پیامبران واسطه بین خالق و مخلوق
پیامبران واسطه بین خالق و مخلوق
0 Vote
13 View
مقدمه: خداوند متعال دین خود را از طریق وحی به پیامبران به مردم می رساند و پیامبران واسطه هایی امین و صادق در گرفتن و ابلاغ کردن هستند. این موضوع در این مقاله به استناد به آیات قرآن بیان شده است.
"عالم الغیب فلا یظهر علی غیبه احدا"
یعنی احدی را بر غیب خود اظهار نمی کند، و اظهار کسی بر هر چیز به معنای آن است که او را در رسیدن به آن چیز کمک کنی و او را بر آن مسلط سازی.می فرماید: من کسی را برای احاطه به غیب خودم کمک نمی کنم، و بر غیب خود مسلط نمی سازم.و کلمه"عالم الغیب"خبری است برای مبتدایی که حذف شده، و تقدیر کلام هو عالم الغیب است، و مفاد کلمه به کمک سیاق این است که می خواهد بفهماند علم غیب مختص به خدای تعالی است، و علم او ظاهر و باطن سراسر عالم را فرا گرفته، و به همین جهت برای نوبت دوم غیب را به خودش نسبت داد و فرمود: کسی را بر غیب خود مسلط نمی کند، و نفرمود: "کسی را بر آن مسلط نمی کند"تا اختصاص را برساند، و گر نه نمی رسانید.
و معنای آیه این است که: خدای تعالی عالم به تمامی غیب ها است، آن هم به علمی که اختصاص به خودش دارد، پس هیچ کس از مردم را به غیب خود که مختص به (علم غیب بالاصالة از آن خدا است و بالتبع و به تعلیم الهی دیگران هم می توانند آن را دارا شوند)خودش می باشد آگاه نمی کند، در نتیجه مفاد آیه سلب کلی است.هر چند بعضی (1) ازمفسرین اصرار ورزیده اند در اینکه مفاد آن سلب جزئی است، و می خواهد بفرماید خدای تعالی تمامی غیب خود را در اختیار کسی قرار نمی دهد.و مؤید گفتار ما ظاهر سیاق آیاتی است که به زودی می آید.
"الا من ارتضی من رسول"
این استثنا، استثنای از کلمه"احدا"است، و جمله"من رسول"بیان جمله"من ارتضی"است، در نتیجه می فهماند که خدای تعالی هر پیغمبری از پیامبران را که بخواهد به هر مقدار از غیب مختص به خود که بخواهد آگاه می سازد.پس اگر این آیه را ضمیمه کنیم به آیاتی که علم غیب را مختص به خدای تعالی می داند، مانند آیه شریفه"و عنده مفاتح الغیب لا یعلمها الا هو" (2) و آیه"و لله غیب السموات و الارض" (3) ، و آیه"قل لا یعلم من فی السموات و الارض الغیب الا الله" (4) این نتیجه به دست می آید که علم غیب به اصالت از آن خداست، و به تبعیت خدا دیگران هم می توانند به هر مقداری که او بخواهد به تعلیم او داشته باشند.
پس می توان گفت که آیات راجع به غیب که یک دسته آن را مختص به خدامی داند، و دسته دیگر را در باره غیر خدا هم ممکن می داند، نظیر آیات راجع به میراندن است، که یکجا آن را مختص خدا می داند و می فرماید: "الله یتوفی الانفس" (5) و یکجا آن رابه ملائکه نسبت می دهد و می فرماید: "قل یتوفیکم ملک الموت الذی و کل بکم" (6) و جایی دیگر آن را به رسل نسبت می دهد و می فرماید: "حتی اذا جاء احدکم الموت توفته رسلنا" (7) ، پس توفی به اصالت منسوب به خداست، و به تبعیت منسوب به ملائکه و یا به عبارتی رسل است، چون ملائکه اسباب متوسطی هستند که مسخر خدا و تحت فرمان اویند.
"فانه یسلک من بین یدیه و من خلفه رصدا...عددا"
ضمیر"فانه"به خدای تعالی، و ضمیر"یدیه"و"خلفه"به رسول(ص)
............................................
(1)تفسیر فخر رازی، ج 30، ص 168.
(2)و نزد او است کلیدهای ناپیدا که نداند آنها را جز او.سوره انعام، آیه 59.
