ختم نبوت

ختم نبوت

ختم نبوت

Publication year :

1390

Number of volumes :

1

Publish number :

بیست ویکم

Publish location :

قم

(0 آرا)

QRCode

(0 آرا)

ختم نبوت

کتاب ختم نبوت، در اصل مقاله‌ای بوده است که در سال ۱۳۴۷ هجری شمسی برابر با ۱۳۸۷ هجری قمری به مناسبت آغاز پانزدهمین قرن بعثت در ضمن مجموعه مقالات کتاب «محمد(ص) خاتم پیامبران» از سوی مؤسسه حسینیه ارشاد منتشر شده است. برخی مجموعه سخنرانی ها و برخی نگاشته های استاد را نیز می توان یافت که از حیث محتوا به کتاب ختم نبوت نزدیک هستند. کتاب «خاتمیت »، «اسلام و نیازهای زمان » و بخشی از کتاب های «نظام حقوق زن در اسلام » و «وحی و نبوت » به موضوع ختم نبوت و لوازم نظری و عملی آن ارتباط دارد. البته از حیث نظم و انسجام مطالب، به نظر می رسد کتاب ختم نبوت به دلیل اینکه جزء نوشته های استاد به شمار می رود نسبت به سایر آثار مرتبط از امتیازاتی برخوردار است. هر چند در دیگر آثار نیز مطالب فراوانی یافت می شود که در کتاب ختم نبوت به دلیل طرح مختصر موضوع، شاهد آن مطالب نیستیم. استاد در ابتدای بحث خود، به تبیین جایگاه ختم نبوت می پردازد. ختم نبوت جزء اعتقادات ضروری اسلامی به شمار می رود به این معنا که اندیشه ظهور پیغمبر دیگر، مانند انکار یگانگی خدا یا انکار قیامت با ایمان به اسلام همواره ناسازگار شناخته شده است. بررسی موضوع ختم نبوت بین اندیشمندان اسلامی سابقه داشته است؛ اما نحوه مواجهه استاد مطهری با این موضوع کاملاً جدید به نظر می رسد که البته میزان و ابعاد تازگی طرح مباحث استاد در این زمینه نیازمند بررسی تاریخی و مقایسه ای است. در مورد شیوه طرح بحث استاد در موضوع ختم نبوت، نقش اقبال لاهوری نیز قابل توجه است. اقبال در مورد ختم نبوت سخنی در مورد چرایی این رویداد دارد که البته مورد پذیرش استاد مطهری قرار نگرفته است که به ویژه در کتاب «وحی و نبوت » آن را مورد نقد قرار داده است. همچنین اقبال در موضوع جایگاه اجتهاد مطالبی بیان کرده که چه بسا الهام بخش استاد مطهری در تبیین لوازم نظری و عملی ختم نبوت بوده است. استاد مطهری کتاب ختم نبوت را با طرح پرسش هایی از این قبیل آغاز می کند که: «آیا ختم نبوّت و عدم ظهور نبىّ دیگر بعد از خاتم النّبیین به معنى کاهش استعدادهاى معنوى و تنزّل بشریت در جنبه‏هاى روحانى است؟ آیا مادر روزگار از زادن فرزندانى ملکوتى صفات که بتوانند با غیب و ملکوت پیوند داشته باشند ناتوان شده است و اعلام ختم نبوّت به معنى اعلام نازا شدن طبیعت نسبت به چنان فرزندانى است؟ بعلاوه، نبوّت معلول نیازمندى بشر به پیام الهى است و در گذشته طبق مقتضیات دوره ‏ها و زمان ها این پیام تجدید شده است. ظهور پیاپى پیامبران، تجدید دائمى شرایع، نسخ هاى مداوم کتب آسمانى همه بدان علّت است که نیازمندی هاى بشر دوره به دوره تغییر مى‏کرده است و بشر در هر دوره‏اى نیازمند پیام نوین و پیام آور نوینى بوده است. با این حال، چگونه مى‏ توان فرض کرد که با اعلام ختم نبوّت این رابطه یکباره بریده شود و پلى که جهان انسان را به جهان غیب متّصل مى‏ کند یکسره خراب گردد و دیگر پیامى به بشر نرسد و بشریت بلا تکلیف گذاشته شود؟ از اینها همه گذشته، چنانکه مى‏ دانیم در فاصله میان پیامبران صاحب شریعت مانند نوح و ابراهیم و موسى و عیسى یک سلسله پیامبران دیگر ظهور کرده‏ اند که مبلّغ و مرّوج شریعت پیشین بوده ‏اند. هزاران نبى بعد از نوح آمده‏ اند که مبلّغ و مروّج شریعت نوحى بوده‏ اند؛ همچنین بعد از ابراهیم و غیره. فرضاً انقطاع نبوّت تشریعى را بپذیریم و بگوییم با شریعت اسلام شرایع ختم شد، چرا نبوّت هاى تبلیغى بعد از اسلام قطع شد؟ چرا این همه پیامبر بعد از هر شریعتى ظهور کردند و آنها را تبلیغ و ترویج و نگهبانى کردند، امّا بعد از اسلام حتّى یک پیامبر اینچنین نیز ظهور نکرد؟ اینهاست پرسش هایى که از اندیشه ختم نبوّت ناشى مى‏ شود.» استاد در تبیین چرایی ختم نبوت به ارتباط محفوظ ماندن قرآن از تحریف و تغییر و نابودی با ختم نبوت اشاره می کند. به اعتقاد استاد مطهری، یکی از علل تجدید رسالت و ظهور پیامبران جدید، تحریف و تبدیل هایی است که در تعلیمات و کتب مقدس پیامبران رخ می داده است. بر همین اساس غالب پیامبران مبعوث می شدند تا احیا کننده سنن فراموش شده و اصلاح کننده تعلیمات تحریف یافته پیشینیان خود بوده اند. استاد مطهری در ادامه به نقش تکامل بشری در این زمینه می پردازد. استاد یکی از ارکان خاتمیت را بلوغ اجتماعی بشر می داند به حدی که می تواند حافظ و نگهبان مواریث علمی و دینی خود باشد و خود به نشر و تبلیغ و تعلیم و تفسیر آن بپردازد. از دیدگاه استاد مطهری، رهاورد و نتیجه تکامل بشری تنها حفظ مواریث علمی و دینی نیست؛ بلکه بشر به این توانایی نیز دست یافته است که بتواند با دریافت برنامه کلی، برنامه های جزئی و موقت و ناظر به شرایط خاص را استخراج نماید. استاد در توضیح این مسئله می نویسد: «اجتماع بشرى گاه آنچنان جامد و ساکن و اسیر عادات دست و پاگیر مى‏شود که نیازمند به نیرویى است که زنجیرها را از او برگیرد و او را به حرکت آورد، و گاه آنچنان هوس نوخواهى پیدا مى‏کند که سنن و نوامیس خلقت را فراموش مى‏کند؛ گاه غرق در غرور و تکبّر و خودخواهى مى‏شود و نیرویى ضرورت پیدا مى‏کند که او را در جهت زهد و ریاضت و ترک خودبینى و رعایت حدود خود و حقوق دیگران براند، و گاه آنچنان به سستى و لاقیدى و ستمکشى خو مى‏کند که جز با بیدار کردن «منش » و شخصیت و احساس احقاق حقوق، چاره نمى‏توان کرد. بدیهى است که تندروى یا کندروى یا انحراف به راست یا چپ، هر کدام برنامه مخصوص به خود دارد. براى جامعه منحرف به راست، نیروى اصلاح کننده باید متمایل به چپ باشد و بر عکس. این است که دواى یک زمان و یک دوره و یک قوم، براى زمان دیگر و قوم دیگر، درد و بلاى مزمن است، و این است راز اینکه رسالت ها مختلف و احیاناً به صورت ظاهر، متضاد جلوه مى‏کند: یکى پیامبر جنگ مى‏شود و دیگرى پیامبر صلح، یکى پیامبر محبّت مى‏شود و دیگرى پیامبر خشونت و صلابت، یکى پیامبر انقلابى و دیگرى پیامبر محافظه کار، یکى پیامبر گریان و دیگرى پیامبر خندان. راز موقّت بودن تعلیمات این گونه پیامبران همین است. » اما پیامبر اکرم(ص) خاتم پیامبران است چرا که رسالت او از نوع قانون است نه برنامه. به تعبیر استاد مطهری «اسلام طرحى است کلّى و جامع و همه جانبه و معتدل و متعادل، حاوى