مدینه در زمان هجرت رسول خدا ص (۱)
مدینه در زمان هجرت رسول خدا ص (۱)
0 Vote
13 View
نویسنده: رسول جعفریان درباره هجرت به عنوان «نقطه آغاز دولت اسلامی»، به وسیله محقّقان به طور مفصّل بررسی و تحقیق شده است. بیشتر این تحقیقات، فاقد تحلیل و تبیین روشن از رشد و گسترش اسلام در جامعه مدینه، در سالهای حول و حوش هجرت است. جنبشِ اسلام در مدینه، دوّمین جنبش در طول تاریخ آن است؛ انقلاب و جنبش نخستین، در مکه بود که کمتر توانست در جذب رهبران و متنفذان آن موفقیتی به دست آورد. به عکس، دومین جنبش که در مدینه واقع شد، توانست جامعه این دیار را زیر نام خدا و رسول متّحد کند. در نوشته حاضر، برخی از مسائل جنبش آغازین اسلام در مدینه، با توجه به شرایط نامساعد آن جامعه، بحث و بررسی می شود. در اینجا یک قرارداد مکتوب با عنوان «قانون اساسی مدینه» هست که پیامبر ص بعد از هجرت با مردم مدینه بر آن توافق کرد. در میان نوشته های بسیاری از محقّقان که به این قانون اساسی توجّه کرده اند، کسانی مانند وات(۲) و سرجینت(۳) و نگارنده این مقال(۴) چنین فرض شده است که متن موجود از قانون اساسی که در کتاب ابن اسحاق(۵)، ابو عبیده(۶) و ابن زنجویه(۷) و دیگران حفظ شده، ترکیبی از چند سند است با تاریخهای مختلف. بخش نخست این قانون اساسی که به احتمال، از نخستین بخشنامه های تدوین شده آن حضرت در مدینه است؛ مربوط به پرداخت خون بها و فدیه آزادی اسیران به علاوه، اصول کلّی است که مؤمنان باید آن را رعایت کنند. قوانین مزبور همه قبایل هشتگانه مدینه و نیز مهاجران از قریش را درباره پرداخت دیه مکلّف می کند. چنانکه هر یک از طوایف زیر مجموعه آن گروهها نیز مکلّف به پرداخت فدیه اسیران خود شدند. پیش از اسلام، مردم مدینه گرفتار جنگ داخلی بودند. در همان حال بدهی های هر قبیله یا طایفه درباره دیه و فدیه همچنان بیشتر و بیشتر می شد. ادعاهای آنها علیه یکدیگر و آشتی گروههای درگیردرآن جنگها، باید به معنای از بین رفتن آن بدهیهاو ادعاها می بود. نخستین بند قرارداد می بایست اعلام نوعی آشتی زیر نظر رهبر جامعه مؤمنان محسوب شود. محققان جدید به هشت گروه ذکر شده در قانون اساسی، به عنوان تشکیلات استوار اجتماعی توجه کرده اند. در بسیاری از موارد، نام قبیله به هر یک از این گروهها داده شده است، اما تحقیق دقیق چنین نسبتی را نادرست نمایاند. در ادامه نمودار نسبی از افرادی است که از بنو عمرو بن عوف یکی از طوایف هشتگانه در جنگ بدر شرکت کرده اند: «عمرو بن عوف بن مالک بن اوس» جدّ مشترک طایفه ای است که بدین نام خوانده می شوند. نام او در مرکز و بالای نمودار بالاست. نامهایی که دور آنها مستطیل کشیده شده، اجداد مشرک کسانی هستند که ابن سعد آنها را به عنوان «شرکت کنندگان در جنگ بدر» آورده(۸) و سمهودی در شرح خود از مدینه، نامشان را یادکرده است.