(3)غیب آسمانها و زمین از آن خداست.سوره نحل، آیه 77.
(4)بگو کسانی که در آسمانها و زمین هستند از غیب آگاهی ندارند جز خدا.سوره نمل، آیه 65.
(5)خداست که جانها را می گیرد.سوره زمر، آیه 42.
(6)بگو جان شما را ملک الموتی می گیرد که موکل بر شماست.سوره الم سجده، آیه 11.
(7)تا زمانی که مرگ یکی از شما فرا رسد فرستادگان ما جان او را می گیرند.سوره انعام، آیه 61.
(احتمالات و وجوه مختلف در باره معنای آیه: "فانه یسلک من بین یدیه و من خلفه رصدا..."که سلوک رصد در پیش رو و پشت سر رسول(صلی الله علیه و آله و سلم)و علت آن را بیان می کند)بر می گردد، و کلمه"رصد"به معنای مراقب و نگهبان است، این کلمه و کلمه"راصد"هم بر واحد اطلاق می شود، و هم بر جماعت، و کلمه"رصد"در اصل مصدر است، و مراد از"ما بین یدیه"پیش روی رسول، و مردمی است که به سوی آنان فرستاده شده، و مراداز"خلفه"بین او و بین مصدر وحی یعنی خدای سبحان است، و منشا این تعبیر امتداد ومسافت موهومی است که انسان از شنیدن کلمه"رسالت"در ذهن خود تصور می کند.وقتی می گوییم مثلا فرمانده فلان مامور را به سوی لشکریان فرستاد تا پیامش را به آنان برساند، فورا درذهن مسافتی تصور می شود که فرستنده در ابتدای آن و لشکر در انتهای آن قرار دارد، و مامور دربین راه است، لشکر در پیش روی او و فرمانده در پشت سرش قرار گرفته.آیه شریفه راه رسیدن پیام غیبی یعنی آن رسالتهایی که به رسول وحی می شود را وصف می کند، همچنان که جمله"تا بداند که رسالات پروردگارشان را رسانده اند"به آن اشاره دارد.
و معنای آیه این است که: احدی را بر غیب خود مسلط نمی کند، مگر رسولی را که پسندیده باشد، که چنین رسولی را بر غیب خود مسلط می کند، چون او نگهبانانی از ملائکه بین رسول و مردم دارد، و نگهبانانی هم بین رسول و خودش گمارده است.البته این رامی دانیم که سلوک رصد در پیش رو و پشت سر رسول، برای حفظ وحی از هر تخلیط و تغییردادن، یعنی کم و زیاد کردن است، که ممکن است از ناحیه شیطانها با واسطه و یا بی واسطه صورت بگیرد.
در جمله"لیعلم ان قد ابلغوا رسالات ربهم"ضمیر در"لیعلم"به خدای سبحان برمی گردد، و ضمیر جمع در"ابلغوا"و در"ربهم" به کلمه"من - کسی که"بر می گردد، به اعتبار اینکه معنای این کلمه جمع، و منظور از آن هر پیغمبری است که او پسندیده باشد.
ممکن هم هست به کلمه"رسول"بر گردد، به اعتبار اینکه منظور از آن جنس رسول است، نه یک رسول معین، و مراد از اینکه فرمود: "تا خدا بداند"با اینکه خدا همیشه و همه چیز رامی داند، علم فعلی خدا است، که عبارت است از تحقق ابلاغ در خارج، و این گونه تعبیرها درقرآن کریم بسیار آمده، از آن جمله فرموده: "فلیعلمن الله الذین صدقوا و لیعلمن الکاذبین" . (1)
و این جمله علت سلوک رصد در پیش رو و پشت سر رسول را بیان می کند، می فرماید: برای این رصد می گماریم تا محقق شود که رسولان بدون تغییر و تبدیل رسالات پروردگارشان را به مردم ابلاغ کرده اند.
............................................
(1)پس همه برای این است که خدا بشناسد چه کسانی راست گفتند، و برای این است که بداندکاذبین را سوره عنکبوت، آیه 3.