همه طرح هاى جزئى و کارآمد در همه موارد. » به همین دلیل نیاز به تجدید نبوت منتفی می گردد. این یکی از جلوه های تکامل بشری است که عالمان عصر ختم نبوت از این توانایی برخوردارند که بتوانند دین خاتم را تبلیغ کنند و برنامه های جزئی را از قانون کلی اسلام استخراج نمایند. به این ترتیب عالمان این عصر می توانند در تبلیغ، تعلیم و دعوت جانشین پیامبران تبلیغی گردند. استاد در بخش دیگری از کتاب، بر این نکته تأکید می ورزد که لازمه ختم نبوت، قطع هر گونه رابطه معنوی و روحانی میان جهان غیب و جهان انسان نیست. استاد با ذکر نمونه هایی از قرآن نشان می دهد که برقراری ارتباط با جهان غیب منوط به نبوت نیست. و در مقام نتیجه گیری می نویسد: «انقطاع نبوّت به معنى انقطاع مأموریت الهى است براى ارشاد و هدایت، نه انقطاع فیض معنوى نسبت به سائرین و سالکین الى اللّه. بسیار اشتباه است اگر گمان کنیم اسلام با اعلام ختم نبوّت منکر زندگى معنوى شده است.» مباحث بعدی استاد در پاسخ به پرسش هایی شکل می گیرد که اعتقاد به ختم نبوت زمینه ساز آن است. با پذیرش ختم نبوت، در واقع ماندگاری آیین اسلام را برای همیشه پذیرفته ایم و آن را معیاری برای ساماندهی زندگی بشر برای همه دوره ها و شرایط می دانیم. اعتقاد به جاودانگی اسلام این پرسش جدّی را به وجود می آورد که در جهانی که همه چیز آن تغییر می کند چگونه می توان از جاودانگی اسلام دفاع کرد؟ اگر اسلام مدعی پاسخگویی به نیاز آدمیان است چگونه تغییرناپذیری اسلام، با تغییر نیازهای انسانی قابل جمع است؟ استاد در پاسخ به پرسش های یادشده، بر نکات زیر تأکید می کند: ۱٫ اسلام از جنس قانون است نه پدیده. پدیده ها متغیرند نه قانون ها. اسلام اگر چنانچه خود مدعی است از فطرت و سرشت انسان و اجتماع سرچشمه گرفته باشد و با طبیعت و قوانین آن هماهنگی داشته باشد، چرا بمیرد؟ ۲٫دیگر اینکه همه شئون زندگی انسان نیز در معرض تغییر نیست. برخی نیازهای انسانی ثابت است و برخی دیگر تغییر می کند. پس بنابراین تغییر در همه چیز پذیرفتنی نیست. ۳٫ همه تغییرات در راستای تکامل نیستند. برخی تغییرات ناشی از رشد بشر هستند و نشانه آن به شمار می روند و برخی دیگر اینگونه نیستند. همراهی با تغییراتی که نشان از انحراف دارند نیز پذیرفتنی نیست. ۴٫ اسلام نیز یکسره ثبات نیست. درون خود تحرک و انعطاف دارد. برای نیازهای ثابت انسانی، قوانین ثابت و برای نیازهای متغیر آدمی، قوانین متغیر دارد. انعطاف پذیری و امکان هماهنگی قوانین اسلام با شرایط متغیر ناشی از برخی مؤلفه ها در دستگاه قانونگذاری اسلام است که استاد در مورد آنها توضیح داده است.این مؤلفه ها عبارت است از: ورود عقل در حریم دین، جامعیت، توجه به اهداف و عدم توقف در شکل و ظاهر زندگی، وضع قوانین ثابت برای احتیاجات ثابت و قوانین متغیر برای احتیاجات متغیر، رابطه علّی و معلولی احکام اسلام با مصالح و مفاسد واقعی، قواعد کنترل -کننده در متن مقررات اسلامی و اختیارات حکومت اسلامی. استاد در ادامه از اجتهاد به عنوان مکانیسمی که تضمین کننده روشمندی و ضابطه مندی هماهنگی اسلام با تحولات جدید است، یاد می کند و از ضرورت اجتهاد و روند تکاملی آن سخن می گوید.