(۹) دیگر نامهای اشخاص حذف شده اما با علامت [] مشخص شده است. علامت [] برای کسانی است که خود در میدان نبرد حاضر شده اند. بنو زید، فرزندان و نوادگان زید هستند که نامشان در سمتِ راستِ نمودار آمده و بخش اصلی بدنه این گروه را تشکیل می دهند. بیشتر آنها در ناحیه غرب منطقه قبا در بخش جنوبی مدینه زندگی می کردند. سمهودی نوشته است که بنو زید چهارده أُطم (قلعه کوچک) داشتند که به آنها صیاصی گفته می شد. ابن سعد نام شرکت کنندگان در بدر را از طوایف زیر مجموعه بنو زید مانند بنو امیه، بنو ضبیه و بنو عبید می آورد. سمهودی(۱۰) یاد آورد شده که جدای از آن چهارده اطم، بنو امیه دو اطم داشتند که به زور از بنو جحجبا گرفته بودند؛ طایفه ای هم نسب با آنها که نامشان در مرکز نمودار بخش بالای آن دیده می شود. رئیس بنو ضبیه، ابوسفیان بن حارث، یک اطم داشت، چنانکه بنو عبید یک اطم داشتند که از دیگران گرفته بودند. جدای از این سه طایفه، بنو زید شامل طایفه دیگری به نام بنو عجلان می شد که حلفای آنها از بنو بلیع بودند. افراد آنها به احتمال زیاد سالها قبل، از جنوب به شمال آمده به مدینه مهاجرت کرده بودند. علی رغم آن که در نمودار نیامده، شش نفر از این طایفه در جنگ بدر شرکت کردند. بنوعجلان از سه طایفه ذکر شده جدا و در اصل به خود بنو زید متعلّق بودند. باید سکونت آنها در قبا، پیش از سکونت بنوزید در آنجا بوده باشد. بنوجحجبا، طایفه یاد شده زمانی به تنهایی در بخش شرقی قبا، همراه بنو زید زندگی می کرد. دو نسل پیش از آمدن حضرت محمّد ص ، میان احیحه بن جُلاح از بنوجحجبا با رفاعه بن زبیر از بنوزید درگیری بود. نتیجه این جنگ آن شد که بنوجحجبا، حرکت خود را به سمت غرب قبا آغاز کرد و اطم های خود را برای بنو زید گذاشت. آنها در غرب اطم های جدیدی ساختند و در کنار بنوأنیف، مردم بومی این ناحیه، و حلفای بنوجحجبا به زندگی مشغول شدند. تعدادی یهودی نیز وابسته به بنوانیف بودند. بنومعاویه که جدّ مشترک آنها برادر زید بود، برای مدتی قبا را ترک کردند و به بخش شرقی مدینه رفتند. دلیل مهاجرت آنها ممکن است شکست آنها در جنگ با بنوزید باشد. بنولوذان که در قسمت چپِ نمودار هستند، نیز از قبا رفتند و در محلّ دیگری سکونت گزیدند. به جای قبایلی که قبا را ترک کردند، تازه واردانی قرار گرفتند که از نظر نسبی پدری پیوندی با بنوزید نداشتند. بنوغنم که یک بار از هم طایفه ای خود؛ یعنی بنوواقف شکست خورده بود، محل بومی خود را ترک کرد و در منطقه بنوزید سکونت گزید. نسب شناسان تأکید بر آن دارند که پدر بزرگ امرءالقیس برادر عمرو بن عوف بوده است اما نظر آنها جای مناقشه فراوان دارد. بنو اوزارا بن جشم که یک بار توسط هم طایفه ای خود شکست خورده بود، به سمت قبا رفت و همانجا ساکن شد اما بار دیگر پیش از آمدن حضرت محمّد ص به نقطه دیگری در قبا رفت؛ زیرا توسط بنو عمرو بن عوف بیرون رانده شد. درباره تاریخ پیش از اسلامِ دیگر طوایف بنو عمرو بن عوف؛ مانند بنو حنش، بنوثعلبه، و بنوحبیّب، آگاهیهای اندکی در دست داریم. همانطور که گذشت مردم مدینه برای چند دهه مشغول جنگهای داخلی بودند. البته در طی جنگهای داخلی، از میان بنوعمرو بن عوف هیچگونه رهبری سیاسی یا نظامی وجود نداشت.