احتمال هم دارد که ضمیر در"بین یدیه"و در"من خلفه"به کلمه"غیبه"بر گردد، در نتیجه نگهبان های گمارده شده در پیش رو و پشت سر غیب گمارده شده باشند، تا آن غیب بدون دستبرد به رسول برسد.لیکن این احتمال ضعیف است، بدین جهت که با تعلیل"لیعلم ان قد ابلغوا رسالات ربهم"به آن معنایی که گذشت نمی سازد، چون محفوظ ماندن غیب ازدستبرد، و سالم به دست رسول رسیدنش ربطی به این ندارد که خدا بداند رسول هم آن را سالم به دست مردم رسانده و ابلاغ کرده.
و مفسری که ذیلا کلامش نقل می شود، برگشت سخنش به همین احتمال است، اوگفته (1): دو ضمیر"بین یدیه"و"من خلفه" به جبرئیل حامل وحی و حامل غیب بر می گردد.
و ضعف این قول علاوه بر مطالب گذشته در این است که این سخن وقتی درست است که قبلا نامی از جبرئیل ذکر شده باشد در صورتی که نشده.
بعضی (2) هم گفته اند: ضمیر در"لیعلم"به رسول، و دو ضمیر در"قد ابلغوا"و در"ربهم"به ملائکه نگهبان بر می گردد، و معنای آیه این است که: ملائکه خدا وحی او راهمچنان نگهبانی می کنند تا رسول بداند که ملائکه، رسالت های خدا یعنی وحی خدا راهمانطور که صادر شده به او رسانده اند، و دلش مطمئن شود که وحی خدا از دستبرد شیطانهاسالم مانده، چون لازمه ابلاغ ملائکه بلوغ وحی است.
هر چند ذکر کلمه رسول قبل از کلمه"لیعلم"مؤید این احتمال است، و اشکالی که به وجه قبلی وارد بود که قبلا کلمه جبرئیل ذکر نشده به این وجه وارد نیست، الا اینکه ظاهرسیاق این احتمال را بعید می سازد، چون از ظاهر سیاق بر می آید که مراد از رسالات، رسالاتی است که رسول آن را حمل می کند تا به مردم برساند، نه آنچه که فرشته وحی حمل می کند تا به رسول برساند، پس ضمیر در"ربهم"به رسولان بر می گردد نه به ملائکه.علاوه بر این، آیه شریفه اشاره به ملائکه دارد، و آنان را در تحت عنوان رصد ذکر کرده، و معلوم است که عنوان رصد غیر عنوان رسالت است، شان رصد نگهبانی و حفظ است نه رسالت.
بعضی (3) دیگر گفته اند: معنای جمله این است که: تا محمد(صلوات الله علیه)بداندکه رسولان قبل از وی رسالات پروردگارشان را ابلاغ کردند.و این، وجه سخیفی است که
............................................
(1)مجمع البیان، ج 10، ص 374.
(2)روح المعانی، ج 29، ص 96.
(3)مجمع البیان، ج 10، ص 374.
(چهار مطلب که از سه آیه اخیر مورد بحث استفاده می شود)هیچ دلیلی بر آن نیست، و از آن سخیف تر این است که بعضی (1) گفته اند: معنای جمله این است که: تکذیب گران رسولان بدانند که رسولان، رسالات پروردگار خود را به ایشان ابلاغ کردند.
و در جمله"و احاط بما لدیهم"ضمیر جمع بنا بر وجهی که ما اختیار کردیم به رسولان بر می گردد، و ظاهرا این جمله متمم معنای حراست سابق الذکر است، پس جمله"من بین یدیه"به نگهبانان بین رسول و مردم، و جمله"و من خلفه"به نگهبانان بین رسول و خدا اشاره می کند، و جمله"و احاط بما لدیهم"به اینکه خدای تعالی احاطه علمی به دل و نفس رسول(ص) دارد اشاره می کند، در نتیجه آیه شریفه می فهماند که وحی خدا - ازمصدر وحی گرفته تا نفس رسول و از رسول گرفته تا مردم.از هر گونه تغییر و تبدیلی ایمن است.
............................................
(1)تفسیر کشاف، ج 4، ص 633.
ممکن هم هست مراد از جمله مورد بحث تنها نفس رسول نباشد، بلکه هم آن را شامل باشد و هم مسیر وحی را و هم همه اموری را که به نحوی با رسول و رسالت تعلق و ارتباطدارد، همچنان که جمله بعدی که می فرماید: "و احصی کل شی ء عددا"در صدد این است که عمومیت علم خدا به اشیا را افاده کند، البته علم به عدد اشیا و تمیز آنها از یکدیگر، پس ازآنچه در باره سه آیه اخیر گذشت چهار نکته به دست آمد.
