اقلیم عالم را نهاد هر كسی را هر چه لایق بود داد
گربه مسكین اگر پر داشتی تخم گنجشك از جهان برداشتی
وان دو شاخ گاو اگر خر داشتی آدمی را نزد خود نگذاشتی
22. راضی بودن به قسمت
یكی گربه در خانه زال بود كه برگشته ایام و بد حال بود
روان شد به مهمانسرای امیر غلامان سلطان زدندش به تیر
برون جست و خون از تنش میچكید همی گفت و از هول جان میدوید
كه گر جستم از دست این تیرزن من و موش و ویرانه پیرزن
نیرزد عسل جان من زخم نیش قناعت نكوتر بدوشاب خویش
خداوند از آن بنده خرسند نیست كه راضی به قسم خداوند نیست
23. غفلت
ترسمت فرصت توفیق به فردا ندهند باری، امروز كن آن توبه كه طوق فرداست
در سكوت ابدی وحشت گورستان بین گویی از هر طرفش ناله و فریاد به پاست
كه هلا، روی زمین پای به غفلت ننهید كه سر پادشهان زیر كف پای شماست
24. مادر
آن بهشتی را كه قرآن میكند توصیف آن صاحب قرآن بگفتا زیر پای مادر است
25. شرم از خدا
در مقامی كه كنی قصد گناه گر كند كودكی از دور نگاه
شرم داری، ز گنه در گذری پرده عصمت خود را ندری
شرم بادت ز خداوند جهان كه بود واقف اسرار نهان
نگهش بر تو بود بی گه و گاه تو كنی در نظرش قصد گناه؟
پروین اعتصامی
26. روزی فرزند
یكی طفل دندان برآورده بود پدر سر به فكرت فرو برده بود
كه من نان و برگ از كجا آرمش مروت نباشد كه بگذارمش
چو بیچاره گفت این سخن پیش جفت نگر تا زن او را چه مردانه گفت:
مخور هول ابلیس تا جان دهد كه هر كس كه دندان دهد نان دهد
توانا است آخر خداوند روز كه روزی رساند، تو چندین مسوز
نگارنده كودك اندر شكم نویسنده عمر و روزیست هم
سعدی
27. از پیش فرستادن برای آخرت
خور و پوش و بخشای و راحت رسان نگه میچه داری برای خسان؟!
زر و نعمت اكنون بده كان تُست كه بعد از تو بیرون ز فرمان تست
تو با خود ببر توشه خویشتن كه شفقت نیاید ز فرزند و زن
غم خویش در زندگی خور كه خویش به مرده نپردازد از حرص خویش
به غمخوارگی چون سرانگشت تو نخارد كسی در جهان پشت تو
28. انقطاع الی اللَّه
نی همین از خود به راه یار میباید گذشت كز دو عالم در رهش یك بار میباید گذشت
عشق را راهیست ناهموار و این باشد عجب كز سر از این راه ناهموار میباید گذشت
گر نهی پا در طریق عاشقی زاهد بدان اولین گام از سر و دستار میباید گذشت
خاك شد بس استخوانها زیر دیوار هوس با شتاب از پای این دیوار میباید گذشت
اندك و بسیار این عالم همه رنج است و غم اندك اندك ز اندك و بسیار میباید گذشت
صغیر اصفهانی
29. دقّت و احتیاط
دانی چرا در سیر خود بر خویش میلرزد قلم ترسد كه ظلمی را كند در حق مظلومی رقم
در این ره پر ابتلا هان پا منه سر در هوا ترسم از آن كافتی ز پا بر سر زنی دست ندم
صغیر اصفهانی
30. فداكاری برای درخشیدن دیگران
شاهدی گفت به شمعی كامشب در و دیوار مزین كردم
دیشب از شوق نخفتم تا صبح دوختم جامه و بر تن كردم
كس ندانست كه چه سحرآمیزی به پرند از نخ و سوزن كردم