(۱۱) زمانی شماری از آنها از حضیر بن سماک پیروی کردند. اما او از لحاظ نسبی پدری متعلّق به آنها نبود بلکه وابسته به بنوعبدالأشهل بود. در میان هیچ یک از افراد زیر مجموعه بنوعمرو بن عوف، رهبر قبیله ثابتی را در خلال جنگهای داخلی و دوره حضرت محمّد ص نمی بینم. بنابراین می توانیم نتیجه بگیریم که بنوعمرو بن عوف و طوایف وابسته، فاقد تشکیلاتی در موضوع ریاست قبیله بوده اند. بر اساس این بررسی، به ندرت می توانیم اظهار کنیم که بنوعمرو بن عوف دارای نظم سازمانی بوده اند. زندگی روزمره و فعالیت سیاسی آنها، خارج از چارچوب قبیله ای انجام می گرفت. به سراغ هر یک از طوایف یاد شده در قانون اساسی مزبور برویم، مشابه همین مسأله را می بینیم. طوایف وابسته به این هشت قبیله ممکن بود نامشخص و عشایری بوده باشند، چنانکه ممکن بود جنگ داخلی میان آنها به وجود آمده از یکدیگر جدا شوند. این واقعیت، که جامعه مدینه ریاست قبیله ای نداشته و نااستوار و غیر ثابت بوده این حدس را تقویت می کند که حرکت به سمت اسلام در این جامعه بر اساس حرکت فردی صورت گرفته نه بر پایه تصمیم گروههای اجتماعی. نفوذ اسلام در مدینه چند سال پیش از هجرت، با مسلمان شدن دو نفر (بر اساس روایت ابن سعد)(۱۲) و یا شش نفر (بر اساس روایت ابن اسحاق)(۱۳) آغاز شد. بعد از نخستین بیعت در عقبه که در سال ۶۲۱ (دوازدهمین سال بعثت) اتّفاق افتاد و طی آن دوازده مسلمان شرکت کردند، جنبش اسلامی گسترش یافت. سال بعد هفتاد و پنج مسلمان در دوّمین بیعت در عقبه شرکت کردند. پیامبر ص در این سال دوازده نفر نقیب را از میان مؤمنان مدینه برگزید. یک سال و نیم بعد از هجرت، جنگ بدر اتفاق افتاد که ۲۳۸ نفر از مؤمنان مدینه در آن شرکت کردند. شمار شرکت کنندگان در دو بیعت ذکر شده، می تواند نشانگر شمار همه مؤمنان در هر مرحله باشد. جدولی که در ادامه خواهد آمد (جدول شماره ۲)، شمار شرکت کنندگان در اولین و دوّمین بیعت عقبه و نیز شرکت کنندگان در جنگ بدر را در هر یک از طوایف نشان می دهد. ستون نام گروهها، بر اساس جلد دوّم کتاب طبقات ابن سعد است. در ستون دوّم نام طوایف هشتگانه ذکر شده در قانون اساسی آمده و بعد از نام هر یک از آنها، نام طایفه زیر مجموعه آمده، چنانکه نام طایفه ریزتر نیز فهرست، شده است. علامت [ح] به معنای حلفاء است. دیگر حلفا و موالی که قبیله مستقلی را تشکیل نداده و وابسته به برخی از قبایل معینی هستند، در شمارش، جزو قبیله ای که به آن بستگی دارند آورده شده اند. شمارش افراد شرکت کننده در عقبه اول و دوم، بر اساس متن ابن اسحاق است.