اول اینکه: علم به غیب بالاصاله و مستقلا خاص خدای تعالی است، به آن معنایی که توضیح دادیم، پس خدای تعالی به ذات خودش عالم به غیب است، و دیگران اگر علمی به غیب داشته باشند به تعلیم او دارند، با این نکته که از آیه استفاده کردیم روشن می شودکه هر جا خدای تعالی از انبیا حکایت کرده که منکر علم غیب خود شده اند، منظور این بوده که بفهمانند ما رسولان، بالاصاله و مستقلا علم به غیب نداریم، نه اینکه با وحی خدا هم دانای به غیب نمی شویم، مانند آنجا که فرموده: "قل لا اقول لکم عندی خزائن الله و لا اعلم الغیب" (2) و آنجا که فرموده: "و لو کنت اعلم الغیب لاستکثرت من الخیر" (3) ، و آنجا که فرموده: "قل ما کنت بدعا من الرسل و ما ادری ما یفعل بی و لا بکم ان اتبع الا ما یوحی الی" (4).
............................................
(2)بگو من ادعا نمی کنم که خزینه های خدا در دست من است، و من غیب نمی دانم.سوره انعام، آیه 50.
(3)و اگر من غیب دان بودم خیرات و منافع زیادی جمع می کردم.سوره اعراف، آیه 188.
(4)بگو من از میان رسولان رسولی نوظهور نیستم نه می دانم که با من چه می کنند، و نه اینکه باشما چه می کنند، و پیروی نمی کنم مگر آنچه را که به من وحی می شود.سوره احقاف، آیه 9.
(مستثنیات از عموم"فلا یظهر علی غیبه احدا")دوم اینکه: بعد از آنکه عمومیت جمله"فلا یظهر علی غیبه احدا"به وسیله جمله"الامن ارتضی من رسول"شکسته شد، به صورت عام مخصص در آمده که می تواند باز هم تخصیص بخورد، همچنان که در مورد بحث در باره انبیا تخصیص خورده، چون آیات قرآنی دلالت داردبر اینکه بر آن حضرت وحی می شود، مثلا فرموده: "انا اوحینا الیک کما اوحینا الی نوح والنبیین من بعده" (1) ، و نیز دلالت دارد بر اینکه وحی یکی از مصادیق غیب است.بنابر این، یک پیغمبر دسترسی به غیب دارد، همچنان که رسول دارد، البته این در صورتی است که مراداز رسول در جمله"الا من ارتضی من رسول"مقامی مقابل مقام نبوت باشد، و اما اگر منظورمطلق کسانی باشد که از ناحیه خدا به سوی خلق گسیل می شوند نبی هم از همان کسان است، همچنان که آیه زیر بر این معنا شهادت می دهد: "و ما ارسلنا من قبلک من رسول و لانبی..." (2) چون نبی را هم ارسال شده می داند، و آیه"و ما ارسلنا فی قریة من نبی" (3) پس نبی هم مانند رسول جزو استثنا شدگان از عموم نفی است، بدون اینکه عموم مذکور نیازمند به تخصیص جدیدی بشود.
و همچنین در مورد امام به آن معنایی که قرآن کلمه امام را در آن استعمال می کند، چون خدای تعالی امام را به صفت صبر و یقین توصیف کرده، مثلا می فرماید: "و جعلنا منهم ائمة یهدون بامرنا لما صبروا و کانوا بایاتنا یوقنون" (4) ، و نیز امامان را چنین توصیف کرده که پرده و حجاب از پیش رویشان برداشته شده، مثلا فرموده: "و کذلک نری ابراهیم ملکوت السموات و الارض و لیکون من الموقنین" (5) ، و نیز فرموده: "کلا لو تعلمون علم الیقین لترون الجحیم" (6) و ما در بعضی از مباحث سابق در این باره سخن گفتیم.
و اما ملائکه آنچه از وحی آسمان که قبل از نزولش حمل می کنند، و همچنین آنچه
............................................
(1)ما به تو وحی کردیم، همانطور که به نوح و پیغمبران بعد از او وحی کردیم.سوره نساء، آیه 163.
(2)ما قبل از تو هیچ رسول و پیامبری نفرستادیم(مگر اینکه...)سوره حج، آیه 52.