تو به گرد هنر من نرسی زان كه من بذل سر و تن كردم
***
شمع خندید كه بس تیره شدم تا ز تاریكی ات ایمن كردم
پی پیوند گهرهای تو من گهر اشك به دامن كردم
خرمن عمر من ار سوخته شد حاصل شوق تو خرمن كردم
كارهایی كه شمردی بر من تو نكردی همه را من كردم
پروین اعتصامی
31. هدایت و ضلالت
راه است و چاه و دیده بینا و آفتاب تا آدمی نگاه كند، پیش پای خویش
چندین چراغ دارد و بی راهه میرود بگذار تا بیفتد و بیند، سزای خویش
32. قبله مردم
قبله شاهان بود، تاج و كمند قبله ارباب دنیا، سیم و زر
قبله صورت پرستان، آب و گل قبله معنا شناسان، جان و دل
قبله تن پروران، خواب و خورشت قبله انسان، به دانش پرورش
قبله عاشق، وصال بی زوال قبله عارف، كمال ذی الجلال
33. موسی و فرعون
آن گذشت از نیل، با یاران چو برق وین به خواری گشت در رودابه غرق
ناظران بینند با چشم شهود كان كجا رفت، این كجا ماند از جحود
34. هواپرستی و گمراهی
حقیقت سرایی است آراسته هوا و هوس گرد بر خاسته
نبینی كه هر جا كه برخاست گرد نبیند نظر، گر چه بیناست مرد
35. گل روی علی علیه السلام
فـارغ از هـر دو جهـانـم بـه گـل روی علـی از خم دوست جوانم به خم موی علی
طـی كنـم عرصه ملك وملكوت از پی دوست یـاد آرم به خرابـات چـو ابروی علی
امام خمینی رحمه الله
36. كعبه، محل تولد علی علیه السلام
این خانه را باید خدا در اصل معماری كند آید خلیل اللّه در او، یك چند حجّاری كند
تا ساعتی از دوستی، یك چند مهمانی كند آدم بنـایش بـرنهـد، جبـریـل هـم یـاری كنـد
او را اولو العزمی دگـر منقوش و گچ كاری كند ایـن سان خـدا از خانـهاش چندی نگه داری كند
37. عشق حسینی علیه السلام
ای كـه بـه عشقت اسیر، خیل بنی آدمنـد سوختـگان غمـت بـا غـم دل خـرّمند
هر كه غمت را خرید عشرت عالم فروخت بـا خبـرانِ غمت بـه خبـر از عـالمنـد
در شكـن طـرّه ات بستـه دل عـالمـی است وان همه دل بستگان عقده گشای همند
تـاج سر بـوالبشر خــاك شهیـدان تـوست كـایـن شهدا تـا ابد فخر بنی آدمند
در طلبـت اشك مـاست رونـق مـرآت دل كایـن دُرَر بـا فروغ پرتو جام جمند
چون به جهان خرمی جز غم روی تو نیست بـاده كشان غمت مست شراب غمند
عقـد عـزای تـو بست سنـت اسلام و بـس سلسلـه كائنـات حلقـه ایـن ماتمند
گشت چـو در كربـلا رایـت عشقـت بـلنـد گشت چو در كربلا رایت عشقت بلند
خـاك سر كـوی تـو زنـده كنــد مـرده را زانكه شهیدان تو جمله مسیحـا دمنـد
هر دم از این كشتگان گـرطلبی بـذل جـان در قدمت جان فشان با قدمی محكمند
فؤاد كرمانی - اشك شفق
38. امام زمان علیه السلام
آفتابـا بس كـه پیدایی نمیدانـم كجـایی دور از مـایی و بـا مـایی، نمیدانم كجایی
هر طرف رو آورم روی دل آرای تو بینم جلوه گر از بس به هر جایی نمیدانم كجایی
كعبهای یا كربلا یـا در نجف یـا كاظمینی یـا كنـار قبـر زهـرایـی نمیدانـم كجـایی http://www.yasinmedia.com