(۱۴) در این متن نام شصت نفر از هفتاد و پنج نفر آمده و نام پانزده نفر دیگر نامشخص است. رقم ۱ در ستون رهبران، به معنای هر نقیبی است که در عقبه انتخاب شده که در ادامه، شرح زندگی او در زیر همان شماره خواهد آمد. نگاهی به این ستون بندی، ممکن است در نشان دادن این نکته که جنبش، رشد مستمر عمومی خود را، نه بر پایه قبایلی معین، بلکه بر اساس تمامی افراد جامعه مدینه مستقر کرد کافی باشد. تنها باید گروههای وابسته به اوس بن منات را که نه در بیعت عقبه و نه در بدر شرکت کردند استثنا کرد. به این نکته باید توجه داشت که حتی شرکت کنندگان در بدر، کمتر از ده درصد همه مردان بالغی بودند که در مدینه زندگی می کردند و حدود سه هزار نفر می شدند. با توجّه به آمار فوق، مسلمانان در این مراحل در اقلّیت بوده اند. بنابراین چه کسانی افتخار توسعه جنبش را داشته اند؟! اکنون شرحی از دوازده نفر نقیب، که در بیعت عقبه دوم توسط حضرت محمّد ص انتخاب شدند، ارائه می دهیم: ۱ اُسَید بن حُضَیر: پدرش حضیر فرمانده جنگ بعاث، آخرین جنگ داخلی مدینه قبل از اسلام بود. او دارایی پدرش را به ارث برد و بنابراین مردی ثروتمند بود. او پس از انتخاب شدن، هیچگاه به منصبی گماشته نشد و در دوره خلافت در گذشت.(۱۵) ۲ سعد بن خَیْثمه: از فعالیتهای نظامی سیاسی او جز شهادتش در جنگ بدر آگاهی نداریم.(۱۶) ۳ رفاعه بن عبدالمنذر: از فعالیتهای او چیزی یاد نشده، اما خبر شرکت او در بدر و شهادتش در احد در دست است.(۱۷) ۳ ابوالهیثم بن التّیهان: ابن اسحاق او را به جای نام بالا رفاعه در شمار نقباء آورده است. او حلیف یکی از افراد بنوعبداشهل بود و پس از گشوده شدن خیبر مأمور جمع مالیات آنجا شد و در زمان عمر در گذشت.(۱۸) ۴ سعد بن ربیع: این همان شخص است که پس از هجرت، یکی از همسرانش را به برادر (دینی) خود عبدالرحمن بن عوف بر اساس عقد مؤاخاه که از مهاجرین بود داد. از وی چیزی جز این گزارش نشده که در بدر شرکت کرد و در احد شهید شد.(۱۹) ۵ عبداللّه بن رواحه: یکبار وقتی که حضرت محمد ص با لشکری از مدینه بیرون رفت، امور مدینه را به وی سپرد. او فرمانده بخشی از سپاه در جنگ خیبر بود. او نیز یکی از سه فرمانده جنگ موته بود که همانجا شهید شد.(۲۰) ۶ سعد بن عباده: زمانی که پیامبر ص در گذشت، انصار (ساکنان بومی مدینه) کوشش کردند تا او را به عنوان امیر جدید مدینه انتخاب کنند. او مرد ثروتمندی بود. یکبار در زمانی که پیامبر با سپاهش از مدینه خارج شد امور مدینه را به او سپرد و به جز این مورد، کار دیگری به وی واگذار نشد. در زمان درگذشت حضرت محمّد ص او محترم بود اما در زمینه مسائل سیاسی و نظامی، دستاورد قابل ملاحظه ای نداشت. نتیجه آن که وی رهبر جدید نشد، بلکه ابوبکر برای این کار انتخاب گردید.(۲۱) ۷ منذر بن عمرو: بعد از شرکت در بدر و اُحد، در یک هیأت تبلیغی چهل نفره عازم بئر معونه شد و در آنجا شهید گردید.