(3)ما در هیچ شهر و آبادی پیامبری نفرستادیم(مگر اینکه...)سوره اعراف، آیه 94.
(4)و ما بعضی از آنان را پیشوایانی کردیم که به امر ما هدایت می کنند، و بدین جهت چنین کردیم که صبر کردند، و به آیات ما یقین داشتند.سوره الم سجده، آیه 24.
(5)و ما این چنین ملکوت آسمانها و زمین را به ابراهیم ارائه دادیم(تا چنین و چنان شود، و)تا ازصاحبان یقین گردد. سوره انعام، آیه 75.
(6)چنان نیست که شما خیال می کنید اگر شما علم الیقین داشتید(به سراغ این موهومات وتفاخرها نمی رفتید).شما قطعا جهنم را خواهید دید.سوره تکاثر، آیه 5 و 6.
(معصوم بودن انبیاء و رسل در گرفتن، حفظ و ابلاغ وحی به زبان و به عمل)
از عالم ملکوت مشاهده می کنند، نسبت به خود آنان شهود است، نه غیب، هر چند که برای ما غیب می باشد، پس نمی توان ملائکه را مشمول استثنا دانست، علاوه بر این جمله"فلایظهر علی غیبه احدا"تنها شامل اهل دنیا می شود که در روی زمین زندگی می کنند و اگر بناباشد از سکنه زمین تجاوز کنیم تا شامل ملائکه هم باشد، باید مردگان را هم که امور آخرت را که به نص قرآن غیب این عالم است مشاهده می کنند مشمول استثنا بدانیم، و حال آنکه قطعا مشمول نیستند، برای اینکه اگر مردگان هم مشمول باشند دیگر حتی یک نفر هم درتحت عموم"فلا یظهر علی غیبه احدا"باقی نمی ماند، چون هر انسان زمینی روزی از دنیامی رود و غیب عالم را می بیند، و در روز قیامت که"یوم مجموع له الناس"، و نیز"ذلک یوم مشهود"در باره اش فرموده، تمامی مردم یکجا مبعوث می شوند، و غیب عالم برای همه مشهودمی گردد، پس همانطور که اموات مشمول استثنا نیستند، به خاطر اینکه عالم اموات غیر این عالم است، همچنین ملائکه هم مشمول نیستند، برای اینکه عالمشان غیر این عالم است.
سوم اینکه: جمله"فانه یسلک من بین یدیه و من خلفه...عددا"دلالت دارد بر اینکه وحی الهی از آن لحظه که از مصدر وحی صادر می شود تا زمانی که به مردم می رسد وهمچنین در طریق نزولش تا وقتی که به شخص مورد وحی برسد از هر دستبرد و تغییری محفوظ است.
اما مصونیت آن از حین صدور تا وقتی که به رسول برسد، اگر هیچ دلیلی به جز جمله"من خلفه"بر آن نباشد همین جمله کافی است، البته این در صورتی است که ضمیر در آن به رسول برگردد.و اما بنا بر آن احتمال که مرجع ضمیر غیب باشد، دلیل بر مدعای ما مجموع دوجمله"من بین یدیه و من خلفه"خواهد بود، و لیکن در سابق که این احتمال را نقل کردیم گفتیم این احتمال ضعیف است.
و اما مصونیت وحی در آن حال که رسول آن را از فرشته وحی دریافت می کند، دلیلش جمله"لیعلم ان قد ابلغوا رسالات ربهم"است، که از آن می فهمیم رسول طوری وحی الهی را دریافت می کند که در گرفتنش اشتباه رخ نمی دهد و ذهنش آن را فراموش نمی کند وشیطان در دل او دست نمی اندازد، در نتیجه وحی خدا دچار تغییر و تبدیل نمی گردد.و نیز دررساندن وحی به مردم نیز این مصونیت هست، و شیطان در این مرحله هم کاری نمی تواندبکند، جمله مذکور بر همه این مصونیت ها دلالت دارد، چون می فرماید غرض از گماردن رصداین است که بداند انبیا رسالات پروردگار خود را رساندند، یعنی این ابلاغ در خارج محقق شد.و لازمه آن، مصونیت وحی در همه مراحل و رسیدن آن به مردم است، و اگر رسول در جهات سه گانه بالا(گرفتن و حفظ کردن و رساندن)مصونیت نداشته باشد، غرض خدای تعالی حاصل نمی شود، و این کاملا روشن است، و چون خدای تعالی برای حاصل شدن این غرض غیر از مساله سلوک رصد طریقه دیگری ذکر نکرده، می فهمیم که وحی، آن زمان هم که به دست رسول رسیده به وسیله ملائکه حراست می شود همانطور که در طریق رسیدنش به رسول به وسیله آنان حراست می شد، و جمله"و احاط بما لدیهم"این دلالت ها را تایید می کند.