(۲۲) ۸ براء بن معرور: وی پیرمردی بود که قبل از رسیدن پیامبر ص به مدینه درگذشت.(۲۳) ۹ عبداللّه بن عمرو: تنها شرکت وی در بدر و شهادتش در اُحد گزارش شده است.(۲۴) ۱۰ عباده بن صامت: درباره وی جز فعّالیتش بعد از درگذشت پیامبر ص چیزی گزارش نشده است. وی در دوره معاویه در گذشت.(۲۵) ۱۱ رافع بن مالک: فرزندانش در بدر شرکت کردند اما او نه. وی در اُحد شهید شد.(۲۶) ۱۲ اسعد بن زراره: یک پیر مرد که بلافاصله بعد از رسیدن پیامبر ص به مدینه درگذشت.(۲۷) وقتی به مشاغل دوازده نفر(۲۸) فوق بنگریم، درمی یابیم که بجز عبداللّه بن رواحه، بقیه پس از انتخابشان به عنوان نقیب، در فعالیتهای سیاسی و نظامی خاص شرکت نداشته اند. به این نکته باید توجه داشت که تنها شش نفر از دوازده نفر بعد از احد زنده ماندند. با این حال، این نیز یک حقیقت است که پیامبر ص کارهای مردم را به افرادی از انصار، به جز نقبا واگذار کرد. این مسأله گویای این نکته است که نقبا چهره های ریش سفید مؤمنان مدینه بودند که در عقبه بیعت کردند اما رهبران نیرومند و مؤثّر در تمامی جامعه نبودند. زمانی که حضرت محمّد ص با مشکلات سیاسی و نظامی روبرو می شد، باید بر افرادی که اهل عمل بودند تکیه می کرد. بنابراین ممکن است این نتیجه را بگیریم که حرکت اسلام در مدینه، در آغاز به وسیله اشخاص با نفوذ شهر اوج نگرفت. در واقع هیچیک از آن دوازده نفر و نیز دیگر مؤمنانی که فعالیتهای آنها گزارش شده، از فرماندهانی نبودند که دسته ای را در جنگهای داخلی پیش از اسلام فرماندهی کرده باشند. علی رغم سرعت رشد اسلام در فاصله سالهای ۶۲۰ تا ۶۲۴ (سال دوم هجرت)، حرکت اسلامی کار خود را بدون داشتن فرماندهان نیرومند آغاز کرد. وحتّی در جنگ بدر در سال ۶۲۴ میلادی کمتر از ده درصد مردم جامعه را به سوی خود جذب کرد. به هر حال، حرکت اسلام مهمترین رخداد سیاسی در مدینه آن زمان بود. یک مشکل که برای چند سال در مدینه حل ناشده باقی مانده بود، مسأله صلح بود. نه یک رهبر نیرومند و نه یک گروه نیرومند نتوانسته بودند آرامش را بر مدینه حاکم کنند. شعار این نهضت برای توقف جنگ تحت نام اللّه و پیامبرش، صرفنظر از مؤمنان، مورد حمایت بیشتر مردم بود. در منابع تاریخی، نام چهار نفر از رهبران جنگهای داخلی را می بینیم که در جریان آغاز حرکت اسلامی نیز زنده بودند. سعد بن معاذ یکی از آنها بود که به اسلام گروید و قبل از آمدن رسول خدا ص به مدینه در سال ۶۲۲ میلادی (سیزدهمین سال بعثت) به حمایت از اسلام پرداخت.(۲۹) عمرو بن جموح هم رهبر متنفّذی بود. اوائل در برابر اسلام ایستاد، اما با ترغیب فرزندان و نوادگانش پس از آمدن پیامبر ص به مدینه حامی اسلام شد.(۳۰) ابوقیس بن اسلت یکی دیگر از رهبران متنفّذ جنگهای داخلی بود که به مخالفت با اسلام برخاست. او کاهن و مانع مهمّی بر سر راه رشد حرکت اسلامی بود. درواقع به این خاطر بود که همانطور که در جدول قبل روشن شد کسی از بنو اوس بن منات در بیعت عقبه و بدر شرکت نکرد. اما او ده ماه بعد از رسیدن حضرت محمّد ص به مدینه درگذشت.(۳۱) عبداللّه بن ابیّ که متنفّذترین فرد در مدینه بود، نه به حمایت از اسلام برخاست و نه در برابر آن ایستاد. بنابراین مؤمنان نمایندگان کلیت جامعه بوده و قرارداد صلح را، که نخستین بخش قانون اساسی مدینه بود، امضا کردند. این قسمت میان محمّد ص و مؤمنان منعقد شد، اما موارد مربوط به پرداخت دیه و فدیه مورد توافق همه مردم مدینه قرار گرفت. این نکته، به خوبی این حقیقت را نشان می دهد که جنبش اسلام مهمترین رخداد سیاسی آن جامعه بوده، با این حال از لحاظ جمعیت در اقلیت بوده، رهبران نیرومندی از میان قبایل نداشته و البته توانسته است جامعه را به سرعت تحت نام اللّه و پیامبرش متّحد کند. منبع: میقات حج > تابستان ۱۳۷۶، شماره ۲۰ ، صفحه ۹۱ پاورقی ها: ۱ نوشته حاضر ترجمه ای است از مقاله ای با عنوان:coming Mahammads of time the at Al-Madina مترجم، مقاله حاضر را در سفری که در محرم ۱۴۱۸ به توکیو داشته از مؤلف گرفته است. طبعا ترجمه آن به معنای موافقت مترجم با تمامی اظهار نظرهای مؤلّف نیست. ۲ - W. M. Watt: Muhammad at Medina Oxford, 1956. ۳ - R. B. Serjeant: "The constitution of Medina" Islamic cultur, Vol. 8, 1969. ۴ - A. goto: "The Constitution of Medina" Orient, Vol.×VIII, 1982. ۵ ابن هشام، کتاب سیره رسول اللّه (تصحیح وستنفله) گوتینگن، ۱۸۵۹ ۶۰ ، صص ۳۳۱ ۳۴۴ ۶ ابوعبید قاسم بن سلاّم، کتاب الاموال، قاهره، ۱۳۵۳ قمری، صص ۲۰۷ ۲۰۲ ۷ حمیداللّه ، مجموعه الوثائق السیاسیه، بیروت، ۱۹۶۹، صص ۴۷ ۳۹ ۸ ابن سعد، الطبقات الکبری، بیروت، ۱۹۵۷ ۱۹۵۸، ج۳ ۹ سمهودی، کتاب وفاء الوفاء باخبار دارالمصطفی، قاهره، ۱۳۲۶ قمری، ج۱ ۱۰ سمهودی، صص ۱۳۶ ۱۳۷ ۱۱ - Watt. PP. 155-8. ۱۲ ابن سعد، ج۳، ص۵۹۳، صص ۶۱۲ ۶۰۸ ۱۳ ابن هشام، ۲۸۹ ۱۴ ابن هشام، صص ۲۸۸ ۲۸۹، ۳۱۵ ۳۰۵ ۱۵ ابن سعد، ج۳، صص ۶۰۳ ۶۰۷ ۱۶ ابن سعد، ج۳، صص ۴۸۱ ۴۸۲ ۱۷ ابن سعد، ج۳، صص ۴۵۶ ۱۸ ابن سعد، ج۳، صص ۴۴۹ ۴۴۷؛ (مترجم:) قول درست این است که وی در صفین در کنار امیرالمؤمنین علیه السلام حاضر بوده و در آن جنگ به شهادت رسیده است. (اسدالغابه: ج۶، ص۳۲۴٫ دار احیاء التراث) ۱۹ ابن سعد، ج۳، ص ۵۲۲ ۲۰ ابن سعد، ج۳، ص ۵۲۲ ۲۱ ابن سعد، ج۳، صص ۵۳۰ ۵۲۵ ۲۲ ابن سعد، ج۳، صص ۵۵۷ ۵۵۵ ۲۳ ابن سعد، ج۳، صص ۶۲۰ ۶۱۸ ۲۴ ابن سعد، ج۳، صص ۵۶۴ ۵۶۱ ۲۵ ابن سعد، ج۳، ص۵۴۶ ۲۶ ابن سعد، ج۳، ص ۶۲۱ ۲۷ ابن سعد، ج۳، ص ۶۱۲ ۶۰۸ ۲۸ در واقع نقبا ۱۲ نفرند ولی به دلیل تردید در یک مورد سبب شده است تا نام سیزده نفر در فهرست بالا درج شود. به همین دلیل عدد ۳ دو بار آمده است. (مترجم) ۲۹ ابن سعد، ج۳، صص ۴۳۶ ۴۲۰ ۳۰ ابن هشام، صص ۳۰۳ و ۳۰۴ ۳۱ ابن سعد، ج۴، صص ۳۸۵ ۳۸۳؛ الطبری، تاریخ الرسل والملوک، لیدن، ۲ ۱۸۸۱م، ج۱، ص http://article.ahlolbait.com