و اما مصونیت وحی در مسیرش از ناحیه رسول تا رسیدنش به مردم اگر دلیلی به جزجمله"من بین یدیه"نباشد، همین جمله کافی است البته به شرطی که جمله را به آن معنایی بگیریم که ما ذکر کردیم، البته جمله"لیعلم ان قد ابلغوا رسالات ربهم"به آن تقریبی که مابرایش کردیم نیز بر این معنا دلالت دارد.
از این بیان این نتیجه عاید می شود که نبی و رسول در گرفتن وحی از پروردگار و درحفظ آن و در رساندنش به مردم مؤید به عصمت و محفوظ از خطا در هر سه جهتند، برای اینکه گفتیم آیه شریفه دلالت دارد بر اینکه آنچه خدا از دین خودش بر مردم و از طریق رسالت ووحی نازل می کند مصون در همه مراحل است تا به دست مردم برسد، و یکی از آن مراحل مرحله گرفتن وحی و دوم مرحله حفظ آن و سوم مرحله تبلیغ آن به مردم است.
و تبلیغ رسالت به مردم تنها به زبان نیست بلکه تبلیغ عملی هم تبلیغ است، پس رسول باید در مرحله عمل از هر معصیت و ارتکاب هر گناه و ترک واجب دینی معصوم باشد، چون اگرمعصوم نباشد نقیض و ضد دین را تبلیغ کرده، پس پیغمبر از ارتکاب معصیت معصوم است، همچنان که از خطای در گرفتن وحی معصوم است، و همچنان که از فراموش کردن آن و ازخطای زبانی در رساندنش به مردم معصوم است.
و ما در سابق اشاره کردیم که نبوت هم در اینکه دائر مدار وحی است، مثل رسالت است، پس نبی هم در خصوصیت عصمت مانند رسول است، و با این بیان معلوم شد که اصحاب وحی چه نبی باشند و چه رسول، در گرفتن وحی و حفظ کردنش، و در رساندن آن به مردم، چه رساندن به زبان و چه به عمل معصوم هستند.
چهارم اینکه: در آیه شریفه عمومیت"فلا یظهر علی غیبه احدا"استثنا شد، به اینکه رسولان به غیب آگاه می شوند.چیزی که هست این را هم می فهماند که رسولان در هر چیزی که تحقق یافتن رسالتشان مشروط به آن باشد که نسبت به آن علم غیب داشته باشند، این علم را خواهند داشت، حال چه متن رسالتشان از قبیل معارف اعتقادی و شرایع دین و قصص وعبرتها و حکمت ها و مواعظ باشد، و چه اینکه نشانیهای رسالتشان باشد و مردم با دیدن آن نشانه و آن معجزه به صدق رسول در ادعای رسالتش پی ببرند، همچنان که در قرآن کریم ازبعضی رسولان نمونه هایی از این قبیل حکایت کرده، مثلا در باره صالح فرموده که به قوم خودگفت: "تمتعوا فی دارکم ثلاثة ایام ذلک وعد غیر مکذوب" (1) و در باره عیسی فرموده که به بنی اسرائیل فرمود: "و انبئکم بما تاکلون و ما تدخرون فی بیوتکم ان فی ذلک لایة لکم" (2) ، ونیز آیاتی که در باره وعده های رسولان آمده، و پیشگوییهایی که در خود قرآن کریم آمده، همه اینها از موارد اظهار غیب است.
............................................
(1)سه روز در خانه هایتان متمتع گردید و این وعده ای است که دروغ نخواهد بود.سوره هود، آیه 65.
(2)اگر بخواهید به شما خبر می دهم که چه خوردید، و چه چیز در خانه هایتان ذخیره کردید وهمین نشانه ای است برای شما.سوره آل عمران، آیه 49.
نویسنده: طباطبایی،سید محمد حسین
منابع : المیزان جلد 20